جلسه را باران زده! مادر شهید احمدیروشن میگوید: "اگر خدا مصطفی را همین الان بهم پس بدهد دودستی میگیرمش. نه اینکه پشیمان باشم. من همان مصطفای شجاع و جسور را میخواهم؛ همو که شهادت آرزویش بود؛که میخواست در راه وطن فدا شود...
گفت:"فقط ختم صلوات نگیرید و نذری بدهید..."
سر انتخابات ریاستجمهوری ۸۴ تمام سکههای عقدشان را فروخت. خرج تبلیغات انتخابات کرد...
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
طبع نازکنارنجیام هرم و حرارت جلسه را برنمیتابد. جابهجا میشوم. مادر شهیدی آن گوشهموشهها از خداخواسته گوشیاش را میدهد دستم. " قربون دستت دو تا عکس از من بگیر با این بچهها! برای پایگاه موخام!"
نوههای پسر شهیدش را آورده جلسه. چینهای پنجهکلاغی پای چشمش هنوز حریف حرارت و قوت ایمانش نشده. دلدل میزند به برنامههای آنجا برسد.
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
دلم قندآب میشود. نگاهم گره میخورد به مادر شهید محمدخانی! نیمخیز میشود از دور. آب میشوم. میدانم درد پا و کمری قدیمی دارد. از تهران تا اینجا درد را بغل کرده تا حرفی بزند خریدنی! حاج عمارش را رو به دوربین گذاشته روی سینه و چروکهای صورتش از دو سال قبل خیلی عمیقتر شدهاند. جوانیاش را در لبنان کنار حزبالله سرمایه کرده و حالا یک بغل حرف شنیدنی دارد...
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
دهانم مزه چای با کیک یزدی میگیرد که میبینم بلندگو دست مادر شهید عمار است. شیرین و متواضع. " من خجالت میکشم جلوی شما از پسرم بگویم. الگوی بچه من، شهدای شما بودند!" یعنی شما بیشتر از من خون دلخوردهاید. گفت:"عمار عمرِ تلف کرده نداشت. میدانید محمدحسین از کی به خودش عمار گفت؟ از وقتی در فتنه 88 مقام معظم رهبری گفتند أین عمّار؟"
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
مادر حاج عمار نبض جلسه را توی دست گرفته که میروم پی روایتم. هال خانه شهید دهقان پر شده از سوژه. جان میدهد برای عکاسی و تیزر و روایت! چهره یک مادر شهید ازآن پرترههای جذاب است که میشود باهاش کتاب عکس چاپ کرد. جلویم را میگیرد. سه تایی نشستهاند. اشاره میکند به ریسه ردیفشان. "از ما عکس بگیر! من مامان و ایشون خواهر و ایشون خواهرزاده شهیدیم!" یعنی که هنوز توی یک خطیم. خط حفاظت از آرمانها!
در گوشم گفت راضی نمیشدم برود جبهه. رمضان بود. اصرار کرد من باید خودم را برسانم کربلا! شب خواب دیدم خودم دارم میروم کربلا. فهمیدم راهش حق است. من را میدهد دست حسین زهرا. گفتم برو مادر و دیگر نیامد. جنازهاش را بعدا با قاطر از توی منطقه عراقیها جمع کردند آوردند.
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
عین دیواری که دانه دانه آجرهایش را بکشی بیرون تا خالی شود اتاق پذیرایی تُنُک شده. خانواده شهدا نفر به نفر از جلسه بیرون میآیند. از هم شماره میگیرند و میدهند. قرار بعدی را با هم میگذارند. معلوم است بعضی سالها پی هم گشتهاند و ناغافل اینجا یکدیگر را پیدا کردهاند. عین آب خنک ظلّ گرما از این دیدار جگرشان حال آمده است.
مدیر برنامه همه را یک لحظه روی کرسی خانه نگهمیدارد. یک قاب ماندگار. یک خاطره سبز. یک مقاومت سرخ تا لحظه آخر!
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
مادر دو شهید است؛ حسن و محمدحسین ذاکرینژاد. از دنیا فقط همین دو پسر را داشت. سرم را بردم نزدیک گوشش. حاجخانم شما هم بیاید توی قاب آخر باشید.
"نه مادر! نمیخواد! من که عکس شهیدام همرام نیست. خودم چه ارزشی دارم بدون اونا! فقط اسمم مادر شهیده!"
#لبیک_مادران_ایران
🆔 @dorje_del
🚫 تقلب ممنوع!
⬅️ نه من خدا هستم و نه شما حضرت ابراهیم؛ ولی خب باید یکطوری با هم گرم بگیرند که آدم وقتی زیرچشمی میرود توی نخشان حسودیاش گل نکند. تا ابراهیم گفت: "یک جوریه وقتی میگی من همه مردهها رو مثل روز اول سرهم میکنم." نفرستادش دنبال نخود سیاه. نفرمود به پیغمبر قبلی گفتم برو بپرس یا توی کتابهای قبلی توضیح دادم یا دبه کند که دیگه دیگه اصول مدیریتی هست! گفت: "بدو برو چهار تا پرنده بیار اینجا ببینم. بشین خوب خرد و خمیرشون کن؛ سه چرخه! حالا برو بذار سر چهار تا کوه. بعد سهسوته سرهمبندیشان کرد کأنّ ابراهیم خلیل یک لحظه کپ کرده باشد بلند بگوید: "یا ابالفضل! "
آدم دلش خون نمیشود؟! یک هفته تمام، سه نفر، سهگوشه ذهنش کشِپا زده باشند و هی گیج بزند و خدا لام تا کام محلش نگذارد. فقط هی تیکه بیندازد که سر انگشتت را روز قیامت نشانت میدهم ها! حساب حساب است، کاکا برادر! تمام قرآنش قربانش، هی روی نان انسان مالیده: شعور که نیست، یقین هم که خیلی کمست...
⬅️ اگر یکی از آن حالهایی که به ابراهیم حنیفت دادی به ما هم میدادی جای دوری نمیرفت! چرا ما اینجوری انگشتمان توی استامپ لرزه بزند، هی بخواهیم تقلب کنیم از روی دست بقیه!
ایندفعه را همین که سر انگشتمان آبی شده کوتاه بیا ای خدای ابراهیم باصفا!
🆔 @dorje_del
هدایت شده از منادی
📣 #محفل_نویسندگان_منادی با همکاری: اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری، حوزه هنری و نهاد کتابخانههای عمومی برگزار میکند:
🔅 سومین نشست نقد کتاب #سِره
📚 با محوریت کتاب #پایان_یک_نقش
با حضور:
✍️ نویسنده اثر، آقای #جلال_توکلی
📕کارشناس، آقای #هادی_حکیمیان
⏰ سهشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۹
📌 ابتدای بلوار بسیج، کتابخانه مرکزی یزد
🆔️ محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای همه اساتید موفقیت دنیا!
ای همه معتقدان به شعور کائنات!
ای همه آنها که "اثر پروانهای" را میپرستید
بیایید توضیح دهید وقتی روی خاک این دنیای سخیف طفلان دو سه ساله خون میشوند بالای نعش پدرهاشان اثرش توی یک نقطه دیگر عالم چی میشود؟!
چند شبیست نمیتوانم بنویسم. قلم پوک میشود! بوی دود میآید؛ بوی جِزّ تنهای سوخته، بوی ورم کردن جنازههای بیشمار روی دست غسالها...
پوکم این روزها... اصلا از روزی که سرباز آمریکایی خودش را جلوی دوربینها آتش زد و ما داشتیم کار سیاسی میکردیم آتش گرفتم...
یا رب! بک استغیث...
🆔 @dorje_del
هدایت شده از محمدعلی جعفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 آخر سالی، حسابها را باید شستهرفته کرد...
#ماه_شعبان
#عید_نوروز
#فروردین
#رمضان
💥کانال محمدعلی جعفری👇
https://eitaa.com/joinchat/143917280C5518173200
هدایت شده از 🇵🇸مهنگار″زهرا_جعفری″🇵🇸
🩸نان خونرنگ...
باز چه شده، باز چه خبر است؟!
دنیا!
چرا شورش را درآوردهای؟! نمیبینی ما درگیریم؟! نمیبینی که دغدغهمان این است: آیا آن طلبه فیلم گرفته یا نه؟ آیا آن زن داشته شیر میداده یا نه؟
دنیا!
تمامش نمیکنی؟ داری آزارمان میدهی. بگذار با درد خودمان سر کنیم، بگذار از این مسائل جزئی و پیش پا افتاده بگذریم. چه اهمیتی دارد غزه، کشته هایش، بچه هایش. چقدر مرگ مهم است که هاروارد و دانشجوهایش اعتصاب کردهاند، یا پلیسی در آمریکا خودش را آتش زده، یا هر کوفت دیگری. ما درگیر خودمانیم، بگذار به کار خودمان بمیریم.
