#واژگان #اصطلاحات
#زبان #فارسی
#نکته
📌بعضی به گمان اینکه کلمۂ #طوفان اصلا فارسی است آن را به صورت #توفان می نویسند و حتی بعضی از فضلا توصیه کرده اند که صورت اخیر به کار رود.
اما اصل این دو کلمه و معنای آنها یکی نیست. "طوفان" کلمه عربی ( ظاهرا از اصل یونانی ) و به معنای « باد و باران بسیار شدید » است.
ولی واژه فارسی "توفان" صفت است و به معنای « غران، دمان » است و ربطی به « باد و باران بسیار شدید » ندارد. این واژه صفت فاعلی از مصدر توفیدن به معنای « فریاد بلند کشیدن» یا « غریدن و خروشیدن » است:
ز آوازِ گُردان بتوفید کوه
زمین شد ز نعل ستوران ستوه ( فردوسی )
واژه توفنده به معنای « غرنده و خروشنده » نیز از همین فعل مشتق شده است.
📌برگرفته از کتاب غلط ننویسیم
#آرایه_های_ادبی
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3596
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#واژگان #اصطلاحات
#زبان #فارسی
💠نکتههایی از دستور خطّ فارسی
قواعد نویسۀ «ة» در دستور خط فارسی
«ة» در واژهها و ترکیبهای برگرفته از عربی به صورتهای زیر نوشته میشود:
۱. اگر در پایان واژه تلفّظ شود، با نویسۀ «ت» نوشته میشود:
برائت، جهت، رحمت، قضات، مراقبت، نظارت
۲. اگر در پایان واژه تلفّظ نشود، با نویسۀ «ﻪ/ ﻩ» (های ناملفوظ) نوشته میشود:
آتیه، علاقه، مراقبه، معاینه، نظاره
«ﻪ/ ﻩ» در این حالت از قواعد «های» ناملفوظ پیروی میکند:
علاقهمند، مراقبهای، معاینۀ بیمار، نظارگان
۳. در ترکیبهای عربی رایج در فارسی، مانند دایرةالمعارف، لیلةالقدر، معمولاً بهصورت «ة/ ة» نوشته میشود، امّا گاهی در بعضی از ترکیبها، مانند آیتاللّٰه و حجّتالاسلام، بهصورت «ت» میآید که آن هم درست است.
#آرایه_های_ادبی
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3593
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
4_5776227771801932506.pdf
حجم:
13.49M
#واژگان #اصطلاحات
#زبان #فارسی
📚دستور زبان فارسی
#کتاب حروف اضافه و ربط
📌به کوشش و تالیف :
🖊#دکتر_خلیل_خطیبرهبر
🖊#نسکدهی_مانترن
#آرایه_های_ادبی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#شاعر
#مشاهیر_ایران
🗓به مناسبت هشتم آبانماه سالروز درگذشت #قیصر_امین_پور
📖نگاهی به قیصر امین پور
✏️اولین قلم
حرف دردرا
دردلم نوشته است
دست سرنوشت
خون دردرا
با گلم سرشته است
پس دراین میانه من
ازچه حرف می زنم
درد حرف نیست
دردنام دیگر من است
امین پور
امین پور شاعر دردها است .
هم درد اجتماع را فریاد می زند هم درد جانکاه خویش را
که از تصادف تا هنگام پرواز کشید.
چهره ی جنوبی قیصرکه از دیر بازبا
خطوط رنج آشنا بود.
هرروز شکسته تر ودردکشیده ترمی شد.
شمع وجودش درشعله دردها آب می شد.
قیصر شاعر آرزوهای شیرین، شاعر نوجوانان ،شاعر گلها،شاعر توصیفات روشن زندگیست.
ای عشق ای سرشت من،ای سرنوشت من
تقدیر من غم تو و تغییر تو محال
شاعر عشق در کتاب .دستور زبان عشق.
شاعری با شرست و طبیعتی روستایی،
و محققی بی مانند در شعر کودک و شعر معاصر.
شاعری که به قول خودش اسمش با ق .عشق آغاز شده بود (قیصر)
شاعری که از آرزوهای شعاری خسته بود
شاعری پر درد که رنج و درد تمام استخوانش را
گرفته بود.
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده سرودنم
دردمی کند
درد انسانهایی را که
(چین پوستینشان.
