مردمیسازی یا حمالپروری؟!
امروزه ادبیات مردمیسازی نقل هر محفل و مجلسی شده اما آنچه بر این موجسازی و موجسواریها غلبه دارد، نه جمهوریت بنیادین به معنای حق تعیین سرنوشت با مشارکت فعالانه و واقعاخودجوش مردم در رهبری، تصمیمگیری، برنامهریزی، مطالبهگری، نظارت و اجرا، بلکه محدود و معطوف به حمالپروری قیممآبانه بالا به پایین منتهی به سلب مسئولیت از حاکمیت و تحمیل آن به مردم در عرصه کنشگری عمدتا اجرایی خدماتی و امنیتی است.
ذیل این فضا، استقبال دولتها و مسئولان مختلف و ظاهرا متضاد از مردمیسازی با قرائت محافظهکارانه مذکور، کنش و واکنشی بدیهی در راستای مسئولیتگریزی است نه مردمیسازی و اعتقاد عملی به حق مردم در تعیین سرنوشت خود.
در زمانهای که همه دولتها بلااستثنا، از جمله دولت جاری، در عرصه خصوصیسازی همهچیز حتی نیازهای حیاتی همچون آموزش و پرورش و مسکن و بهداشت و سلامت، با سرعت و همت مضاعف تلاش میکنند، حرکت دانسته یا نادانسته برخی مدعیان مردمیسازی در راستای سلب مسئولیت حکومت، ذیل عناوین خودفریبانه به میدان آوردن مردم، حلقههای میانی، بزرگ بودن دولت، اشتباه بودن تصدیگری، صحیح بودن اصل خصوصیسازی و..، بازی در زمین لیبرتارین افراطی و اسلام آمریکایی است، حرکتی که نه خدمت بلکه خیانت به انقلاب و صاحبان آن، یعنی مردم و خاصه مستضعفین است.
در ایامی که گعدهای هفتنفره و خودمختار و مصون از مواخذه قضایی، به نام مولدسازی و به کام سرمایهداری، چوب حراج به بیتالمال و حقالناس زده و مردم را به هیچ هم حساب نکرده، شعر و شعارسرایی در زمینه مردمیسازی و به میدان آوردن مردم، نه برای قیام به قسط و استیضاح مسئولین، بلکه برای آسفالت کردن خیابان و جمعآوری زباله و مقابله با اعتراضات اجتماعی اسلامی، کمدی تراژیک این روزهای ایران ماست.
بدیهی است که در این میان افراد و گروههای انگشتشماری هستند که در پی جمهوریت اسلامی به معنی واقعی کلمه، نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر، هستند اما روی سخن با اکثریت مجموعهها و گروههای به اصطلاح مردمی دغدغهمند و فعال عرصه مردمیسازی است.
در منطق و مدل حکمرانی اسلامی، مبتنی بر مبانی قرآنی و نبوی و علوی، و همچنین سیره و اندیشه رهبران انقلاب؛ هرچند همه مسئول هستند، اما مسئولیت حکومت، ساختارها و کارگزاران در پیشرفت و اصلاح کشور به مراتب بیشتر از عامه مردم است.
این حقیقت، مبتنی بر منطق عقلانی تناسب مسئولیت با میزان اختیارات، امکانات، قدرت و ثروت است و نیاز به یادآوری این بدیهیات، از عجایب روزگار واژگون ماست.
قابل توجه است که مسئلهی نیازمند بحث و بررسی، نه مسئولیت، که مشروعیت است؛ یعنی مسئولیت ویژه مسئولان که بدیهی است، مسئله، شاخص و معیار مشروعیت بودن انجام یا ترک فعل واجب و مسئولیت، به ویژه در زمینه عدالت، به عنوان مهمترین رسالت اجتماعی و مسئولیت حاکمیت است.
تاکید رهبر انقلاب بر جمهوریت، مشارکت و مردمیسازی نیز امری معقول و مطلوب البته با ملاحظه معیارها و مبانی مطرح شده توسط ایشان است؛ یعنی مشارکت مردم در همه سطوح حکمرانی و ذیل استمرار اولویت مسئولیت حاکمیت.
در این زمینه به این بیانات مغفول رهبر انقلاب که در هیچ ساختمان و سازمان و اساسنامه و پیشواز! مسئولان و فعالان مدعی ولایتمداری نمیبینید و نمیشنوید، توجه بفرمایید:
در یک جامعه اگر مردم از اخلاق خوب برخوردار نبودند، اگر فساد در میان مردم رواج داشت، اگر مردم تعلیم و تربیت را درک نکردند، اگر سطح سواد در میان مردم پایین بود، اگر رشد و آگاهی سیاسی به قدر لازم در مردم نبود، مردم آن جامعه را نمیشود ملامت کرد. حکومتهای آن جامعه را باید ملامت کرد. زمامدارانی که سررشته ثروتهای مادی و معنوی دست آنهاست باید مورد مواخذه، شماتت و عقوبت قرار بگیرند.
مسئله مبارزه با فساد، یک عنصر حقیقی و اساسی در اصلاح امور کشور است. مبارزه با فساد وظیفه همه است اما در درجه اول وظیفه مسئولان کشور است.
۸۱/۱/۱
ملت و بهخصوص مسئولین جمهوری اسلامی، وظیفه دارند با حركت عاقلانه، خردمندانه و حكیمانه، مانع شوند كه دستاوردهای مردم ایران، خدای ناكرده از بین برود.
۱۳۷۵/۰۳/۱۴
خدمترسانی منطقی دارد. ما اصلاً برای خدمت به مردم آمدهایم. فلسفهی وجود ما خدمت به مردم است.
۱۳۸۲/۰۵/۱۵
مردم از ما کار لازم دارند؛ خدمت میطلبند و توقع دارند؛ و حق به جانب آنهاست.
۱۳۸۴/۰۵/۱۲
در اسلام و نظام جمهورى اسلامى، فلسفهى مسئوليت پيدا كردن مسئولان در كشور اين است كه براى مردم كار كنند.
۱۳۸۰/۰۳/۱۴
مردم اقتدار عظیم ملی را به دست مسئولانشان سپردهاند تا.. بتوانند امكانات كشور را به نفع آنها به كار بگیرند.
۱۳۸۵/۰۸/۱۹
مسئولان ما خدمتگزاران مردم و به تعبیر واضح و روشن، نوکران مردمند.
۱۳۸۵/۰۸/۱۹
کیوان سلیمانی
@edallat
بازگشت به حاشیه
درآمدی بر الگوی تحلیل و تحول مسئله حاشیهنشینی
کیوان سلیمانی
از متن:
ذیل «حکومت عدل اسلامی» و در جامعه متوازن، جایی برای پیدایش متن و حاشیه باقی نمیماند. حاشیهنشینی نه ناشی از مشکلات فردی، خانوادگی یا خردهفرهنگی بلکه از عوارض ناعدالتی چندبعدی است. نه باید آن را طبیعی پنداشت و نه حلش را به تعویق انداخت، بلکه باید با باور به شرافت مستضعفان حاشیهنشین بر مرفهان متننشین، و در جهت توازن اجتماعی با تعدیل طبقاتی و تأمین اجتماعی؛ بهبود فوری و جامع حاشیهها را تا حد زیست متعارف اسلامی در اولویت قرار داد.
@edallat
جدال دو اسلام در مسئله حاشیهنشینی.
مجرمان بالقوه یا ولینعمتان شریف؟
از جزوه بازگشت به حاشیه
1⃣ ریشهها و راهحلهای اعتراضات اجتماعی؛ به بهانه وقایع ۱۴۰۱.
◀️ بخش اول؛ تبیین مسئله.
▫️ واقعیت، روایت یا ذهنیت؟ ما قال یا من قال؟ اعتراض، عصیان یا اغتشاش؟ جامعه یا حاکمیت؟ مردم یا دشمن؟ علل ایجادی یا اعدادی؟ فرهنگی اجتماعی یا امنیتی رسانهای؟
۱. مسئلهی محوری این متن، نارضایتی اجتماعی و اعتراضات برخاسته از آن در سالهای مختلف است. بدیهی است هیچ جامعه و انسان سالم دارای عقل و قلب سلیمی موافق خشونت غیرعقلانی و مخالف مقابله با اغتشاش سازمانیافته و تروریسم نیست، اما نه هر اعتراض و عصیانی چنین است و نه این وضعیت، بهانه موجه برای تداوم غفلت از تبیین، توصیف، تحلیل و حل مسئله.
۲. هیچ وجودی خارج از حیطه و احاطه واقعیت نیست اما اگر با تسامح پدیدههای عینی را واقعیت، تصویر رسانهای از آن را روایت و تصور عمومی از آن را ذهنیت بنامیم، میتوان درباره این سه، مباحثی را مطرح کرد.
هرچند امروزه کم و کیف تأثیر روایت بر ذهنیت و هر دو بر واقعیت پیچیدهتر شده اما ضمن اذعان به اهمیت روایت و ذهنیت، واقعیت مهمتر از این دو و روایتساز و ذهنیتساز است و برای تحلیل و تحول اجتماعی باید بر واقعیت متمرکز شد.
در سالهای اخیر با اوجگیری جنگ روایتها، رویکردی در حال غلبه بر طیف محافظهکار است که همسو با پستمدرنیسم، روایت را مهمتر از واقعیت معرفی میکند. این مسیر منجر به پیامدهایی مانند عدم بهبود وضعیت و روایتسازی غیرمنطبق بر واقعیت خواهد شد.
۳. فهم درست یک کنش اجتماعی، مستلزم تمرکز بر ما قال به جای من قال است. هرچند تیپشناسی معترضان نیز معنادار و مفید است اما تمرکز بر آن به جای محتوای مد نظر آنها، منجر به خطای تحلیلی و راهبردی میشود. در برخی تحلیلها تمرکز بر نسل زد و سلبریتیها جای توجه به مطالبات و مدعیات معترضان را گرفته و در نتیجه اصلاح تربیتی و محدودیت رسانهای، موضوعیت و اولویت یافته است.
۴. متغیر داخلی اصلی در اعتراضات، حاکمیت_جامعه و نظام ربط میان این دو است و نه صرف جامعه. نگاه متمرکز بر معترضان و طفره رفتن از پرداختن و پذیرش نقش و سهم حاکمیت، منجر به مقصرپنداری معترضین و سلب مسئولیت از عاملیت اصلی میشود.
۵. برای پیدایش و گسترش یک پدیده، علل ایجادی و اعدادی مختلفی نقشآفرین هستند. علل ایجادی، نقش محوری در پدیداری و تولد مسائل داشته و علل اعدادی نقش مهم در پایداری و تشدید آنها. برای تحلیل و حل بنیادی مسئله باید نقطه تمرکز و عزیمت خود را علل ایجادی قرار داد و علل اعدادی را ناظر به آنها ملاحظه و فهم کرد.
۶. هر پدیده اجتماعی برای پدیداری و پایداری مستلزم ریشهها و بسترهایی در بطن و متن جامعه و فرهنگ آن است. وقایع اخیر نیز، دارای ریشهها و شاخههای چندبعدی در ساحات مختلف اجتماعی، فرهنگی، امنیتی، رسانهای و... هستند. هرچند حضور و هجمه امنیتی و رسانهای محسوستر و گستردهتر از دورههای پیشین بوده اما غفلت از زیربنا یا تمرکز بر روبنا ناموجه است.
جامعه هست و هستی جامعه و مسائل آن فراتر از بازی و نزاع شبکههای رسانهای، فرقههای سیاسی و گروهکهای امنیتی است. مگس بر زخم مینشیند و تا زخم هست مگس هم هست. بنابراین عرصه اجتماعی فرهنگی، ساحت اصلی مد نظر میباشد.
۷. اعتراضات اجتماعی را به دو دسته مسالمتآمیز و خشونتآمیز تقسیم میکنند. شاید بتوان حد متوسط و میانی این طیف را تفکیک و ذیل نوع پرخاشگرانه یا عصیانآمیز یا جهرآمیز دستهبندی کرد. اعتراضات خشونتآمیز را نیز میتوان به دو دسته سازمانیافته و غیرسازمانیافته تفکیک کرد.
این تفکیکهای انعطافبخش ما را از نگاه صفر و صدی بر حذر داشته تا اعتراضاتی که از سطح مسالمت فراتر رفته و به پرخاش و عصیان اولیه رسیده را بلافاصله ذیل خشونت تعریف نکنیم بلکه با پذیرش حق اعتراض حتی در حد پرخاش، جهر و عصیان، معترضان را به افتادن در مسیر خشونت عریان وا نداریم و همچنین هرگونه اعتراض خشونتآمیز ناشی از انگیزههای شخصی و اجتماعی را منتسب به معاندان، سازمانها و گروهکهای تروریستی ندانیم.
۸. باید از تقلیل کنشگران به حاضران در خیابان پرهیز کرد و با نگاه جامع، معترضان خانه تا خیابان، منتقدان فضای مجازی، اعتصابکنندگان، کمککنندگان به معترضان میدانی و نهایتا معترضان و عصیانگران و اغتشاشگران میدانی را ذیل یک اتمسفر نارضایتی و اعتراض چندبعدی و چندسطحی ملاحظه کرد.
تحدید معترضان به اغتشاشگران خیابانی، این کژکارکرد ناخواسته و معنای نهفته را منعکس میکند که تنها اعتراض خشونتآمیز میدانی به رسمیت شناخته میشود. این رویکرد، اعتراضات مسالمتآمیز را به سوی رادیکالیسم و وندالیسم سوق میدهد.
کیوان سلیمانی
@edallat
2⃣ ریشهها و راهحلهای اعتراضات اجتماعی؛ به بهانه وقایع ۱۴۰۱.
◀️ بخش دوم_ توصیف مسئله.
▫️ فقر، فساد، تبعیض، بیاعتمادی و ناعدالتی؛ احساس یا واقعیت؟
بر اساس دادههای مرکز آمار در سال 1400 شاخص فلاکت که حاصل جمع تورم و بیکاری است به حدود 50 و ضریب جینی به 39 درصد رسیده است. میزان درآمد دهک بالا 14 برابر دهک پایین، و 50 درصد ثروت کشور در دست 20 درصد از جمعیت است.
سرمایه اجتماعی در دهه گذشته کمتر از متوسط بوده و روند کاهشی نیز داشته است. رتبه ایران در شاخص ادراک فساد 130 ام جهان و در رفاه اجتماعی طبق شاخص لگاتوم از میان 142 کشور 117 ام میباشد.
طبق گفته رئیس نهاد نمایندگی رهبر انقلاب در دانشگاههای کشور، 10 درصد از مردم موافق اغتشاشات و 55 درصد موافق اعتراضات بوده و 83 درصد با وجود عدم حضور در خیابان، نسبت به وضع موجود معترض هستند.
با این وضعیت، تمرکز بر احساس فقر و فساد و تبعیض به جای واقعیت فقر و فساد و تبعیض، بیراههای مخدر و مخرب است.
در زمانهای که از یک سو مقایسه نتایج آمارهای عینیتسنج و پیمایشهای ذهنیتسنج، نشاندهنده انطباق و نزدیکی پنداشت عمومی با واقعیت اجتماعی و دقت بالای تصور عرفی مردم از تصویر حقیقی ایران است،
و از سوی دیگر تورم در بازارهای کشور به چشم غیرمسلح مشاهده میشود و قبح اخبار اختلاس شکسته و فساد و رانت آقازادهها رایج و موجهنما شده و نشانههای آشکار نارضایتی از سر و روی و زبان مردمان خانه تا خیابان مشهود است و کارد به استخوان و کار به عصیان رسیده؛
اصرار بر سیاهنمایی منتقدان و انکار مردمی بودن نارضایتی و اعتراضات، تلاشی در جهت تداوم وضع نامطلوب موجود است.
کیوان سلیمانی
@edallat
3⃣ ریشهها و راهحلهای اعتراضات اجتماعی؛ به بهانه وقایع ۱۴۰۱.
◀️ بخش سوم؛ تحلیل مسئله| قسمت اول.
▫️ شکافهای اجتماعی؛ طبقاتی، هویتی یا سیاسی؟ کلانعلت اعتراضات؛ نارضایتی اجتماعی، ناسازگاری فرهنگی، نابسامانی رسانهای یا ناآرامی امنیتی؟
امروز شکاف اجتماعی در ایران از نوع تکبعدی سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی فراتر رفته و به شکافهای چندبعدی در جهانبینی، منطق حکمرانی و سبک زندگی در سطوح الهیات، فلسفه، سیاست، اقتصاد، فرهنگ، جامعه، هنر و... رسیده است.
گسستهای فعال در ایران را میتوان در سه سطح تفکیک کرد؛ شکاف طبقاتی مرفه و مستضعف در سطح اقتصادی اجتماعی، شکاف هویتی مسلمان و سکولار در سطح فرهنگی اجتماعی و شکاف چندبعدی حکومتی و مستقل در سطح سیاسی اجتماعی.
اکنون و با استفاده و سوءاستفاده از برخی رویدادها و روندهای واقعی و نمادها و نشانههای حقیقی، روایت رسانهای و ذهنیت اجتماعی دو قطب کلان را تصویر و تصور میکند که در ساحات مختلف این شکافها به هم رسیدهاند؛ یک سو مرفه مذهبی متصل و یک سو مستضعف سکولار مستقل. (مستضعف به معنای استضعاف شده و محرومشده از حقوق خود، و نه لزوما فقیر مسکین)
با تسامح میتوان گفت نزاع از سطح هویتی اسلام و مدرنیته دهه شصت و هفتاد گذشته و با عبور از نزاع طبقاتی مستضعف و مرفه دهه هشتاد و نود و ورود به نزاع انقلابی مردم و حاکمیت در قرن پانزدهم، منتهی به برساخت دوگانه چندبعدی ما و آنها شده است.
در این فضا بخش قابل توجهی از طبقات مختلف به همسویی و همصدایی نسبی در نقد و نفی نظام رسیدهاند و گفتمان منتسب به نظام و سبک زندگی مطلوب آن یعنی دین اسلام و دینداری اسلامی آماج انتقاد و اتهام قرار گرفته است.
اسلام به عنوان ایدئولوژی توجیهگر استبداد سیاسی و استثمار اقتصادی، و مسلمانان و مخصوصا شیعیان ولایی به مثابه طبقه متنفع متصل وضع موجود قلمداد و معرفی شده و این امر به تسریع در دینستیزی تهاجمی مخالفان سکولار و دینگریزی تدافعی منتقدان مسلمان دامن زده است.
ذیل این شکافهای اجتماعی، در پیدایش و گسترش اعتراضات و اغتشاشات 1401، دو کلانعلت ایجادی زیربنایی نارضایتی اجتماعی از نظام حکمرانی و ناسازگاری فرهنگی با نظام ارزشی نقش محوری دارند و دو کلانعلت اعدادی روبنایی جنگ شناختی رسانهای و انگیزه ناآرامسازی امنیتی نقشآفرینی دارند.
اگر مسئله را فاصله معیار موجه با واقعیت بدانیم و اختلاف معیار ناموجه با واقعیت را مسئلهنما بنامیم، نارضایتی اجتماعی از جمهوری اسلامی، عرصه مسئلههاست و ناسازگاری فرهنگی با انقلاب اسلامی، عرصه مسئلهنماها.
در دورههای پیشین، نارضایتی اجتماعی متغیر محوری بوده اما در وقایع اخیر، ظهور و بروز و تأثیرگذاری ناسازگاری فرهنگی نیز بیشتر شده است.
ضمنا این عوامل در متن واقع منفک و مستقل از هم نبوده بلکه ذیل یک شبکه ارتباطی دارای تأثیر و تأثر هستند. برای نمونه تهاجم رسانهای در تلقین و تقویت حس نارضایتی اجتماعی از حکمرانی یا تبلیغ و ترویج سبک زندگی سکولار موثر بوده و نتایج حکمرانی کنونی بر تعمیق تضاد ارزشها و تشدید گرایش عمومی به پذیرش روایت رسانهای و سبک زندگی سکولار، تأثیر انکارناپذیر دارند.
◽️ کلانعلتها و بسترهای اعتراضات:
۱. نارضایتی اجتماعی
۲. ناسازگاری فرهنگی
۳. نابسامانی رسانهای
۴. ناآرامی امنیتی
کیوان سلیمانی
@edallat
4⃣ ریشهها و راهحلهای اعتراضات اجتماعی؛ به بهانه وقایع ۱۴۰۱.
◀️ بخش سوم؛ تحلیل مسئله| قسمت دوم.
▫️ کلانعلت اول اعتراضات؛ نارضایتی اجتماعی از ناکارآمدی حاکمیتی.
نارضایتی اجتماعی برخاسته از واقعیت، روایت و ذهنیت دال بر ناکارآمدی حاکمیت و ناپاسخگویی به جامعه و نانمایندگی جامعه، کلانعلت اصلی اعتراضات اجتماعی میباشد.
در این وضعیت است که هر واقعهای به مثابه جرقهای در انبار انباشته از باروت عمل کرده و انفجار اجتماعی واقع میشود؛ خواه مرگ شبههبرانگیز دختری باشد در گشت ارشاد خواه گرانی بنزین.
امروز مسئله اصلی نه صرفا حجاب و گشت ارشاد و حتی اقتصاد، بلکه نارضایتی از حکمرانی است؛ نوعی حکمرانی سرمایهسالارانه، عدالتستیز، عقلانیتگریز و معنویتپرهیز که به موتور تولید و بازتولید ناکارآمدی و ناعدالتی و انبوهی از مسائل انباشته منتهی به چالش مشروعیت شده است.
مدعا، غلبه مطلق این منطق و عدم وجود کارآمدیها و دستاوردها نیست، بلکه در پی آسیبشناسی هشدارآمیز وضعیت آغشته به بحران حاکمیت و در آستانه عصیان جامعه هستیم.
سلطه سرمایهسالاری بر برخی ساختارها و سازوکارهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... منجر به ساخت یک جامعه نامتوازن طبقاتی معارض با و معترض به سیستم شده است.
سرمایهسالاری در سه سطح مبنایی و میانی و میدانی قابل تفکیک و تحلیل است؛ الهیات و فلسفه سرمایهداری، سیاست و اقتصاد سرمایهداری و طبقه و افراد سرمایهدار. اسلام سرمایهداری، لیبرالیسم و طبقه مرفه سه مثال متناظر با این سطوح هستند که در ادبیات و اندیشه متفکران انقلاب برجسته میباشند.
هرچند سوءمدیریت سرمایهسالاری داخلی به ویژه با وجود فرصتها، امکانات، منابع و ظرفیتهای کمنظیر، نقش اصلی را ایفا میکند اما سهم سرمایهسالاری جهانی در تشدید ناکارآمدی و احساس آن با اقداماتی همچون تحریم اقتصادی و تهاجم رسانهای نیز مؤثر و محسوس است.
برآیند این وضعیت در مقاطع متفاوت از سوی طبقات مختلف، منجر به اعتراضات و اغتشاشات متعددی شده است؛
اگر فتنه 88 شورش اشرافیت سیاسی طبقه مرفه و نیمه بالایی طبقه متوسط بر جمهوریت و وقایع 96 و 98 جنبش اقتصادی طبقه مستضعف و نیمه پایینی طبقه متوسط بر حاکمیت بود، وقایع 1401 خیزش پراکنده طبقات مختلف اجتماعی است که از تأثر همگانی و اعتراض با غلبه نقشآفرینی طبقات متوسط و مرفه به یک واقعه و مسئله فرهنگی آغاز شده و با سکوت نسبی اولیه و افزایش همراهی طبقه مستضعف ادامه یافته و در آینده نیز، هر مسئلهای پتانسیل بازتولید و تشدید اعتراضات و اغتشاشات را داراست.
کیوان سلیمانی
@edallat
5⃣ ریشهها و راهحلهای اعتراضات اجتماعی؛ به بهانه وقایع ۱۴۰۱.
◀️ بخش سوم؛ تحلیل مسئله| قسمت سوم.
▫️ علل نارضایتی اجتماعی؛ ناعدالتی، نانمایندگی، ناپاسخگویی و نابخردی.
▪️ ناعدالتی:
از جنبه واقعیت اجتماعی ایران و بر اساس دادههای آماری و پیمایشی، عقبماندگی در عدالت و گسترش احساس بیعدالتی یک حقیقت محسوس بوده و وضعیت عدالت از میان کلانشاخصهای جامعه پیشرفته، بیشترین ضعف را داراست. ناعدالتی که برآیند وضعیتی نامتوازن و نابرابر است، محدود به عرصه اقتصاد نبوده و در عرصههای سیاسی، فرهنگی، قضائی و ... نیز مشهود میباشد. از طرفی ناعدالتی نه صرفا یک مسئله در عرض سایر مسائل بلکه کلانمسئلهای در طول دیگر مسائل است.
از جنبه حقیقت توحیدی اسلام نیز عدالت به عنوان مهمترین ارزش اجتماعی، تنها ارزش مطلق و مقدمه و مقوم اصلی معنویت، جایگاه منحصر به فردی در منظومه اهداف انقلاب دارد. بنابراین غفلت از عدالت در ایجاد و افزایش نارضایتی و اعتراض اجتماعی تأثیر ویژهای دارد.
▪️ ناپاسخگویی:
مسئله مرحوم مهسا امینی و تک تک معترضین، هم به صورت خاص مسئله مهمی است و هم بهمثابه نمونه و نمایندهای از مردم در موقعیت مواجهه نمایندگان حکومت با آنها، خاصه در وضعیتی به هر دلیل ناهمسو.
مسئله کرامت ذاتی انسان و ضرورت مواجهه محترمانه و شرافتمندانه مسئولین با آنها در هر شرایطی است. مسئله جان و حیات آدمی است؛ خون انسان باید خط قرمز هر مسئول و سیاست و حاکمیتی باشد. هر کس جان یک نفر را به ناحق بگیرد گویی جان همه جهانیان را گرفته است.
حکومتِ مدافع مظلومین، خود باید حتیالامکان بری از هر ظلم و ستمی بوده و با حساسیت حداکثری، رویهها و سازوکارهای مدیریتی، نظارتی، قضائی و... لازم پیشگیری از ظلم را لحاظ و اجرا کرده و با هر ظلمی از سوی مسئولان خود با نهایت فوریت، اولویت، قاطعیت و شفافیت برخورد کرده و در مقابل وظایف و تبعات اقدامات خود پاسخگو باشد.
اما این آرمانها کجا و واقعیتها کجا؟ کرامت ذاتی کجا و ژن خوب کجا؟ تقدس جانها کجا و آسیه پناهی کجا؟ در این وضعیت است که مردم در اعتراض به مرگ مشکوک یک خانم در گشت ارشاد خیزش میکنند.
▪️ نانمایندگی:
اعتراض اجتماعی نه آسیبی مذموم بلکه در منطق حمکرانی علوی، فرصتی مطلوب و شاخص اسلامیشدن جامعه است اما خلا بسترها و امکانهای اعتراضات مسالمتآمیز ناشی از به رسمیت نشناختن حق اعتراض و هویت سازنده معترضین، منجر به بیصدایی و نانمایندگی بخش زیادی از مردم برای ابراز مستمر و موثر نارضایتی شده است. این نانمایندگی در سطوح و لایههای مختلف محسوس و مشهود است.
در عرصه سیاسی، صحنه و عرصه در دست دو جناح غیرمردمی و دو انتخابات اخیر با کمترین حد مشارکت پس از انقلاب و با غلبه حضور سلیقهای خاص برگزار شده و خروجی آن، نه نمایندگی صدای اعتراض و مطالبه عمومی که زدوبندهای شخصی، جناحی و قبیلهای است.
در عرصه اجتماعی، کمترین فرصت و فضا و افقی برای نقشآفرینی اصناف، اتحادیهها و شوراهای واقعا مردمنهاد اجتماعی اعتراضی مستقل مشاهده نمیشود.
در عرصه رسانهای، صداوسیما همواره در سایه ملاحظهکاری بوده و اکثریت رسانهها، روزنامهها و سایتها تحت سیطره سازمانها و گروههای غیرمردمی است که سودایی جز سود سیاسی و اقتصادی ندارند.
در عرصه فکری و علمی، غلبه محافظهکاری، منفعتمحوری و ناشایستهسالاری چنان رونقی یافته که چندان صدای مستدل، منتقد، مستمر و رسایی از حوزه و دانشگاه در جهت رساندن صدای جامعه به گوش حاکمیت شنیده نمیشود. برآیند این وضعیت منجر به سوقدهی اعتراضات به سوی اغتشاشات میشود.
▪️ نابخردی:
مجموع این مسائل منجر به پیدایش این پنداشت نزدیک به حقیقت در ذهنیت عمومی شده است که بسیاری از مسئولین، صلاحیت و عقلانیت لازم و کافی برای مدیریت کشور را نداشته و ریلگذاری و جهتدهی برنامهها، سیاستها و اقدامات، نه با عقلانیت انقلابی مبتنی بر آرمانگرایی واقعبینانه بلکه با نابخردی غیرانقلابی مبتنی بر منفعتگرایی واقعگریزانه صورت میپذیرد.
در واقع محافظهکاری جای تحولخواهی، تنبلی جای مجاهدت، تحجر جای خلاقیت، دانشگریزی جای تخصصمحوری، مدرکمحوری جای مهارتمحوری، ضابطهسالاری جای شایستهسالاری، محرمانهکاری جای شفافیت، آشفتگی جای نظم، افراط و تفریط جای اعتدال و تکرار خطاها جای عبرت از تجارب را گرفته و برآیند اینها یعنی نابخردی، به کلانعلت روشی و ابزاری پیدایش وضع موجود تبدیل شده است.
کیوان سلیمانی
@edallat
6⃣ ریشهها و راهحلهای اعتراضات اجتماعی؛ به بهانه وقایع ۱۴۰۱.
◀️ بخش سوم؛ تحلیل مسئله| قسمت چهارم.
▫️ کلانعلت دوم اعتراضات؛ ناسازگاری فرهنگی و علل آن.
ناسازگاری فرهنگی ناشی از تضادهای هویتی در سبک زندگی سکولار و اسلامی، یکی از دو کلانعلت اعتراضات اجتماعی بوده که خود ناشی از سه علت است:
۱. تقابل تمدنی اسلام و مدرنیته و تهاجم فرهنگی غرب،
۲. عدم التزام عملی مسئولان به سبک زندگی اسلامی،
۳. عدم رضایتبخشی حکمرانی اقتصادی اجتماعی.
مسائلی مانند شکاف نسلی، تضاد ارزشها، قرائتهای مختلف از زن، زندگی و آزادی، بیحجابی و عمامهپرانی و دیگر اختلافات خرد تا کلان فرهنگی، ذیل این فضا ظهور و بروز یافته و قابل فهم و حل است.
از یک طرف تنش و تقابل دو جهانبینی و سبک زندگی الهی معنامحور آخرتنگر و الحادی مادهمحور دنیابسنده، عمری به درازای تاریخ دارد. انقلاب اسلامی ایران در میانه عصری با هدف تشکیل تمدن آرمانی اسلامی و جامعه بیطبقه توحیدی با دو کلانشاخص تعالی معنوی و پیشرفت مادی شکل گرفت که فلسفه، فرهنگ، سیاست و اقتصاد سرمایهداری مدرن، بسیاری از جهان را تحت سلطه و سیطره گرفته بود.
در این فضا، تقابل انقلاب با نظام سلطه نه صرفا سیاسی بلکه تمدنی بود و امروز نیز علیرغم موجهای پراکنده بازگشت به معنویت، جو غالب جهان مدرن همچنان زندگی دنیابسنده با محوریت لذت موقت دنیوی است و نظام سلطه تهاجم خود به جهانبینی الهی، جهتگیری دوجهانی، جامعهسازی توحیدی، جمهوری اسلامی و سبک زندگی ایرانی اسلامی را با کم و کیف بیش از پیش ادامه داده است.
این مسئله در کنار مسائل داخلی، منجر به گرایش بخشی از جامعه به سبک زندگی سکولار شده که در تضاد با سبک زندگی ایرانی اسلامی میباشد. انباشت و تقویت علل داخلی و خارجی این تضاد، زمینه ظهور و بروز محسوستر و گستردهتر رسانهای و میدانی این ناسازگاری را فراهم کرده است.
از طرف دیگر، به استناد حدیث «الناس علی دین ملوکهم» امام علی علیه السلام و با استفاده از حکمت «ظاهر مردم باطن مسئولین است» علامه جوادی آملی و با اتکا به این رهنمود رهبر انقلاب که؛
«در یک جامعه اگر مردم از اخلاق خوب برخوردار نبودند، اگر فساد در میان مردم رواج داشت، اگر مردم تعلیم و تربیت را درک نکردند، مردم آن جامعه را نمیشود ملامت کرد. حکومتهای آن جامعه را باید ملامت کرد»،
میتوان مدعی شد نارضایتی و ناسازگاری اخلاقی هویتی، به واسطه ضعف اعتقاد و اعتماد عمومی به التزام عملی مسئولین حاکمیتی به شعارهای و ارزشهای اسلامی اعلامی و اشکالات نظام آموزش و پرورش و تضعیف نهاد خانواده، ایجاد شده و در کنار افزایش نارضایتی سیاسی اقتصادی از حاکمیت دینی، بستر گریز و ستیز با فکر، فرهنگ و سبک زندگی ایرانی اسلامی و پذیرش و گرایش به فکر، فرهنگ و سبک زندگی سکولار مدرن را افزایش داده است.
برآیند این ناسازگاری، به واسطه تشدید و تعمیق تقابل و تنفر اجتماعی میان طرفین و در بستر هیجانات و التهابات اعتراضات و اغتشاشات، منجر به هنجارشکنیهای غیراخلاقی گفتاری و رفتاری متعدد و کمسابقهای از سوی دو طرف شده که در میان اغتشاشگران خیابانی، برخی دانشجویان و فعالان فضای مجازی محسوستر و گستردهتر بوده است.
البته وجود و بروز گفتارها و رفتارهای غیراخلاقی در میان مأمورین رسمی و غیررسمی مدعی و منادی اسلام و اخلاق و قانون و مستقر در موقعیت قدرت، هم انگشتشمار و استثناء نبوده و هم اهمیت، موضوعیت، ممنوعیت و تبعات مخرب مضاعفی دارد.
کیوان سلیمانی
@edallat
7⃣ ریشهها و راهحلهای اعتراضات اجتماعی؛ به بهانه وقایع ۱۴۰۱.
◀️ بخش سوم؛ تحلیل مسئله| قسمت ششم.
▫️ بسترهای اعتراضات؛ نابسامانی رسانهای و ناآرامی امنیتی.
▪️ نابهسامانی رسانهای:
فرهنگ سلبریتیسم، آشفتگی فضای مجازی، تهاجم شبکههای بیگانه، سلبریتیها و... از متغیرهای موثر در وقایع اخیر هستند. این موارد هرچند به واسطه ذهنیتسازی، فرهنگسازی و جریانسازی اجتماعی، خود به عنوان علل وضع موجود نیز قابل ملاحظه هستند اما باید آنها را جزء عوامل فرعی و تسهیلگر قلمداد کرد.
از طرفی هرچند نباید با موجی که منادیان آن سلبریتیهای رفاهزده برآمده از سرمایهداری پلتفرمی و مقصر در پیدایش وضع موجود هستند همسو شد اما مگر اینها را سیاست و رسانه رسمی تولید و تبلیغ نکرده است؟
فارغ از اینها، آیا قوه عاقلهای برای ملاحظه و فهم بستر اجتماعی استقبال از سخن سلبریتیها و رسانههای معاند و بیاعتمادی به رسانههای رسمی وجود دارد؟
▪️ ناآرامسازی امنیتی:
تهاجم امنیتی و سوءاستفاده گروهکهای تجزیهطلب یا تروریستی داخلی یا وابسته و خشونت خیابانی برخی اغتشاشگران مسلح، از حقایق انکارناپذیر وقایع اخیر بوده که ضمن تأکید بر اهمیت و ضرورت مواجهه مقتدرانه با آنها، اما این مسئله، موضوع محوری و تخصصی متن و قلم حاضر نیست.
کیوان سلیمانی
@edallat
8⃣ ریشهها و راهحلهای اعتراضات اجتماعی؛ به بهانه وقایع ۱۴۰۱.
◀️ بخش چهارم؛ حل مسئله| چرخشهای تحولی.
