eitaa logo
دوتا کافی نیست
48.9هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
36 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
دوقلوهای‌ من الان ۱۱ماهه هستن، تو دوران بارداری خودم وزنم بالا نمیرفت و دوقلوهام هم وزنشون پایین بود،خصوصا قل دختر‌... ۳۰ هفته بچه ها خیلی اومده بودن پایین و دکتر گفت قطعا زایمان زودرس خواهی داشت. از طرفی خون رسانی به قل دخترم کمتر بود. بیمارستان بستری شدم و آمپول ریه زدم تا اگر برای دخترم مشکلی پیش اومد، زایمان اورژانسی انجام بدن، خداروشکر مشکلی پیش نیومد. اومدم خونه تا میتونستم دیگه ایستاده کار انجام ندادم، در حد غذا پختن و اگر مجبور بودم آشپزی، دیگه کارخونه نکردم. اما نشسته کلی کار میکردم، مدام تو روز خیاطی می‌کردم و سرگرم بودم. هفته ۳۴ که برای چکاپ رفتم دکتر، داخل مطب من رو درد زایمان گرفت، دکتر گفت باید امروز بستری بشی و زایمان کنی. من رفتم بیمارستان دکتر گفت دردت برای انقباض رحم هست. خیلی روزهای سختی بود به دکتر گفتم تا وقتی توان داشته باشم و برای بچه ها مشکلی ایجاد نمیشه، تحمل میکنم چون وقتی برای آمپول ریه بستری بودم دیدم که مادرهایی که بچه هاشون میرن دستگاه چقدر سختی میکشن... اون روزها سخت بود برام، شبها از درد به سختی می تونستم ۲ساعت بخوابم، نمی تونستم چیزی بخورم. حمام نمی‌رفتم که دردم بیشتر نشه. ۱۰ روز تحمل کردم دیگه واقعا نمیتونستم. شب به دکتر گفتم دیگه نمیتونم. گفت فردا صبح بیا ببینمت... میدونستم که دکتر قطعا میگه وقته زایمان هست و آخرین روز بارداریمه. ۳۵هفته و ۲روز بودم. ۱۰روز درد کشیده بودم. با استرس فراوان رفتم برای زایمان، خودم رو برای دستگاه رفتن بچه ها آماده کرده بودم. بعد از سزارین، سریع بچه ها رو بردن ان آی سی یو، خیلی نگرانشون بودم. تو ریکاوری مدام از پرستارها حال بچه هام رو می‌پرسیدم. که یک دفعه یکیشون گفت این هم بچه هات😍 ازش خواهش کردم بچه ها رو بیاره دوباره ببینمشون.... وااای که چقدر خوشحال بودم. بچه هام با وزن(دخترم) ۱۹۸۰ و ۲۰۸۰(پسرم) به دنیا اومده بودن و صحیح و سالم بغلم بودن تو بارداری، ۱۸ هفته بهم گفته بودن به احتمال زیاد دخترم سندرم دان هست اما من گفتم هرچی باشه نگهش میدارم حتی آزمایش سل فری هم ندادم خلاصه که با خوشحالی زیاد در حدی که انگار رو ابرها بودم از بیمارستان مرخص شدیم و اومدم خونه. موقعی که میرفتم بیمارستان به همسرم گفتم توروخدا برای ترخیصم گل نخر الان میخوای حداقل ۲میلیون پول گل بدی... بیا هر چقدر میخوای بدی برا گل، بدیم به کسی که تا حالا نرفته کربلا و آرزوی رفتنش رو داره، به این نیت که بچه های ماهم سالم به دنیا بیان و دستگاه نرن... همسرم هم قبول کرد موقع ترخیص هم که اومد دنبالم، مادرشون همراهشون بودن، بهش گفته بودن مگه گل نمیخری گفته بود نه عروستون قسمم داده گل نخرم. مادرشون هم که متوجه داستان شدن گفته بود به شما قسم داده به من که چیزی نگفته... خلاصه زحمت گل رو مادرشوهم کشیدن خلاصه که نذرهای مختلف کرده بودیم. آخریش شله زردی بود که ۲۸صفر برای امام حسن علیه السلام درست کردیم. اما من مدام تو ذهنم میاد که کربلا فرستادن اون خانوم به جای گل کار خودش روکرد و بچه هام با اینکه وزنشون خیلی کم بود اما دستگاه نرفتن... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدیه رهبری را دریافت کردم. 👈 هدیه رهبری مختص چندقلوزایی بوده و سن چندقلوها باید زیر ٢/۵ سال باشد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
. ✅ نحوه ی دریافت هدیه رهبر معظم انقلاب به چندقلوها 🔹ارسال نامه از طریق پیوند زیر: https://www.leader.ir/fa/letter 👈 هدیه رهبری فقط مختص چندقلوزایی بوده و حتما سن بچه ها، باید زیر دو سال و نیم باشد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۷۵ من متولد ۶۷ هستم و همسرم متولد ۶۳، هر دو در خانواده پرجمعیت به دنیا اومدیم هر کدوم ۵ تا خواهر و برادر هستیم ما در سال ۹۴ عقد کردیم، در سن ۲۶ سالگی من و ۳۰ سالگی همسرم و در سال ۹۶ عروسی کردیم و رفتیم خونه خودمون. اوایل من خیلی تمایلی به بچه داشتن نداشتم و میگفتم هنوز زوده یک سالی که گذشت اقدام کردیم برای بارداری ولی نشد. کم کم نگرانی اومد سراغ مون و این ناباروری تا ۴ سال ادامه داشت، از این دکتر به اون دکتر، آزمایش های زیاد، عکس رنگی، رفتم آزمایش ذخیره تخمدان که گفتند خیلی کمه و طب سنتی هم میرفتم و دستورات اونم انجام می‌دادم. مرکز ناباروری رفتم اونجا گفتن فقط باید ای وی اف کنید و من هم به شدت مخالف بودم، هم میترسیدم از داروهای هورمونی و بقیه چیزها ولی چاره ای نبود. کم کم داشتم از لحاظ روحی و جسمی خودم رو آماده ای وی اف میکردم، گفتم من که همه آزمایش‌ها رو رفتم‌ بذار یه چکاب کامل هم بدم کاری که هیچ دکتری به من نگفت و خدا رو شکر مشکلی نداشتم. به دکترم گفتم بهم دارو بده برای تحریک تخمک گفت نیازی نداری ولی من گفتم لطفا برام بنویسین و دکتر قبول کرد و دو ماه بعد در کمال ناباوری فهمیدم باردارم اونم دو قلو 😍😍 یه پسر و یه دختر.... من از زمان مجردی خیلی دوقلو دوست داشتم، دیگه من رو ابرا بودم. خیلی خوشحال بودم تا دوقلوها سال ۱۴۰۰ به دنیا اومدن، ما اصلا تو فامیل خودمون هم پدری هم مادری دوقلو نداریم و برای همه جالب و دوست‌داشتنی بودن بچه های من. از لحاظ اقتصادی یه برهه کمی به مشکل خوردیم ولی خدا رو شکر حل شد تا اینکه در سال ۱۴۰۲ فهمیدم خدا خواسته دوباره باردار شدم و منی که خستگی دوقلوها تو تنم مونده بود، خیلی خیلی ناراحت بودم و میخواستم بدون اینکه به کسی بگم برم سقط کنم ولی یه هفته ای صبر کردم فکر کردم گفتم بذار برم سونو ببینم‌ چی میشه رفتم سونو و فهمیدم اینم دوقلو 😳😳 دیگه واقعا نمیدونستم چیکار کنم تا ده روز فقط گریه میکردم و میگفتم دوقلو داری خیلی سخته و از طرفی هم از سقط خیلی میترسیدم. برای اینکه بچه های اول رو با سختی و کلی دوا و درمون خدا بهمون داده بود، این ناشکری بود که اینا رو که خود خدا بهمون داده رو بُکشیم. تا اینکه رفتم سونو، وقتی حرکات جنین و صدای قلبش رو دیدم و شنیدم با خودم گفتم اینا هم یک انسانن و ما چون نمی‌بینیم حق نداریم اونا رو هم بکشیم. این بچه تو شکمم با اون بچه ۲ ساله من هیچ فرقی نمیکنه، من هیچ وقت بچه ۲ ساله خودم رو نمیکشم چطور میخواستم این جنین‌ها رو سقط کنم. دیگه تا آخر بارداری کم کم باهاش کنار اومدم. الان بچه ها ۷۰ روزشون و هر روز خدا رو شکر میکنم که بچه ها رو سقط نکردم هر روز استغفار میکنم. من الان دوقلوهای جدیدم رو که دخترم هستن، خیلی دوست دارم، هر وقت می‌خندن، من کلی ذوق میکنم و قربون صدقشون میرم و سعی میکنم با بچه های بزرگترم بازی کنم و بیرون ببرمشون و برای اونا هم وقت بذارم، تا هم احساس حسادت و لجبازی در اونا کمتر بشه، هم اینکه انرژی شون تخلیه بشه. برای دوقلو های اول که مامانم میخواست سیسمونی بخرن، چون دوقلو بودن من خیلی چیزها رو نذاشتم تهیه کنن مثل کریر، روروک،تخت چون گفتم زمان کمی از این وسایل بچه ها استفاده میکنن و زود باید بذاریم کنار و ما هم که مستاجریم جا نداریم به جاش از همین وسیله ها از خواهرم و برادرم مال بچه هاشون بود، قرض گرفتم و استفاده کردم. حتی لباس های بچه خواهر،برادر و خواهرشوهرم که برای بچه هاشون کوچیک‌ شده بود، بهم دادن و استفاده کردم. برای دو قلوهای جدید هم من کلا دو دست لباس، یه پستونک،یه شیشه کلا براشون خریدم تا الان که نزدیک سه ماهه شدن هنوز از وسایل بچه های قبل استفاده میکنم. برای کمک، مامانم بنده خدا که انشالله عمر باعزت داشته باشن همیشه و در همه حال کمک میکنن. ۱۰ روز خونه مامانم می مونیم با بچه ها ۱۰ روز میریم خونه مون، مامانم میاد اونجا ولی چون خونه مون نزدیکه، مامان شب ها میرن خونه خودشون و دوباره صبح یا ظهر میان واقعا مدیون شون هستم و نمیدونم چطوری جواب محبت هاشون رو بدم. مدیریت مالی بیشتر با همسرم هست که انشالله خدا بهشون قوت بده، برای من و بچه ها چیزی کم نمی‌ذارن با اینکه مستاجر هم هستیم ولی واقعا از وقتی دوقلو های جدید به دنیا اومدن فقط برای ما برکت داشتن. در آخر هم دعا میکنم برای هر کسی که بچه نداره خدا انشالله به اون هم اولاد سالم و اهل صالح بده "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
. ✅ حمایت از چندقلوها... 👈 جهت اطلاع به سامانه زیر مراجعه کنید. https://ticketing.behzisti.gov.ir "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
اگر چندقلو دارین (کمتر از ۶ سال) و جزو ۵ دهک اول درآمدی هستین، تشریف ببرید بهزیستی... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
هدیه رهبری به چندقلوها... 👈 تجربه ارسالی ایشان را اینجا بخوانید. eitaa.com/dotakafinist/15220 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
هدیه رهبری به چندقلوها...😍 نحوه ی دریافت هدیه رهبر معظم انقلاب به چندقلوها👇 🔹ارسال نامه الکترونیکی از طریق پیوند زیر: https://www.leader.ir/fa/letter 👈 هدیه رهبری مختص چندقلوزایی بوده و حتما سن بچه ها، باید زیر دو سال و نیم باشد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۲۲۹ بنده متولد ۷۲ و همسرم هم متولد ۶۱ هستن. هر دو مدرک لیسانس داریم. برادرم و همسرم با هم رفیق بودند و منو با برادرم دیدند و... بهههله یار پسندید مرا😊 بعد از فراز و نشیب های بسیار، بالاخره سال ۹۳ دو روز بعداز ولادت آقا امام رضا(ع) ازدواج کردیم و شب عروسی بجای باغ و تشریفات، رفتیم زیارت مزار شهدای گمنام و کارت دعوت عروسی مونم تو ضریح شون گذاشتیم و بعد رفتیم تالار. مهریه هم ۱۱۴ سکه و سفرحج عمره بود (بخاطر اصرار خانواده وگرنه نظر خودمون ۱۴ سکه بود). همسرم چون تک فرزند بودند، شب خواستگاری گفتن که تعداد فرزند زیاد دوست دارند و با تک فرزندی شدید مخالفن. سال آخر دانشگاه رو در خانه همسرجان گذروندم. سه ماه بعد ازدواج یعنی یک هفته قبل اربعین به همراه همسرم و مادر و مادر شوهرم برای بار اول راهی کربلا شدیم. روزی که قرار شد از کربلا برگردیم سرمو سمت ضریح چرخوندم و گفتم آقا جان میشه تا سال دیگه این موقع یه نی نی بهم بدین؟ ظاهرا آقاجان هم فرمودند: باشه😍 جونم براتون بگه که سه ماه دیگه هم گذشت و دیدیم نخیر خبری از بچه دار شدن نیست، تو دلم با ناراحتی گفتم آقا جان این هم خبری نشد ظاهراً قرار نیست تاریخی که درب خونه تون ازتون حاجت خواستم بهم حاجتمو بدین😔 اوایل اسفند ماه بود که رفتیم منزل اقوام، عروس شون باردار بود ازم پرسید نی نی نداری؟ گفتم:نه. گفت سونو روز سیزدهم تا حالا انجام دادی؟ گفتم:نه. گذاشتم سرموقعش که شد رفتم سونو ، جوابشو که بردم به دکتر زنان نشان دادم گفت تخمک بدرد بخور نداری و این ماه باردار نمیشی ولی ان شالله ماه آینده بارداری. ۲۵ اسفند مصرف داروهاشو شروع کردم و ۲۶ فروردین تست که زدم مثبت شد😌 الحمدالله بارداری سبکی بود و خیلی ویار نداشتم. بعد از امتحان میان ترم از دانشگاه مستقیم رفتم سونو تشکیل قلب که خانم دکتر مهربون با روی باز شروع کرد به سوال پرسیدن +چندسالته؟ ۲۲ سال +شکم چندمه؟ اول +تو خانواده سابقه دوقلو یا چندقلویی داشتین؟ بهههلههههه مادرم،خاله م و داییم دوقلو داشتنه +خب پس مبارکه شماهم دوقلوی غیرهمسان دارید.☺️ یعنی از خوشحالی فقط خداراشکر می کردم😭😭 از مطب که اومدم بیرون تا اذان ظهر بگن رفتم نمازخانه بیمارستان نماز ظهر و نماز شکر رو خوندم و برگشتم منزل. خبر رو به همسرم که دادم خیلی خوشحال شد. لطف خدا و عنایت اهل بیت همیشه شامل حالم بوده و هست، در دوران بارداری مستحبات و واجبات رو انجام می‌دادم. خداراشکر نه زیر نظر دکتر رفتم و نه سرکلاژ کردم. هفت ماهگی جنسیت دوقلوها پسر تشخیص داده شد و روز زایمانم دقییییقا شد ۱۸ آذر یعنی همون روزی که از آقاجان نی نی خواسته بودم👌 چون کنارمون مادر شوهر و عمه شوهرم زندگی می کردند، خدا خیرش بده، الهی عاقبت بخیر بشه مادر شوهرم با اینکه سنی ازش گذشته ولی بنده خدا