رنگ روی آستینشان
نام هایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان)
درد این انسانها را می فهمید.
امین پور از تعهد سیاسی به تعهد اجتماعی می رسد و دردهایش دردهای شخصی نیستند.
شعر او از نظر مفردات اجتماعی متنوع هستند.
قطار. بخشنامه. اسکناس .روزنامه
سیم کشی .دوچرخه .سماور .مقوا.
...
امین پور در غزل بیشتر از اوزان مضارع استفاده کرده است.
عزلهای او فقط از نظر شکل ظاهری به غزل کلاسیک شباهت دارد.
ولی از نظر محتوا و نگرش شاعرانه به مفهوم نیمایی نزدیک ترهستند.
امین پور از بیدل متاثر است.
و نشانی از مولوی دارد، و سادگی و یک رنگی سهراب را به یاد می آورد.
و تصاویر جدیدی می سازد مانند.
پرتگاه نگاه. ثانیه های گریز .بغض های کال.
لایحه ی روشن آغاز بهار .سوره ی چشم خراب. خاطرات ترک خورده..
.
متناقض نما های زیبایی دارد.
صدایی ازسکوت .شادی غمگین
حقیقی ترین مجاز .از خالی پربودن
آرمان شهراو سرشار از پاکی وفضای معنوی است.
همه چیز را در پهنه ی هستی آبی و بی آلایش می بیند.
فطرت خویش را طوری عادت می دهد که جز به نیکی نیندیشد.
شیفتگی او به ادبیات سبب شد که رشته ی دامپزشکی و جامعه شناسی را رها کند
و با راهنمایی استاد شفیعی کدکنی
به دنیای آرمانیش ادبیات بپیوندد.
و با کسب مدرک دکترای ادبیات از دانشگاه تهران درهمان دانشگاه به تدریس بپردازد .
رساله دکترای قیصر یکی از بهترین و دقیق ترین کتابهایی است که برای شناخت ادبیات و شعر معاصر نوشته شده است.
روح کودکانه ی او همیشه روستایی ای را نشان می دهد که مثل چشمه روان و مثل آب گوارا و مثل آسمان روستا
پاک و روشن است .
از نویسندگان معاصر گویا هوشنگ مرادی کرمانی هم همین صفات را دارد.
قیصرهمانگونه که می سرود زندگی می کرد.
📚منابع
۱--آثار قیصر امین پور
۲--زندگی نامه وخدمات علمی و فرهنگی دکتر قیصر امین پور.
چاپ، انجمن آثار و مفاخرفرهنگی
تهران ،آبان ماه ۱۳۹۳
🖊لهراسپ،بهرامیان
#آرایه_های_ادبی
#فارسی_را_پاس_بداریم
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3615
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#شعر #شاعر #مشاهیر
#قیصر_امین_پور
«و قاف/ حرفِ آخرِ عشق است»
(کوتاهسرودهای از قیصر امینپور)
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
#عمران
و «قاف»
حرف آخرِ عشق است
آنجاکه نامِ کوچکِ من
آغازمیشود!
در یکی از یادداشتهای پیشین، به وجودِ ابهام و ایهامی در شعرِ کوتاهِ «قاف»، سرودهٔ قیصرِ امینپور اشارهشد. دوستی پرسید: مگر جز نوعی بازی لفظی، نکتهٔ زیباشناسانهٔ دیگری نیز در شعر نهفتهاست؟ این یادداشت درنگی است در این شعرِ کوتاه اما بلند و زیبا.
۱_ شاعران فراوانی با نام یا تخلّص خویش مضمونپرداختهاند. حافظ بهگمانم در تنوّعِ هنرنماییهایی که با تخلّصِ خود و پیوندِ آن با قرآن کرده، سرآمدِ دیگران است. در شعرِ امروز نیز شاعران بارها نامشان را ضمنِ شعرشان آوردهاند.
قیصر درکنارِ ابتهاج، شاید بیش از دیگر شاعرانِ امروز با نامِ خویش مضمونپردازی کردهباشد. و نامِ "قیصر" ظرفیتِ چنین هنرنماییهایی را داشته:
_ دیشب برای اولینبار/ دیدم که نامِ کوچکم دیگر/ چندان بزرگ و هیبتآور نیست («رفتارِ من عادی است»)
_ طنینِ نامِ مرا موریانه خواهدخورد*
مرا به نامِ دگر غیرِ از این خطاب کنید («مساحتِ رنج»)
_ حسمیکنم که انگار/ نامم کمی کج است/ و نامِ خانوادگیام، نیز/ از این هوای سربی خسته است [...] ایکاش/ آن کوچه را دوباره ببینم/ آنجا که ناگهان/ یکروز نامِ کوچکم از دستم/ افتاد («جرأتِ دیوانگی»)
این تویی، خودِ تویی، در پسِ نقابِ من
ای مسیحِ مهربان زیرِ نامِ قیصرم («سفر در آینه»)
۲_ کوهِ رازآمیزِ «قاف» (که دَورتادَورِ عالم کشیدهشده) در فرهنگِ اسلامی همان کارکردی را دارد که البرز در اساطیرِ ایرانی. در نتیجهٔ امتزاجِ فرهنگِ ایرانی و اسلامی در ادبِ فارسی گاه جایگاهِ سیمرغ را نیز در قاف دانستهاند. قاف در معنایی کنایی دوری و درازی راه را نیز میرسانَد و «قافتاقاف» یعنی سرتاسرِ جهان. همچنین میدانیم که در منطقالطیرِ عطّار، پرندگان برای رسیدن به «عشقشان»، «سلطانِ طیور» که از آنان «دور دور» بود و در قاف آشیانهداشت، بیابانهای بیفریاد و برهوتها را درمینوردند. ازهمینرو قاف با عشق و راز و رمزهای آن پیوندِ نزدیکی دارد. با این نکتهها بهگمانم تاحدّی زیباییِ «و قاف/ حرفِ آخرِ عشق است» روشنشدهباشد.
حال این بخشِ شعر را با تعبیرِ مشهورِ «تازه اولِ عشق است» بسنجیم، بهویژه با این بیت:
تو هم به مطلبِ خود میرسی شتابمکن
هنوز اوّلِ عشق است اضطرابمکن
ضمناً با شنیدنِ «حرفِ آخر» فصلالخطاببودنِ (سخنِ) قافِ عشق نیز به ذهن متبادرمیشود. گاه بهجای آن، «ختمِ چیزی/ کاری بودن» نیز میگوییم. نظامی در مخزنالأسرار سروده:
چون گذری زین دوسه دهلیزِ خاک
لوحِ تو را از تو بشویند پاک
ختمِ سپیدی و سیاهی شوی
محرمِ اسرارِ الهی شوی
۳_ نکتهٔ دیگر تضادی است که قیصر میانِ بزرگیِ «عشق» و خُردیِ «نامِ کوچکِ» (درمعنا اما بزرگِ!) خود و نیز میانِ «آخر» و «آغاز» برقرارکردهاست.
نیز میدانیم که در شعرِ قیصر توجّه به نام و نامیدن، جایگاهی ویژه دارد. مضمونِ محوریِ قطعهٔ «نه گندم نه سیب» نام است. سطرهایی از این شعر:
_ نه گندم نه سیب/ آدم فریبِ نامِ تو را خورد
_ نامت طلسمِ بسمِ اقاقیها است
_ لبخند/ در تلفّظِ نامت/ ضرورتی است!
دیگر آنکه از منظرِ نوشتاری حرفِ «ق» در پایانِ «عشق»، «ق» بزرگ است، حالآنکه همین حرف در «آغازِ» نامِ قیصر، کوچک است. شاعر درحقیقت، با فروتنیِ تمام به کوچکیِ نامِ خود در برابرِ نامِ بلندِ عشق اشارهدارد. و این زیبایی آنگاه دوچندانمیشود که بدانیم «قیصر» (لقبِ عمومی فرمانروایانِ روم) نامِ پرابّهت و دارای طنین و طُمطُراق بوده و هست. این نکته در برخی از نمونههایی که پیشتر نقلشد نیز مدّ نظر شاعر بودهاست.
بهزبانِ ساده شاعر میخواهدبگوید یا گفتهاست: هیبتِ نامِ من («قیصر») دربرابرِ شکوهِ عشق، هیچ است.
۴_ نکته آخر آنکه اینگونه رفتار با حروف در شعرِ فارسی پیشینهدارد. خاقانی استادِ اینگونه هنرنماییهاست:
چنان اِستادهام پیش و پسِ طعن
که استادهاست الفهای اطعنا
📜و قیصرِ امینپور خود در شعرِ «اشتقاق» سروده:
وقتی جهان/ از ریشهٔ جهنّم/ و آدم از عدم/ و سعی از ریشههای یأس میآید/ و وقتی یک تفاوتِ ساده/ در حرف/ کفتار را / به کفتر/ تبدیل میکند/ باید به بیتفاوتیِ واژهها/ و واژههای بیطرفی / مثلِ نان/ دل بست/ نان را/ از هر طرف که بخوانی/ نان است!
* گویا اشارهدارد به ماجرایی در صدر اسلام؛ عهدنامهای که موریانه تمامِ واژههای آن را میخورَد الّا "الله".
#آرایه_های_ادبی
#فارسی_را_پاس_بداریم
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3616
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
پژوهش اِدمُلّاوَند
💠#واژگان #اصطلاحات
📝راههای تشخیص واژه های دارای ریشه ی فارسی و عربی:
◀️حرف (ث):
✍هر واژه ای که دارای «ث» است بی گمان عربی است و ریشۀ فارسی ندارد؛ جز (کیومرث: مرد دانا یا گاو مرد)، (تَهمورث: دارندۀ سگ نر قوی) و واژگان لاتین مانند بلوتوث یا نام هایی مانند ادوارد ثورندایک و ... که بسی آشکار است نامهای لاتین هستند نه عربی یا فارسی.
◀️حرف (ح):
✍هر واژه ای که دارای حرف «ح» است بیگمان عربی است و ریشۀ فارسی ندارد؛ غیر از کلمۀ حوله که درست آن هوله است و به گمان نزدیک به یقین ریشۀ ترکی دارد و به معنای (پُرزدار) است. (خاو یا هو: پُرز + له یا لی یا لو: پسوند اتّصاف).
عرب به هوله (حوله) می گوید: مِنشَفة در سعودی، خاولی یا خاولیة و بَشکیر در عراق؛ بِشکیر یا فوطة در سوریه.
◀️حرف (ذ):
✍هر چند در فارسی کهن تلفّظ این حرف مانند تلفظ عربی آن وجود داشته؛ امّا امروزه ایرانیان این حرف را ذال (th) تلفّظ نـمی کنند بلکه زاء تلفّظ میکنند. بیش از ۹۵% واژه های دارای ذال ریشۀ عربی دارند؛ مگر واژه هایی مانند گذر، گذراندن، گذشتن، پذیرش، پذیرفتن، آذین، گنبذ (امروزه گنبد خوانده میشود.) «ذانستن» که امروزه «دانستن» تلفّظ میشود؛ امّا کُردها، لَکها، تالِشی ها و برخی دیگر از اقوام ایرانی «ذانستن» را هنوز «زانستن» تلفّظ می کنند.
◀️ترجمۀ فعل «می دانم» به چند زبان ایرانی:
👇👇
تالشی: (زُنُـمzonom)
کردی: (اَزانِـم ، زانِـم یا دَزانِم)
لکی: (مَزانِم)
◀️حرف (ص):
✍هر کلمه ای که صاد دارد بی شک عربی است؛ مگر عدد «شصت» و عدد «صد» که عمداً غلط نوشته شده اند؛ تا با انگشت «شست» و «سد» روی رودخانه اشتباه نشوند.
صندلی نیز بی جهت با صاد نوشته شده و البتّه عربی شدۀ چَندَل است. عرب به صندلی می گوید «کُرسی، مَقعَد» و در گویش محلّی عراق و سوریه «اِسکَملی».
«صابون» هم در اصل واژه ای فارسی است و درست آن «سابون» است و این واژه از فارسی به بیشتر زبان های جهان رفته مثلاً soap در انگلیسی همان سابون است. ما سابون را به صورت معرَّب صابون با صاد می نویسیم. اصفهان نیز معرّب یعنی عربی شدۀ اَسپَدانَـه ،اِسپَهان یا سپاهان است.
◀️حروف (ض، ظ ،ع):
✍بدون استثنا تنها ویژۀ واژه های دارای ریشۀ عربی است و در فارسی چنین مخارجی از حروف وجود ندارد. به ویژه ضاد تا جایی که عربها به «الناطقین بالضاد» معروفند؛ زیرا این مخرج ویژۀ عرب است نه دیگر مردمان نژاد سامی.
◀️حرف (ط):
✍جنجالی ترین حرف در املای کلمات است. مخرج طاء تنها ویژۀ واژه های عربی است و در فارسی ط نداریم و واژه هایی که با ط نوشته میشوند یا عربی اند یا اگر عربی نیستند غلط املایی رایج اند.
◀️حرف (ق):
✍در مرتبۀ دوم حروف جنجالی است. حرف قاف اغلب ویژۀ واژه های عربی است. واژه های عربی، دارای ریشۀ اغلب سه حرفی و گاهی چهار حرفی و دارای وزن و هم خانواده اند؛ مانند: قاسم، تقسیم، مقسِّم، انقسام، قَسَم، قسمت، اقسام، مقسوم، قسّام، منقسم و تشخیص واژۀ عربی الاصل دارای قاف کار ساده ای است؛ امّا دیگر کلمات قافدار یا ترکی اند یا مغولی؛ مثال: قَره قُروت: کشک سیاه، قره قویونلو: صاحبان گوسفند سیاه، قره گوزلو: دارندۀ چشم سیاه یا درشت، قِزِل آلا: ماهی طلایی. کلماتی مانند قُلدُر نیز مغولی اند. کلمۀ قوری نیز روسی است. قوری، کتری، سماور، استکان همه واژه های روسی اند و در زمان قاجاریّه وارد ایران شده اند. کلماتی مانند «قند، قهرمان و قباد» معرّب «کند، کهرمان و کَواذ» هستند. کلمۀ کندو با کند (قند) هم ریشه است. شهر کرماشان یا کرمانشاه را در گذشته عرب قِرماسان یا قَرمَسین تلفّظ می کرده است. امروزه ما کرمانشاه (کرماشان) را قِرماسان یا قَرمَسین تلفّظ نـمی کنیم؛ امّا کواذ را قباد می گوییم و این تأثیر زبان عربی بر فارسی است.
📌حروف چهارگانۀ (گ، چ، پ، ژ) نیز در عربی فصیح یعنی نوشتاری وجود ندارد و هر کلمه ای که یکی از این چهار حرف دارد؛ حتماً عربی نیست و به احتمال بسیار ریشۀ فارسی دارد؛ مانند منیژه، مژگان، ژاله ،پروین، پرنده، گیو، گودرز، منوچهر، پریچهر و ...
گاهی نیز امکان دارد از دیگر زبان ها باشد؛ مانند: پینگ پونگ که چینی است یا چاخان و خپل که مغولی اند.
پارتی party کلمه ای انگلیسی است و آپارتمان واژه ای فرانسوی است.
📌شاید این سؤال به ذهن متبادر شود که سایر حروف مانند الف ب ت ج د ر ز س ش ف ک ل م ن و ه ی چگونه اند؟
پاسخ این است که اینها حروف مشترک در سراسر زبان های جهان اند. هرچند برخی اقوام بعضی حروف را ندارند و به گونه دیگر ادا می کنند. مانند حرف «ر» که در فرانسه «غ» گفته می شود.
#آرایه_های_ادبی
#فارسی_را_پاس_بداریم
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3622
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
9⃣
🔎جهت دسترسی به مطالب دلخواه تان در این فهرست جستجو کنید:
👇👇
📚واژه گان:
■#جستجو ■#اصطلاحات
■#واژگان ■#آرایه_های_ادبی
■#نامگذاری ■#چله ■#یلدا ■#فارسی_را_پاس_بداریم
■#پزشک ■#طبیب ■#کنیه
■#زنبور ■#عسل ■#سکه
■#عشایر ■#کوچ ■#دشمن
■#اختراع ■#مخترع ■#نوای_ایرانی
■#آهنگ ■#موسیقی ■#نوای_مازنی ■#صوتی ■#آواها ■#نغمه ■#نوا
■#هنر ■#گوزنگو ■#سوسک_بوسه ■#جنگ ■#نوروز ■#مارمه ■#جنگل ■#مزرعه ■#تنّیر ■#تلم
■#لوش ■#کلک ■#پهلوان ■#کشتی ■#لوچو ■#غلفر ■#فرش
■#نمد ■#لمه ■#کرچال ■#للوا
■#جهادکشاورزی ■#منابع_طبیعی
■#هوش_مصنوعی ■#خاطره_انگیز
■#میراث
#واژگان #اصطلاحات
📝بدبختانه، متأسّفانه، خوشبختانه
📌برگرفته از مجله نشردانش، سال ۱۱،شمارهٔ ۱، آذر و دی ۱۳۶۹
🖊ابوالحسننجفی
✍بسیاری از ادبا این سه کلمه را غلط یا غیر فصیح میشمارند و گویندگان را از استعمال آنها برحذر میدارند۱ و توصیه میکنند که به جای «متأسفانه» (یا«بدبختانه ») گفته شود: «معالاسف»، «باتأسّف»، «ازبختبد»، «ازبدِ حادثه»، «افسوس»، «دریغا» و جز اینها، و برای «خوشبختانه» هم کلمات یا ترکیبات دیگری پیشنهاد میکنند. با این همه، ساخت و کاربرد این سه قید منطبق با قواعد زبان فارسی است و ایرادی برآنها نیست. برای توضیح مطلب، نخست باید چگونگی ساختن قید را از اسم و صفت بیان کنیم.
