eitaa logo
پژوهش اِدمُلّاوَند
393 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
212 فایل
🖊ن وَالْقَلَمِ وَمَايَسْطُرُونَ🇮🇷 🖨رسانه رسمی محسن داداش پورباکر پژوهشگراسنادخطی،تبارشناسی وفرهنگ عامه 🌐وبلاگ:https://mohsendadashpour2021.blogfa.com 📩مدیر: @mohsendadashpourbaker 🗃پشتیبان: #آوات_قلمܐܡܝܕ 📞دعوت به سخنرانی و جلسات: ۰۹۱۱۲۲۰۵۳۹۱
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓به مناسبت هشتم آبانماه سالروز درگذشت 📖نگاهی به قیصر امین  پور ✏️اولین قلم حرف دردرا دردلم نوشته است دست سرنوشت خون دردرا با گلم سرشته است پس دراین میانه من ازچه حرف می زنم درد حرف نیست دردنام دیگر من است امین پور امین پور شاعر  دردها  است . هم درد اجتماع را فریاد می زند هم درد جانکاه خویش را که از تصادف تا هنگام پرواز کشید. چهره ی جنوبی قیصرکه از دیر بازبا خطوط رنج آشنا بود. هرروز شکسته تر ودردکشیده ترمی شد. شمع وجودش درشعله دردها آب می شد. قیصر شاعر آرزوهای شیرین، شاعر نوجوانان ،شاعر گلها،شاعر توصیفات روشن زندگیست‌. ای عشق ای سرشت من،ای سرنوشت من تقدیر من غم تو و تغییر تو محال    شاعر عشق در کتاب .دستور زبان عشق. شاعری با شرست و طبیعتی روستایی، و محققی بی مانند در شعر کودک و شعر معاصر. شاعری که به قول خودش اسمش با ق .عشق آغاز شده بود (قیصر) شاعری که از آرزوهای شعاری خسته بود شاعری پر درد که رنج و درد تمام استخوانش را گرفته بود. من ولی تمام استخوان بودنم لحظه های ساده سرودنم دردمی کند درد انسانهایی را که (چین پوستینشان. رنگ روی آستینشان نام هایشان جلد کهنه ی شناسنامه هایشان) درد این انسانها را می فهمید. امین پور از تعهد سیاسی به تعهد اجتماعی می رسد و دردهایش دردهای شخصی نیستند. شعر او از نظر مفردات اجتماعی متنوع هستند. قطار. بخشنامه. اسکناس .روزنامه سیم کشی .دوچرخه .سماور .مقوا. ... امین پور در غزل بیشتر از اوزان مضارع استفاده کرده است. عزلهای او فقط از نظر شکل ظاهری به غزل کلاسیک شباهت دارد. ولی از نظر محتوا و نگرش شاعرانه به مفهوم نیمایی نزدیک ترهستند. امین پور از بیدل متاثر است. و نشانی از مولوی دارد، و سادگی و یک رنگی سهراب را به یاد می آورد. و تصاویر جدیدی می سازد مانند. پرتگاه نگاه. ثانیه های گریز  .بغض های کال. لایحه ی روشن آغاز  بهار .سوره ی چشم خراب. خاطرات ترک خورده.. . متناقض نما های زیبایی دارد. صدایی ازسکوت .شادی غمگین حقیقی ترین مجاز .