eitaa logo
پژوهش اِدمُلّاوَند
347 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
934 ویدیو
146 فایل
🖊ن وَالْقَلَمِ وَمَايَسْطُرُونَ🇮🇷 🖨رسانه رسمی محسن داداش پورباکر پژوهشگر اسناد خطی،تبارشناسی و فرهنگ عامه 🌐وبلاگ: http://mohsendadashpour2021.blogfa.com 📩مدیر: @mohsendadashpourbaker 🗃پشتیبان: #آوات_قلمܐܡܝܕ
مشاهده در ایتا
دانلود
  اختیارات شاعری همواره یکی از الحاقات شعر کلاسیک پارسی بوده و مقالات و جزوه‌های زیادی از آن در دسترس است.  گاهی مشاهده می‌شود که عده‌ای از دوستان برداشت‌هایی نادرست از اختیارات داشته و گاه به دلیل عدم آگاهی از آنها ، هر خطای فنی را جزو اختیارات قلمداد می‌نمایند. در این مقال به دنبال تعریف جدیدی از آن نبوده و سعی بر آن دارم تا با باز کردن و تفسیر این اختیارات موضوع را برای شاعرانی که آشنایی چندانی با اختیارات مورد بحث ندارند سهل نمایم و در پایان بحثی را تحت عنوان "اضطرارات" به میان خواهم کشید که در سال‌های اخیر عزیزانی به آن پرداخته‌اند! اختیارات شاعری به دو گروه و تقسیم می‌شود که در زیر همراه با مثال به تک تک آن ها خواهیم پرداخت: : این نوع اختیارات تنها به نوع تلفظ کلمات بر می‌گردد یعنی شاعر اختیار دارد با توجه به حالات و اقتضای وزن هر کدام از حالات را انتخاب نماید.   امکان حذف همزه: اگر قبل از همزه آغاز هجا، حرف صامتی بیاید، همزه را می‌توان حذف کرد. مثلا «در آن» تبدیل می‌شود به «دران». (اختیارات شاعری، کامیار)    باید توجه شود این از اختیارات است یعنی شاعر می‌تواند همزه را حذف کند یا خیر! که با توجه به وزن شعر به صورت "در-آن" یا " دَ-ران" تلفظ خواهد شد. :  آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب  وزن این شعر "فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات" است با الگوی هجایی: - ن - -/ - ن - -/ - ن - -/ - ن - ن/ هجای بلند یا همان علامت (-) هجای کوتاه یا همان علامت (ن) هجای کشیده یا همان (- ن)  اگر مصراع فوق را تقطیع کنیم خواهیم دید که رکن آخر یعنی "شد در آب" به صورت زیر خواهد بود:  شد/ دَ /راب  - / ن / - ن و این با الگوی هجایی وزن فوق که در رکن آخر باید : - /ن /- ن باشد فرق دارد بنابراین شاعر اینجا از اختیار استفاده کرده و همزه را در "آب" حذف می‌نماید و رکن آخر به صورت " دَ/ راب" تلفظ می‌شود. اما گاهی بنا به ضروریات وزن، همزه را نباید حذف نمود مانند مصرع زیر: اگر این است آزادی مرا بی‌بال و پر گردان که باید به صورت "اَ / گر/ ای/ نس/ت/ آ/ زا/ دی..." همانطور که ملاحظه می‌شود همزه در "است" حذف شد اما در "این و آزادی" بنابه ضروریات وزن نباید حذف گردد. : (بلند تلفظ کردن مصوت کوتاه:) مصوت كوتاه پایان كلمه را به ضرورت وزن می‌توان كشیده تلفظ كرد که به هجای بلند تبدیل شود که به آن قاعده‌ی نیز می‌گویند. این اختیار به وفور در اشعار به چشم می‌خورد.  توجه شود که تنها مصوت کوتاه " پایان کلمه" بلند تلفظ می‌شود. یعنی نمی‌توانیم هجای کوتاهی را در میان یا ابتدای کلمه بلند تلفظ نماییم.   : خانه= "نه" در پایان کلمه "خانه" بعضاً می‌تواند بلند تلفظ شود اما در "سماور" نمی‌توانیم "سَ" را که در ابتدای کلمه قرار دارد بلند تلفظ کنیم و همین‌طور "بِ" در "آبرو" : می‌کند روز سیه ، بیگانه یاران را ز هم خضر در ظلمات می‌گردد ز اسکندر جدا "صائب" وزن بیت: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات در تقطیع "ز" در "روز" یک هجای کوتاه است اما با توجه به وزن شعر می‌دانیم که در این مکان باید یک هجای بلند داشته باشیم بنابراین متوجه می‌شویم که در اینجا "زِ" به صورت بلند تلفظ می‌گردد و به اصطلاح می‌شود. کوتاه تلفظ کردن مصوت بلند: معمولا زمانی رخ می‌دهد که بعد از مصوت های بلند "و " یا  "ی" مصوت دیگری بیاید. آنگاه می‌توان مصوت‌های "و" یا "ی" را کوتاه تلفظ نمود. سوی چاره گشتم ز بيچارگی ندادم بدو سر ، به یكبارگی ( فردوسی) مشاهده می‌شود که هجای بلند "سو" به صورت "سُ" تلفظ می‌شود. https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3597 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
: اختیارات وزنی بر خلاف اختیارات زبانی که تنها به نوع تلفظ بستگی داشت، باعث تغییرات کوچکی در وزن می‌گردد که به صورت زیر است: هجای کوتاه در آخر مصراع، بلند محسوب می‌شود. (قواعد تقطیع- شمیسا و اختیارات شاعری- کامیار) در واقع هجای پایانی هر مصراعی همواره بلند است، یعنی چنانچه مصرعی به هجای کوتاه یا کشیده ختم شود آن را بلند در نظر می‌گیریم. : دلگیر نیست از تن ، جان‌های زنگ بسته (ته) هرکه پیراهن به بدنامی درید آسوده شد (شد) درین بساط ، بجز شربت شهادت نیست (نیست) ✅ شاعر مختار است به جای در رکن اول هر مصراع، بیاورد. یعنی اگر شعری با شروع شود مانند: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن و یا: فعلاتن مفاعلن فعلن می‌توان تنها در رکن اول بجای از استفاده کرد یعنی در رکن اول، بجای هجای کوتاهِ اول، از هجای بلند استفاده کرد اما عکس این قضیه درست نیست.   این اختیار وزنی بسیار رایج است، حتی ممكن است در تمام مصراع‌های اول شعر نیز صورت بگیرد ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست (فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن) مشاهده می‌شود در رکن اول به‌جای از استفاده شده است.  شاعر مختار است به جای دو هجای کوتاه (ن ن) یک هجای بلند (-) بیاورد. عکس این مورد صحیح نمی‌باشد؛ این اختیار که در اصطلاح به آن می‌گویند، جز در آغاز مصراع (مگر به ندرت) در همه جا قابل اعمال است. اختیار شاعری در دو هجای ماقبل آخر بسيار رايج است و در آن (ن ن -) به (- -) تبديل می‌شود و حتّی در تمام مصراع‌های یک شعر ممکن است استفاده شود؛ همچنین به‌جای ارکانی مانند (ن ن - -)، (- ن ن -) و (- - ن ن)، شاعر می‌تواند بنا به ضرورت (- - -)  بياورد؛ امّا كاربرد اين موارد كم است. مثال برای ابدال (ن ن -) به (- -): هر چه داری اگر به عشق دهی کافرم گر جوی زیان بینی مثال برای ابدال (ن ن - -) به (- - -): خارکش پیری با دلق درشت پشته‌ی خار همی ‌برد به پشت مثال برای ابدال (- ن ن -) به (- - -): گل به سلام چمن آمد بهار گه به سپاس آمد گل پیش خار مثال برای ابدال در رکن اول مصراع دوم : (- - ن ن) به (- - -) می‌کوش به هر ورق که خوانی مستفعل فاعلن فعولن می/‌کو/ش/ب/ = مستفعل هر/و/رق/ = فاعلن کِ/ خا/نی/ = فعولن   کان دانش را تمام دانی فاعلن فعولن کان/دا/نش/ = را/ ت/ما/ = فاعلن م/ دا/نی/ = فعولن  شاعر مختار است در برخی اوزان به‌جای (- ن) ، (ن -) بیاورد، و یا بالعکس عمل کند. این عمل را در اصطلاح گویند. قلب در تبدیل به و بالعکس دیده می‌شود. (اختیارات شاعری- شمیسا) یعنی این‌که گاهی در شعر جای یک هجای کوتاه، با هجای بلند کنار آن عوض خواهد شد. البته این اختیار بسیار کم کاربرد است و به وفور قاعده تسکین نیست و همانطور که عرض شد معمولا تنها بین "مفتعلن و مفاعلن" اتفاق می افتد. (قلب) ، یعنی : (جا به جایی هجا) که بوَد مخصوص بعضی (رکن ‌ها) که شود : (مُفتعلن) ، (مفاعلن) یا شود : (مفاعلن) ، (مفتعَلن) مثال برای قلب (- ن ن -) به (ن - ن -): کیست که پیغام من به شهر شروان بَرَد کی/ست/ کِ/ پی/ = مفتعلن (- ن ن -) غا/م/ من/ = فاعلن (- ن -) بِ/ شه/ر /شِر/ = مفاعلن * (ن - ن -) وان/ب/رَد/ = فاعلن (- ن -) یک سخن از من بدان مرد سخندان بَرَد یک/س/خ/نز/ = مفتعلن من/ب/دان/ = فاعلن مـر/دِ/ سُ/خن/= مفتعلن دان/بَ/رَد/ = فاعلن https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3598 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
✍فن آوری یا فناوری؟ 🖊: درباره فناوری چند کلمه توضیح بدهم: در اینکه این کلمه با تشدید یا تخفیف نون تلفظ شود، بحثی نیست و اکنون تلفظ با تشدید بیشتر شنیده می‌شود؛ ولی اگر یک روز تشدیدش حذف شد، سخت نگیریم. دوم اینکه این کلمه را روی هم بنویسیم. سوم: این کلمه از «فن» و پسوند «آوری» ساخته شده است؛ و پسوند «آوری» وقتی مرکب‌نویسی شود، مد یا کلاه آن می‌افتد. چهارم و مهم‌تر از همه اینکه «آوری» را بن و مادۀ آوردن/ آوریدن نگیریم و ندانیم؛ بلکه این پسوند از ««وری» است: ناماوری = ناموری. و خلاصه، آوری که در چسبیده‌نویسی کلاه آ حذف می‌شود، همان است که در جنگاوری، دلاوری، ناماوری، گُنداوری و حتی به گمانم باراوری= باروری هم وجود دارد (شاید در مورد بارآوری چون بدون مد/ کلاه خواندنش دشوار می‌شود، آوردن آن بی‌اشکال باشد.) از مجلۀ پژوهشگران،  ۱۳۸۴، شمارۀ ۴ و ۵ https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3594 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
✍درب یا در؟ کدام واژه درست است؟ «در» فارسی است؛ به معنای چیزی که با آهن یا چوب و مانند آن‌ها برای ورودی مکان‌هایی همچون خانه می‌سازند و در آنجا نصب می‌کنند. «درب» عربی است به معنای دروازه، راه و در بزرگ و فراخ. جمع آن دروب است. در، مفرد و جمع آن درها درب مفرد و جمع آن دروب https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3595 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📌بعضی به گمان اینکه کلمۂ اصلا فارسی است آن را به صورت می نویسند و حتی بعضی از فضلا توصیه کرده اند که صورت اخیر به کار رود. اما اصل این دو کلمه و معنای آنها یکی نیست. "طوفان" کلمه عربی ( ظاهرا از اصل یونانی ) و به معنای « باد و باران بسیار شدید » است. ولی واژه فارسی "توفان" صفت است و به معنای « غران، دمان » است و ربطی به « باد و باران بسیار شدید » ندارد. این واژه صفت فاعلی از مصدر توفیدن به معنای « فریاد بلند کشیدن» یا « غریدن و خروشیدن » است: ز آوازِ گُردان بتوفید کوه زمین شد ز نعل ستوران ستوه ( فردوسی ) واژه توفنده به معنای « غرنده و خروشنده » نیز از همین فعل مشتق شده است. 