#استاد_عباسی_ولدی
📌اگر با انتقاد به دنبال تغییر در همسرتان هستید، در جمع به او انتقاد نکنید؛ زیرا بسیاری از افراد، حتّی آنهایی که مشتاق شنیدن عیبهای خود هستند، از انتقاد در جمع، عصبانی شده، واکنش منفی از خود نشان میدهند.
📌برخی، عقدههای خود را به بهانۀ انتقاد، خالی میکنند؛ یعنی در جمع، عیب فرد را میگویند تا شخصیت او خُرد شود، بعد هم اسم این عمل را انتقاد میگذارند!
📌اگر انتقاد را اهدای عیب به همسر بدانیم، باید در هنگام انتقاد، رویی گشاده، گفتاری دوستانه و لحنی مهربان داشته باشیم. در غیر این صورت، انتقاد، تأثیر خود را نخواهد داشت.
📌برخی انتقاد خود را با زبانی سرزنشآمیز مطرح میکنند. این کار، بیش از این که شخص را تغییر دهد، ناراحت میکند. پس باید مراقب باشیم که انتقاد ما شکل زخمِ زبان یا سرزنش به خود نگیرد.
📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص ۲۱۹
#آداب_همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ تسلیم سختی ها نمیشم....
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سرمایه_زندگی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۵۶۱
#ازدواج_آسان
#رزاقیت_خداوند
#فرزندآوری
#ساده_زیستی
#سبک_زندگی_اسلامی
ما سال ۸۷ عقد کردیم و بنا را گذاشتیم به خرید چیزهایی که لازم داشتیم و یه مراسم خوب تو خونه گرفتیم مثل قدیما.
سال ۸۸ شوهرم هنوز ترم آخر دانشگاه بود و سربازی نرفته بود. ولی دیگه بعد از یک سال عقد، با اینکه شوهرم بیکار بود، یه پولی جور کردیم و یه خونه کرایه کردیم و رفتیم سر زندگیمون...
فردای عروسی تنها پولی که داشتیم اندازه یک ماه اجاره خونه بود که کنار گذاشته بودیم. ولی به طور معجزه آسایی یکی از دوستان که اصلا شرایط ما را نمیدونست و فقط به خوبی شوهرم واقف بود، زنگ زد که من دنبال یه شاگرد برای مغازم میگردم.
این طوری که شد که ما تو همون هفته اول زندگی، کار پیدا کردیم. حقوقش کم بود ولی اجاره خونه و خرج اولیه زندگی تامین میشد. ما هم که راه قناعت رو بلد بودیم، خیلی راحت زندگی میکردیم.
از همون اول دلمون بچه میخواست ولی اینقدر جو جامعه بد بود در مورد بچه دار شدن که می ترسیدیم زود بچه دار بشیم. ولی بی خیال حرف مردم شدیم و بعد از یک سال و نیم از ازدواج، شوهرم آموزشی سربازی بود که من فهمیدم باردار هستم.
خدا را شکر، خدا یه پسر خوشگل بهمون داد و به برکت اومدنش، در اوج سربازی و بیکاری شوهرم، یک ماه بعد تولدش، یه پولی بدستمون رسید و با فروختن طلاهای عروسی تونستیم یه خونه کوچیک پیش خرید کنیم.
بعد از پسر اولم، اینقدر جو اطرافمون بد بود که من با اینکه دلم بچه میخواست ولی یه ترسی داشتم از بچه پشت سرهم و حرفها و کنایه های اطرافیان.
همیشه دعا میکردم خدایا کاش برگردیم به دوران قدیم و این جو سنگین بشکنه. ماشین هم نداشتیم و این خونه نشینی زیاد حال روحیم رو بهم ریخته بود.
خلاصه ما تا ۴سالگی پسرم اقدام نکردیم و وقتی اقدام کردیم دیگه باردار نشدم تا ۷ سالگی پسرم. که این سخت باردار شدن را خودم از ناشکری همون ۴ سال جلوگیری میدونستم. خلاصه تو این ۷ سال خیلی شرایط مالی خوبی نداشتیم و همش داشتیم خرج کارمون میکردیم اما درآمدی قابل قبول نداشتیم ولی با هر سختی بود توکلمون به خدا بود.
