#اخبار🌐
💨اتمسفر فضای مجازی: چالش بی چالشی!
❌حرکات موزون، رقص یا بعبارتی طنازی زنان سلبریتی، مدتی است با عنوان چالش ورزش و به بهانه تندرستی و رهایی از افسردگی، در فضای مجازی ترویج میشود.
🔺️سلبریتیهایی که خود افسردهاند و با بیبند و باری، برهنگی، انس با حیوان خانگی و تفریحات غیر معمول در پی درمان آنند، چطور میتوانند با چنین حرکات نمایشی، مخاطب را کیفور کنند؟
🚻 آیا ورزش موزیکال زنان سلبریتی و در مواردی همراهی با آقایان و حتی مربی آقا، پروژه جدیدی است که کلید خورده؟
واقعا تفریحی سالمتر از چالشهای تقلیدی و مضحک رقص یا بالشت برای جلب توجه مخاطب سراغ ندارید؟؟
⁉️با چه معیار عقلی و کدام استدلال، شأنیت زنانگی خود را در مقابل دیدگان میلیونها کاربر به تاراج گذاشته و ابایی از ترویج این ولنگاریها ندارید؟!
🕹روی صحبت با شما مسئولین مجازی است! وزیر ارتباطات و البته وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی! فضای مجازی مدتهاست که فضای خلا را درنوردیده و با سرعت نور در حال گذر از اتمسفر متعفن به فساد است، درحالیکه شدیداً مشام کاربران را آزار میدهد! اما مطابق معمول، تا به مشام شما برسد چندین سال نوری طول خواهد کشید!
🔔ملتفت باشید قطعاً مسئول آلودگی روحی و ذهنی کاربران، بیکفایتی شما در نظارت و البته نبود قانون متقن حاکم بر فضای مجازی است!
👤اسلامی
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
7.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉
آقا را از هر طرفی بخوانی آقاست😍
🌺تولدت مبارک ای مردانه ترین صدای حقیقت
کوبنده ترین فریادگر حق و افشاکننده تزویر و ظلم جهان ما
❤️تولدت مبارک پدرامت و سایه ات
تا ظهور منجی مستدام.
تولدت مبارک حضرت عشق🌹😍
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت سیزدهم جهالت و هدایت🌺 💢ابراهیم برای برخی از رفقایش که در دوران جهالت ط
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2
قسمت چهاردهم
باشگاه🌺
💢بیش از پنجاه سال است در محله جنوب تهران و محله شهید آیت الله سعیدی باشگاه دارم.
💢از زمانی که در کل تهران هفت یا هشت باشگاه بود و بیشتر قرمانان ما در همین چند باشگاه و امکانات کم تربیت می شدند.
💢ما در آن زمان هم گود زور خانه داشتیم هم تشک کشتی.
💢مربیان آن زمان را خوب به خاطر دارم خیلی برای بچه های ما زحمت می کشیدند.
💢حتی ما مقطعی کنار گود نماز جماعت هم داشتیم در این پنجاه سال همه گونه آدمی را در این محیط دیده ام در همین باشگاه قهرمان جهان هم تربیت شده.
💢اما آنچه که برای من مهم بوده بحث اخلاق و منش پهلوانی است.
💢بعد دوره مقدماتی برای تمام کشتی گیران برنامه ریزی می کردم و تمرینات مشخص می نوشتم.
💢با اینکه خیلی سال از آن دوران گذشته اما #ابراهیم_هادی را خوب به خاطر دارم.
💢من ورزشکار داشتم که شهید شد اما تا موقعی که پیش من بود تعریفی نداشت یکدفعه تغییر می کرد و می رفت.
💢اما ابراهیم ویژگی هایی داشت که او را شاخص می کرد بعد این همه سال این نکات را خوب به خاطر دارم.
💢بسیار کم حرف بود. بر خلاف بسیاری از جوانان عفت کلام داشت کشتی برایش هدف نبود آمده بود تا بدن قوی داشته باشد با تمام ورزشکاران برخورد خوبی داشت و سعی می کرد در آنها تاثیر گذار باشد.
💢در همان سالهای اول ورود به کشتی یکی از کشتی گیران ما را جلب خودش کرد همیشه با او بود این کشتی گیر هم بعد مدتی به نماز اول وقت اهمیت می داد.
💢او آمده بود تا قهرمان ورزشی بشود اما ابراهیم او را به اوج قهرمانی و افتخار رساند.
💢او کشتی گیر پر توانی بود که در رفاقت با ابراهیم مسیر زندگی اش تغییر کرد او کسی نبود جز سردار سپاه و جانشین لشکرسیدالشهدا علیه السلام شهید حاج جعفر جنگروی.
💢ابراهیم در آن زمان که پیش ما ورزش می کرد در حد قهرمان کشوری نبود اما بسیار پر تلاش بود و خوب تمرین می کرد روحیات عجیبی داشت.
💢بارها دیده بودم که در مسابقات که حریف او را خاک می کند وقتی که اعتراض می کردم چرا فلان فن رو نزدی..
💢می گفت: خُب این بنده خدا هم تمرین کرده و سختی کشیده او هم آرزو دارد حریفش را خاک کنه.
💢من واقعا نمیفهمیدم که ابراهیم چی میگه.
💢مگه میشه آدم این همه تمرین کنه و توی مسابقه برای حریفش دلسوزی کنه؟
💢یادم هست مرحوم گودرزی در ضمن آموزش فنون کشتی در وقت استراحت برای بچه ها از مرحوم تختی و طیب و دیگر پهلوانان نامی این سرزمین می گفت.
💢از دیگر ویژگی هایی که ابراهیم دیده بودم این بود هیچ وقت دنبال نقطه ضعف حریف نمی رفت اگر می دانست پای چپ حریف درد می کند هرگز به آن نزدیک نمی شد.
💢یک بار در حین انجام مسابقات تمرینی ابراهیم مشغول کشتی با هم وزن خودش بود حریف ابراهیم ناخواسته با سر به صورت ابراهیم کوبید.
💢زیر چشم ابراهیم باد کرد و سیاه شد.
💢حریف ابراهیم ترسید و نگران شد.
💢بارها دیده بودم که این مسائل مقدمه ای برای دعوا شده بود اما ابراهیم با روحیه پهلوانی که داشت جلو رفت و صورت حریفش را بوسید.
💢عجیب بود که او به حریفش روحیه می داد میگفت: چیزی نشده تو ورزش پیش میاد.
💢خلاصه اینکه برای ابراهیم قهرمانی تعریف دیگری داشت.
🗣استاد شیرگیر
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#تاریخ_نگار
#روز_ارتش_29_فروردین
🍃چونان کوه البرز پیمان من / چو دریای توفنده ایمان من
🍃منم ارتشی، تحت فرمان آقا / تمام جهان تحت فرمان من
🌹روز ارتش بر تمام دلاور مردان ارتشی و خانواده های محترمشان مبارک باد.....
❤️یاد و خاطره همه شهدای عزیز ارتش گرامی باد
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
#عاشقانه_دو_مدافع 💘 #قسمت_0⃣6⃣ الو سلام اسماء جاݧ خواب بودے؟؟ ݧ عزیزم بیدار بودم چہ خبر؟؟؟ سلامتے
#عاشقانه_دومدافع💘
#قسمت1⃣6⃣
زیر لب آرزوکردم"خدایا خودت مواظب علے مــݧ باش مـݧ منتظرشم"
شمع و فوت کردم و کیکو بریدم.
مریم مث ایـݧ بچہ هاے دو سالہ دست میزدو بالا پاییـݧ میپرید .
محسنے بنده خدا هم زیر زیرکے نگاه میکردو میخندید
لبخندے نمایشے رو لبم داشتم کہ ناراحتشوݧ نکنم.