دنیا، ساکت باش! ما جهانمان فرق دارد. اینجا همینکه گاهی یادی از غزه کنی و دلت خوش باشد به فلان شماره کارت و فلان برنامهی تلوزیونی، کافیست. تو انقلاب کن، تو نزدیک شو به ظهور، تو از درد غزه خواب نرو و بیدار بمان. ما ماندهایم توی خواب های خرگوشیِ زیبایمان. ماندهایم وسط جماعتی که دغدغهشان، عکس شیردادن یک مادر است. مگر مهم نیست؟! همین که این جماعت بی ناموس، سرش شده ناموس چیست و چرا باید یقه درید، دستاوردیست برای خودش.
راستی، یادم رفت. بگو به اسرائیل تا غزه را شخم بزند، گندم بکارد و درو کند. خاکستر انسان، بدجور بارور است. مخصوصا برای گندم، وقتی ریشه میدواند میان سینهی دریدهی کودکان گرسنهای که تازه مردهاند و سوختهاند. گندم هایی که وقتی آسیاب میشوند، خونین رنگند. و برای اسراییلی جماعت، چه قوتی بهتر از نان خونرنگ...
اینجا قبلا تاریک بود، الان روشنه☺️
@mah_negar
https://eitaa.com/mah_negar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸شیخ حسین انصاریان را نمیدانم امروزیها چقدر میشناسند! یک منبری مشتی و باحال!
🔸یازده، دوازده ساله بودم که کتاب عرفانش را خواندم. تابستان، پشت بام، روی پشته لحاف و پشهبند، مینشستم و طوری محو میخواندم که گویا باید ازش تست بدهم. از آن موقعها یک شوریدگی افتاد به سرم بروم ببینم اصلا خدای مشتیها چه کسی است؟ گویا با خدای بقیه یک نمه که چه عرض کنم یمی توفیر دارد؟! یک مدل خدایی هست که باید بروی یک جایی، چادر سر کنی، بنشینی جلویش. زیاده هم مزاحم اوقات شریفش نشوی. یک جوری هم بگویی غلط کردم که صدایت تا ته عرش برسد. خیلی هم باید استاد باشی که پای چشمت پف کند تا آن آتش مهیبی که "یَتَقَلقَلُ بَینَ اَطباقِها" است دامنت را ول کند. خلاصه سخت است باهاش گرم گرفت.
🔸خدای مشتیها اما اینطوری نیست. ناغافل میبینی وسط بازار کنار یخفروش نشسته و دارد دست نوازش میکشد روی سرش. راحت میتوانی زُل بزنی توی چشمهایش و بگویی اگر یخهایم را نخری سرمایهام صفر میشود که؟!
بیهوا کنار حیاط دارد با سید مهدی قوام چایی میخورد و جنس قالیچه سید را که دارد میدهد دست دزد وارسی میکند و ذوق میکند.
تنهایی نشسته توی کوچهی باریکِ تاریکِ برفی، کنار سگ تازهزا و شیخ را میپاید که آمده غذایش را بگذارد کنار سگتولهها تا مادرشان شیر بیاید.
اصلا دلش لک زده برای صدای سلیمانیاش که به فکر آهوهاست وسط بریزبریز برف و محتاج دعایشان!
🔸آه! ای خدای سلیمانی و قوام و حلاج و امام! ای خدای مشتیها...میشود نشانی خدای علی(ع) را بدهی...
🆔@dorje_del
🔸فاطمه شاید داشت برای اولین بارها، عاشورا میخواند. "مامان آکِلَه الاَکباد چیه؟" به تتهپته افتادم. یادم نبود چیبهچی است. هند دختر ابوسفیان بود یا دختر معاویه؟! رفتم توی گوگل. تحریف تاریخ بالکل! هنده زن ابوسفیان و مادر معاویه است. زنی بسیار زیبا که از گوش شهدا برای خودش گردنبند ساخته بود. توی احد دستور میدهد جگر حمزه عموی پیامبر را از بدنش دربیاورند. جگر را میگذارد زیر دندان تا بخورد. سنگ میشود.
مامان"مروان کیه؟!" توی ذهنم حجاج و مروان به پای هم میپیچند. کی بود؟!باید قصه حمله به مدینه را بگویم...آخ! رگ سرم!
