eitaa logo
دورهمگرام؛ شبکه‌زنان‌روایتگر
469 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
201 ویدیو
5 فایل
با قصه‌ها زندگی کن اینجا زنان برش‌های واقعی زندگی خود را می‌نویسند. #دورهمگرام شبکه زنان روایتگر منتظر روایت‌های شما هستیم: @dorehamgram2 ❗انتشار مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است.
مشاهده در ایتا
دانلود
0⃣1⃣1⃣ 📚 قدردان لحظات دانشجوی خوابگاهی که باشی، نمایشگاه کتاب برایت صرفا یک رویداد علمی نیست. یک جشن تمام عیار است که به دلت وعده‌اش را می‌دهی که دلتنگی‌های کشنده‌ی روزهای بعد از تعطیلات نوروز و فضای دلگیر خوابگاه از پا درت نیاورد. از چهاردهم فروردین مدام تقویم را ورق می‌زنی که به بهانه‌ی برنامه‌ریزی برای بازدید از نمایشگاه، شیرینی‌اش را از قبل هم بتوانی مزمزه کنی. شاید لبه‌های تیز و برنده‌ی زندگی در خوابگاه، روانت را خراشیده باشد ولی ایام نمایشگاه کتاب حتما برخی از این جراحات التیام می‌یابد. چون نه مانند سال‌های قبل از دانشگاه که مجبور بودی این رویداد را فقط سوار بر بال امواج به نظاره بنشینی، بلکه می‌توانی بازیگر این اتفاق باشی، در سالن‌هایش قدم بزنی، بوی تازگی کتاب‌هایش مشامت را پر کند. هر از گاهی با دوستانت بر لبه‌ی سکویی می‌نشینی تا خستگی به در کنی. و چرتکه‌ات را بیاندازی که ببینی بجز برای خرید کتاب‌های درسی و سیب‌زمینی سرخ‌کرده‌ای که قرار است امشب از آشپزی در خوابگاه نجاتت دهد، چقدر ته کارت بانکی یا کیف پولت مانده که با آن بتوانی کتاب‌های مورد علاقه‌ات را بخری. اگرچه ممکن است سهم تو از سالن ناشران عمومی فقط دیدن و تورق تازه‌های نشر باشد چون خرید کتاب‌های حقوقی کل موجودی‌ات را یک‌جا بلعیده است. با این‌حال همین را هم غنیمت می‌دانی و سعی می‌کنی از لابه‌لای این ورق‌زدن‌ها جرعه‌ای هم بنوشی که تشنه برنگردی. خوابگاهی که باشی قدر این رویداد بزرگ را خوب می‌دانی چون معلوم نیست که بعد از فراغت از تحصیل باز بتوانی در این ایام خودت را به نمایشگاه برسانی. ✍ 🌀 دورهمگرام؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🍃 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
9⃣2⃣1⃣ شهید الداغی پرده‌ی اول دخترک سیزده سال بیشتر نداشت. در حال گشت و گذار مجازی در اینستاگرامش بود. مرتب صفحات مختلف را بالا پایین می‌کرد. بعضی‌ها را لایک می‌کرد. اوایل دیدن صحنه‌های دلخراش دلش را می‌‌آزرد. احساسش می‌گفت یک جای این داستان درست نیست، سر جایش نیست. اما الان بعد از گذشت فقط چند ماه نه تنها برایش عادی شده بود، بلکه آن صحنه‌ها را هم می‌پسندید. هشتگ را میزد تنگ صحنه‌های مثله کردن شهدای امنیت توسط مدعیان« شعار زن زندگی آزادی» و در صفحه‌اش می‌گذاشت. همینطور هشتگ را، راستش دقیق معنای ناموس را نمی‌دانست. ولی خیلی مهم نبود. چون شاخ‌های اینستاگرامی همین کار را می‌کردند. حتما چیز خوبی بود. پرده‌ی دوم سابقه‌دار بود. چند ماه پیش از این دست به عصا تر بود در اوباشگری. کوچه‌های خلوت را ترجیح می‌داد برای زورگیری و مزاحمت برای نوامیس. ترجیح می‌داد دور از چشم پلیس اموراتش را بگذارند. الان به لطف هشتگ‌های و دیگر برایش سر چهارراه و کوچه‌ی خلوت فرقی نمی‌کرد. چون دیدن صحنه‌های حمله به پلیس و مثله کردن مدافعان امنیت برای مردم عادی شده بود. فکر می‌کرد پلیس بعد از آن ماجراها دست به عصا تر شده و دفاع از ناموس هم به افسانه‌ها پیوسته باشد. پرده‌ی سوم چند ماه بعد چشمش را که باز کرد موبایل را دست گرفت. وارد تلگرامش شد. همه جا صحبت از ناموس بود. از غیرت، از حمیدرضا الداغی موضوع برایش جالب شد. فیلم را دید. حمیدرضا تا پای جان پای ناموس مانده بود. پای دفاع از دخترکی که می‌گفت قاتل حمیدرضا، چاقو زیر گلویش گذاشته بود که مجبورش کند با او برود. اگر حمیدرضا نرسیده بود خدا می‌دانست سرنوشت آن دخترک به کجا می‌کشید. دست‌هایش یخ کرده بود. آن دخترک هم سن و سال خودش بود. چشمانش را بست. خودش را جای او گذاشت. تازه داشت معنی ناموس را می‌فهمید. خون داغی به چهره‌اش دوید. خدا را شکر کرد که هنوز دور و برش آدم‌هایی بودند که ناموس برایشان مهم بود. 🌀 دورهمگرام؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🍃 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها