eitaa logo
دوتا کافی نیست
54.7هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۹۶۳ تا اینکه بعد از ۱۰ سال، سال ۱۴۰۲ من با پیام رسان ایتا و کانال دوتا کافی نیست از طریق خواهرم آشنا شدم و دوباره تصمیم گرفتم من هم بخاطر فرمان آقا و رضایت امام عصر عج وارد جهاد فرزند آوری شوم💪 مدتی طول کشید تا همسرم رضایت داد ولی این بار هشت ماه تو پروسه بودم تا بارداری اتفاق افتاد، محمد جواد و محیا جان کنار من و همسرم از خوشحالی لحظه شماری میکردن برای اتمام ۹ ماه و دیدن خواهر کوچولوشون که از اول اسمش را ضحی گذاشتیم به یاد مرکز خیریه ضحی که ان شالله خدا توفیق بده راه اندازی کنیم در شهرمون. به هفته یازده بارداری که رسیدم و سونو ان تی، تازه شروع ماجرا و سختی برامون شد چون عدد ان تی من بالا شد و درگیر سونو و آزمایش و آمینوسنتز... 😕😕 الحمدلله همه نتایج خوب بود. تا آخر بارداری پرونده من اینقدر قطور شده بود که باید یک نفر غیر از من بلندش میکرد😄 زیر نظر دو تن از فوق تخصص های استان مون بودم اما انگار بیشتر مسئله درآمد زایی اون دو عزیز بود تا مسئله تشخیص علت ان تی بالا😕 در کل دوران پر استرسی را این دو دکتر یکی زنان و زایمان و یکی سونوگرافیست برام رغم زدن... تا در نهایت حتی در آخرین سونو در هفته ۳۴ هم کاملا سلامت جنین ما تایید شد و من در اتمام هفته ۳۷ با درد زایمان وارد بیمارستان شدم با وجود تمایل به ویبک اما متاسفانه باز سزارین شدم و دخترم ضحی در میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام دنیا اومد و خدا می‌دونه چقدر خوشحال بودیم و چه حس و حالی همه خانوادمون داشتن چون بعد از سالها یک نوزاد به جمعمون اضافه شده بود❤️ ضحی دختر بهشتی با عطر خاصی که برام عجیب بود، هدیه خدا و امام عصر عج فقط هفت روز مهمان ما بود و دقیقا شب ۲۳ ماه مبارک رمضان بعد از اتمام اعمال شب قدر ساعت سه و نیم یه دفعه بی‌حال شد و تا مسیر بیمارستان بیشتر دوام نیاورد و بسوی خدا پرواز کرد. در تمام مدتی که کادر درمان در حال احیا بودن من زیر سقف آسمون از خدا احسن الحال را برای خودم و خانوادم تقاضا کردم و اینکه هر چی صلاح هست برامون رقم بزنه و قطعا صلاح در رفتن ضحی بود چون قرار بود بعد از ضحی منِ جدید من متولد بشه. داستانم طولانی شد اما فراز و فرود زندگی من آنقدر زیاد بود که خیلی جاها مجبور به خلاصه گویی شدم. برای من همیشه فرصت زندگی فصل امتحانات بوده و هست و یاد آیه "لقد خلقنا الانسان فی کبد" آرام بخش روح من هست. معتقدم در نبرد با روزهای سخت، این انسانهای سرسخت هستن که باقی می مونن البته با نسخه قوی تر از قبل بعد از ضحی من بزرگتر شدم و خدا آرامش خاصی به قلبم هدیه داد. روزی که سیسمونی ضحی را جمع میکردیم، به دوقلوها قول دادم دوباره اقدام کنم چون خودشون خیلی اصرار داشتن دوباره نی نی داشته باشیم. و من تصمیم گرفتم بخاطر رهبرم و امام زمان عج تا ۴۵ سالگی ادامه بدم و دوباره در فرصت دیگه اقدام کنم. یادم رفت اضافه کنم که بنده در سال ۹۶ دکترای تخصصی خودم را اتمام کردم. سالها شاغل کارمندی بودم اما بخاطر اینکه بیشتر کنار بچه هام باشم و مقوله تربیتی دوقلوهام استعفا دادم و الان یک کسب و کار آنلاین دارم. هم کمک خرج همسرم هستم و هم شاهدِ نزدیک بزرگ شدن بچه ها هستم و در ضمن اگر هنوز کارمند بودم محال بود به سرم بزنه دوباره مادری کنم چون پروسه سختی را سالهای کارمندی برای بزرگ کردن بچه ها داشتیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دوقلوهای تجربه ی ۹۶۳... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید امیرعبدالهیان به روایت همسر؛ خاطرات ۳۰ سال زندگی مشترک با آقای وزیر! من ۳۰ سال با آقای امیرعبدالهیان زندگی کردم، وقتی زندگی‌مان را شروع کردیم این ویژگی شخصیتی ایشان که حواس‌شان به همه‌چیز بود، بسیار برای من جالب بود. جزو کسانی بودند که به صله‌رحم بسیار اهمیت می‌دادند. ما بدون استثنا باید هر هفته به فامیل سر می‌زدیم. حتی فامیل و بستگان دورتر را الزام داشتند که ماهی یک‌بار به آنها سر بزنند و یا اینکه اگر شرایطش پیش نمی‌آمد تلفنی احوال‌شان را جویا باشند. وزارت نه اسمش نه رسم و مسئولیتش ذره‌ای از خانواده دوستی و مردم‌داری آقای وزیر کم نکرد. او دلبسته صندلی گرم و نرم وزارتخانه و پله‌های ترقی نبود. اسم و رسمش را جای دیگری جستجو می‌کرد؛ شاید در دایره محبوبان خدا. بارها پیش‌آمده بود که برخی از دوستان شهید در جمع به ایشان گفته بودند که ما در شما استعداد و توانایی‌ای می‌بینیم که به مقام بالایی خواهید رسید. اما همسرم هر بار که با هم صحبت می‌کردیم می‌گفتند: "من همیشه از خدا خواستم که زمانی به جایگاه و مقامی برسم که آن مقام به اندازه عطسه بز برای من بی‌ارزش باشد." دقیقا هم همینطور بود. ایشان وزراتخانه را فرصتی برای حل بیشتر مشکلات مردم و خدمت به آنها می‌دانستند و هیچ‌وقت تغییر نکردند. خانم امیرعبدالهیان که شیرینی مرور روزهای خوش زندگی با یک شهید، طراوت را به چشم‌هایش بازگردانده، پیوست جالبی برای خاطراتش دارد. می‌گوید:« انگار از پهلوی پیغمبر خدا رد شده بودند و ما داشتیم قطره‌های کوچکی از سیره نبوی را در وجودشان می‌دیدم. مثل یک مسلمان واقعی!» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر»😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌برا دختر یه نفری خواستگار اومده بود، خواستگار فقیری بود، به دخترش گفت: بابا این فقیره، می‌ترسم زندگی رو در آینده نتونه تأمین کنه و بره، این خواستگار رو رد کن. 🔻دختر، این خواستگار رو بیشتر دوست داشت ولی پدرِ دختر اون رو رد کرد، تا بعد از مدتی، یک نفر آمد که پولدار بود اما اخلاق او بد بود، پدر به دختر گفت: بابا وضع این بد نیست فقط اخلاق نداره که إن‌شاءالله خداوند اخلاق او را درست می‌کنه. 👌دختر گفت: بابا من تا حالا نمی‌دونستم خدایی که اخلاق را درست می‌کنه غیر از خدایی است که روزی میده، فکر می‌کردم یک خدا است که هر دو را درست می‌کنه، شما اولی را رد کردی، آن وقت خدا نبود که وضع مالی او را درست کند؟!! ✅مشکل ما همین است، میندازیم پای خدا، هر جا که بخواهیم کار خود را بکنیم، آنجا آن را درست می‌کنیم. ولی طراز حق یک طراز دیگری است. ‌ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسته ی خبری ایرانِ جوان: ✅ مروری بر تلاش های شهید جمهور در اجرای قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احترام و توجه به همسر... اگر روزی خانم (همسر امام)، غذا را تهیه می کردند، هر چقدر هم که بد می شد، کسی حق اعتراض‏‎ ‎‏نداشت و امام از آن غذا تعریف می کردند. خانم اگر کاری در خانه انجام می دادند، حتی‏‎ ‎‏اگر استکانی را جابه جا می کردند و ما نشسته بودیم، امام با ناراحتی به ما می گفتند: «شما‏‎ ‎‏نشسته اید و خانم کار می کنند؟» اگر یک روز می دیدند که خانم کار می کنند، آن روز، روز‏‎ ‎‏وا اسلام امام بود که چرا خانم کار می کنند. می گفتند: «خانمتان از همۀ شما بهتر است،‏‎ ‎‏هیچ کس مادر شما نمی شود».