پا به پام در بزرگ کردن دوقلوها کمک می‌کرد. دوقلوها رشدشون نرمال بود و قل دوم زودتر از قل اول شروع به حرف زدن کرد ولی بعد از ۱۸ ماهگی حرف زدنش کمتر شد تا جایی که دیگه اصلا حرف نمی‌زد و با اشاره هرچی می‌خواست بهمون میفهموند. فقط خدا می‌دونه تو این چند سال برا باز شدن زبانش چقددددر نذر و نیاز کردم و دکتر بردم که بیانش از حوصله خارجه. بخاطر همین مشکل قصد فرزندآوری نداشتیم. دوقلوها ۴ساله که بودند متاسفانه عمه همسرم آلزایمر گرفت و چون از عهده کارهای شخصیش برنمیومد خودم کاراشو انجام میدادم و با این وجود واقعا هم شرایط فرزندآوری اصلا نداشتیم. تا اینکه دوقلوها ۸ساله بودند که برحمت خدا رفت و بعدش تصمیم به فرزندآوری گرفتیم و تا یک سال و سه ماه بعدش داروی طب سنتی و داروهای شیمیایی رو امتحان کردم فایده نداشت. جالب اینکه شهریور ۱۴۰۲ به همراه همسرم و دوقلوها راهی سفر پرخیر و برکت کربلا شدیم و مجدد روز برگشت مون مثل دفعه قبل از آقا جانمون نی نی خواستم.😊 هشت ماه بعد سفر کربلا رفتم سونو روز سیزدهم دکتر گفت کیست دو میلی داری. در ایام پاکی جوشانده تخم شاهی و تباشیر هندی برای دفع کیست و پاکسازی رحم استفاده کردم و همزمان ترکیب عسل و آرده نخل هم می‌خوردم .الحمدالله خرداد ماه ۱۴۰۳ متوجه بارداری شدم و تا هفته ۱۶ نرفتم سونو، روزی که قرار بود سونو بدم همسرم و پسرم میگفتن ما میدونیم دوقلو هستش حتی پسرم می‌گفت یکیش پسره یکیشم دختر😄 ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۲۲۹ خلاصه غروب شد خانوادگی رفتیم سونو😂 پسرم گفت من می‌خوام باهات بیام اتاق دکتر، با خنده از خانم دکتر پرسیدم که چندتا بچه ست؟ دکتر گفت یعنی تو سونو غربال بهت نگفتن که دوتاست؟😳 با خوشحالی تمام گفتم واقعا دوتاست؟ آخه این اولین سونویی هستش که انجام میدم. گفت بله دوقلو هستش یکی پسر و یکی دختر👶🧒. پسرم مثل جت دوید سمت پدرش و با صدای بلند تو سالن به باباش گفته بوده دوقلو داریم.🙂 از سونو که بیرون اومدیم صدای اذان مغرب رو شنیدیم. رفتیم نمازخانه همونجا نماز مغرب و عشا و نماز شکر خواندیم و برگشتیم منزل. الحمدالله این بار هم بارداری سبکی داشتم و نه زیر نظر دکتر رفتم و نه سرکلاژ کردم. پسرم بخاطر تکلمش از ۲سال از مدرسه جا موند😔 حقیقتا این چند سال خیلی ناراحتی کشیدم از یه طرف می‌دیدم نمیتونه حرف بزنه، جگرم آتیش می‌گرفت از طرفیم حرف مردم😒 بارداری من و کلاس اولی شدن پسرم باهم مصادف شده بود بخاطر همین خیییلی استرس داشتم. سی و سه هفته و پنج روز بودم که صبح ساعت ۶:٣٠ احساس درد کردم و بیمارستان همجوار که مراجعه کردم گفتن بچه هات نارسن و ما دستگاهشو نداریم برو بیمارستان استان، حتی آمبولانسم بهمون ندادن😏 یکساعت تو مسیر بودیم حالم خیلی بده شده بود تا رسیدیم اورژانسی فرستادنم اتاق عمل. در دوران بارداری دوم، بیشتر از بارداری اول مستحبات رو بجا میاوردم و توسلم به حضرت فاطمه(س)و حضرت مهدی(عج) بود و تو اتاق عمل هم نگاه به