وقتی پسر دومم را باردار شدم همه خیلی خوشحال بودند. به ویژه پسرم که خیلی دعا و گریه برا بچه میکرد.
از همون ماه اول بارداری ما یه جهش مالی کردیم و دوران بارداری و زایمان را به خوبی سپری کردیم.
بعد از تولد پسر دوم دیگه جو جامعه با توجه به سخنان آقا رفته بود به سمت فرزند آوری،
ما هم دیگه تصمیم گرفتیم به بچه آوردن.
پسر دومم ۱۰ ماهش بود من باردار شدم و نمیدونستم و رفتیم سفر اربعین. 😍😍
بعد بر گشت متوجه شدیم ولی اون زائر کوچولو عمرش به دنیا نبود و سه ماهگی سقط شد. بعدش هر کی فهمید مارا دعوا کرد که چرا باردار شدید.😔
ولی ما همچنان مصمم. 💪
پسرم که داشت دو سالش میشد تقریبا، دوباره باردار شدم. ولی اینبار کرونا فراگیر شده بود و ما ورشکست شده بودیم و یک سالی بود که هیچ درآمدی نداشتیم.
به هیچکس تا چهارماهگی نگفتیم. ولی تو نیتمون این بود اگه پول نداریم ولی فعلا بدن سالم داریم و به خاطر امر آقا بچه میاریم و نگران خرجیش نیستیم.
خلاصه دوران بارداری با تمام سختی، بی پولی که حتی پول ویزیت دکتر را نداشتیم، سپری شد و پسر سومم زود بدنیا اومد و ما فقط پول عمل را داشتیم و اصلا فکرش را نمیکردیم که کلی پول باید برا بستری نوزادمون بدیم.
خلاصه از اونجایی که خدا میخواست ما را امتحان کنه و توکل و صبرمون را بسنجه. ما امیدوار بودیم، که تو همون بیمارستان یه شب توسل به امام جواد پیدا کردیم. فردای اون روز، یکی از دوستانمون زنگ زد که یه پولی که مقدارش هم زیاد بود یه نفر مي خواد یک ساله قرض بده و الحمدلله مشکل ما حل شد.
جالبه همون ماه یه وام هم برامون جور شد. دو ماهگی پسر سومم بود که یهو کار شوهرم دوباره افتاد رو غلتک و اینبار یهو درآمد ما به طرز معجزه آسایی بالا رفت. الان پسرم یک سال و نیمه است.
خدا را شکر ما تمام بدهیامون را دادیم هم خیلی راحت از نظر مالی زندگی میکنیم. و پسر سومم برا هممون کلی رزق مادی و معنوی آورد.😍😍😍
و بعد از ۱۳ سال زندگی و شروع زندگی از صفر الان خدا را شکر همه چیز داریم. درسته خیلی سالها، قناعت خیلی زیاد کردیم و بالا و پایین زیاد داشتیم ولی مطمئنا اینها همش بواسطه این فرشته های کوچولو هست.
دوتا بچه پشت سرهمی خیلی سختی داری، ولی شیرینه. خونه ما خیلی بانشاط شده و پسر سومم خیلی تو دل برو تر از بقیه است.
اینا را گفتم ازین باب که خیلیا الان مشکلات مالی براشون دغدغه است و این شیطونه که مدام ترس می اندازه ولی اگه نیتمون خدایی بشه، خدا از همون جایی که فکرشم نمی کنیم، بی نیازمون میکنه.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌«فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر»
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_میرباقری
✅ الحمدلله...
🔹رنج های انسان به اندازهی توقعات و تعلقاتش است؛ شما اگر ازدواج می کنید در این ازدواج به هر اندازه ای که توقع تان بالا باشد، رنجتان افزایش پیدا می کند.