‏‎ 🔹فریده مصطفوی، فرزند امام خمینی 📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج یک، صفحه ۷۷ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۶۴ بنده متولد ۶۷ هستم. مجردی خوب و خوشی رو کنار خانوادم گذروندم. از سن ۱۸ سالگی کم کم خواستگار میومد و من یا پدرومادرم قبول نمی‌کردیم. البته اینم بگم یه خواهر بزرگتر از خودم هم داشتم. یک روز برفی من رفتم بسیج محلمون ثبت نام کردم.خیلی خوب بود برنامه ها و... از لحاظ معنوی خیلی رشد کردم به نظر خودم😍 فامیل همه تعجب کرده بودند که من چادری شدم اما من دیگه راهمو انتخاب کرده بودم و خانوادم هم کاملا موافق بودن. خلاصه سال ۸۷ رحلت امام خمینی پایگاه ما مهمان داشت، ما مدرسه محل رو برای ورود آنها تزیین کردیم و آماده خدمت شدیم. همون جا همسر عزیزم منو دیده بود و یه دل نه صد دل عاشق. دوهفته بعدتر، ایشون خواهرشون رو فرستادن که اجازه خواستگاری بگیرن اما پدرم بدون نظر از من جواب منفی دادن. یک روز به مادرم گفتم من ایشون رو میخوام، بابا چرا میگه نه؟ مادرم گفت اصلا نباید رو حرف پدرت حرف بزنی. همین جوری دوسال گذشت و خواستگارا میومدن و میرفتن و با وجود موافق بودن پدرو مادرم، من مخالفت میکردم و به بهانه ای میگفتم نه. تا اینکه مادرم گفت تصمیمت چیه؟ گفتم من تصمیممو دوسال پیش گرفتم. مادرم با پدرم صحبت کرد و به اجبار ایشون رضایت داد. اما کاملا خانوادم مخالف بودن و من عاشق ایمان همسرم شده بودم. سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه عقد کردیم. خداروشکر ۶ ماه بعد عقد ما، خواهرم هم با یکی از اقوام عقد کرد و از نگرانی پدرومادرم خیلی کم شد. اما نامزدی من خیلی بد گذشت، همسرم خیلی دستش خالی بود، هیچ جا منو نمی‌برد. نامزد خواهرم هفته ای یکبار باهم کوه و سینما اما من تو خونه می‌موندم و فکر و خیال دیوونم کرده بود. همسرم خودشو با پایگاه و مسجد و هیئت سرگرم کرده بود، حتی وقت نمی‌کرد یه تلفن ده دقیقه ای هم بامن داشته باشه فقط هفته ای یکبار شام میومد خونه مون. همسرم با وام ازدواجش رفت وانت خرید و شروع به کار کرد. خلاصه بعد دوسال با دودلی و شک راهی خونه بخت شدم. پول پیش خونه مون رو برادر من و برادر ایشون قرض دادن. اوایل ازدواج ایشون همون‌طور خونسرد شاید ساعت ۱۲ میومد خونه، خیلی راحت می‌گفت کار داشتم و من انگار ناامید از این ازدواج. تا اینکه دوماه بعد ازدواجم متوجه بارداری شدم. با اومدن پسرم همسرم انگار دنیا رو بهش داده بودن و اخلاق و رفتارش صد برابر بهتر شد و محبت شون نسبت به من ده برابر شد و وضع مالیمون خیلی بهتر شد. عاقبت لب های من خنده به خودشون دیدن... بدهی هامون رو دادیم و حتی بیشترم جمع کردیم و یه خونه نوساز اجاره کردیم. پسرم دوسالش بود، همسرم گفت دومی رو بیاریم که پشت هم باشند، باهم بزرگ میشن منم گفتم باشه. اوایل بارداریم بود که یه کار رسمی به همسرم پیشنهاد شد و خداروشکر تا امروز هم همون جاست. اواخر بارداری پول جمع کرده بودیم ماشین بخریم گفتیم با وانت دیگه ۴ نفر میشیم. هرجا شوهرم می‌رفت ماشین بخره قسمت نمیشد تا اینکه یکی از دوستانش که خدا خیر دنیا و آخرت بهش بده گفته بود ماشین چرا بخری؟ پولتو بده یه خونه پیش خرید کن از من و ما قسط خونه رو همچنان می‌دادیم. چون آشنا بود خیلی کم کم پرداخت می‌کردیم و باهامون کنار اومد. سال ۹۵ پسر دومم بدنیا اومد که ما دیگه مشکل مالی نداشتیم خداروشکر. پسرم دوسالش بود بچه ی سوممون فاطمه خانوم بدنیا اومد و ایشون هم با کلی خیر و برکت اومدن. روز به روز محبت همسرم بیشتر و بیشتر می‌شد. سر دخترم می‌خواستیم لوله های من بسته بشه که با استخاره قرآن پشیمون شدیم و نبستیم و من هرسه رو سزارین شدم. ۱۸ ماهگی دخترم فهمیدم باردارم. خیلی شوکه شدیم چون من سزارینی بودم، می ترسیدم. اصلا جرات سقط هم نداشتیم. تا اینکه پسرم (بچه چهارم) سال ۹۹ بدنیا اومد و این بار برای بستن لوله گفتن سنت کمه و ۳۵ سال به بعد امکان پذیر هست. خداروشکر کم و بیش زندگی با خوشی می‌گذشت و آی یو دی گذاشتم. تا اینکه آذر ماه سال گذشته متوجه بارداری پنجمم شدم. اوایل خیلی حالم بد بود. خیلی شوکه شدم اما تسلیم خواست خدا شدم. اقوام همیشه میگن ما سر یه دونه موندیم شما با چندتا بچه چیکار میکنید؟ و من خدا رو هزاران مرتبه شکر می کنم چون واقعا خدا هوامونو داره و هیچ وقت لنگمون نذاشته. تعداد بچه زیاد و با تفاوت سنی کم، سختیهایی داره، کار مادر خیلی بیشتر از بقیه اعضای خانواده میشه اما خب بچه ها تو خونه اصلا احساس تنهایی نمیکنن، هرچقدر باهم دعوا کنن، بیشتر از اون با هم بازی میکنن. مادرای گل برام دعا کنید که پنجمین سزارین خوب بگذره. همسرجان خیلی امیدوارند و میگن خداخواسته بوده و انشاءالله ختم بخیر میشه. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادران انسان ساز... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
جزئیات اجرای طرح معافیت سربازان دارای فرزند سردار تقی مهری رئیس سازمان وظیفه عمومی: 🔹معافیت مشمولان دارای ۳ فرزند و بیشتر، از تاریخ ۱۴۰۲/۰۳/۰۱ اجرایی شده است. 🔹تمامی سربازان وظیفه حین خدمت که دارای ۴ فرزند و بیشتر هستند، بدون شرط سنی و سربازان وظیفه دارای ۳ فرزند به شرط داشتن حداقل ۴۰ سال تمام از انجام خدمت دوره ضرورت سربازی معاف می‌شوند. 🔹ملاک عمل برای رسیدگی به درخواست سربازان وظیفه اعم از سربازان عادی، امریه، طلاب و ... سند رسمی ازدواج و شناسنامه پدر و تاییدیه ثبت احوال است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
تشویق به فرزندآوری، راهکارها و پیشنهادات؟ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
و اما پدر و مادرها... پدر و مادرها فضای دینی داشته باشن. فضای دینی یعنی چی؟ به بچه اخلاق و شادمانی نشون بدن. لُبّ بچگی، شادیه. شادیه چیه؟ ‏‏[اینه که] شادی آدم باتقوا رو هم ببینه. بابایی که نماز شب می‌خونه.[بچه] نمازهاش رو داره می‌بینه تو خونه. اذان می‌بینه؛ ازش بشنوه ‏که: «دخترم» یک گل سر هم براش بگیره، دست به سرش هم بکشه... ‏«عزیزم» رو هم بشنوه از بابای با تقوا. وقتی اینها رو نشنید؛ شما دستش رو میگیری کشون کشون میاریش حسینیه، کشون ‏کشون میبریش مسجد. بعد توی خونه با هم دعوا می‌کنید زن و شوهر. این اصلاً بیزاره از آدم مذهبی. بعد میره مثلاً فلان ‏فامیلشون رو میبینه مذهبی نیستن، همین عزیزم رو از اونا میشنوه. بعد بچه میاد اینور [سمت غیرمذهبی‌ها].