مریم اومد کنارم نشست:خوووووب حالا دیگہ نوبت کادوهاست .
إ وا مریم جاݧ همیـنم کافے بود کادو دیگہ چرا
وا اسماء اصل تولد کادوشہ ها.چشماتو ببند
حالا باز کـݧ .یہ اد کلـݧ تو جعبہ کہ با پاپیوݧ قرمز تزئیـݧ شده بود
گونشو بوسیدم گفتم واااااے مرسے مریم جاݧ .
محسنے اومد جلو با خجالت کادوشو دادو گفت:ببخشید دیگہ آبجے مـݧ بلد نیستم کادو بگیرم ،سلیقہ ے مریم خانومہ ،امیدوارم خوشتوݧ بیاد .
کادو رو باز کردم یہ روسرے حریر بنفش با گلهاے یاسے واقعا قشنگ بود.
از محسنے تشکر کردم.کیک و خوردیم و آماده ے رفتـݧ شدیم .ازجام بلند شدم کہ محسنے با یہ جعبہ بزرگ اومد سمتم:بفرمایید آبجے اینم هدیہ ے همسرتوݧ قبل از رفتنش سپرد کہ بدم بهتوݧ
از خوشحالے نمیدونستم چیکار باید بکنم جعبہ رو گرفتم و تشکر کردم
اصلا دلم نمیخواست بازش کنم .
توراه مریم زد بہ بازومو گفت:نمیخواے بازش کنے ندید پدید؟؟؟
ابروهامو بہ نشونہ ے ن دادم بالا و گفتم:ببینم قضیہ ے خواستگارے محسنے الکے بود
دستشو گذاشت رو دهنشو آروم خندید.:ݧ بابا اسماء جدیہ
خوب بگو ببینم قضیہ چیہ؟؟؟
هر چے صب گفتم :واقعیت بود
خوب؟؟؟؟
میشہ بشینیم یہ جا صحبت کنیم؟؟
محسنے و چیکار کنیم؟؟
نمیدونم وایسا .
رو کردم بہ محسنے و گفتم :آقاے محسنے خیلے ممنوݧ بابت امروز واقعا خوشحالم کردید .شما دیگہ تشریف ببرید ما خودموݧ میریم .
پسر چشم و دل پاکے بود ولے اونقدرام حزب اللهے نبود خیلے هم شلوغ و شر بود اما الاݧ ومظلوم شده بود .
سرشو آورد بالا و گفت:ݧ خواهش میکنم وظیفم بود ،ماشیـݧ هست میرسونمتوݧ
ݧ دیگہ مزاحمتوݧ نمیشیم
ݧ چہ مزاحمتے مسیرمہ،خودم هم باهاتوݧ کار دارم
آخہ مـݧ با مریم کار دارم .
آهاݧ خوب ایرادے نداره مـݧ اینجا ها کار دارم شما کارتوݧ تموم شد بہ مـݧ زنگ بزنید بیام
بعد هم ازموݧ دور شد.
بہ نیمکتے کہ نزدیکموݧ بود اشاره کردم ،مریم بیا بریم اونجا بشینیم.
خوب بگو ببینم قضیہ چیہ؟؟؟
إم ...إم چطورے بگم؟؟میدونے اسماء نمیخوام بهت دروغ بگم کہ.مـݧ وحید و دوست دارم.
خندیدم و گفتم:منظورت محسنے دیگہ؟؟؟؟خب پس مبارکہ
آره.اما یہ مشکلے هست ایـݧ وسط
چہ مشکلے؟؟؟
خانوادم.
چطور ؟؟؟اونا مخالفـݧ؟؟؟
ݧ ݧ اونا بہ نظر مـݧ احترام میزارݧ اما...