🔹یک استاد عزیزی می فرمود: «من وقتی می روم خانه متوقع نیستم که همسر من در عالم طبیعت است یک دفعه یک حالتی پیش آمد اصلا در دنیا نبود! وقتی می روم در می زنم و او می گوید چه کسی است، می گویم الحمدلله که زنده است،
🔹صدای پایش که می آید میگویم الحمدلله که سالم است، می روم می بینم روی باز دارد می گویم الحمدلله در خانه مشکلی پیش نیامده است، سفره می اندازد می گویم الحمدلله فرصت کرده و غذا هم پخته است، می بینم غذای لذیذی پخته می گویم الحمدلله»
🔹همه اش می شود الحمدلله. اما اگر کسی خیال کرد که باید با یک سفره ی آراسته مواجه شود اگر یک مشکل در خانه پیش آمده باشد رنج می برد، در حالی که اگر توقع پایین بود، دائما لذت می برد.
#سبک_زندگی_اسلامی
#ساده_زیستی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ سه تا هم کافی نیست...
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۵۶۲
#فرزندآوری
#تک_فرزندی
#چند_فرزندی
اینا که میگن یکی داشتی راحت تر بود، کفر منو درمیارن، یعنی من که چهارتا دارم خیلی عقب تر از مادرهایی ام که یکی دارند؟؟؟
من و همسرم معلم هستیم و شیفتی کار کردیم تا پیش بچه ها باشیم. الان برای بچه چهارم مرخصی طولانی تری دارم تا بیشتر برای بچه ها وقت بذارم. یعنی اونایی که یکی دارند همیشه سر کار و فعال هستند و بدون مرخصی؟؟؟
آخر هفته روز نظافت است و بچه ها کمک می کنن در نظافت هال و اتاق شون. شیشه پاک می کنن و گرد گیری می کنن. البته همیشه خونه تمیزی نداریم. یعنی اونا که یکی دارند همیشه خونه تمیز دارند و بچه ی کاری؟؟؟
اهل بیرون رفتن زیاد نیستیم و آخر هفته با بچه ها در خانه پیتزا درست می کنیم یا ترشی یا مربا یا نخود پاک کردن و ازین جور کارها. یعنی یکی بچه دارند آخر هفته های بهتری دارند؟؟؟
بچه بزرگترم به برادر کلاس اولی ش تو درس ها کمک می کنه و من دستم بازه. اون قدر حواس بزرگتر ها به دوتا کوچیکتر هست که کار خطرناک نکنن یا چیز کوچیک نخورند که گاهی اصلا نیازی به من نیست. اینقدر اونهارو بغل می کنن و باهاشون بازی می کنن که نفهمیدیم کوچیکه چطور ۸تا دندانش دراومد. یعنی اونا که یکی دارند، دائم شش دونگ حواس شون به بچه و درس و کارهاش نیست؟؟؟
اینقدر باهم بازی می کنن که حتی پارک هم میرن دنبال پیدا کردن یه دوست که باهاش مثلا سرسره بازی کنن نیستن و باهم سر گرم اند. تو خونه مسابقه طرح می کنیم و با هم بازی تیمی می کنیم. قایم موشک و بازی های حدس زدنی بازی می کنیم. کلی خونه ما سروصدا داره و شلوغ پلوغه. بازی و شادی و ذوق و دعوا و قهر دارن .یعنی بچه های تکی با پدرمادر یا دوست هاشون دعوا نمی کنن و خونه ی بی صدا دارن همیشه؟؟؟
خونه ما همیشه لطافت بچه کوچیک رو داشته و بچه ها با این لطافت بزرگ شدن و شکلک ها و سرگرمی های جدید در موقعیت های مختلف از خودشون طرح می کنن . شرایط رو درک می کنن اگر بچه ای حال نداشت یا من دستم بند بود . غر نمی زنن.صبر می کنن یا حتی با کمک هم مشکل رو حل می کنن بدون کمک من یا پدرشان. یعنی اونا که یکی دارند بچه های بدون غر و صبور تری دارند؟؟؟
بچه ها لباس و اسباب بازی مشترک دارند و براشون جالبه که لباس یا اسباب بازی بچگی شون از تو کمد در بیاد و به بچه بعدی شون برسه و یاد خاطرات خودشون میوفتن. اصلا اهل توقع نیستن و میدونن تو خونه همه چیز برای هر چهارتاشونه. هیچ چیز تکی نداریم. یعنی اونایی که یکی دارند بچه های کم توقع تری هستن؟؟؟
من مادر همیشه مهربان یا همیشه خوش اخلاق نیستم و همیشه برای بازی کردن یا قصه شب خوندن یا رسیدگی به درس هاشون وقت یا انرژی ندارم. اما با هاشون بازی می کنم، درس می خونم، روزها کتاب می خوانیم، قصه شب میگم. یعنی مادرهایی که یکی دارند همیشه وقت آزاد و انرژی برای بازی و درس خواندن با بچه شون و قصه شب خوندن دارند؟؟؟
بچه ها از مدرسه مریض میشن و یک هفته در خانه موج مریضی داریم و بعدش خوب میشن. به هوای هم دارو می خورن و همدیگرو درک می کنن، برای بی صدا بازی کردن و استراحت بقیه شون. یعنی بچه های یکی یک هفته مریضی ندارند؟؟؟
لطفا اندکی تامل....