تا مفاتیح دستش بود باز گیر داد:"جعفر طیار کیه؟!" توی دلم گفتم: "ولش کن مادر! آنقدر مجرب است که نگو! برو نمازش را بخوان.خوب حاجت میدهد. کارت نباشد به خیر و شر." ولی مامانها خب، حالیشان است در این مواقع اصلا نمیشود از زیر کار در رفت. "جعفر یکی از یاران پیامبر بود که تو جنگ دو تا دستاش رو از کتف زدن. برای همین بهش لقب طیار دادن!" میدانستم دارم کم و زیاد میگویم. گوگل گفت جعفر داداش بزرگی امام علی بود و در جنگ موته علمدار مسلمانان. دو تا دستانش که قطع میشود با بازوها بیرق اسلام را نگهمیدارد تا روحیه سپاه تضعیف نشود. بهش ابوالمساکین هم میگفتند بس که به نیازمندان میرسیده.
🔸کاش یکی از آن دوربینهای مویرگی جراحی را داشتم. از یکی از سوراخهای سَر فاطمه میانداختم تو، ببینم چی شد الان توی ذهنش!
سنگ شدن جگر، بالدار شدن انسان.
مفاتیح حکم اَعلام ته کتابها را دارد برایش. پر از علامت سوال و منی که احساس میکنم زیر خط فقر داناییام!
🆔 @dorje_del
لحظه #تحویل_سال:
علامه آیت الله حسن زاده آملی (ره):
1⃣ قبل از سال تحویل، غسل به نیت
قرب به انسان کامل عصر انجام دهید
2⃣ وبعد مصحف شریف سوره یس را مقابل خود بگشایید .
3⃣ نوزده بسم الله الرحمن الرحیم
4⃣ چهارده صلوات
5⃣ و هفت مرتبه حمد وسه مرتبه توحید را
بخوانید.وتا لحظه تحویل سال دعای تحویل
سال یا مقلب القلوب....
6⃣ وبعد از سال تحویل دعای فرج الهی عظم البلا را تلاوت کنید
بسماللهالنور
🔸سال نو؛حال نو! دروغ چرا؟! آدم اول سال تا عیدی نگیرد عیدش نمیشود. دلم میخواهد یکی جیبهایم را پر کند؛ مثل وقتی بیبی روز عید دم آخرکاسه آجیل را خالی میکرد توی جیبم؛ آنقدر که پف میکرد و جوری جلوی بقیه بچهها پُزبرانگیز بود که نگو! یعنی من یک بیبی دارم از آن مدلها که شما آرزویتان است.
🔸خب! زمین یک دورش را دور خورشید زد و رسید درست نقطهای که پارسال دقیقا همین لحظه بود بدون ذرهای بالا و پایین شدن...عجیب است، قبول! خیلی خدایی جانا! ولی باور کن توی این یکسال ما بندهها خیلی بالا و پایین شدیم. گاهی مثل قالی کرمان پا خوردیم! سَرِ قصه سالگرد حاجقاسم و آن همه شهید توی گلزار... گاهی نخکش شد قلب و روحمان! از آن وقتهایی که فقط خودت بلدی و میشود جبرانش کرد؛ مظلومیت غزه اندازه چندین سال پیرمان کرد.
یک چیزهایی البته بین من و تو گذشت! پتهام را نریزم روی آب بهتر باشد. از همانها که تو رو نداری به فرشتههایت هم نشان بدهی و من کردم. تلخی نکنم امروز را!
🔸اولین روز سال دلم میخواهد دهانت را شیرین کنم...الهی بِعَلِيٍّ! بِعَلِيٍّ! بِعَلِيٍّ!
🆔 @dorje_del
▪️توی سرحدات حکومت علوی، بُصر فرمانده ملعون معاویه فتنه درست کرده بود. دستبند و پابند و گردنبند زنی یهودی را کنده بود به یغما!
مولا نشست روی منبر. سوزاند یکباره کل تاریخ را!
▪️ای مردهای نامرد! نگفتم نگذارید دشمن به مرزهایتان برسد؟! نگفتم جنگ اگر بیاید توی خانه خوار و ذلیلتان میکند؟! پس غیرتتان کجا بود که گذاشتید این ملعونها فرار کنند.
زمستان از سوز سرما زیر کار درمیروید، تابستان از هُرم گرما! دلم از دست شما پر از خون است. کاش نمیشناختمتان!
🆔 @dorje_del
🔸روز اول وقتی جاگیرواگیر شدیم دم غروب آقای همسایه آمد پشت در. تقتق زد به شیشه!