اما چے؟؟؟
اسماء پسر عموم هم خواستگارمہ از،بچگے دائم عموم داره میگہ کہ مریم و ساماݧ مال همـݧ.اما ݧ مـݧ ساماݧ و میخوام ݧ اوݧ منو روحرف عموم هم نمیشہ حرف زد
اینطورے کہ نمیشہ مریم یہ روز با پسر عموت دوتایے برید پیش عموت ایـݧ حرفایے کہ زدے و بهش بگید .
نمیشہ
میشہ تو بہ خدا توکل کـݧ
اوووم .اسماء یہ چیز دیگہ ام هست
دیگہ چے؟؟
بہ نظرت منو وحید بہ هم میخوریم؟؟ݧ ظاهرموݧ شبیہ همہ ݧ اعتقاداتموݧ،اوݧ خیلے اعتقاداتش قویہ
مریم اوݧ تورو همینطورے کہ هستے انتخاب کرده ،بعدشم تو مگہ اعتقاداتت چشہ؟؟؟خیلیم خوبے
مریم آهے کشیدو سرشو انداخت پاییـݧ ،چے بگم .
هیچے نمیخواد بگے اگہ حرفات تموم شده بہ اوݧ بنده خدا زنگ بزنم بیاد .
زنگ بزݧ
حالا امروز چطورے باهم رفتید خرید؟؟؟
واے بسختے اسماء از خوشحالے نمیدونست چیکار باید بکنہ از طرفے هم خجالت میکشید و سرش همش پاییـݧ بود،همہ چیم خودش حساب کرد .
اخے الهے .گوشے و برداشتم و بهش زنگ زدم .
۵د یقہ بعد در حالے کہ سہ تا بستنے تو دستش بود اومد .
اے بابا چرا باز زحمت کشیدید
قابل شمارو نداره آبجے
مریم بلند شدو گفت :خوب مـݧ دیگہ برم ،دیرم شده
محسنے در حالے کہ بستنے و میداد بهش گفت:ماهم داریم میریم اجازه بدید برسونیمتوݧ.
ݧ اخہ زحمت میشہ
ݧ چ زحمتے آبجے شما هم پاشید برسونمتوݧ
خندم گرفتہ بود.سرمو تکوݧ دادم رفتیم سوار ماشیـݧ شدیم..
مریم و اول رسوندیم
بعد از پیاده شدݧ مریم شروع کرد بہ حرف زدݧ...
اولش یکم تتہ پتہ کرد
إم چطوری بگم.راستش.یکم سختہ..
ادامه دارد.....
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
9.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️#تلنگر
🤦♂#حفظ حرمت پدر🌸
🔆#دقایق دلنشین
🎙#با استاد دانشمند
┄┅┅✿💠❀💖❀💠✿┅┅┄
..........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
💫💫💫💯🍁
12.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
#اخبار
⭕️ احمدرضا جلالی پزشک عمومی و فوق تخصص پزشکی هسته ای ، عامل شهادت دانشمندان هسته ای کشورمون که گرفتار سرویس اطلاعات موساد شده بود و لیست ترور دانشمندان هسته ای را به موساد میداد دستگیر شد .
💢 البته دستگیری نامبرده قبلا بوده ولیکن بعد از تخلیه اطلاعاتی ، به تازگی رسانه ای شده است.
⛔️حلقه مفقوده شهادت، شهیدان هسته ای👆
#احمدی_روشن
#مسعودعلیمحمدی
#شهدای_هسته_ای
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت چهاردهم باشگاه🌺 💢بیش از پنجاه سال است در محله جنوب تهران و محله شهید آ
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2
قسمت پانزدهم
حق الناس🌺
💢منزل ما پشت کلوپ صدری بود. من با عباس هادی هم کلاس بودم.
💢در همسایگی ما یک خانواده مهربان و محترم بود که با آنها رفت آمد داشتیم. بعد فهمیدم مادر این خانواده خاله عباس هادی است.
💢من و برادرم دوقلو بودیم به خاطر عباس، با ابراهیم رفیق شدیم.
💢هر بار که او را می دیدیم با یک مشت پسته و بادام به سراغمان می آمد. خیلی ما را تحویل می گرفت.
💢بعد متوجه شدم با همه اینگونه است هرکس یک بار با او برخورد داشت شیفته اش می شد.
💢الان نزدیک شصت سال از خدا عمر گرفتم از خدا تشکر می کنم که در طول زندگی، به خصوص در چند سال اول جوانی ما یکی از بندگان خوب خودش را در مسیر زندگی ما قرار داد.
💢باور کنید ما با ابراهیم معنی خوب بودن را فهمیدیم ما با ابراهیم انسانیت را فهمیدیم.
💢تمام زندگی من تحت الشعاع آن چند سال است.
💢فرزندان من بارها خاطرات ابراهیم را از من شنیده اند.
💢من با بسیاری از شهدای محل زندگی کرده ام همگی انسانهای بزرگی بوده اند اما ابراهیم با هیچ کدامشان قابل مقایسه نیست.
💢یادم هست با ابراهیم رفته بودیم کوه. پای من همان اوایل کار پیچ خورد.
💢ابراهیم من را روی کولش گرفت و به راه افتاد.
💢نمی دانید این مسیر چقدر طولانی بود اگر هر کسی جز او بود می گفت تو بمان تا من برگردم اما او هم می خواست پاهایش قوی شود و هم نمی خواست رفیق نیمه راه گردد.
💢یک دماغه ای است به سمت کولکچال که شیب خیلی تندی دارد انسان بدون بار هم خسته می شود، ابراهیم در آن مسیر من را روی کولش گرفت و بالا برد.
💢خیلی خجالت کشیدم از طرفی به قدرت بدنی اون آفرین گفتم.
💢رفیقی دارم به نام آقای فخاری که در مغازه اش عکس آقا ابراهیم را نصب کرده.
💢شبیه ماجرای کوه نوردی برای او هم پیش آمد. او عاشق ابراهیم شد.
💢خلاصه رفاقت ما با ابراهیم توی محل ادامه داشت.
💢آنقدر که تمام فکر و ذهن من و برادرم در منزل ابراهیم بود. پدر و مادرم نیز او را می شناختند و خوشحال بودند که پسرانشان با چنین شخصی رفت و آمد دارند.
💢به جرات می گویم ما دین و اعتقادمان را با ابراهیم شناختیم.
💢او در زمانی که ۱۷ سال داشت آنچنان به مسائل دینی مسلط بود که بزرگترهای ما این گونه نبودند.
💢یک روز قرار شد والیبال بازی کنیم من کتانی نداشتم.
💢به یکی از رفقای ابراهیم که کتانی چینی قدیمی پایش بود گفتم: کتانی ات را بده من برم توی زمین، دمپایی ام را دادم و کتانی اش را گرفتم و مشغول بازی شدم.
💢بعد بازی دیدم او رفته من هم به خانه برگشتم.
💢هنوز ساعتی نگذشته بود دیدم ابراهیم درب منزل ما آمد
💢با خوشحالی به استقبالش رفتم و گفتم: این طرفا!؟
💢بدون مقدمه گفت: سعید خدا روز قیامت از هرچی بگذره از حق الناس نمی گذره برای همین توی زندگی مواظب باش حق مردم گردنت نباشه.
💢بعد ادامه داد تا میتونی به وسیله ای که مال خودت نیست نزدیک نشو.
خیلی مواظب باش اگر از کسی امانت می گیری خودت به دنبال پس دادن امانت باش.
💢گفتم: آقا ابراهیم من نوکرتم چشم. راستی این رفیقت که کتونی ازش گرفتم نمیدونم کجاست قبل از پایان بازی رفت.
🗣محمد سعید صالح تاش
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
این کلیپ مربوط به سالهای دور است......
#شهید_محمد_بیطرفان
#طنز_جبهه
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
#عاشقانه_دومدافع💘 #قسمت1⃣6⃣ زیر لب آرزوکردم"خدایا خودت مواظب علے مــݧ باش مـݧ منتظرشم" شمع و فوت ک
#رمان
#عاشقانه_دو_مدافع 💘
#قسمت_2⃣6⃣
بعد از پیاده شدݧ مریم شروع کرد بہ حرف زدݧ
یکم تتہ پتہ کرد
إم...چطورے بگم خیلے سختہ...
حرفشو قطع کردم،خوب بزارید مـݧ کمکتوݧ کنم راجع به مریم میخواید حرف بزنید؟؟؟
إ بلہ .از کجا فهمیدید؟؟
خوب دیگہ...
راحت باشید آقاے محسنے علے سپرده هواتونو داشتہ باشم.
دم علے آقا هم گرم .راستش آبجے ،خانم سعادتے یا هموݧ مریم خانوم بہ پیشنهاد ازدواج مـݧ جواب منفے دادݧ .دلیلشو نمیدونم میشہ شما ازشوݧ بپرسید؟؟
بلہ حتما .دیگہ چے؟؟
دیگہ ایـݧ کہ مـݧ کہ خواهر ندارم شما لطف کنید در حقم خواهرے کنید،مـݧ...مـݧ... واقعا بہ ایشوݧ علاقہ دارم.اگر هم تا حالا نرفتم جلو بخاطر کارهام بود .
خندیدم و گفتم:باشہ چشم،هرکارے از دستم بر بیاد انجام میدم ایشالا کہ همہ چے درست میشہ...
واقعا نمیدونم چطورے ازتوݧ تشکر کنم.عروسیتوݧ حتما جبراݧ میکنم.
ممنوݧ شما لطف دارید ،بابت امروز هم باز ممنوݧ .
هوا تقریبا تاریک شده بود،احساس خستگے میکردم بعد از مدتها رفتہ بودم بیروݧ .
جعبہ ے کادو ها مخصوصا جعبہ ے بزرگ علے تو دستم سنگینے میکرد.
با زحمت کلید و از تو کیفم پیدا کردم و در و باز کردم
راهرو تاریک بود پله هارو رفتم بالا و در خونہ رو باز کردم ،چراغ هاے خونہ هم خاموش بود اولش نگراݧ شدم اما بعدش گفتم حتما رفتـݧ خونہ ے اردلاݧ .
کلید چراغو زدم .
باصداے اردلاݧ از ترس جیغے زدم و جعبہ ها از دستم افتاد
واااااے ݧ یہ تولد دیگہ
همہ بودݧ حتے خانواده ے علے جمع شده بودݧ تا براے مـݧ تولد بگیرݧ
تولد ،تولد تولدت مبارک ...
باتعجب بہ جمعشوݧ نگاه میکردم کہ اردلاݧ هولم داد سمت مبل و نشوند
همہ اومدݧ بغلم کردݧ و تولدمو تبریک گفتـݧ.
لبخندے نمایشے رو لبم داشتم و ازشوݧ تشکر کردم.
راستش اصلا خوشحال نبودم،اونا میخواستـݧ در نبود علے خوشحالم کـنـݧ اما نمیدونستـݧ با ایـݧ کارشوݧ نبود علے و رو بیشتر احساس میکنم.
واے چقدر بد بود کہ علے تو اولیـݧ سال تولدم بعد از ازدواجموݧ پیشم نبود.اون شب نبودشو خیلے بیشتر احساس کردم
دوست داشتم زودتر تولد تموم بشہ تا برم تو اتاقم وجعبہ ے کادوے علے و باز کنم.
زماݧ خیلے دیر میگذشت .بالاخره بعد از بریدݧ کیک و باز کردݧ کادو ها ،خستگی رو بهونہ کردم و رفتم تو اتاقم .
نفس راحتے کشیدم و لباسامو عوض کردم
پرده ے اتاقو کشیدم و روبروے نور ماه نشستم ،چیزے تا ساعت ۱۰نمونده بود .
جعبہ رو با دقت و احتیاط گذاشتم جلوم .انگار داشتم جعبہ ے مهمات و جابہ جا میکردم
آروم درشو باز کردم بوے گل هاے یاس داخل جعبہ خورد تو صورتم.
آرامش خاصے بهم دست داد نا خدا گاه لبخندے رو صورتم نشست .
گل هارو کنار زدم یہ جعبہ ے کوچیک تر هم داخل جعبہ بود
درشو باز کردم یہ زنجیر وپلاک طلا
کہ پلاکش اسم خودم بود و روش با نگیـݧ هاے ریز زیادے تزئیـݧ شده بود
خیلے خوشگل بود
گردبند و انداختم تو گردنم خیلے احساس خوبے داشتم .
چند تا گل یاس از داخل جعبہ برداشتم کہ چشمم خورد بہ یہ کاغذ
برش داشتم و بازش کردم .یہ نامہ بود .
"یا هو"
سلام اسماء عزیزم ،منو ببخش کہ اولیـݧ سال تولدت پیشت نبودم قسمت ایـݧ بود کہ نباشم ،ولے بہ علے قول بده کہ ناراحت نباشے ،خیلے دوست دارم خانمم .مطمعـݧ باش هر لحظہ بیادتم .
مواظب خودت باش
"قربانت علے"
بغضم گرفت و اشکام جارے شد .
ساعت ۱۰بود طبق معمول هرشب،بہ ماه خیره شده بودم چهره ےوعلے و واسہ خودم تجسم میکردم ،اینکہ داره چیکار میکنہ و ب چے فکر میکنہ ولے مطمعـݧ بودم اونم داره بہ ماه نگاه میکنہ.
آنقدر خستہ بودم کہ تو هموݧ حالت خوابم برد.
چند وقت گذشت ،مشکل محسنے و مریم هم حل شد و خیلے زود باهم ازدواج کردند.
یک ماه از رفتـݧ علے میگذشت .اردلاݧ هم دوهفتہ اے بود کہ رفتہ بود .قرار بود بلافاصلہ بعد از برگشتـݧ علے تدارکات عروسے رو بچینیم
دوره ے علے ۴۵روزه بود ۱۵روز تا اومدنش مونده بود .خیلے خوشحال بودم براے همیـݧ افتادم دنبال کارهام و خریدݧ جهزیہ
دوست داشتم علے هم باشہ و تو انتخاب وسایل خونموݧ نظر بده. "خونموݧ"با گفتـݧ ایـݧ کلمہ یہ حس خوبے بهم دست میداد .حس مستقل شدݧ.حس تشکیل یہ زندگے واقعے باعلے
اصلا هرچیزے کہ اسم علے همراهش بود و با تمام وجودم دوست داشتم .
با ذوق سلیقہ ے خاصے یسرے از وسایل وخریدم
از جلوے مزوݧ هاے لباس عروس رد میشدم چند دیقہ جلوش وایمیسادم نگاه میکردم .اما لباس عروسو دیگہ باید باعلے میگرفتم .
اوݧ ۱۵روز خیلے دیر میگذشت
واسہ دیدنش روز شمارے میکردم ...
ادامہ دارد....
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
تندی و مخالفت با همسر.mp3
3.51M
♨️#تلنگر
🎙حجت الاسلام و المسلمین #دکتر_رفیعی
🔰 موضوع : تندی و مخالفت با همسر ‼️
💝حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
💠"کانال با ابراهیم و نوید دلها تا ظهور
JOin 🔜
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
#اخبار🌐
⬅️اسلام درباره معدوم سازی جوجه ها چه می گوید؟
روز گذشته کلیپی از معدوم سازی هزاران جوجه یکروزه پخش شد که واکنشهای شدید کاربران را در پی داشت‼️
حالا ببینید دین مبین درباره این عمل وحشیانه چه میگوید👆
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................