📌برگرفته از کتاب غلط ننویسیم https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3596 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
💠نکته‌هایی از دستور خطّ فارسی قواعد نویسۀ «ة» در دستور خط فارسی «ة» در واژه‌ها و ترکیب‏‌های برگرفته از عربی به صورت‌‏های زیر نوشته می‌شود: ۱. اگر در پایان واژه تلفّظ شود، با نویسۀ «ت» نوشته می‌شود: برائت، جهت، رحمت، قضات، مراقبت، نظارت ۲. اگر در پایان واژه تلفّظ نشود، با نویسۀ «ﻪ/ ﻩ» (های ناملفوظ) نوشته می‌شود: آتیه، علاقه، مراقبه، معاینه، نظاره «ﻪ/ ﻩ» در این حالت از قواعد «های» ناملفوظ پیروی می‌کند: علاقه‌مند، مراقبه‌ای، معاینۀ بیمار، نظارگان ۳. در ترکیب‌‏های عربی رایج در فارسی، مانند دایرة‌المعارف، لیلة‌القدر، معمولاً به‌‏صورت «‍ة/ ة» نوشته می‌شود، امّا گاهی در بعضی از ترکیب‌‏ها، مانند آیت‌اللّٰه و حجّت‌الاسلام، به‌صورت «ت» می‌آید که آن هم درست است. https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3593 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
4_5776227771801932506.pdf
13.49M
📚دستور زبان فارسی حروف اضافه و ربط 📌به کوشش و تالیف : 🖊 🖊 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🗓به مناسبت هشتم آبانماه سالروز درگذشت 📖نگاهی به قیصر امین  پور ✏️اولین قلم حرف دردرا دردلم نوشته است دست سرنوشت خون دردرا با گلم سرشته است پس دراین میانه من ازچه حرف می زنم درد حرف نیست دردنام دیگر من است امین پور امین پور شاعر  دردها  است . هم درد اجتماع را فریاد می زند هم درد جانکاه خویش را که از تصادف تا هنگام پرواز کشید. چهره ی جنوبی قیصرکه از دیر بازبا خطوط رنج آشنا بود. هرروز شکسته تر ودردکشیده ترمی شد. شمع وجودش درشعله دردها آب می شد. قیصر شاعر آرزوهای شیرین، شاعر نوجوانان ،شاعر گلها،شاعر توصیفات روشن زندگیست‌. ای عشق ای سرشت من،ای سرنوشت من تقدیر من غم تو و تغییر تو محال    شاعر عشق در کتاب .دستور زبان عشق. شاعری با شرست و طبیعتی روستایی، و محققی بی مانند در شعر کودک و شعر معاصر. شاعری که به قول خودش اسمش با ق .عشق آغاز شده بود (قیصر) شاعری که از آرزوهای شعاری خسته بود شاعری پر درد که رنج و درد تمام استخوانش را گرفته بود. من ولی تمام استخوان بودنم لحظه های ساده سرودنم دردمی کند درد انسانهایی را که (چین پوستینشان. رنگ روی آستینشان نام هایشان جلد کهنه ی شناسنامه هایشان) درد این انسانها را می فهمید. امین پور از تعهد سیاسی به تعهد اجتماعی می رسد و دردهایش دردهای شخصی نیستند. شعر او از نظر مفردات اجتماعی متنوع هستند. قطار. بخشنامه. اسکناس .روزنامه سیم کشی .دوچرخه .سماور .