۱. ریشهشناسی امنیتی مسائل اجتماعی، منجر به مسئلهشناسی، آیندهشناسی و تصمیمسازی امنیتی نیز خواهد شد. وقتی سطح شکاف و نزاع محدود به ساحت امنیتی دانسته شود، رفع ظواهر خیابانی نارضایتی اجتماعی توسط نیروهای انتظامی جای حل بنیادین مسائل اجتماعی توسط حاکمیت را به عنوان پاسخ و مسئولیت اصلی خواهد گرفت.
ذیل این رویکرد است که خوشخیالی مخرب جای نگرانی سازنده را گرفته و رویه و روحیه حاصل از اطمینان از غلبه یک حکومت مسلح بر اقلیتی معترض، منجر به تبعات خطرناکی میشود:
ظلم به مردم به بهانهها و در قالبهای مختلف مانند گشت ارشاد، خصوصیسازی، افزایش قیمتها، تعدیل یارانهها و... دیگر ممنوع و نامشروع نیست چون اگر منجر به اعتراض هم شوند، حکومت موفق به سرکوب معترضان و مدیریت بحران میشود!
گویی فراموش شده این مردم و همین معترضان و حتی عصیانگران، ولینعمتان حکومت هستند.
۲. امروز زمان تمرکز بر راهحلهای خرد مسائل نیست، چرا که هیچ راهحل کاربردی جز بازنگری مبنایی، انقلابهای داخلی، چرخشهای بنیادی و بازسازی اساسی در رویهها و ساختارها و مهرههای کلان حکمرانی و حاکمیت نیست.
برای مسائل کشور راهحلهای بسیاری موجود است اما اساسا محل منازعه اینجا نیست و اگر ضعفی در این عرصه باشد ناشی از موانع غیرمعرفتی نیز هست که افق، انگیزه، میدان و ضریبی برای شکوفایی چنین ضروریاتی را باقی نمیگذارد.
برای توقف چرخه خشونتزای ناکارآمدی و نارضایتی، باید مسئلهها را حل و مسئلهنماها را تبیین کرد اما گزینه منتخب احتمالی اهالی کهنه و نو حکمرانی، تعمیق مسئلههای سیاسی اقتصادی و تساهل در مقابل مسئلهنماهای فرهنگی هویتی است، مسیری که هر دو طیف معترض و مدافع را عاصیتر و ناراضیتر خواهد کرد.
امروز راهی جز بازگشت به توحید و عدالت نیست و مانع این تعالی نه خلأ نظریه و راهحل بلکه ناعدالتی در جنگ فقر و غنا و تضاد منافع طبقه متنفع با طبقات مستضعف است.
تضاد منافع، به مثابه مانعی بزرگ و مشترک در مقابل حل مسائل اجتماعی دارای راهحل، گره خورده با خصوصیسازی و خصولتیسازی نیازهای حیاتی جامعه مانند سلامت، مسکن، آموزش و بانک است که در ایران گستردهتر از بسیاری از کشورها و حتی مهد سرمایهداری اجرا میشود.
۳. در مواجهه با مسئله، میتوان راه سخت و صحیح را انتخاب و به اصلاح واقعیت خارجی پرداخت تا به تبع آن ذهنیت و احساس جمعی هم بهبود یابد و میتوان بیراهه ساده یا سودآور را برگزید و به سعی رسانهای، کلیشهای و گاه طلبکارانه یا تحریفآلود در روایتسازی به قصد اصلاح ذهنیت جمعی پرداخت.
بنابراین ضمن اذعان به اهمیت و ضرورت جهاد تبیین و مقابله رسانهای اما اولویت نه گفتوگودرمانی و جدل مجازی بلکه تحول حکمرانی برای حل مسائل اجتماعی است.
۴. فارغ از آشوب انتحاری و شورش مخرب، همه خیزشها و جنبشها و اعتراضات اجتماعی در یک ویژگی مشترک هستند؛ امید به تغییر. این متغیر ظرفیتهای مغفول متنوعی در عرصه کنشگری و مطالبهگری و تعامل جامعه و حاکمیت ایجاد و آزاد میکند.
رویکرد تهدیدنگر منفیبین، بر اختلافات، آسیبها و هزینهها تمرکز میکند اما رویکرد فرصتنگر مثبتاندیش بر اشتراکات و ظرفیتها تمرکز میکند.
بخش زیادی از اعتراضات ناظر به مسائل اجتماعی، حول فهم و یا حداقل دغدغه و مطالبه مشترک معطوف به ارزشهای انقلاب مانند عدالت، کرامت، عقلانیت، جمهوریت، صداقت و رفاه شکل گرفته و فرصتی مناسب برای گفتگو و احیای عملی آرمانهای انسانی و اسلامی فراهم کرده است.
ذیل این فضاست که فرصت استفاده از روحیاتی احیا شده مانند وطندوستی به جای مهاجرت، مطالعه و مطالبه و پرسشگری و کنشگری و همیاری و همدلی به جای بیتفاوتی و انفعال و انزوا پدید میآید.
از طرفی برجستهسازی اعتراضات ناظر به مسئلهنماهای فرهنگی و مطالباتی مانند رفع حجاب که ذیل قرائت سکولار از آزادیهای فردی شکل گرفته، باعث تعمیق و تشدید شکافهای اجتماعی، تنش امنیتی و تضاد ارزشی خواهد شد.
کیوان سلیمانی
@edallat