ما با وجود بچه ها بی پول تر نشدیم که ترس از مال باعث میشه بعضی ها بچه نداشته باشند. ما تا بچه دوم که بدنیا اومد اصلا همسرم شغل نداشت و دانشجو بود، پول عیدی یا تولد یا کادو سر بدنیا اومدن بچه ها که به ما می دادند، کمک مالی مون بود برای خرج بچه کردن. اما نترسیدیم از بچه دار شدن. تلاش کردیم زندگی مون رو بسازیم.
هر آدمی نزد خدا روزی مقرری دارد و خدا روزی هر کس را از جایی که می داند بدستش میرسونه و بچه ها در کم شدن روزی پدر مادر نقشی ندارند. اونا هم روزی شون از خدا می گیرند. و اینو مطمئن هستم اونایی که یک بچه دارند لزوما وضع مالی بهتری ندارند.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_قرائتی
✅ از جمله دروغ های شاخدار...
#فرزندآوری
#تربیت_فرزند
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۵۶۳
#فرزندآوری
#سختیها
#بارداری_خداخواسته
#قسمت_اول
یک سال و نیم بعد از ازدواج، وقتی ۲۴ سالم بود، تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم و اقدام کردم، برای آزمایشای قبلش، کاهش وزن و درست کردن دندونا و... دکتر زنان با توجه به آزمایشام(تنبلی تخمدان) گفته بود شاید بیشتر از یکسال طول بکشه و ممکن طبیعی باردار نشی.
خلاصه اقدام کردیم برای بچه و در کمال ناباوری خودم و دکتر خیلی زود باردار شدم. قلب جنین که تشکیل شد، خوووشحال و شاد بودم، همه رو سورپرایز کردیم و اعلام کردم که باردارم، اولین نوه هم از سمت همسرم، هم خودم، حسابی همه خوشحال بودن که رفتم برای غربالگری اول.
عکس های جنین ۳ماهه رو دیده بودم ولی دکتر که دستگاهو گذاشت روی شکمم توی مانیتور دیدم جنین من اصلا شبیه جنین ۳ماهه نبود و همچنان شبیه یه لوبیای کوچولو خودشو جمع کرده بود😭
سکوت بود و سکوت و دکتر مدام دستگاهشو اینور اونور میکرد و آخر سر گفت جنین شما قلبش ایست کرده و متاسفانه دیگه رشد نکرده😭
دنیا رو سرم خراب شد مگه میشه آخه ینی چی؟ ایست قلب جنین؟ تا حالا نشنیده بودم و کارم شده بود گریه و ناراحتی...
بعد از چند روز گفتم خدایا خودت دادی و خوشحالم کردی، خودتم گرفتی راضی ام به رضای تو و یواش یواش خودمو جمع و جور کردم.
بعد از ۳ماه، دکتر اجازه داد دوباره اقدام کنم و باز تاکید کرد ممکن سری پیش بارداریت اتفاقی بوده باشه و زیاد به بارداریِ زودهنگام دل نبند.