📌هر اسمی که بتوان آن را به «ان» جمع بست با افزودن «ها»ی غیر ملفوظ (یا، به بیان دقیقتر، با افزودن مصوّتِ e-) به پایان «ان» قید میشود، مانندِ:
مرد > مردان > مردانه
کودک > کودکان > کودکانه
روز > روزان > روزانه
شب > شبان > شبانه
👈از طرف دیگر، چون تقریباً همۀ صفتهای منسوب به شخص را میتوان به «ان» جمع بست (و البته، در این صورت، صفت تبدیل به اسم میشود) پس میتوان این دسته از صفتها را نیز با همین روش تبدیل به قید کرد:
نومید > نومیدان > نومیدانه
مست > مستان > مستانه
بزرگ > بزرگان > بزرگانه
نجیب > نجیبان > نجیبانه
غریب > غریبان > غریبانه
عجول > عجولان > عجولانه
📌بر این قیاس «بدبخت» و «خوشبخت» را نیز که صفتند میتوان تبدیل به قید کرد:
بدبخت > بدبختان > بدبختانه
خوشبخت > خوشبختان > خوشبختانه
📌«متأسّف» نیز که در فارسی در مقام صفت به کار میرود مشمول همین قاعده است. حتی اگر آن را - چنانکه در عربی - اسم فاعل بدانیم باز با تبدیل آن به قیدِ «متأسفانه» از قاعده خارج نشدهایم، زیرا «عاقل» و «مشفق» و «متعصّب» و «متملّق» و «مخلص» و دهها کلمۀ دیگر هم اسم فاعلاند و ما از آنها قیدهای «عاقلانه» و «مشفقانه» و «متعصّبانه» و «متملّقانه» و «مخلصانه» را ساختهایم و کسی آنها را غلط ندانسته است.
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/12971-badbakhtane-khoshbakhtane.html
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3672
#آرایه_های_ادبی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
ادامه👇👇
پژوهش اِدمُلّاوَند
#واژگان #اصطلاحات 📝بدبختانه، متأسّفانه، خوشبختانه 📌برگرفته از مجله نشردانش، سال ۱۱،شمارهٔ ۱، آذر
📌بنابراین از نظر قواعد صرف زبان فارسی ایرادی بر این سه قید نیست. اگر ایرادی باشد بر امر دیگری است که به نقش قید در جمله مربوط میشود. چنانکه میدانیم قید را چنین تعریف میکنند: «کلمه یا عبارتی که چگونگی انجام یافتن فعل را بیان میکند.» به عبارت سادهتر، نسبت قید به فعل مانند نسبت صفت به اسم است، و همان طور که صفت برای بیان حالت یا چگونگی اسم به کار میرود قید نیز چگونگی روی دادن فعل را بیان میکند. مثلاً هنگامی که میگوییم «او آهسته آمد»، قید «آهسته» نکتهای بر چگونگیِ عمل «آمدن» میافزاید، حال با مقایسۀ دو جملۀ زیر:
۱) او عجولانه از آن شهر رفته بود.
۲) او متأسفانه از آن شهر رفته بود.