‏ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در جواب دوست مون که گفتند چه راهکاری دارید برای تشویق فرزندآوری. برای بقیه تجربه ی خودمو میگم. به نظرم برای اینکه حرف مون تاثیرپذیری داشته باشه، باید خودمون عامل باشیم و اقدام کنیم تا بقیه هم ترغیب بشن. تا چندسال پیش تو فامیلای ما همه یکی و دوتا بچه داشتند. من اولین نفر بودم تو فامیل که بچه سوم رو آوردم و قبحش شکسته شد😁 بعد از اون خیلی از فامیلای خودم و همسرم شروع کردن به فرزند سوم آوردن. دوباره بعد چند سال در آستانه ی ۴۰ سالگیم به لطف خدا فرزند چهارمم را به دنیا آوردم و شروع به تبین کردم و به همه میگفتم ما که پیرو رهبری هستیم فقط نباید چفیه بندازیم و شعار بدیم که (وای اگرخامنه ای حکم جهادم دهد یا ای رهبر آزاده آماده ایم، آماده) باید به صحبتهای آقا گوش کنیم و انجام بدیم. الان آقا حکم جهاد فرزندآوری دادند باید شیعه ی مولا علی زیاد بشن. یا برای حضرت مهدی باید یار اضافه کنیم و... خلاصه با این صحبتا خدارو شکر چند نفر دیگه از دوستان و بستگان شروع به فرزندآوری کردند. به نظرم اول باید خودمون مَردِ عمل باشیم و الگوی دیگران😉 به عمل کار براید به سخنرانی نیست☺️ هر موقع کسی بهم میگه چرا این همه بچه آوردی این شعر رو برای همه میخونم👇 اگر مهدی بیاید یار خواهد جوانان قوی بسیار خواهد یه فرزند و دو فرزند و یکی بیش نمی‌باشد کفایت بهر یاریش کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القوم الظَّالِمِينَ... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فرزند ایشان: فرزند آخرم که به دنیا آمد، نگران بودیم که چه کسی می‌خواهد او را اداره کند؛ چون همه وقت ما برای پدر بود. پس از مدتی، نگرانی ما برطرف شد و دیدیم همین پسربچه همه ما را اداره می‌کند؛ هر یک ربع به همه افراد خانه از جمله به مرحوم والد سر می‌زند. ایشان هم می‌فرمودند: فرزند کوچک، نه یک خانواده را بلکه دو خانواده و سه خانواده را اداره می‌کند. او حتی موجب شد حال مرحوم مادرم هم تغییر کند. مادرم خیلی پیر و افسرده شده بود. در خانه تنها بود. پدرم مشغول کار خودشان بودند و مادرم اشتغالاتی نداشت. ولی وقتی خانه‌مان با پدرم و مادرم یکی شد و این بچه پا به این زندگی گذاشت، حال همه ما را تغییر داد. وقتی پدرم مشغول مطالعه یا نوشتن بودند، تا کودک را - که حالا سه سالش شده بود - می‌دیدند، کتاب یا قلم را زمین می‌گذاشتند. گاهی پسرم داخل می‌رفت و سلام می‌کرد. کتاب بزرگی برمی‌داشت و می‌آورد وسط اتاق پهن می‌کرد. بعد روی شکم دراز می‌کشید و دستش را زیر چانه می‌گذاشت و ادای کسی را درمی‌آورد که مشغول مطالعه است! پدرم از پشت میز صدا می‌زدند: چه‌کار می‌کنی؟ پسرم می‌گفت: هیس آقاجان! درس دارم! این کارهای او موجب انبساط خاطر پدر می‌شد. اصلاً تا مدتی، گردش خون در بدن ایشان عوض می‌شد. جالب این بود که این بچه تا احساس می‌کرد حال ایشان عوض شده است، پا می‌شد کتاب را می‌بست و سر جایش می‌گذاشت و می‌رفت. 📚 صحبت سال‌ها کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و ما مادرها، تمام افتخارمان این است که در حال خدمت به شیعیان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) هستیم.😌😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075