گفت " ابوحیدرم! من هر روز برای شما سحری و افطاری میآورم." هیچ جوری باورم نمیشد. توی دلم حرفهای ملت را مرور کردم. " اینها فقط برای اربعین به زائر خدمت میکنند. حالا مجبورند چون ایران توی جنگ کمکشان کرده. اینها دشمنی و کینه قدیمی از ایران دارند." تازه وقتی ذهن آدم از این حرفها پر شد از هوا هم کوفته میآید و مقدمات آدم را برای تکمیل کردن این نتیجه محکم میکند. چه بسا خودم هم سر چند تا اتفاق گفتم: "آره، دیدی!"
🔸چند روزی که مهمان ضیافت رمضانی امامحسین(ع) بودیم طوری "علی عینی"،" علی راسی"، "انا بخدمتکم" از این آدمها شنیدیم که با گوشت و خون معنای غریبنوازی و مهربانی را چشیدیم. یک نتیجه اینطوری:
" اینها ذاتا خیلی مهربانند!"
سه تا بچه فنجول به خاطر نبود تلویزیون یکریز با وایفای ملت مجانا بارها "پایتخت" و ایضا کارتون دانلود میکردند. آب خوردن هم خریدنی بود و یکسره از خانه ابوحیدر میگرفتند. افطاری و سحری چشمشان زل بود به در که کی با آن سینی بزرگ پر از غذای عربی سرمیرسد...
🔸حرف خیلی میشود زد سر این رفتارها! اما چرا این انسانها با این حجم از محبت توانستند روزگاری چند قطره آب را از طفل شیری دریغ کنند حرفیست... برای فهمش برنامه این سحرهای ماه من و صحبتهای حاج آقا پناهیان را خوب است ببینیم...
🆔 @dorje_del
هدایت شده از منادی
💠 حاشیهنوشتهایی از تدفین شهدای عملیات تروریستی #راسک را در کانال #محفل_نویسندگان_منادی بخوانید.
#شهید_امیرمحسن_حسننژاد
#شهید_حسین_سرسنگی
🆔 محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
🌹 سیدمهدی، یکی از شهدای لبنان در وصیتنامهاش نوشته بود: من از مرگ نمیترسم ولی از فرشته مرگ میخواهم قبل از اینکه قبض روحم کند یک هشدار به من بدهد. میخواهم قبل از اینکه بمیرم از یک نفر خداحافظی کنم. زیارت عاشورا بخوانم و از امام حسین(ع) خداحافظی کنم. میخواهم آخرین جایی که جانم را بیرون میکشد، زبانم باشد تا با ذکر «یا علی» جان بدهم.
وقتی گلوله به سینه این شهید خورد تا آخرین نفس فقط میگفت: علی علی علی...
🩸دلم صد دانه یاقوتست امشب یا علی!
مرا به برق دُرّ نجف میهمان کن...
🆔 @dorje_del
هدایت شده از منادی
✅ به مناسبت هفته کرامت
#محفل_نویسندگان_منادی برگزار میکند:
💠 پنجمین نشست نقد کتاب #سِره
📚 با محوریت کتاب «#دعبل_و_زلفا»
با حضور:
✍️ نویسنده اثر؛ حجتالاسلام مظفر سالاری
📕کارشناس؛ استاد وحید حُسنی
⏰ زمان: سهشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۰
📍مکان: بلوار دانشجو، سالن جلسات اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد
🏷 با همکاری: اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی| سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری| حوزه هنری یزد
🆔️ محفل نویسندگان منادی
https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef
خون همانطور که آدم را سرپا نگهمیدارد تاریخ را هم جلو میبرد. هر وقت و هر جا لازم باشد خدا با خون اولیاءش حیات را دوباره جاری میکند در جان عالم.
یک سنت دیرینه الهی! شهید فانی در بقاست.
طوبی لهم و حسن ماب!
🆔 @dorje_del
▪️همهجا رسم است میروند دستبوسی بزرگان!
سید اما رسم عالم را به هم زده بود. سرش میگرفت برود پیش محرومها! دست بدهد با آدمهای خسته دنیا! دستگیری کند...
▪️یادم نمیآید این حجم از دست دادن با مردم را در مورد آدم دیگری دیده باشم...
#سیدالشهدای_خدمت
🆔 @dorje_del
▪️کسی چه میداند بای ارض تموت!
جسم آدمی از خاک است و بر خاک و در خاک!
▪️خوشا به حال کسی که آبرو دارد از این خاک...
#سیدالشهدای_خدمت
🆔 @dorje_del