#روایت_بخوانیم 0⃣2⃣5⃣
که هنوز من نبودم، که تو در دلم نشستی... | قسمت۱
چقدر دوستش دارم؛ از دوران کودکی دوستش داشتم،
انس و الفت عجیبی نسبت به او دارم، کوچکتر که بودم،همان روزهایی که تازه زوج وفرد را آموختم، فکر میکردم، چون زوج است دوستش دارم، اما شنبه و چهارشنبه هم زوجند و هیچکدام برای من «دوشنبه» نمیشدند!
وقتی که بزرگتر شدم و دانشجوی فلسفه، اینگونه این علاقه را تفسیر کردم:«شاید، گِل خلقتم را در این روز سرشتهاند!»
نور صفحهی گوشی، پیش از نور خورشید، صبحم را آغاز میکند!
نمازم را میخوانم و کتری را روی گاز میگذارم و شعله های آبی را مهمان جانش میکنم!
صدای پچ پچ اول صبحی دخترهایم و صدای خندههای ریزشان با صدای جیک جیک و گاه، جیغ جیغ گنجشککان روی سیم چراغ برق در هم میآمیزد، چه ترکیب زیبایی دارد این موسیقی!
«الهی شکر»ی زیر لب میگویم و دو سیب سرخ را در دل دو کیف گذاشته و دو ساندویچ عشق پیچ شده را به دو کیف لم داده روی مبل، میسپارم!
پچ پچ بچهها بالا گرفته و این نوید یک بیداری ست!
به آشپزخانه میروم و ظرفهای چیدهشدهی صبحانه را برای دوتا گنجشکک دیگرم که بیدار شدهاند، دو برابر میکنم؛ حالا بزممان به حضورشان منورتر شد!
✍#آرزو_نیای_عباسی
#مناسبتگرام
#شهادت_امام_حسنمجتبی_علیهالسلام
🌀 دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛
فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱
📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیامرسانها