eitaa logo
عدالت‌خواهی
510 دنبال‌کننده
81 عکس
6 ویدیو
6 فایل
به یاد برادر عزیزم حبیب‌الله سلیمانی: https://iporse.ir/6159236 @habibollah1 @edallatkhahi @keivansoleimani
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 خواص جامعه همواره بار سنگینی را بر حکومت تحمیل می‌کنند، زیرا: در روزگار سختی یاری‌شان کمتر، و در اجرای عدالت از همه ناراضی‌تر، و در خواسته‌هایشان پافشارتر، و در عطا و بخشش‌ها کم‌سپاس‌تر، و به هنگام منع خواسته‌ها دیر عذر پذیرتر، و در برابر مشکلات کم‌استقامت‌تر می‌باشند. 🔷 در صورتی که عموم مردم: ستون‌های استوار دین، و اجتماعات پرشور مسلمین، و نیروهای ذخیره‌ی دفاعی می‌باشند. ◀ نامه امام علی علیه‌السلام به مالک اشتر @edallat
گورخواب آن قوه ی بی رمق و مسئول بی غیرتی است که در ساختمان آسمانی و صندلی سلطانی خود به خواب غفلت یا خیانت فرو رفته و فریاد بلند یا خاموش مظلومان را نمی شنود. گورخواب آن دانشگاه و دانشکده و گروه است که در برابر تحقیر و طرد قربانیان توسط مسئولان و مسببان به سکوت مرگ و دعای سرد اکتفا میکند. گورخواب آن جامعه نشناس قصه گویی است که همیشه پس از فاجعه از گور نمی دانم های خود و میدانم های بیخود به بیرون سرک کشیده و قصه ی غصه می بافد و مرثیه ی بی ثمر می سراید و دوباره به گور گرم خود بر می گردد. گورخواب آن طلبه و دانشجویی است که در حجره و کلاس به خواب جهالت و حماقت فرو رفته و چشم از دیدن سیمای سیمانی یخ زده ی مسکینان فرو بسته و گوش از شنیدن شیون بی صدای محرومان محروم کرده و زبان از اعتراض به درد و رنج دردمندان باز داشته و قلب از غم عمیق بی پناهان دریغ داشته است. گورخواب آن ملت بی تفاوت منجمدی است که در قبر غرورها و غرزدن ها و قدم برنداشتن ها و خودخواهی ها و غیرندیدن ها و عادی شدن ها به خوابِ یخِ مرگ فرو رفته است. گورخواب شمایید. گورخواب ماییم؛ به خواب مرگ فرو رفته در گور خاک و جاه و جان و مال و مقام و ترس و درس و کلاس.
دوباره درد دوباره مرگ چه باید گفت؟ یکی آتش یکی برف بهمن، پایانی دردناک بر درد بی پایان ایران رقم زد؛ کول برانی که سال هاست بار بی عاری مسئولان را به دوش کشیده و از روی ناچاری و بیکاری به بیگاری کشیده شده و قربانی قاچاق های کانتینری کالا شده اند. کارتن خوابی، گورخوابی، کوه خوابی، و حالا ؛ کولاک برف و بهمن و مرگ.. اینها نمونه اند، اینها نشانه اند؛ صدباره سخن از سیستم آسیب پذیر و چه بسا آسیب ساز است. سرچشمه ی این کولاک حادثه که قلب انسان را غمبار کرده و این کوله بار فاجعه که کمر جامعه را خم کرده چیست؟ آیا جز بی عدالتی است که قشر وسیعی را مبتلا و مجبور به کارها و بیگاری های طاقت فرسا کرده است؟ آیا جز تقسیم ناعادلانه ی ثروت و فرصت است که دسته ای را رنج نابرده بر سر گنج و در دنجگاه های کاخ و کوشک و برج و قصر نشانده، و دسته ای در رنج مستمر زیسته را در کنج های کوخ و کلبه و کوه و قبر ر، به تحمل مرگبار زندگی کشانده است؟ آیا جز فسادهای شخصی_سیستمی غاصبان ثروت و قدرت است که مسئولیت را یا در قبر فراموشی، خاک و یا در قاب تشریفات، قربانی کرده اند و سر در آخور طمع فرو برده و خون ملت را مکیده اند؟ آیا جز سرگرمی مسئولانه ی سلسله ی بابصیرتان شبکور سیاسی و فعالان بی فرهنگ فرهنگی و واعظان بی خبر منبری و مداحان محبوب میلیونی و هنرمندان متحجر لاکچری و آغازادگان آقایان آغازین انقلاب و... است که چهل تکه ی کاریکاتوری کشور را تشکیل داده است؟ آیا جز استیصال ذلیلانه ی اصحاب سیاست است که گویی مبتلا به تلذذ از خودآزاری شده و در سراشیبی ذلت، سر از پا نشناخته، پایکوبان و دست افشان، تحقیرهای حماسی ملی مستمر را جشن گرفته و بزک کرده و به خورد اصحاب رسانه و اقشار ساده می دهد و کشور را با کوهی از کار بر زمین مانده و زخم بر جان نشسته به حال خود رها کرده است؟ آیا جز اتصال به هم پیوسته ی آسیب های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است که چون سرطانی به جان جامعه افتاده و هر دوره در قسمتی عود کرده و لشکر پر خدم و حشم وقت شناس و جهادی مسئولین ذی ربط و بی ربط را _البته با دوچندان لشکر رسانه ای و تبلیغاتی و تشریفاتی_ بر سر زخم یا مزار کشانده و سر ملت را گرم کرده و موجی از همدلی و همزبانی سراسری را به راه انداخته و در نهایت، غنیمتِ هیچ به چنگ انداخته، سر در جبین فرو برده، منتظر عود دیگر و حماسه ی بزرگتر، نشانده است؟! آری! این سیاه مشق به معنای واقعی کلمه است؛ نمایی از سیاهی های واقعی جامعه که باید دیده و شناخته و پذیرفته شوند تا شاید چاره هایی اندیشیده و تصمیماتی گرفته و اقداماتی عملیاتی شود. سفیدی های بسیار هم اگر هست، صحیح؛ صحبت سر سیاهی است!
شهر از پر است و شب از و سیاهی از و اندوه از شهر از پر است و شب از و ستاره از و امید از . شهر پر از مرگ و زندگی است. جامعه و جهان اجتماعی دستخوش و آبستن اتفاقات و رویدادها و روندهای مثبت و منفی متفاوت و در هم تنیده ایست که چون کلافی تودرتو، کلیتی واحد اما متشنج و متحول و متغیر را شکل و تشکیل داده است. چه بسیار ستاره های امیدی که قلب جمعی جهان را به آینده گرم و خوشبین میکند، و چه بسیارتر سیاهه های هولناکی که وهم و ابهام و دلهره را در دل جهانیان پرورانده است. به هر روی، ایران پر از مرگ و زندگی است و جهان پر از دلهره و امید. باید دید که جریان تحولات و تغییرات، گوی چهل تکه ی جهان/ایران را به کجا می کشاند. در کلی ترین حالت، به نظر میرسد که کفه ی ستاره ها سنگین تر از سیاهی ها خواهد شد هر چند ابرهای کنونی این پدیده را سخت°باور کرده باشد. الیس الصبح بقریب؟!
🔷🔹به نظر میرسد نظریه استاد عبدالحمید واسطی که مبتنی بر فلسفه و عرفان اسلامی است؛ نظریه ای مبنایی و جامع برای طرحِ یک جامعه شناسیِ مطلوب می باشد. 🔹 جامعه شناسی ای که علاوه بر داشتن نقاط قوت نظریاتی مانند لاتور، از نقاط ضعف آن هم در امان باشد. 🔷 این جامعه شناسی نه تنها می تواند دارای نقاط قوت مشترک زیر باشد: 🔹 مبنا قرار ندادن عامل انسانی 🔹 اهمیت قائل شدن برای طبیعت 🔹 پیوندهای ارتباطی با شدت و ضعف 🔹 در نظر گرفتن جزء و ساختار و سیستم 🔶 بلکه می تواند از نقاط ضعف زیر نیز در امان باشد: 🔸 انکار کلیت 🔸 غفلت از ماوراء 🔸 منتهی شدن به نسبیت 🔸 بی توجهی به هدف هستی 🔸 اثبات ناپذیری هویت واحد جمعی 🔹 این فرضیه به تبیین و توصیف مفصل نیاز دارد که ان شاء الله به آن پرداخته خواهد شد.
🔷🔹بسم الله الرحمن الرحیم 🔹🔷 🔹 کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش 🔹 در جست و جوی معنا و روش زندگی برتر 🔹 🔹 🔹 🔹 خوش‌بختانه یا متأسفانه عادت کرده‌ایم، در ایام خاصی بیش‌تر متوجه گذر عمر شده و به گذشته و حال و آینده‌ی خود بیش‌تر فکر می کنیم و به‌دنبال ایجاد تغییراتی در روند زندگی خود برای بهبود کیفیت آن رفته و «تصمیم و برنامه»هایی نیز در این زمینه اتخاذ می‌کنیم. اما تا به‌حال چه بخشی از آن‌ها را اجرا کرده‌ایم؟ چه دلایلی موجب اجرا نشدن بخش دیگر شده است؟ آن‌ها را بر چه اساسی طراحی کرده‌ایم؟ آیا اجرایی نشدن آن‌ها تنها به دلیل کوتاهی ما بوده یا هویت برنامه‌ها نیز در این مسئله تأثیرگذار است؟ برای دست‌یابی به «برنامه‌ی برتر» و مهم‌تر از آن «اجرای این برنامه» چه باید کرد؟ برای پاسخ به این سؤال‌ها باید به جنبه‌های مختلف مسئله بپردازیم: 🔷 🔹 در این مورد تنها کلامی روشن و بلند از مولا‌علی علیه‌السلام کافی به نظر می‌رسد که می‌فرمایند:« همانا وقت‌های تو اجزای عمر توست، پس وقتی را برای خود سپری مکن مگر در آن‌چه تو را نجات دهد. » 🔷 🔹 مجموعه فعالیت‌های ما برای رسیدن به اهدافمان، زندگی ما را تشکیل می‌دهد و معنای زندگی هر فردی وابسته به جهت زندگی او به سمت هدف خاصش می‌باشد. معنای زندگی یک فرد «شهرت» است و تمام کارهای خود را برای رسیدن به شهرت تنظیم می‌کند حتی ازدواج، حق دیگران و... . معنای زندگی یک فرد «شغل» یا «فامیل» یا «فوتبال» یا «حرفه» یا....است. زندگی برخی «بی‌معنی» است یعنی هیچ موضوعی برای آن‌ها اولویت ندارد و هر روز را به روزمره‌گی و رفع نیازهای اولیه می‌گذارند. معنای زندگی ما چیست؟ اسلام معنی حقیقی در زندگی را «تلاش برای اتصال به وجود بی‌نهایت یعنی خداوند» می‌داند و این معنا در مقایسه با الگوهای رقیب برتری واضح و کاملی دارد که اثبات آن فرصت دیگری می‌طلبد اما مگر فاصله‌ای وجود دارد که نیاز به اتصال مطرح شود؟ در پاسخ باید گفت بله اما این فاصله از جنس ادراک و فهم است به این معنی که درک ما از حضور خدا ضعیف است و نیاز به تقویت دارد. ملاک زنده بودن یک چیز به این است که اثر مورد انتظار از او، در او دیده شود، برای مثال «زمین زنده» یعنی زمینی که بتواند گیاه برویاند و این‌که در نوروز می‌گوییم زمین زنده شد به این دلیل است که دوباره آثار حیات زمین یعنی رویاندن و سرسبزی فعال می‌شوند. ملاک زنده بودن انسان «فعال بودن ادراک» اوست و «حیات بشریت» خواندن «دین» توسط خدا در قرآن به این دلیل است که دین باعث می‌شود که فکر و رفتار انسان در جهت کمال قرارگیرند و فعال شوند. 🔷 یا 🔹 به استناد آیه 97 سوره نحل، «هویت زندگی پسندیده» ، «برآیند باور صحیح و رفتار درست» است. این آیه می‌گوید اگر باورهای لازم را داشته باشی و در عمل به آنها توجه کنی و رفتارهای لازم از تو سر بزند، آن‌گاه ادراک و احساسی از کل زندگی به تو خواهیم داد که همیشه دل‌چسب باشد.‌(ترجمه بلاغی استاد واسطی) 🔷 شخصیت افراد از اطلاعات، باورها و تجربیات آن‌ها شکل گرفته است و از آن‌جایی که رفتارها تابعی از باورها هستند ابتدا باید سراغ باورها و نگرش‌ها رفت و در پی ایجاد تغییر در این‌ها بود. این تغییر از نگاه اسلام ناب باید شامل تغییر دید نسبت به مجموعه‌ی به‌هم‌پیوسته‌ی جنبه‌های مختلف زندگی و هم‌چنین تغییر در روش و نوع این نگاه باشد. ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که تمام اجزای آن با هم در ارتباطند و «هستی، یک شبکه‌ی به‌هم‌پیوسته‌ی هدف‌دار است.» اگر انسان بخواهد جهت حرکت خود را به سوی خدا تنظیم کند، ناچار به تنظیم ارتباطات نقاط دیگر است. وقتی انتخاب یک رنگ  یا مدل لباس در روحیه‌ی انسان تأثیر دارد آیا می‌توان بدون ارائه‌ی برنامه برای جوانب مختلف زندگی، حرکت مناسبی به سمت هدف صورت داد؟ @iisociology
🔹 کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش 🔹 در جست و جوی معنا و روش زندگی برتر 🔹 🔹 🔹 🔷 🔹 در این‌جا باید توجه داشت که دین برای تحقق انسان سالم آمده و برای این‌کار ابزار و برنامه‌ی کارآمد و عملیاتی دارد. طراحی این برنامه‌ی برتر به استناد دین اسلام باید ویژگی‌هایی داشته باشد که خلاصه‌وار عبارتند از: نگاه جامع و صحیح به هستی، مدنظر داشتن ابدیت و قواعد راستین عالم، توجه به مجموعه‌ی مسائل، احاطه صحیح بر شرایط، اولویت‌گذاری، آینده‌نگری، توصیف باورها، ارزش‌ها، اهداف، مشخص کردن خط‌مشی و رویکرد، انتخاب استراتژی و راهکار و توجه به مواردی مانند مدیریت زمان و احساس، جبران گذشته، تحمل مشکلات، برطرف‌کردن نیازهای جسمی، امید بی‌نهایت و... . 🔷 🔹 تمام برنامه‌های مرتبط با زندگی بشر برای ارتقاء کیفیت زندگی انسان طراحی می‌شوند اما مسأله‌ی اصلی این است که شاخص‌های این کیفیت کدامند؟ شاخص‌های انسان سالم در الگوی اسلامی عبارتند از: 1، پیوسته به دنبال ارتقاء آگاهی از خود و جهان هستی است. 2، معنای زندگی او تلاش برای اتصال به خداوند به عنوان کمال مطلق است. 3، افق دیدش در محاسبات و تصمیم‌ها، کل هستی تا ابدیت است. 4، به دنبال فعال سازی و تقویت قوای درونی خود برای حرکت به سوی کلان هستی است. 5، برای رسیدن به اهدافش بر خود و دیگران تأثیر منفی نمی‌گذارد و انرژی بخش است. 6، در قبال کل هستی، احساس مسئولیت می‌کند. (منبع پیشنهادی در مورد مباحث مطرح شده در این نوشتار که با استفاده از تحقیقات وسیع استاد‌ عبدالحمید واسطی و همکاران ایشان تهیه شده: isin.ir سایت و محصولات مؤسسه‌ی مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام) 🔷 🔹 توجه به شرایط ویژه‌ی تاریخی زمان معاصر و اوضاع درحال تحول جهان و فراهم بودن فرصت‌ها و زمینه‌ها به صورت حداکثری به دلیل استقرار نظام اسلامی و ... ضرورت انکارناپذیری دارد. از ویژگی‌های جوانی، تصمیم و انتخاب بزرگ است و جوان باید جسارت قدم گذاشتن در این راه دشوار اما مقدس را داشته باشد: هرکه بی‌سامان شد اندر راه عشق در دیار عشق سامانش دهند باید هوشیار بود و دانست که گذراندن زمان به بیهودگی و عادت‌های تکراری بی‌ثمر، انسان را راکد و حتی فاسد می‌کند و به تعبیر شهیدبصیر استادمطهری «تنوع طلبی افراطی نشانه‌ی سرگردانی انسان بی‌هدف است.» @iisociology
💠 عدالت؛ عاملِ پیشرفت 🔻 پس از پیامبر و در زمان امام علی (ع) به دلایل بسیاری مسئله‌ی عدالت به‌ویژه و اقتصادی اهمیت خاصی پیدا کرده و مولای ما در شرایطی پیچیده که درخت ظلم و و بی‌عدالتی کاشته شده و ریشه دوانیده و به سرعت درحال همه‌گیر شدن بود، به دعوت و اصرار مردم، برای پذیرفتن « » که در اجرای عدالت مجسم می‌شد، اقدام کرده و در دومین روز و در سخنانی غیرمعمول، به‌ویژه برای شروع حکم‌رانی، این‌گونه فرمودند: «به خدا سوگند! تاراج شده را هرکجا که بیابم به "صاحبان اصلی" آن بازمی‌گردانم، گرچه با آن ازدواج کرده یا کنیزانی خریده باشند؛ زیرا "در عدالت گشایش برای عموم" است.» در این فریاد رسا که هم‌چنان در گوش تاریخ می‌پیچد و اگر گوش شنوا داشته باشیم باید صدای مولا را بشنویم و اگر مسئولیتی بر عهده‌ی ما هست- که هست- باید بر خود بلرزیم، دو نکته هست‌ که نباید از آن غفلت شود: امام، را صاحب واقعی اموالِ در دست تاراج‌گران می‌دانند و برخلاف برخی‌ها که در عمل یا نظر، اجرای عدالت را تنگ شدن عرصه بر مردم و یا مانع پیشرفت می‌دانند، به‌راستی معتقدند که عدالت منجر به گشایش و میشود. 🔻 متن کامل👇 🔺 @justicediscourse 🔺 @iisociology
⚠️ گزارشی از در ایران 🔸 ‌از کهنوج در استان کرمان جازموریان 130 کیلومتر و از زهکلوت به سمت کوهستان 70 کیلومتر جاده صعب العبور وجود دارد که روستاهایی زیادی را در خود جای داده است؛ 🔸 مردم این منطقه از ابتدایی ترین حقوق مسلم خود یعنی جاده، حمل و نقل، آب و برق، گاز، اینترنت، خانه بهداشت، مسجد و مدرسه محروم هستند. 🔸 @iisociology
💠 علوم انسانی؛ از سراب اسلامی تا مرداب مدرن| بخش اول 🔸 اول مرداد ۹۶ دکتر صادق استاد دانشگاه تهران، نامه ای با عنوان سرابی به نام به رئیس جمهور محترم نوشته که هرچند از لحاظ بار علمی و عمق معرفتی بسیار ضعیف و شایسته نادیده گرفتن است اما نشان‌دهنده حقایق قابل تأملی است، به همین منظور نقد مختصری به این نامه که برخواسته از ذهنی تحتِ تسلطِ توهم است، ارائه میشود. 💠 این نامه را میتوان از سه حیث ، و تجزیه و نقد و بررسی کرد. 1⃣ تاریخی 🔸 دکتر زیباکلام در ابتدای نامه مدعی شده اند: " از ابتدای انقلاب تا به امروز جمعی به دنبال سرابی به نام اسلامی کردن علوم انسانی بوده‌اند. چند سالی با تعطیلی دانشگاه‌ها به نام «انقلاب فرهنگی» به دنبال این ناکجا برآمدند و بعد از آن هم منظماً در پی تحقق این خواسته هستند." 🔹 اولا ایده علوم انسانی اسلامی از حیث زمانی محدود به پس از انقلاب نبوده بلکه قبل از آن مطرح شده و دوما از حیث مکانی محدود به ایران نیست بلکه در نقاط مختلفی از جهان اسلام مطرح هست و سوما بسیاری از صاحب نظران به درستی معتقد به وجود و حضور موثر علم انسانی اسلامی در بستر فرهنگی و تمدنی تاریخ جهان اسلام هستند و از لفظ تولید یا استفاده نمی‌کنند و یا به معنای تهذیب و تکمیل استفاده میکنند. این اساتید دو انقلاب بزرگ در یک قرن را نتیجه و شاهد پویایی و حیات فعال علم اجتماعی اسلامی و اثرگذاری آن بر جهان اجتماعی میدانند. 🔹 چهارما در همین مدت پس از انقلاب و در کشور خودمان ایران هم کارهای بسیار خوب و قابل توجهی در زمینه تولید و تکمیل علوم انسانی اسلامی به ثمر رسیده است اما گویا همان سلطه و سیطره ای که مانع از دیده شدن علم اسلامی و علوم انسانی اسلامی در بستر فرهنگی و تمدنی جهان اسلام شده است مانع از دیده شدن علوم انسانی اسلامی معاصر نیز میشود. 🔹 به هر حال، بر فرض محال که این علم نه وجود داشته و نه در این چند سال به وجود آمده؛ عدم موفقیت یک گروه در یک مقطع زمانی در ایجاد یک علم، منطقا به معنای امتناع یا بیهودگی آن علم نیست. 💠 جامعه شناسی اسلامی 💠 @iisociology
💠 علوم انسانی؛ از سراب اسلامی تا مرداب مدرن| بخش دوم 2⃣ علمی: 🔸 دکتر زیباکلام در ادامه مدعی شده اند: بسیاری از آن‌ها اما به‌تدریج متوجه شدند که «علم بماهو علم» نمی‌تواند اسلامی باشد یا بشود. چون در آن صورت علوم انسانی بودائی، مسیحی، یهودی، زرتشتی، مارکسیستی، هندو، نصارا و... هم در کنار علوم انسانی اسلامی می‌بایستی داشته باشیم. بعلاوه درون خود مذاهب و مکاتب هم یکسری تقسیمات و انشعابات دیگری صورت گرفته که آن‌ها هم بالطبع به‌نوبه خود مدعی علوم انسانیِ مشربِ خود خواهند شد. تشیع، تسنن، اخباری، اصولی، شافعی، مالکی، کاتولیک، پروتستان، یهودی ارتدوکس، یهودی لیبرال و... هرکدام خواهان تأسیس علوم انسانی خود خواهند بود. با توجه به اینکه هرکدام آن گرایش‌های فکری، در مرتبه بعدی به زیرشاخه‌های متعددی تقسیم می‌شوند، معلوم نیست در انتها به کدام علوم انسانی دست خواهیم یافت. 🔹 خوب است آقای دکتر بداند که مسلمانان و علمای اسلامی از صدها سال قبل می دانستند که علم به ماهوعلم جغرافیابردار و دین بردار نیست و علم در ذات خود حقیقتی متعالی از جنس وجود است و در این معنا علم اسلامی و غیر اسلامی و ایرانی و اروپایی نداشته و نخواهیم داشت. 🔹 اما مراد از نسبت‌هایی همچون اسلامی، بومی، غربی و شرقی به علم از روی مجاز و به تبع حیثیت های متفاوت است. از مهم ترین این حیثیت ها مبانی چندگانه هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، روش‌شناسی و ... یا به تعبیری متافیزیک است. 🔹 در این معنا نه تنها علم اسلامی و غیر اسلامی و غربی و شرقی داریم که در دل همین دسته بندی ها شاخه بندی های جزئی تری نیز می‌توانیم داشته باشیم، همانطور که در خود غرب داشتیم و برای مثال مکاتب و جریانات جامعه‌شناسی غربی از حیث روش شناختی و به تناسب با دیگر حیثیت ها به سه دسته اثباتی، تفسیری و انتقادی تقسیم شده اند و در درون همین شاخه بندی ها نیز میتوان دسته بندی های دیگری داشت. 🔹 عجیب است که دکتر زیباکلام احتمالِ داشتن چندین شاخه علم به تناسب ادیان و مذاهب مختلف را به عنوان استدلالی برای سراب و ناصواب بودن علوم انسانی اسلامی می‌دانند. مگر در همه علوم فعلی غربی چندین نحله و مکتب و جریان نداریم؟ ادیان و جهان بینی ها که هیچ؛ مگر به تناسب و به نام هر دانشمند، مکتبی ایجاد نشد؟ مگر سخن از جامعه شناسی دورکیمی و وبری و مارکسی و فوکویی و... نمی شود؟ چگونه است که گستره ی وسیع معارف یک دین مترقی چون اسلام پتانسیل معرفتی در حد یک دانشمند غربی ندارد؟! 💠 جامعه شناسی اسلامی 💠 @iisociology
⚫️ مرگِ تو مرگ انسانیت است. کودک تنهای میانماری جهان به انکار تو نشسته چنان که تو به انکار جهان. تو انکار جهانی به تنهایی با تمامی تزویر و تظاهرهایش و تمام توجیه و تدلیس و تکذیب هایش. اگر نجات یک تن نجات تمام جهان است؛ قتل تو قتل تمام جهانیان است، مرگ تو مرگ انسانیت است. تو را تحلیل نکردند؛ چون سطح تو و میانمارت با سنجه های میلیمتری جامعه شناسی پوزیتویستی تناسبی ندارد. برای تو در توییتر هشتک ترند نکردند؛ چون قاتل تو برنده ی جایزه ی صلح نوبل است، تو در مقابل آنگ سان سوچی سرشناس چیزی نیستی، تو حتی اسم هم نداری، تو نیستی. تو را نشناختند؛ چون تو و میانمار سیاه سوخته ات حتی جهان سومی هم نیستید؛ تو نقطه ای سیاه در نقشه جهان هم نیستی، تو نیستی. ها مستند تو را نساختند، سانسور هم نکردند؛ چون تو سوژه ی سوخته هم نیستی، تو نیستی. در مورد تو تحقیقی نکردند؛ چون تو مسئله ی مناسب و استانداردی برای تحقیق نیستی، تو چیزی نیستی، تو ناچیز هم نیستی، تو نیستی. از تو گزارشی تهیه نکردند، تکذیب هم نکردند؛ چون تو چیزی نیستی که تکذیبت کنند، تو نیستی. تو را نگاه هم نکردند؛ چون تو و میانمارِ گل آلود و دودگرفته ات، صفحه ی ذره بین زرنشان سلطنتی شان را سیاه میکرد. تو نیستی اما بر سر تمام جامعه نشناسان اتوکشیده و قاتلان حقوق بشر و بی هنران صاحب رسانه و احمقان خودمحقق پندار و مردم فریبان فریب خورده و خبرچینان ازخدا بی خبر و پژوهش فروشان تاجرمسلک، سایه ی سیاه و سنگینی از سکوت مرگبار انداخته است. تو نیستی اما شرف دارد به هستی تمام صاحبان اسم و رسم و منصب و مذهب که بر سر خوان جان و مال و دل ملل نشسته اند و خون آنها را در شیشه کرده اند؛ چه در معابد بودایی چه در سیاه چادرهای داعش چه در کاخ سفید شیطان بزرگ چه در اتحادیه ی شیطانی اروپا چه در اتاق فکرهای سری روسیه چه در چین و کره و ژاپن و سوئیس چه در تل آویو و حیفای اسرائیل اشغالگر چه در مساجد سعودی و کلیساهای انگلیسی. تو نیستی اما بر گردن تمام سران خونخوار دولت های مستکبر و رهبران خفه خون گرفته ی ملت های مستضعف و سیاسیون محافظه کار و سرمایه داران سودپرست و مذهبیون افراطی است؛ از پاپ تا ملکه از ترامپ تا پوتین از آل سعود تا آل خلیفه از نتانیاهو تا ابوبکرالبغدادی از ترزا می و ماتارلا تا مرکل و مکرون از کیم جونگ اون تا آنگ سان سوچی.. بخواب خواهرم؛ مرگِ تو، خوابِ هیچ ملتی را آشفته نکرد؛ چون تو دخترِ پاریس نیستی. مرگ تو مرگ انسانیت است بعدازتو مرگ بر این دنیا... ⚫️ @iisociology
▫️ انکار شهادت در جامعه شناسی مرده ▪️ 🔸 جامعه شناس و ای که اتفاقات مهمی چون و تشییع پرحاشیه اش را میبیند و توجه و تحلیل میکند ولی در کنارش وقایع عظیمی چون و تشییع عاشقانه اش را نمی بیند و اکراه و انکار میکند؛ یا در قبر پوسیده مرده، یا در چاه سیاه افتاده، یا در مرداب متعفن نشسته، یا در گرداب ملون سرگشته شده، و یا در مقتل مجلل کشته شده است؛ چه لیبرالیسم منفور و چه مارکسیسم مغرور. 🔸 وگرنه برای تحلیل جامعه شناختی متناسب با جامعه ، در کنار دیگر مسائل مهم، چه پدیده پویاتری از شهیدحججی ها و آغشته به عقل و عشق و ایمان ایرانیان ناشی از شهادت حججی؟ 🔸 نخواستن یا نتوانستن جامعه شناسی نیمه جان و ناتوان امروز ایران در تحلیل این سنخ پدیده ها، نشانه آشکاری از جامعه شناسی با قلب و عقل و عمل و جهت گیری جامعه اسلامی ایران است؛ خواه این بیگانگی ناشی از غفلت شبه علمی منتج از جزئی نگری های جامعه شناسی باشد، و یا ناشی از خیال پردازی های ذهن گرایانه جریانات ، و یا ناشی از نفرت تاریخی های متوهم خفته در تاریخ و مشغول به خوشگذرانی های شبه مبارزاتی و نشسته در انتظار آینده دور، و یا ناشی از التقاط های رنگارنگ جریانات شبه اسلامی گمشده در میدان ملتهب ، و یا ناشی از طرد و تکفیرهای شبه حزب اللهی های ، و یا ناشی از بافی های برخی فضلای مدعی علم الاجتماع و غرق در متون فلسفی و بریده از متنِ جامعه. 💠 جامعه شناسی اسلامی 💠 @iisociology
🔸 علت سکوت جامعه شناسی نسبت به حماسه شهیدحججی 🔹 مخاطب محترمی نکته ای مهم درباره متن "انکار شهادت در جامعه شناسی مرده" (https://t.me/iisociology/393 ) بیان کردند که در ادامه تقدیم، و بعد از آن توضیح مختصری عرض میکنم: "سلام جامعه شناسی یک فرایند و گفتمان غیر نهادی است. موج ایجاد دغدغه در آن ساز و کار مشخصی ندارد. وقتی نهاد و رسانه های رسمی اينجور عزم برای کار تبلیغی جزم می کنند. او به تلافی تمام اتمسفرهایی که سعی کرده ایجاد کند اما نهاد و رسانه های رسمی به آن بی توجهی کرده است، رویش را از موضوع بر می گرداند و سکوت میکند" 🔹 در مورد علت سکوت جامعه شناسی، نکته دقیق و درستی است اما بنده در عین توجه به این نکته، نقدها را به جامعه شناسی نوشتم و از بی توجهی اش به پدیده هایی چون شهیدحججی انتقاد کردم، چراکه با وجود تمام گلایه هایی که جامعه شناسی و جامعه شناسان از جمهوری اسلامی و ساختارهای آن دارند( فارغ از میزان حقانیت آنها) باز هم شهید حججی پدیده مهم ملی و انسانی و متناسب با هویت ایرانی_اسلامی و دارای وجوه ویژه اجتماعی و در مواجهه با جهان مدرن بود که جامعه شناسی با تمام گلایه های درست یا غلط و سیاسی یا غیرسیاسی به ساختارهای رسمی می بایست به آن بپردازد. 🔹 ضمنا بخش قابل توجهی از همین جامعه شناسی به اصطلاح غیررسمی در مواردی که از حیث سیاسی، موضوعی موافق طبعش درمیان باشد، با تمرکز و تلاش شدیدی به میدان آمده و تحلیل های جهت دار فراوانی تولید میکند! 🔹 نکته دیگر آن که "نخواستن" تنها عامل سکوت جامعه شناسی در برابر این سنخ پدیده ها نیست بلکه "نتوانستن" علت اصلی آن است، و این نتوانستن عوامل مبنایی و بنایی بسیاری دارد. 🔹 البته بخش قابل توجهی از انتقادات متن خطاب به قشر به اصطلاح مذهبی جامعه علمی بود، طیف هایی که گرفتار تحجر، التقاط، محافظه کاری یا فلسفه بافی غیرانضمامی هستند و در متن با زبان و بیان نمادین و البته با توجه به مبانی فلسفی و موارد مصداقی، مورد انتقاد قرار گرفتند. 💠 جامعه شناسی اسلامی 💠 @iisociology
🔸 ذبحِ شهادت با چاقوی تجلیل! 🔹 یکی از اساتید محترم جامعه شناسی یادداشتی درباره متن "انکار شهادت در جامعه شناسی مرده" (https://t.me/iisociology/393 ) نوشته اند که تقدیم، و سپس نکات مختصری عرض میشود: " آدم از این متن می ترسه! از قضاوت های عجولانه و احساسی اش. چگونه می توان مقابل این افراد نشست و پدیده ای را تحلیل جامعه شناختی کرد؟ در مقابل کسی یا کسانی که فرق بین پاشایی و شهید حججی را نمی دانند و این دو را قیاس می کنند، چگونه می توان به تحلیل نشست؟ نمی دانند فعلا باید از شهید تجلیل کرد نه تحلیل. جامعه شناسان از پدیده تشییع پاشایی تحلیل کردند نه تجلیل. آدم از این متن ها می ترسه!!" 🔹 مقایسه پدیده پاشایی و شهیدحججی مقایسه دو شخص نیست بلکه نمونه ای برای مقایسه دو سنخ مسئله و مواجهه با این مسائل است؛ یکی نماینده روحیات و رفتار مرکب از مشخصه های مدرن و ایرانی و اسلامی با تاکید بر وجوه مدرن، که مورد تحلیل بسیاری قرار گرفت و نشانه ای بر نفوذ عمیق مدرنیسم در ذهن و جان و عمل جمعی ایرانیان و پایان اسلام گرایی انقلابی و معنویت خواهی اسلامی دانسته شد، و دیگری نماینده افکار و رفتار انسان ایرانی اسلامی معاصر با تاکید بر وجوه انقلابی اسلامی که با سکوت و بایکوت جامعه علمی مواجه شد. 🔹 این استاد محترم در ادامه نوشته اند "فعلا باید از شهید تجلیل کرد نه تحلیل!" این دقیقا نشان دهنده تقلیل و ذبح شهادت و شهدا و دیگر مفاهیم و رفتارهای معطوف به معنویت و ابدیت هست البته با ظاهر تجلیل و بزرگداشت؛ بایکوت کردن و مسکوت گذاشتن این سنخ مسائل زنده و پویای اجتماعی با ظاهر احترام و تجلیل مصداق بارز تقلیل گرایی و خشونت نرم است. ظلم و خشونت همیشه در قالب فریاد و رفتار تند نیست؛ سکوتِ به ظاهر محترمانه در جایی که باید سخن گفته شود و تحلیل صورت بگیرد نوعی خشونت خاموش و پیشرفته است؛ از این خشونت خاموش با ظاهر زیبا باید ترسید. 💠 جامعه شناسی اسلامی 💠 @iisociology
🔸 ذبح مجدد شهادت با چاقوی عادی سازی 🔹 استاد محترمی که نقدی بر متن "انکار شهادت در جامعه شناسی مرده" نوشته بودند و پاسخی تحت عنوان " " دریافت کردند؛ مجددا نقدی بر این پاسخ نوشتند که تقدیم، و سپس نکاتی عرض میشود: 🔸 " نویسنده محترم جامعه شناسی اسلامی ایرانی! و یا جامعه شناسی اسلامی و یا شاید هم جامعه شناسی ایرانی اسلامی! نمی دانم کدامیک؟ که نشان می دهد هنوز تکلیف برای خودتان هم روشن نیست! زیرا ایران یک سرزمین است و اسلام یک آیین جهانی. و برخی هم بر این باورند که جامعه شناسی در شکل عرفی آن جهانی است و.. بهر روی مهم نیست. 🔸 اما قیاس مرحوم پاشایی با شهید حججی نشان از کم عمقی و کج فهمی نویسنده است. اگر جامعه شناسان تشییع پاشایی را تحلیل کردند چون یک اتفاق عجیب بود ایشان هیچوقت پاشایی را تحلیل نکردند! اصلا شاید قبل از آن هم این خواننده جوانمرگ رو نمی شناختند. تشییع او بود که همگان را بفکر فرو برد. اما تشییع انبوه شهید حججی امری طبیعی است زیرا که قهرمان ملی است. ملت ما هراران هزار شهید رو طی سالها و دهه های پس از انقلاب تجلیل و تشییع کرده اند. 🔸 یادتان باشد در زمانه و گرماگرم جنگ باید از قهرمانان تجلیل کرد. زیرا اگر فردی قهرمان ملی است مسیر و راه روشن است. 🔸 بهر حال از سر احساس چیزی را مطرح کرده اید و باز هم از سر احساس اتهام های ناروا را به جامعه شناسان روا داشته اید. حالا دنبال توجیه واژگان و جملات نادرست خود هستید، که نشان میدهد بازهم تکلیف با خودتان روشن نیست. شمشیر عریان کلمات را از رو بسته اید و مخاطب می ترسد. آن اندک تحلیلی هم که ممکن است در ذهن خود داشته باشد از ترس! پس ذهن می فرستد و مطرح نمی کند. عادت کنید قبل از دست به قلم بردن کمی بیاندیشید و ببینید این تیرهای زهرآگین تهمت را می فرستید به کجا می رسد و بعد بنویسید." 🔹 خلاصه تمام سخن این استاد جامعه شناسی علم این است که "تشییع حججی عادی و تشییع پاشایی عجیب بود". عجیب است که ایشان کوچکترین دقت علمی نسبت به متن "ذبح شهادت با چاقوی تجلیل" نداشته و مجددا و صرفا ادعا کرده اند که "مقایسه پاشایی و حججی ناشی از کم عمقی و کج فهمی است!" و استدلالی در این مورد مطرح نکرده اند. 🔹 متأسفانه ایشان هنوز در مثال و سطح مانده اند و متوجه مسئله نشده اند و حال که بهانه تفاوت "تجلیل و تحلیل" نقد و رد شد، این بار با دوگانه "عجیب و طبیعی" در پی تقلیل ماجرا بر آمده اند و تمام استدلالشان این است که تشییع پاشایی عجیب بود و تشییع حججی طبیعی! و در ادامه هم به نصیحت پرداختند. 🔹 عجیب است که ایشان شگفتی و عظمت ماجرای شهیدحججی و جوششی که در دل طیف های مختلف ایجاد کرده را نمی بینند و شاید به همین دلیل است که اصل مسئله یعنی چرایی سکوت جامعه علمی درباره این سنخ مسائل مهم را مسئله نمیدانند چون اساسا آن را اتفاقی عادی می پندارند. 🔹 از طرف دیگر ایشان چندان به عظمت و چندبعدی بودن شخصیت شهیدحججی و شهادتش و ابعاد معرفتی و اجتماعی آن توجهی ندارند و صرفا از تشییع این شهید سخن میگویند و آن را هم اتفاقی عادی و تکراری می پندارند. اینها نشانه همان تقلیلی است که در مطالب قبل گفته شد. استاد محترم همچنان تاکید میکنند که شهید را باید تجلیل کرد، گویی تحلیل شهید و شهادت توهین است! چه تجلیلی بالاتر از تحلیل منصفانه؟ 🔹 از طرفی مقایسه با ماجرای پاشایی هم اینجا اهمیت می یابد؛ برخی اساتید تشییع پاشایی را نشانه پایان انقلاب می دانند اما شهادت حججی را اتفاقی عادی و بی نشانه و بی نیاز از تحلیل. گویی شهید ححجی یک شخص منفرد بوده که اشتباها به شهادت رسیده و عقبه معرفتی و بدنه اجتماعی ندارد. 🔹 گویا استاد یا متوجه دو نقد مهم متن ذبح شهادت با چاقوی تجلیل نشده اند و یا هر دو را پذیرفته اند؛ تجلیل بدون تحلیل باعث تقلیل گرایی میشود و مقایسه این دو پدیده مقایسه دو سنخ مسئله اجتماعی مهم و دو نوع مواجهه متفاوت جامعه علمی با آنهاست. 🔹 در مورد مدعیات ابتدای متن هم مطلب بسیار روشن است و چون ارتباطی به بحث ندارد فعلا صرف نظر میشود و در آینده در مطلبی مستقل به مفاهیم ایران، اسلام، جهان و جامعه شناسی و ترکیبات حاصل از این مفاهیم پرداخته خواهد شد ان شاء الله. 💠 جامعه شناسی اسلامی 💠 @iisociology
💠 نقل و نقد مطلبی درباره عدالت 🔹 دانشجو_طلبه محترم و اهل مطالعه و اخلاصی، مطلبی درباره عدالت نوشته اند که نقل و سپس نقد میشود: ▫️ عدالت و باز تعریف اجتماعی آن 🔸 انسان تنها می تواند درمورد چیزهایی عادل باشد که اختیار تام نسبت به آنها داشته باشد اما در جایی که اختیار تام از انسان مسلوب است عدالت تام هم معنا ندارد. به همین ترتیب انتساب عدالت به حکومت نیز تا جایی معنا ندارد که حاکمیت نسبت به مصدورات از او اختیار تام داشته باشد. باز تعریف مفهوم عدالت را بر اساس نظریه قدرت برونو لاتور فیلسوف فرانسوی انجام می دهم. 🔸 لاتور درباره قدرت معتقد است اینکه قدرت را تنها به یک فرد منتسب کنیم کاری اشتباه است بلکه قدرت زنجیره ای است که از بازتعریف اجتماعی آن ساخته می شود. به همین سان عدالت را نیز نمی توانیم به یک شخص حاکمیت و یا نهاد منتسب کرد عدالت نیز در یک بازتعریف اجتماعی ساخته می شود آنچه از عدالت و نق نق های عده ای با آن مواجه هستیم «عدالت منتشره » است یعنی عدالتی که از عالی ترین نهاد حاکمیتی با نیروی اولیه سرازیر می شود و همه را در بر می گیرد ولی با اندک تاملی می توان دریافت که عدالت در یک شبکه پیوندی ساخته می شود که هر کس با اندازه خود در آن سهم دارد لذا عدالت را می توان به مانند گلی فرض کرد که به هرکس سپرده می شود تا نقشی بر آن رقم زند در این صورت عدالت مدام در حال «باز ترجمه» خود و نه انتشار خود است. رجوع به مقاله قدرت پیوند/ کتاب پایان جامعه آغاز جمع/ مترجمان 🔹 نقد این مطلب👇 💠 @iisociology
💠 درباره مسئولیت حاکمیت در اجرای عدالت. 🔹 بله! همه افراد و همه ساختارها در یک شبکه به هم پیوسته هستند و همه به تناسب جایگاه خودشان مسئولند؛ این ساده و بدیهی است اما مسئله، اولویت و تقدم و گستره مسئولیت ها و میزان نفوذ و اختیارات و امکانات است؛ 🔹 مهم این است که یک نهاد حکومتی، مشخصا و قانونا و شرعا مسئولیت بیشتری در قبال عدالت دارد تا یک فرد یا گروه از مردم؛ و البته امکانات و مشروعیت و قدرت بیشتر. 🔹 مهم این است که ساختارهای مشخصی ذیل حکومت و در مجموع، کلیت حکومت، به صورت ویژه مسئولیت اجرای عدالت در حد توان را دارند و در این مورد با مردم یکسان نیستند. 🔹 تاکید بر پیوندی و شبکه ای بودن مسئولیت ها و عدالت بدون توجه به سهم خاص برخی ساختارها و خود حکومت؛ نوعی محافظه کاری و توجیه گری است. 🔹 بله؛ همه تقصیرات را نباید گردن حکومت انداخت، و از حکومت هم نباید انتظار عدالت تام داشت، و نقش مردم و مخصوصا اشخاص و اقشار خاصی که سهم بالای مشروع یا نامشروعی از قدرت و ثروت و امکانات و یا مشروعیت دارند را نباید نادیده گرفت. 🔹 اما الان هیچکس نقش مردم و خواص را انکار نمیکند و هیچکس این انتظار آرمانی را ندارد. بسیاری از اهل دقت هم به نکته خاص و تأثیرگذار دیگر یعنی دولت های عموما در چالش با کلانِ حکومت و شخص اول نظام توجه دارند. 🔹 ولی هیچکدام از این ها نقش منحصربه فرد کلیت حکومت و ساختارهای حکومتی در اجرای عدالت را انکار یا کمرنگ نمیکند؛ حکومت مسئول اصلی اجرای عدالت است. 🔹 مسئله مهم دیگر ساختارهای حکومتی غیردولتی هستند که مسئولیتشان قابل تقلیل به دولت نیست و اتفاقا به دلایلی، ارتباط وثیق تری هم با حکومت در معنای خاص دارند. 🔹 امروزه ذهنیت و احساس و اعتماد عمومی جامعه نسبت به حکومت و ساختارهای دولتی و غیردولتی آن و میزان پایبندی و کارآمدی آنها به ویژه درمورد اجرای عدالت چندان مطلوب نیست؛ در این شرایط، فرافکنی و فرار از حقیقت به جای چاره اندیشی واقع بینانه نظری و عملی برای عدالت، سرانجامی جز تضعیف حکومت و ولایت ندارد. ✍ کیوان سلیمانی 💠 جامعه شناسی اسلامی 💠 @iisociology
🔶 در آستانه عصیان/ خطا در تشخیص و تحلیل طبقه مستصعف جامعه 🔸 عموم اهالی تحلیل و تصمیم و مسئولیت، از واقعیت زندگی و افکار و علایق اقشار مستضعف جامعه اطلاع دقیق و مستند ندارند و دچار نوعی خوش بینی خیالی محافظه کارانه هستند. حتی بسیاری از مدعیان عدالتخواهی هم اطلاع دقیق و تجربه همزیستی غیرتصنعی همدلانه با این طبقات را ندارند. بگذریم از بخش قابل توجهی که اصلا دغدغه این چنینی ندارند! 🔸 طبق تجربه شخصی و چندین ساله زندگی و کار در مناطق محروم چندین استان مختلف، باید گفت شرایط زیستی و فکری و اخلاقی و اعتقادی این بخش از جامعه، اصلا به نحوی که از دور و یا در نگاه کوتاه و کلیشه ای به نظر می رسد یا در نشریات و رسانه ها و سخنرانی ها معرفی میشود، نیست. 🔸 بخش قابل توجهی از مردم این مناطق فقیر، عملا و عمیقا دچار کفر و نفرت جمعی شده اند و بدون شک، تبعیض وخیم اقتصادی و شکاف شدید طبقاتی و فساد گسترده ساختاری و تحریم پنهان فرهنگی، عوامل اصلی مسائلی همچون فشار شدید معیشتی و کفر جدی اعتقادی و یأس وسیع سیاسی و آشفتگی متشنج اجتماعی هستند. 🔸 تحلیل گران و تصمیم گیران و مسئولان، مخصوصا از طیف متمایل به نظام و انقلاب، یک قسمت از طبقه متوسط را ضعیف ترین طبقه جامعه در نظر گرفته و کل تحلیل هاشان را روی همین تقسیم بنا میکنند و در واقع طبقه واقعا و کاملا فقیر جامعه را کلا نادیده میگیرند، و همین جفای دیگری است در حق این قشر مظلوم، فقر آنها حتی دیده و کفر آنها حتی تحلیل نمیشود، چه برسد به رسیدگی و رسانه ای شدن و تلاش برای رفع. 🔸 این تحلیل گران و تصمیم گیران، کارمندان معمولی قسمت های مختلف دولتی و نیمه دولتی و دیگر ساختارهای حکومتی، و حوزویان چندجامشغول و برخی رده های پایین سپاه و ارتش و نیروی انتظامی و این سنخ شغل ها را که معمولا به طریقی سهمشان را هرچند حداقلی و احتمالا حلال، از سفره نظام و انقلاب برمیدارند، و در مجموع وضع معیشتی و حتی امنیتی و محیطی شان از قشر پایین تر بهتر است، طبقه ضعیف جامعه تصور کرده و مدعی میشوند: ببینید فقرا حامی انقلاب و نظامند و پابرهنگان تا آخر با ما هستند و..! 🔸 طیف دیگر هم یا عموما این طبقه را نمی بینند و یا نمیخواهند که ببینند (شاید چون ردپای خودشان را در ایجاد و تشدید بحران موجود در این طبقه مشاهده میکنند) و یا اگر می بینند، اکثرا با نگاه ابزاری و تبلیغاتی و برای ارتقاء جایگاه اقتصادی/سیاسی/اجتماعی خودشان با آنها برخورد میکنند. 🔸 طبقه مستضعف جامعه را در محله های فقیرنشین هرمزگان و بوشهر و یاسوج و خوزستان و چهارمحال و بختیاری و سیستان و بلوچستان و کرمان و ... باید پیدا کرد که دنیا و آخرتشان باهم قربانی شده و میشود. اگر به این مناطق تشریف ببرند و مدتی به عنوان یکی از آنها زندگی کنند؛ فقر و کفر و نفرت و یأس و در یک کلمه جهنم را به چشم خود خواهند دید. 🔸 بسیاری از مردم این مناطق دارای شرایط حداقلی زندگی عادی هم نیستند و به سختی به سخت ترین شغل ها با کمترین درآمد دسترسی موقت پیدا میکنند و خانواده هایشان در بدترین شرایط معیشتی ممکن به سر می برند و فرزندانشان در همین شرایط متولد شده و اگر زنده بمانند، زندگی! میکنند. 🔸 استمرار این بی توجهی، تهدیدی جدی برای وجهه دنیوی و اخروی جمهوری اسلامی ایجاد خواهد کرد. این مطلب را میتوان انکار کرد و در خوش خیالی راحت طلبانه (که احتمالا بی نسبت با جایگاه اقتصادی_اجتماعی نیست) به سر برد، و یا پذیرفت و در حد توان برای بهبود و حل آن فکر و اقدام کرد. 🔸 البته این تذکر خطاب به آن دسته از متفکران و تصمیم گیران و مسئولانی است که دغدغه دنیا و آخرت مردم و مخصوصا محرومین را دارند، وگرنه مسئولینی که مشغول کش و قوس برای قدرت و زد و بند برای ثروت هستند، و اساتید و فضلایی که مشغول تحقیق تخریبی و تفلسف تخدیری هستند، حسابشان جداست! 🔸 واضح است که بخشی از مردم این مناطق، همچنان راسخ ترین و صادق ترین حامیان و وفاداران به انقلاب و جمهوری اسلامی ایران هستند؛ اما این به معنای انکار آن بخش سرخورده در آستانه عصیان، و عدم نارضایتی اعتراض آمیز بخش امیدوار، نیست. ✍ کیوان سلیمانی 💠 جامعه شناسی اسلامی 💠 @iisociology
💎 حسین جانِ جهان است؛ جهان تشنه حسین است.. 💠 هستی‌شناسی؛ 🔹 اگر عالَم را بیهوده یا هیچ و پوچ یا سردرگم و حیران نپنداریم و برای آن معنا و معنابخشی قائل باشیم، می‌توانیم برای جهان، جان و حیات در نظر بگیریم؛ جهان مرده و جهان زنده تعریف کنیم و در جست‌وجوی عوامل جان‌بخشی به جهان اجتماعی باشیم. 💠 انسان‌شناسی؛ 🔹 به جز بخش محدودی از صاحب نظرانِ تاریخ که انسان را صرفا مادی و تک‌بعدی پنداشته اند، اکثریت متفکران و اندیشمندان با عقاید متفاوت، انسان را دارای دو بعد و دو ساحتِ وجودی دانسته اند؛ روح و جسم، جان و تن، عین و ذهن و دیگر بیان ها. 🔹 ضمنا در اکثر این نظر و نظریه‌ها، حیات و اصل و اساسِ انسان را بُعد غیرِخاکیِ آن می‌دانند. از طرفی قائل شدنِ ابدیت برای این جنبه از وجود آدمی، اهمیت بی‌نهایتی به آن می‌بخشد و نوع و سطح و کیفیت آن تاثیر همیشگی به دنبال خواهد داشت. 💠 رفتارشناسی؛ 🔹 سه گونه کردار یا کنش یا رفتار از انسان سر میزند: عمل، احساس و اندیشه. 💠 هستی‌شناسی جامعه؛ 🔹 هم‌زیستیِ افراد یا خانواده‌ها که منجر به تشکیل ساختارهای ارتباطی می‌شود را جامعه می‌گوییم؛ حیات جمعی انسان‌هایی که به گونه‌ای "باهم" زندگی می‌کنند و این با هم بودن در سه قالب و فرایند فکری، احساسی و رفتاری جریان می‌یابد. 💠 حسین‌شناسی؛ 🔹 اگر جهان اجتماعی را یک واحدِ دارای روح و جسم در نظر بگیریم؛ حیاتِ جهان را وابسته به کیفیتِ اعمال و احساسات و اندیشه‌های جمعیِ آن می یابیم و آنچه باعث شود این مجموعه‌ی رفتاریِ متشکل از عمل و احساس و تفکر، به سوی خروج از محدودیت و رشد حرکت کند؛ حیات‌بخشِ جهان و یا به بیانِ بهتر "جان جهان" می‌نامیم. 🔹 این جان‌بخشی به هر نحوی و توسط هر شخص یا گروهی، مطلوب و تعالی‌بخش است اما میزان و شدت تاثیرگذاری، و وسعتِ میدانِ این تاثیرگذاری متفاوت است و معمولا به افراد و گروه‌های خاصی لقب نجات‌دهنده و حیات‌بخشِ جهان داده می‌شود. شخصیت‌هایی که بر گستره‌ی وسیعی از جهانیان تاثیر گذاشته و افکار و اعمال و عواطف آنها را به سوی تعالی، عقلانیت و بی‌نهایت هدایت می‌کنند. 🔹 از این چهره‌ها در طول تاریخ و در سرزمین‌های متفاوت، حضور داشته و دارند، اما شخص و مکتبی که اعتراف حداکثری اندیشه‌های متفاوت از اقشار متفاوت را به دنبال داشته؛ حسین ابن علی علیه السلام و مکتبِ عشق و عقل ایشان می‌باشد. حضرت سیدالشهدا، امام مومنان و حبیب عارفان و اسوه‌ی آزادگان و آزادی‌خواهانِ عالم و سرآمدِ مصلحانِ واقعی تاریخ بوده‌اند و در بیداری دل‌ها و زنده کردنِ دل‌مرده ها و امیدبخشی به مظلومانِ عالم، شخصیت بی‌بدیلی بوده و هستند. این همه تحسین عالمان و مبارزان جهانی، اتفاقی نبوده است. 💠 جامعه‌شناسی تغییر اجتماعی؛ 🔹 در جریان‌سازی و تغییرِ مسیرها و فرایندهای اجتماعی، احساسات جمعی نقش منحصربه‌فردی دارند که البته در عصرِ اخیر معمولا با نگاهِ منفی دیده شده‌اند و یا سرکوب شده‌اند یا منحرف و یا در نطفه، خفه! و یا از طرف دیگر سر از افراط‌های رنگارنگ شرقی یا غربی درآوردند و به همین دلیل همواره با شکست یا عقب‌گرد همراه بوده‌اند. 🔹 نکته‌ی برجسته در نهضت و قیام عاشورا، هم در زمان وقوع و هم در استمرار و گسترشِ آن در تمام طول تاریخ، ظرفیت و قابلیتِ تهییج و احیای احساساتِ صحیح جمعی است. این قابلیت هنگامی اهمیت مضاعف می‌یابد که هماهنگ و مبتنی بر عقلانیت باشد و به تعبیری نماینده و نمایان‌گر بهترین نمونه از عشقِ عقل‌بنیاد باشد. در عصر ما که دسته‌ای خاموش و کرخت و دسته‌ای متوسل به بیراهه‌های افراطی شده‌اند، این عنصر حیاتی اگر صحیح و حساب‌شده تولید و مدیریت شود؛ تغییرِ صحیحِ جهان، رویا نخواهد بود. 🔹 پیاده‌روی جهانی اربعین همچون "معجزه تمدنی قرن21"، نشانه و نوید تغییرات انقلابی جهانی و تمدن‌سازی نوین اسلامی است. ✍ کیوان سلیمانی 🔸 اربعین ۱۳۹۶ @edallat
💠 بست نشینی؛ امحای عدالت علیه عدالت 🔹 نقدی بر مطلب "بست نشینی؛ احیای مذهب علیه مذهب" ♦️ مطلب "بست نشینی؛ احیای مذهب علیه مذهب" نوشته محمدحسین بادامچی از وجوه متعددی قابل نقد است که تنها به چند وجه آن اشاره میشود؛ 🔴 یادداشت با ترکیب "نهاد دین" آغاز میشود، همین کلیدواژه همراه با تأمل در کلیت متن و توجه به دیگر نوشته های نویسنده، نشانه یکی از اشتباهات ریشه ای نویسنده و همفکران او در تحلیل است؛ 🔺 تصور کردن دین به عنوان صرفا یک نهاد در عرض دیگر نهادها و نگاه نهادی به دین. این نگاه دستاورد اندیشه سوبژکتیو مدرن به ویژه جامعه شناسان دین نسبت به جهان و پدیده های اسلامی است که در دوران معاصر در طیف های مختلفی از جریانات روشنفکری و دانشگاهی رواج داشته و همواره به تقلیل دین و امر دینی انجامیده است. 🔺 اولین و مهم ترین مقتول این نگاه بُعد قدسی دین آن هم در سطح کلان جمعی است. نمونه آشناتر این نگاه در میان جامعه شناسان جوانی که ذیل ایده های دکتر سارا شریعتی در پی تحلیل دین و جامعه دینی هستند، قابل مشاهده است. 🔺 فرانهادی بودن حقیقت معنوی، معرفتی و حتی اجتماعی دین به معنی عدم نهادمندی و نفی نسبت میان نهاد و دین نیست؛ اما دین قابل تقلیل به نهاد هم نیست بلکه میتوان از ساختار نهادی در جهت اهداف دینی استفاده کرد. دین، نهادی در عرض دیگر نهادها نیست بلکه در بطن تمام نهادها جاریست و روح نظام و جامعه دینی است. دین ابزار نظام دینی نیست بلکه برعکس. 🔺 البته ادعا نمیشود که این نسبت ها و ارتباط ها به تمامی محقق شده اما انقلاب و جمهوری اسلامی با چنین ایده و نگاهی طراحی و عملیاتی و پیگیری شده است و برای نقد آن هم باید این حقیقت را در نظر گرفت. 🔴 بند دوم متن با این ادعا شروع میشود که "خواسته یا ناخواسته این نهاد سترگِ مقاومت، بعد از تشکیل نظام جمهوری اسلامی در هم شکسته شد و با ادغام کامل نهاد دین و روحانیت در حاکمیت، ملّت آخرین و مهمترین ملجأ و پناه خویش را از دست داد." 🔺 این عبارات هم اشتباهات ریشه ای دیگری را آشکار میکند، گویا نویسنده به سکولاریسم عریان _حداقل در عصر پساانقلاب_ معتقد است که تشکیل نظام جمهوری اسلامی را نه اعتلای دین که نابودی آن میداند و گویا چشم خود را بر حقیقت آشکار مردمی بودن انقلاب اسلامی و اعتماد بی نظیر مردمی به ایده جمهوری اسلامی بسته است و جمهوری اسلامی را مختص طبقه اقلیت معرفی میکند. این تلقی یادآور برخی شبهات اوایل انقلاب است که مفصلا پاسخ داده شده است. (برای نمونه رجوع شود به کتاب آینده انقلاب اسلامی شهید مطهری و به ویژه پاسخ استاد به اشکالات آقای رحیمی سوسیال دموکرات) 🔺 برپایی انقلاب و جمهوری اسلامی نه نابودکننده دین و ناامیدکننده مردم از دین بلکه احیاکننده دین حقیقی و تجسم بخش امید امت برای رهایی از قرن ها استبداد و استعمار و نویدبخش رهایی دیگر امت های مسلمان و مستضعف بوده و هست. 🔺 وجود ضعف ها و نقص های جدی و مهم در بین مسئولین و حتی ساختارهای جمهوری اسلامی نباید باعث فراموشی حقیقت و اهداف متعالی انقلاب و جمهوری اسلامی شود، اشتباهی که نویسنده به شدت و احتمالا ناشی از تجربه های تلخ سیاسیِ مطلوبِ سلیقه اش به آن گرفتار شده است. 🔺 جالب است که نویسنده در سخنان خود در میان بست نشینان، آنها را آخرین جمعی معرفی میکند که با زبان دین و انقلاب و امام در پی عدالتخواهی هستند اما مشخص نیست از کدام دین و امام و انقلاب سخن میگوید که با دین سکولار و امام مستبد و انقلاب طبقاتی قابل جمع است! 🔴 نویسنده در ادامه مدعی میشود "اکنون جامعه‌ی سابقاً دین‌بنیاد ایران در فقدان یک سنت مدنی-اخلاقی سکولارِ جایگزین، از اعماق قلب خود سردی و پوچی ناشی از برکشیده شدن دین را احساس می کند." 🔺 نویسنده طبق تلقی تقلیل گرایانه خود از دین و جامعه دینی، جامعه ایران را سابقا دین بنیاد و اکنون دین گریز و پوچ گرا و بی پناه معرفی میکند؛ فارغ از چشمپوشی نویسنده از نشانه های کم نظیر کنش های جمعی دینی در مقیاس تمدنی همچون پیاده روی اربعین و در عین پذیرش نشانه های دین گریزی و ناامیدی در اقشاری از جامعه، باید گفت اتفاقا جامعه ایران در گذشته و پیش از ایجاد امواج انقلابی در قرن معاصر دچار نقص دینداری بوده و در فرایند انقلاب و دفاع مقدس و تا کنون توانسته این نقص را تا حدی مرتفع کند و موفق به احیای دین در عرصه سیاسی و اجتماعی شود. 🔺 فاصله داشتن جامعه و نظام اسلامی با وضع مطلوب امری بدیهی است که نیاز به همتی همچون همت امت ایران در مراحل مختلف انقلاب دارد، اما این همت هم ناشی از هویت ایرانی_اسلامی امت و با خیزش هماهنگ جامعه حوزوی_دانشگاهی منجر به حرکتی اصلاحی در ادامه انقلاب خواهد شد و نه حرکتی احساسی ناشی از جریانات روشنفکری و التقاطی و حزب اللهی عرفی و... @iisociology
🔴 🔻 وقتی خودت و فکرت و حزبت و تاریخت و وجودت در جهت تولید و بازتولید و تشدید و تبلیغ و تقویت و و و و و باشه بعد وقتی که خون مردم به جوش اومده باشه و از چکمه خون آلود شما که سالهاست بیخ گلوشون جا خوش خورده احساس خفگی کرده باشن و بخوان فارغ از فضای مه آلود تبلیغاتی شما اعتراضی کنن و فریادی بزنن؛ خیلی وقاحت میخواد که نقاب پیچیده رو بزنی و پرچم رو هم بلند کنی! 🔴 @iisociology