توی اینترنت با چله ی زیارت عاشورای آیت الله حق شناس آشنا شده بودم و کلی آدم حاجت گرفته بودن باهاش، پس منم شروع کردم چله رو.
بعد از ۲۰ روز از چله فهمیدم دوباره باردارم این سری هم اونقدر خوشحال شدم برای آزمایشگاه شیرینی خریدم بردم ولی این سری به کسی چیزی نگفتیم. روز سونوگرافی برای بررسی قلب جنین فرا رسید.
احساس کردم تو مانیتور یه چیزی سرجاش نیست و نمیفهمیدم جریان چیه، ۲تا چیزی میدیدم که تو فکرم اومد شاید یکیش کیست.
دکتر سونوگرافی پرسید با قرص باردار شدی؟ گفتم نه، فقط فولیک اسید میخوردم، پرسید توی ارث تون دوقلو دارید؟ گفتم ندیدم تو نزدیکا ولی توی فامیل دور بله و با صدای بلند به منشیش گفت بزن(بارداری دوقلویی...)
چی میشنیدم؟بارداری دوقلویی؟؟؟؟ مگه میشه؟ چجوری؟ مگه من تنبلی تخمدان ندارم؟۲قلو؟
تمام زورمو جمع کرده بودم توی چشمام که اشکام نریزه و با گرفتن برگه ی سونو و اومدنم از اون مرکز دیگه نتونستم جلوی خودمو نگه دارم تا خود خونه از خوشحالی اشک ریختم و خداروشکر کردم که معجزشو نشونم داده، عجیب معجزه ی شیرینی بود.
خلاصه گذشت و پسرا به دنیا اومدن و عاشقشون شدم رسما همه ی دنیام شده بودن.
ولی اتفاقی که بعد از زایمانم افتاد این بود که دچار افسردگی بعد زایمان شده بودم. با کوچکترین مسئله ای گریه میکردم و جالبه که هیچ کس هم حال اون روزامو درک نکرد. کمک نداشتم و پولی هم نداشتیم که بتونم کمک بگیرم و کسی بیاد برای نظافت و...
تا اینکه یکی از دوستای همسرم بهش گفته بود دنبال ادمین برای کانالش میگرده و اول کارشه خیلی سبکه و من شدم ادمین و ماهی ۸۰۰ میگرفتم. اون ۸۰۰ تومن میشد حقوق ماهانه ی اون بنده خدایی که میومد برای کارای خونه.
بعد چندماه متوجه شدم عضلات شکمم برای بارداری دوقلویی از داخل پاره شده و بچه ها که ۱۰ ماهه بودن اقدام کردم برای جراحی.
بعد از جراحی من، کرونا اومد و مجبور شدم بگم اون خانومم دیگه نیاد. روزای خیلی سختی بود، دوقلو داشتن وااااقعا سخته بدون هیچ کمکی، خودم بودمو خودم با بچه ها و افسردگی و کار خونه و آشپزی و...
مدام با همسرم دعوا میکردم، خسته بودم همیشه بیخوابی داشتم...
۲ سالگی بچه ها بود که باز احساس کردم باردارم. به هیچکس نگفته بودم. ۲ شب بعد از فهمیدن اینکه باردارم طبق معمول هر هفته خونه ی مادر همسرم بودیم و ایشون گفت(دیشب خواب مامانتو دیدم، اومده بود خونه ی ما، انقدر خوشحال بود. لباس خیلی قشنگی تنش بود و ۲تا شاخه رز آورده بود یکی سفید و یکی صورتی)
خوابشونو که تعریف کردن، شُک شدم. لبخندی که روی لبم بود، خشک شد و ضربان قلبم رفته بود بالا. فرداش بلافاصله رفتم سونوگرافی و باز هم با گریه برگشتم...
خواب مادر همسرم تعبیر شده بود و من دوباره دوقلو باردار بودم.