اطراف می‌کردم و صداشون میزدم و ازشون میخواستم بیان بالای سرم😭 در حین عمل دکتر گفت فشارت رفته بالا(بخاطر درد زایمانی که کشیده بودم وگرنه سابقه فشار نداشتم) با دارو کنترلش می‌کنیم و از ۱۶ آوردنش روی ۱۴. الهی که بحق خداوندی خدا این لحظه شیرین نصیب تمام منتظرا بشه🙏 ساعت ۱۲:۴۵ صدای گریه قل اول و پشت سرش قل دوم که اومد اشک شوق ریختم و خداراشکر کردم. خانم دکتر گفت بفرما اینم از دوقلوهای کاملا سالم که احتیاجی نیست داخل دستگاه هم برن☺️ خبر سلامت من و دوقلوها رو به همسرم و خواهرم که داده بودن از خوشحالی گریه کرده بودن. تا ساعت ۵ تو ریکاوری بودم و بعدش با حال خوش به بخش منتقل شدم. همسرم از سلامتمون که مطمئن شد بعد نماز مغرب راهی منزل شد. من و خواهرم حسابی شاد و شنگول داشتیم با همدیگه حرف می‌زدیم که احساس کردم خیلی خوابم میاد و چشامو رو هم گذاشتم و دیگه نفهمیدم چی شده🥲 چشامو که باز کردم دیدم خواهرم با گریه بالای سرمه🤔 گفتم چی شده چرا گریه میکنی؟ گفت واقعا متوجه نشدی چی به سرت اومده😳 گفتم نه. گفت چشماتو که رو هم گذاشتی تشنج کردی و به معنای واقعی دیدم که رفتی😔 با صدای جیغ و دادم پرستاران ریختن بالای سرت و کد ۹۹ رو زدن، تا یک ساعت و نیم تو کما بودی و... دکترم که اومد بالای سرم گفت فشارت رفته بوده بالا، دچار تشنج شدی و جهت احتیاط تو ای سی یو بستریت می‌کنیم. سه روز بستری بودم و دوقلوها رو آوردن خونه. متاسفانه بخاطر آنتی بیوتیک هایی که بهم زده بودن، شیرم کاملا خشک شد و دوقلوها هر دو شیر خشکی شدن. در بارداری آمپول تشکیل ریه هم هفته ۲۸ و۳۱ زده بودم. الحمدالله الان ۱۰ ماهشونه و صحیح و سلامتن و رشدشونم کاملا نرماله. برای هدیه رهبری به دوقلوها فعلا که درخواست نکردیم ولی ان شاء الله بزودی درخواست می‌دیم. حقیقتا قدم جفت دوقلوها برامون پر خیر و برکت بوده و از جاهایی که فکر نمی‌کردیم خدا برامون روزی رسونده و همچنان هم که می‌رسونه. از ستاد اجرایی فرمان امام هم هدیه غیر نقدی شامل هشت کارتن پمپرز مولفیکس از سایز سه تا شش +شش بسته پوشاک مادر و شش عدد شورت آموزشی+دو کارتن پر از وسایل نوزاد شامل پتو دورپیچ، شیشه شیر، پستونک، چند دست لباس، قاشق سیلیکونی، بطری استیل و ......دریافت کردیم که خیلی وسایل عالی، باکیفیت و کاربردی بودن. اگر خداوند دوباره توفیق بده دوست دارم هنوزم سرباز برای آقامون بدنیا بیارم. تکلم پسرمم نسبت به قبل الحمدالله بهتر شده. در آخر از خدا می‌خواهم که دامن تمااام چشم انتظارها رو به اولاد سالم و صالح سبز کنه. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دوتا کافی نیست
. ✅ حمایت از چندقلوها... 👈 جهت اطلاع به سامانه زیر مراجعه کنید. https://ticketing.behzisti.gov.i
حمایت بهزیستی از چندقلوزایی... 👈 البته طبق اطلاع ما، خانواده هایی که جزو پنج دهک اول درآمدی هستن و چندقلو دارن، مشمول این حمایت می شوند. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075