مقوا. ... امین پور در غزل بیشتر از اوزان مضارع استفاده کرده است. عزلهای او فقط از نظر شکل ظاهری به غزل کلاسیک شباهت دارد. ولی از نظر محتوا و نگرش شاعرانه به مفهوم نیمایی نزدیک ترهستند. امین پور از بیدل متاثر است. و نشانی از مولوی دارد، و سادگی و یک رنگی سهراب را به یاد می آورد. و تصاویر جدیدی می سازد مانند. پرتگاه نگاه. ثانیه های گریز  .بغض های کال. لایحه ی روشن آغاز  بهار .سوره ی چشم خراب. خاطرات ترک خورده.. . متناقض نما های زیبایی دارد. صدایی ازسکوت .شادی غمگین حقیقی ترین مجاز .از خالی پربودن آرمان شهراو سرشار از پاکی وفضای معنوی است. همه چیز را در پهنه ی هستی آبی و بی آلایش می بیند. فطرت خویش را طوری عادت می دهد که جز به نیکی نیندیشد. شیفتگی او به ادبیات سبب شد که رشته ی دامپزشکی و جامعه شناسی را رها کند و با راهنمایی استاد شفیعی کدکنی به دنیای آرمانیش ادبیات بپیوندد. و با کسب مدرک دکترای ادبیات از دانشگاه تهران درهمان دانشگاه به تدریس بپردازد . رساله دکترای قیصر یکی از بهترین و دقیق ترین کتابهایی است که برای شناخت ادبیات و شعر معاصر نوشته شده است. روح کودکانه ی او همیشه روستایی ای را نشان می دهد که مثل چشمه روان و مثل آب گوارا و مثل آسمان روستا پاک و روشن است . از نویسندگان معاصر گویا هوشنگ مرادی کرمانی هم همین صفات را دارد. قیصرهمانگونه که می سرود زندگی می کرد. 📚منابع ۱--آثار قیصر امین پور ۲--زندگی نامه وخدمات علمی و فرهنگی دکتر قیصر امین پور. چاپ،  انجمن آثار و مفاخرفرهنگی تهران ،آبان ماه ۱۳۹۳ 🖊لهراسپ،بهرامیان https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3615 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
«و قاف/ حرفِ آخرِ عشق است» (کوتاه‌سروده‌ای از قیصر امین‌پور) و «قاف» حرف آخرِ عشق است آن‌جاکه نامِ کوچکِ من آغازمی‌شود! در یکی از یادداشت‌های پیشین، به وجودِ ابهام و ایهامی در شعرِ کوتاهِ «قاف»، سرودهٔ قیصرِ امین‌پور اشاره‌شد. دوستی پرسید: مگر جز نوعی بازی لفظی، نکتهٔ زیباشناسانهٔ دیگری نیز در شعر نهفته‌است؟ این یادداشت درنگی است در این شعرِ کوتاه اما بلند و زیبا. ۱_ شاعران فراوانی با نام یا تخلّص خویش مضمون‌پرداخته‌اند. حافظ به‌گمانم در تنوّعِ هنرنمایی‌هایی که با تخلّصِ خود و پیوندِ آن با قرآن کرده، سرآمدِ دیگران است. در شعرِ امروز نیز شاعران بارها نام‌شان را ضمنِ شعرشان آورده‌اند. قیصر درکنارِ ابتهاج، شاید بیش از دیگر شاعرانِ امروز با نامِ خویش مضمون‌پردازی کرده‌باشد. و نامِ "قیصر" ظرفیتِ چنین هنرنمایی‌هایی را داشته: _ دیشب برای اولین‌بار/ دیدم که نامِ کوچکم دیگر/ چندان بزرگ و هیبت‌آور نیست («رفتارِ من عادی است») _ طنینِ نامِ مرا موریانه خواهد‌خورد* مرا به نامِ دگر غیرِ از این خطاب کنید («مساحتِ رنج») _ حس‌می‌کنم که انگار/ نامم کمی کج است/ و نامِ خانوادگی‌ام، نیز/ از این هوای سربی خسته است [...] ای‌کاش/ آن کوچه را دوباره ببینم/ آن‌جا که ناگهان/ یک‌روز نامِ کوچکم از دستم/ افتاد («جرأتِ دیوانگی») این تویی، خودِ تویی، در پسِ نقابِ من ای مسیحِ مهربان زیرِ نامِ قیصرم («سفر در آینه») ۲_ کوهِ رازآمیزِ «قاف» (که دَورتادَورِ عالم کشیده‌شده) در فرهنگِ اسلامی همان کارکردی را دارد که البرز در اساطیرِ ایرانی. در نتیجهٔ امتزاجِ فرهنگِ ایرانی و اسلامی در ادبِ فارسی گاه جایگاهِ سیمرغ را نیز در قاف دانسته‌اند. قاف در معنایی کنایی دوری و درازی راه را نیز می‌رسانَد و «قاف‌تا‌قاف» یعنی سرتاسرِ جهان. هم‌چنین می‌دانیم که در منطق‌الطیرِ عطّار، پرندگان برای رسیدن به «عشق‌شان»، «سلطانِ طیور» که از آنان «دور دور» بود و در قاف آشیانه‌داشت، بیابان‌های بی‌فریاد و برهوت‌ها را درمی‌نوردند. ازهمین‌رو قاف با عشق و راز و رمزهای آن پیوندِ ‌نزدیکی دارد. با این نکته‌ها به‌گمانم تاحدّی زیباییِ «و قاف/ حرفِ آخرِ عشق است» روشن‌شده‌باشد. حال این بخشِ شعر را با تعبیرِ مشهورِ «تازه اولِ عشق است» بسنجیم، به‌ویژه با این بیت: تو هم به مطلبِ خود می‌رسی شتاب‌مکن هنوز اوّلِ عشق است اضطراب‌مکن ضمناً با شنیدنِ «حرفِ آخر»  فصل‌الخطاب‌بودنِ (سخنِ) قافِ عشق نیز به ذهن متبادرمی‌شود. گاه به‌جای آن، «ختمِ چیزی/ کاری ‌بودن» نیز می‌گوییم. نظامی در مخزن‌الأسرار سروده: چون گذری زین دوسه‌ دهلیزِ خاک لوحِ تو را از تو بشویند پاک ختمِ سپیدی و سیاهی شوی محرمِ اسرارِ الهی شوی ۳_ نکتهٔ دیگر تضادی است که قیصر میانِ بزرگیِ «عشق» و خُردیِ «نامِ کوچکِ» (درمعنا اما بزرگِ!) خود و نیز میانِ «آخر» و «آغاز» برقرارکرده‌است. نیز می‌دانیم که در شعرِ قیصر توجّه به نام و نامیدن، جایگاهی ویژه‌ دارد. مضمونِ محوریِ قطعهٔ «نه گندم نه سیب» نام است. سطرهایی از این شعر: _ نه گندم نه سیب/ آدم فریبِ نامِ تو را خورد _ نامت طلسمِ بسمِ اقاقی‌ها است _ لبخند/ در تلفّظِ نامت/ ضرورتی است! دیگر آن‌که از منظرِ نوشتاری حرفِ «ق» در پایانِ «عشق»، «ق» بزرگ است، حال‌آن‌که همین حرف در «آغازِ» نامِ قیصر، کوچک است. شاعر درحقیقت، با فروتنیِ تمام به کوچکیِ نامِ خود در برابرِ نامِ بلندِ عشق اشاره‌دارد. و این زیبایی آن‌گاه دوچندان‌می‌شود که بدانیم «قیصر» (لقبِ عمومی فرمانروایانِ روم) نامِ پرابّهت و دارای طنین و طُمطُراق بوده و هست. این نکته در برخی از نمونه‌هایی که پیش‌تر نقل‌شد نیز مدّ نظر شاعر بوده‌است. به‌زبانِ ساده شاعر می‌خواهد‌‌‌بگوید یا گفته‌‌است: هیبتِ نامِ من («قیصر») دربرابرِ شکوهِ عشق، هیچ است. ۴_ نکته آخر آن‌که این‌گونه رفتار با حروف در شعرِ فارسی پیشینه‌دارد. خاقانی استادِ این‌گونه هنرنمایی‌هاست: چنان اِستاده‌ام پیش و پسِ طعن که استاده‌است الف‌های اطعنا 📜و قیصرِ امین‌پور خود در شعرِ «اشتقاق» سروده: وقتی جهان/ از ریشهٔ جهنّم/ و آدم از عدم/ و سعی از ریشه‌های یأس می‌آید/ و وقتی یک تفاوتِ ساده/ در حرف/ کفتار را / به کفتر/ تبدیل می‌کند/ باید به بی‌تفاوتیِ واژه‌ها/ و واژه‌های بی‌طرفی / مثلِ نان/ دل بست/ نان را/ از هر طرف که بخوانی/ نان است! * گویا اشاره‌‌دارد به ماجرایی در صدر اسلام؛ عهدنامه‌ای که موریانه تمامِ واژه‌های آن را می‌خورَد الّا "الله". https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3616 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─