👈 ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۵۶۳
#فرزندآوری
#بارداری_خداخواسته
#جنایت_سقط_جنین
#جامعه_دوستدار_فرزند
#قسمت_دوم
حسابی گریه هامو کردمو نشستم به فکر کردن و گفتم نگهشون میدارم. ۳ روز گذشت و بعد از ۳روز دیدم واقعا نمیتونم با اون حجم افسردگی که داشتم، با اون عملی که کرده بودم، اگه بارداریم ادامه پیدا میکرد، عضلات شکم دوباره باز میشد، و مطمئنا دچار زایمان زودرس میشدمو هیچ کس حامی نبود و با ۲جفت دوقلو تو شرایط من زندگی واقعا سخت و اگه حمایت اطرافیان نباشه وحشتناک (خانواده ها بارها گوشزد کردن که اگه باز بچه بخواید، ما توان حمایت نداریم).
دنبال دکتر گشتم برای سقط و خیلی راحت با یه سرچ کوچیک پیدا شد و روزی که میخواستم برم، یکسری از اطرافیان میدونستن. شاید ته دلم منتظر بودم کسی بگه، این کار رو نکن، کمکت میکنم، اما دریغ....
ولی خب من خودم بودمو خودم و باید رو پای خودم میبودم، پس تصمیممو گرفتم و خودمو سپردم به خانم دکتر برای سقط.
پرسید مطمئنی؟ گفتم بله و آمپول بیهوشی رو زد. 😭😭😭😭 چشمامو که باز کردم، تو ماشین در راه برگشت بودیم و همه چیز تموم شده بود.😭😭😭😭
من موندم و یه عالمه عذاب وجدان و فکر گناه. همش با خودم فکر میکنم مگه میشه دوقلوهای اولو معجزه بدونم و دوقلوهای دومو بدبختی؟ چجوری انقدر عوض شدم؟چجوری دنیام انقدر تغییر کرد؟
نمیخوام گناهمو بندازم گردن بقیه ولی حمایت اطرافیان واقعا مهمه توروخدا اگه کسیو میبینید نیاز به حمایت داره حمایتش کنید.
حمایت بعضی وقتا ۱بشقاب غذای گرم
حمایت بعضی وقتا کسیه که بیاد و یک ساعت بچه هاتو نگه داره و تو فقط بخوابی
فکر نکنم خیلی سخت باشه حمایت از زن تازه زایمان کرده که متاسفانه من نداشتم.
اینم بگم بعد از سقطی که کردم از خدا خواستم منو ببخشه، در عوض هر زنی رو تو شرایط خودم دیدم، از سقط منصرفش کنم تا جایی که توان دارم حمایتش کنم. و تو فرصت مناسب که حال روحیم بهتر بشه حتما بچه دار بشم.
در حال حاضر هم دارم به سلامتیم میرسم که تا سال دیگه اقدام کنم برای بارداری بعدی. امیدوارم خداوند گناهان همه بخصوص منو ببخشه و برای بار سوم منو لایق مادر شدن بدونه🙏
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ کار فرهنگی تمیز یه دانش آموز دهه هشتادی...
👈 مقام معظم رهبری در پیام چند ماه پیش خود به فعالین حوزه جمعیت، تلاش برای افزایش نسل و جوان شدن نیروی انسانی کشور و حمایت از خانواده را، یکی از ضروریترین فرائض مسئولان و آحاد مردم عنوان کرده بودند. و این یعنی اینکه، عموم مردم باید در ترویج و تشویق به فرزندآوری، نقش آفرین باشند.
#جامعه_دوستدار_فرزند
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#آیت_الله_جوادی_آملی
📌دامِ دنیا...
دنیا چیزی نیست که اگر کسی به دامش افتاد، هر وقت دلش خواست بتواند از آن رها شود. بلکه خاصیتش این است که تا انسانِ به دام افتاده را بیچاره نکند و آبروی او را نبرد و به زباله ای تبدیل نگرداند، رهایش نمیکند.
📚 حماسه و عرفان
#سبک_زندگی_اسلامی
#ساده_زیستی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ هوای هم دیگه رو بیشتر داشته باشیم.
#جامعه_دوستدار_فرزند
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_قرائتی
📌شوخی هم نداریم...
🔥 رابطهی دختر و پسر حرام است. شوخی هم نداريم، بله بچهها كه با هم رابطه دارند، ميخواهند بازی كنند، تاجرها هم كه با هم رفیق میشوند، میخواهند تجارت کنند. دختر و پسر جوان چه رابطهای دارند جز اینکه میخواهند خوش باشند؟!
🔥 یا ساعت اول گناه میکنند، یا اگر دختر، دختر سلمان باشد، پسر هم پسر ابیذر، ممکن است یک هفته، دو هفته، نیتشان سالم باشد.
🔥 اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرمود من به زن جوان سلام نمیكنم، برای اينكه میترسم جواب سلامش دل علی را تكان بدهد، آن وقت شما میخواهيد دو ساعت با هم بنشينيد و گپ بزنيد ...
#سبک_زندگی_اسلامی
#تربیت_فرزند
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_رحیم_پور_ازغذی
📌افراط و تفریط غرب در بحث زن و خانواده ...
⬅️ احکام بدیهی و اولیه فقه ما، جزو دستاوردهای زن غربی در قرن بیستم است!
#سبک_زندگی_غربی
#انقلاب_جنسی
#فروپاشی_خانواده
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۵۶۴
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#ساده_زیستی
#سختیها
#قسمت_اول
۱۵ سالم بود که عقد کردم، همسرم خیلی آدم با ایمان و خدا دوستی بود، به خاطر همین قبول کردم و یک سال بعد با یه عروسی ساده وارد زندگی مشترک شدم.
شوهرم وضع مالی خوبی داشت و نمی ذاشت به من سخت بگذره، سه ماه بعد از عروسیمون متوجه شدم باردارم، اونم چه بارداری سختی، طوری حالم بد بود که بیمارستان بستری میشدم.
خلاصه ۹ ماه بارداری تموم شد و من نتونستم زایمان طبیعی داشته باشم و به اجبار سزارین شدم، پسرم نزدیک ١٣ روز داخل دستگاه بود و من نذر مولا امیرالمؤمنین کردم و اسمش رو علی گذاشتم، الحمدلله پسرم خوب شد و از بیمارستان مرخص شد.
روزها سپری میشدن تا اینکه متوجه شدم پسرم زیر گلوش غده داره، به پزشک مراجعه کردم و عملش کردیم اون موقع علی ١٠ ماهش بود، خیلی گریه میکردم، شوهرم همیشه میگفت به خدا توکل کن، پسرم ٢ بار جراحی شد تا اینکه بعد از کلی آزمایش گفتن دیگه خوب شده و میتونید ببریدش خونه، ما هم مرخصش کردیم.
حالا دیگه به فکر بودم که خونه بخریم، همه طلا ها، ماشین شوهرم و چیزای دیگه ای که داشتیم رو فروختیم و یه خونه کوچیک خریدیم.
چندماه گذشت و من چون تنها بودم به شوهرم گفتم خونه رو بفروشیم و نزدیک اقوام و آشنایان خونه بخریم، شوهرم هم قبول کرد و ما خونه رو فروختیم.
یه کم گذشت، نتونستیم خونه بخریم و یه زمین خریدیم. یک سال از خریدن زمین نگذشته بود که روزی یه آقایی زنگ زد و گفت این زمین برای منه و شما برید شکایت کنید، که ما متوجه شدیم قبل از ما، این زمین رو به چند نفر فروختن، عملا دستمون به هیچ جا نرسید، هر چی شکایت کردیم، نتونستیم ثابت کنیم تا اینکه پسرم ۴ ساله بود، متوجه شدم تو این شرایط سخت باردارم و خدا عباس رو بهم هدیه داد. نگران بودم که چه کار کنم، حالا نه خونه دارم، نه شوهرم کار داشت، چون ورشکست شده بود.
زندگیمون خیلی سخت میگذشت...