📌میبینیم که در جملهٔ (۱) قید «عجولانه» چگونگی فعل «رفته بود» را وصف میکند، یعنی نشان میدهد که عمل رفتن از شهر باعجله روی داده است، و حال آنکه در جملهٔ (۲) قید «متأسفانه» به عمل فعل مربوط نمیشود و جمله به این معنی نیست که او با تأسف از شهر رفته بود، بلکه نشان دهندهٔ حالت روحی گویندهٔ جمله است که رفتن او دچار تأسف شده است. در واقع، جمله به این معنی است: «منِ گوینده متأسفم که او از شهر رفته بود.»
اِدخالِ حالت روحی گوینده در جملهٔ خبری، یعنی استعمال قیدهای «بدبختانه» و «متأسفانه» و «خوشبختانه»، به عقیدهٔ بعضی از فضلا بر اثرنفوذ زبانهای فرنگی از طریق ترجمههاست و این خصوصیتتا یک قرن پیش در فارسی سابقه نداشته است. با این همه، بسیاری قیدهای دیگر را نیز میبینیم که حالت روحی یا عقیدهٔ شخصی گوینده را بیان میکنند و نسبتی با عمل فعل ندارند. برای مثال، جملهٔ زیر:
۳) او مطمئناً از آن شهر رفته بود.
📌به این معنی نیست که او با اطمینان خاطر و ثبات رأی از آن شهر بیرون رفته بود، بلکه به این معنی است که «منگوینده مطمئنم که او ازآنشهر رفته بود». همچنین است اگر بگوییم: «او احتمالاً (یا ظاهراً، یا مسلماً، یا شاید، یا...)از آن شهر رفته بود.»
حتی به فرض غلط بودن «متأسفانه»، اگر بر طبق پیشنهاد ادبا عبارت قیدی «با تأسّف» (یا «مع الاسف»، یا «از بخت بد»، یا «ازبد حادثه»، یا...) را به جایآن درچنین جملهای قراردهیم باز ایراد برطرف نمیشود، زیرا مقصود این نیست که رفتن او از شهر با تأسف صورت گرفته بود، بلکه مقصود این است که من گوینده متأسفم که او از شهر رفته بود.
✍بنابرین استعمال قیدهای «بدبختانه» و «خوشبختانه» و «متأسفانه»، هم از لحاظ صرف وهم از لحاظ نحو زبان فارسی، درست است و میتوان آنها را با اطمینان به کار برد.
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/12971-badbakhtane-khoshbakhtane.html
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3672
#آرایه_های_ادبی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
1.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#واژگان #اصطلاحات
🔴 لغت جایگزینپیکسل تصویب شد؛ «تَصدانه»
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3679
▫️فرهنگستان زبان و ادب فارسی، واژه فارسی «تَصدانه» را معادل واژه فرنگی «پیکسل» تصویب کرد.
#آرایه_های_ادبی
▫️برای ترکیب پیکچر المنت، «تصویردانه» را و از ترکیب این دو، واژه «تَصدانه» را ساخت که در واقع مخفف است.
#فارسی_را_پاس_بداریم
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#واژگان #اصطلاحات
#فارسی_را_پاس_بداریم
📚"تَصدانه =پیکسل!" (برابرنهادی نارسا و نازیبا)
✍با واژههای مصوّبِ فرهنگستانِ زبان و ادب فارسی (اعم از واژههای ساختهشده یا پذیرفتهشده)، باید واقعگرایانه و منتقدانه روبهرو شد. برخیشان زیبا و رسا هستند و بعضیها هم، نه زیبا هستند و نه رسا.
پارهای از این پیشنهادها، واژههایی مرکب اند. و برخی از این واژههای مرکب نیز، ترکیبهایی منحوت یا آمیغی. این شیوهی واژهسازی در زبان انگلیسی بسیار رایج است. حتی در زبانِ عربی که از ردهی زبانهای اشتقاقی است نیز این شکلِ واژهسازی، نمونههایی دارد.
در فارسیِ امروز واژههایی زیبا و رسا که به این شیوه ساختهشدهاند کم نداریم: "خصولتی" (خصوصی+دولتی) ، "گیلماز" (گیلان+مازندران) و ... شاملو واژهی زیبای "کاریکلماتور" را از ترکیبِ "کاریکلماتور" و "کلمات" ساخت. بعدها استاد شفیعی کدکنی "کاریکراماتور" را گویا متأثر از همین واژه ساختند؛ و مرادشان نیز لاف و گزافِ صوفیانِ مدعیِ کشف و کرامات است.