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۵۶۴
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سختیها
#قسمت_دوم
یه وام گرفتیم و ماشین خریدیم. شوهرم باهاش کار میکرد و خرجی زندگیمون رو میاورد البته که کرایه خونه و خیلی چیزای دیگه هم داشتیم ولی با توکل برخدا کم کم همه چیز داشت درست میشد.
به شوهرم گفتم بیا دوباره بچه دار بشیم. شاید به برکت بچه بعدی زندگیمون خوب بشه، من اقدام کردم و پسر سومم هم به دنیا اومد.
خیلی حرف ها شنیدم که چرا خونه ندارید، تو این وضعیت بچه دار شدید. دلم خیلی شکست شب و روز از خدا میخواستم زندگیمو خودش سامان بده...
تا اینکه ۳ ماه بعد از تولد محمد، یه پولی رو ما از زمینی که کلاهبرداری بود، گرفتیم و در روستامون یه زمین خریدیم و اون رو ساختیم، حالا دیگه خونه داشتیم، از برکت محمد بود که صاحب خونه شدیم.
بعد از چند وقت متوجه شدیم که محمد مشکل مجرای ادرار داره و باید عمل بشه و جراحی شد، با کلی نذرونیاز خوب شد.
خداروشکر کار شوهرم هم درست شد و مشغول کار شد. از طرف دولت ثبت نام کردیم برای مسکن و تایید شدیم و تا الان دوتا قسط پرداخت کردیم، من مطمئنم که از برکت وجود این نوگل های عزیزم هست که همه چیز داره درست میشه...
الان پسر اولم ۱۲ سالشه، دومی ۸ سالشه، سومی ۴ سالشه و من تصمیم گرفتم برای فرزند چهارم اقدام کنم، البته هیچ کسی راضی نیست همه میگن خیلی سخته، چه جور میخوای بزرگ کنی، ولی من برام مهم نیست
هدف ما تو این دنیا چیزه دیگه ای هست، همه به این دنیا نیومدیم که فقط آسایش و آرامش داشته باشیم بلکه باید در این دنیا با همه سختی ها و مشکلات بجنگیم تا ورزیده بشیم و رشد کنیم و همه برای امام زمانمون دعا کنیم تا انشاالله هرچه زودتر فرج حاصل بشه و سهم ما هم تربیت سربازانی هست که در راه حق باشند انشاالله
و در آخر به همه مادران سرزمینم میگم که من خیلی سختی ها و مشکلات داشتم که به علت کمبود وقت، نشد که باز گو کنم، ولی عاجزانه درخواست دارم بچه هاتون رو تک فرزند نذارید، گناه دارن، بچه های من همش میگن مامان ما خیلی خوشحالیم که زیادیم و از خدا میخواییم که بهمون یه خواهر بده تا دلسوز ما باشه، و خیلی کم توقع هستند و بچه های باادب نه اینکه بخوام تعریف کنم همه میگن.
مادران گلم از همین جا دست شما عزیزان رو میبوسم و میخوام که هیچ وقت نذارید که مشکلات باعث بشن ما در نقش مادریمون بدرستی ایفای نقش نکنیم، الان که دارم خاطره زندگیمو براتون مینویسم از زندگیم خیلی راضی هستم و خداروشکر میکنم که سه دسته گل به من و همسرم هدیه داده اگر قابل باشم چهارمین دسته گل رو هم میخوام 😍😍
به امید اینکه تمام مادران سرزمینم به داشتن فرزندهاشون افتخار بکنند انشاالله 🤲
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌«فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر»
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#آیت_الله_قاضی_طباطبایی
✅ جدی نبود ها...
لطیف بود و مهربان.
اهل تشر و دعوا نبود.
گاهی هم اگر لازم میشد بهخاطر شیطنت بچهها یک دعوای کوچکی بکند، ظاهرسازی میکرد؛ نه اینکه واقعا به خشم آمده باشد.
یکبار بچهها دیده بودند که پدر بعد از دعوا به خلوتی رفته و دارد آهسته میگوید: «خدایا، من اگر یک دادی زدم، جدی نبودها!»
#سبک_زندگی_اسلامی
#تربیت_فرزند
📚استاد
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075