در علوم تجربی نیز دهها واژه بر همین اساس ساخته شده. از آن جمله اند واژههای "خوکفند" (خوک+گوسفند) و "شیبر" (شیر+ببر).
شاید شنیدهاید گاه کودکانی که تازه به حرف آمدهاند، "پشه" را "پَشَره" میگویند. آنان این واژهی آمیغی را از تلفیقِ بخشهایی از دو واژهی "پشه" و "حشره" میسازند!
در زبانِ طنّازانهی مردم نیز نمونههای مشابه فراوان است:
ژنیز (ژیانِ مدلپایینِ پرزرق و برق) از ترکیب "ژیان" و "ماتیز" ساخته شده. همچنین است واژهی "آشغولانس" (آشغال+آمبولانس) که دلالت دارد به وسایلِ حملِ زباله. و نیز "راستقیم" که ترکیبی است شوخطبعانه و مرکب از "راست" و "مستقیم". مردم گاه حتی دشنامهایی ترکیبی و طبیعتاً مضاعف ساختهاند که نمونه آوردنشان اینجا چندان شایسته نیست.
حتی شنیدهام دانشجویانِ شوخطبع و سبکروح، دراشاره به افتِ کیفیِ دانشگاههای شهرستانی، واژهی "تاکسفورد" ([دانشگاهِ] تاکستان+آکسفورد) را ابداعکردهاند؛ ساختی که در زبان انگلیسی نیز مشابهاش نمونه دارد: "آکسبریج" (آکسفورد+کمبریج).
چنان که ملاحظهمیکنید این ساخت امکاناتِ فراوانی برای نوواژهسازی در اختیار ما میگذارد. حال این ماییم و این امکانِ زبانیِ لایزال.
این روزها دیدم و شنیدم که فرهنگستان بهجای واژهی "پیکسل" (مرکب از واژههای Pictures و Element) که به معنای "کوچکترین اجزاء تصویرهای دیجیتالی" است "تَصدانه" (تصویر+دانه) را پیشنهادداده؛ برابرنهادی که ساختی مشابه با معادلِ فرنگیاش نیز دارد. اما دریغ از اندکی زیبایی و خردکی رسایی در این پشنهاد!
آیا مردم این واژهی بهگمانام نازیبا و نارسا را با آغوشِ باز خواهندپذیرفت و در مکالماتِ روزمرهشان بهکارخواهندبرد؟!
باید منتظرماند.
#آرایه_های_ادبی
🖊احمد رضا بهرامپور عمران
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3679
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🌺💐🌸🌸🍀🍀💐🌺
#واژگان #اصطلاحات
#آرایه_های_ادبی
" صنعت ادبی التزام
یا واج آرایی "
در متون ادبی فارسی، به ویژه در شعر، گهگاه شاعران به حروف یا کلماتی خاص بیش از حد معمول توجه میکنند.
این توجه بیش از حد معمول گاه زیبایی خاصی به متن شعر میدهد و
از طرفی واج آرایی حاصل از این کار نیز به زیبایی متن میافزاید.
حاصل این توجه بیش از حد معمول خلق آثاری مثل آثار زیر است:
التزام به شین ؛
چشمم که به چشم آن پری چشم افتاد
از چشم پری به چشم من چشم افتاد
رفتم که ز چشم او بدوزم چشمی
چشمی شد و بر دو چشم من چشم افتاد
التزام به کاف و گاف ؛
در این دَرگَه کِه گَه گَه کُه کَه و کَه کُه شود ناگَه
مشو غَرّه به امروزت که از فردا نهای آگه
التزام به ت و ب؛
تیر و تبر ببر به بَرِ پیر تیزگر
گو: تیر تیز کن بتر از تیر تیزبر
این هم التزام به دستنبو!! ؛
یارِ زیباروی دستنبو به دستم داد و دستم بو گرفت
وه چه دستنبو که دستم بویِ دستنبوی دستِ او گرفت
التزام به میم ؛
من مایل مه روی مسلسل مویم
مفتون میان مهوش مه رویم
می میخورم و میان میخانه مدام
مدح مَلِک مَلَک مکان میگویم
التزام به هیچ ؛
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ در هیچ مپیچ
دانی به جهان چه ماند اندر پس مرگ؟
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ
#فارسی_را_پاس_بداریم
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3714
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─