از خالی پربودن آرمان شهراو سرشار از پاکی وفضای معنوی است. همه چیز را در پهنه ی هستی آبی و بی آلایش می بیند. فطرت خویش را طوری عادت می دهد که جز به نیکی نیندیشد. شیفتگی او به ادبیات سبب شد که رشته ی دامپزشکی و جامعه شناسی را رها کند و با راهنمایی استاد شفیعی کدکنی به دنیای آرمانیش ادبیات بپیوندد. و با کسب مدرک دکترای ادبیات از دانشگاه تهران درهمان دانشگاه به تدریس بپردازد . رساله دکترای قیصر یکی از بهترین و دقیق ترین کتابهایی است که برای شناخت ادبیات و شعر معاصر نوشته شده است. روح کودکانه ی او همیشه روستایی ای را نشان می دهد که مثل چشمه روان و مثل آب گوارا و مثل آسمان روستا پاک و روشن است . از نویسندگان معاصر گویا هوشنگ مرادی کرمانی هم همین صفات را دارد. قیصرهمانگونه که می سرود زندگی می کرد. 📚منابع ۱--آثار قیصر امین پور ۲--زندگی نامه وخدمات علمی و فرهنگی دکتر قیصر امین پور. چاپ،  انجمن آثار و مفاخرفرهنگی تهران ،آبان ماه ۱۳۹۳ 🖊لهراسپ،بهرامیان https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3615 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
«و قاف/ حرفِ آخرِ عشق است» (کوتاه‌سروده‌ای از قیصر امین‌پور) و «قاف» حرف آخرِ عشق است آن‌جاکه نامِ کوچکِ من آغازمی‌شود! در یکی از یادداشت‌های پیشین، به وجودِ ابهام و ایهامی در شعرِ کوتاهِ «قاف»، سرودهٔ قیصرِ امین‌پور اشاره‌شد. دوستی پرسید: مگر جز نوعی بازی لفظی، نکتهٔ زیباشناسانهٔ دیگری نیز در شعر نهفته‌است؟ این یادداشت درنگی است در این شعرِ کوتاه اما بلند و زیبا. ۱_ شاعران فراوانی با نام یا تخلّص خویش مضمون‌پرداخته‌اند. حافظ به‌گمانم در تنوّعِ هنرنمایی‌هایی که با تخلّصِ خود و پیوندِ آن با قرآن کرده، سرآمدِ دیگران است. در شعرِ امروز نیز شاعران بارها نام‌شان را ضمنِ شعرشان آورده‌اند. قیصر درکنارِ ابتهاج، شاید بیش از دیگر شاعرانِ امروز با نامِ خویش مضمون‌پردازی کرده‌باشد. و نامِ "قیصر" ظرفیتِ چنین هنرنمایی‌هایی را داشته: _ دیشب برای اولین‌بار/ دیدم که نامِ کوچکم دیگر/ چندان بزرگ و هیبت‌آور نیست («رفتارِ من عادی است») _ طنینِ نامِ مرا موریانه خواهد‌خورد* مرا به نامِ دگر غیرِ از این خطاب کنید («مساحتِ رنج») _ حس‌می‌کنم که انگار/ نامم کمی کج است/ و نامِ خانوادگی‌ام، نیز/ از این هوای سربی خسته است [...] ای‌کاش/ آن کوچه را دوباره ببینم/ آن‌جا که ناگهان/ یک‌روز نامِ کوچکم از دستم/ افتاد («جرأتِ دیوانگی») این تویی، خودِ تویی، در پسِ نقابِ من ای مسیحِ مهربان زیرِ نامِ قیصرم («سفر در آینه») ۲_ کوهِ رازآمیزِ «قاف» (که دَورتادَورِ عالم کشیده‌شده) در فرهنگِ اسلامی همان کارکردی را دارد که البرز در اساطیرِ ایرانی. در نتیجهٔ امتزاجِ فرهنگِ ایرانی و اسلامی در ادبِ فارسی گاه جایگاهِ سیمرغ را نیز در قاف دانسته‌اند. قاف در معنایی کنایی دوری و درازی راه را نیز می‌رسانَد و «قاف‌تا‌قاف» یعنی سرتاسرِ جهان. هم‌چنین می‌دانیم که در منطق‌الطیرِ عطّار، پرندگان برای رسیدن به «عشق‌شان»، «سلطانِ طیور» که از آنان «دور دور» بود و در قاف آشیانه‌داشت، بیابان‌های بی‌فریاد و برهوت‌ها را درمی‌نوردند. ازهمین‌رو قاف با عشق و راز و رمزهای آن پیوندِ ‌نزدیکی دارد. با این نکته‌ها به‌گمانم تاحدّی زیباییِ «و قاف/ حرفِ آخرِ عشق است» روشن‌شده‌باشد. حال این بخشِ شعر را با تعبیرِ مشهورِ «تازه اولِ عشق است» بسنجیم، به‌ویژه با این بیت: تو هم به مطلبِ خود می‌رسی شتاب‌مکن هنوز اوّلِ عشق است اضطراب‌مکن ضمناً با شنیدنِ «حرفِ آخر»  فصل‌الخطاب‌بودنِ (سخنِ) قافِ عشق نیز به ذهن متبادرمی‌شود. گاه به‌جای آن، «ختمِ چیزی/ کاری ‌بودن» نیز می‌گوییم. نظامی در مخزن‌الأسرار سروده: چون گذری زین دوسه‌ دهلیزِ خاک لوحِ تو را از تو بشویند پاک ختمِ سپیدی و سیاهی شوی محرمِ اسرارِ الهی شوی ۳_ نکتهٔ دیگر تضادی است که قیصر میانِ بزرگیِ «عشق» و خُردیِ «نامِ کوچکِ» (درمعنا اما بزرگِ!) خود و نیز میانِ «آخر» و «آغاز» برقرارکرده‌است. نیز می‌دانیم که در شعرِ قیصر توجّه به نام و نامیدن، جایگاهی ویژه‌ دارد. مضمونِ محوریِ قطعهٔ «نه گندم نه سیب» نام است. سطرهایی از این شعر: _ نه گندم نه سیب/ آدم فریبِ نامِ تو را خورد _ نامت طلسمِ بسمِ اقاقی‌ها است _ لبخند/ در تلفّظِ نامت/ ضرورتی است! دیگر آن‌که از منظرِ نوشتاری حرفِ «ق» در پایانِ «عشق»، «ق» بزرگ است، حال‌آن‌که همین حرف در «آغازِ» نامِ قیصر، کوچک است. شاعر درحقیقت، با فروتنیِ تمام به کوچکیِ نامِ خود در برابرِ نامِ بلندِ عشق اشاره‌دارد. و این زیبایی آن‌گاه دوچندان‌می‌شود که بدانیم «قیصر» (لقبِ عمومی فرمانروایانِ روم) نامِ پرابّهت و دارای طنین و طُمطُراق بوده و هست. این نکته در برخی از نمونه‌هایی که پیش‌تر نقل‌شد نیز مدّ نظر شاعر بوده‌است. به‌زبانِ ساده شاعر می‌خواهد‌‌‌بگوید یا گفته‌‌است: هیبتِ نامِ من («قیصر») دربرابرِ شکوهِ عشق، هیچ است. ۴_ نکته آخر آن‌که این‌گونه رفتار با حروف در شعرِ فارسی پیشینه‌دارد. خاقانی استادِ این‌گونه هنرنمایی‌هاست: چنان اِستاده‌ام پیش و پسِ طعن که استاده‌است الف‌های اطعنا 📜و قیصرِ امین‌پور خود در شعرِ «اشتقاق» سروده: وقتی جهان/ از ریشهٔ جهنّم/ و آدم از عدم/ و سعی از ریشه‌های یأس می‌آید/ و وقتی یک تفاوتِ ساده/ در حرف/ کفتار را / به کفتر/ تبدیل می‌کند/ باید به بی‌تفاوتیِ واژه‌ها/ و واژه‌های بی‌طرفی / مثلِ نان/ دل بست/ نان را/ از هر طرف که بخوانی/ نان است! * گویا اشاره‌‌دارد به ماجرایی در صدر اسلام؛ عهدنامه‌ای که موریانه تمامِ واژه‌های آن را می‌خورَد الّا "الله". https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3616 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
5⃣ 🔎جهت دسترسی به مطالب دلخواه تان در این فهرست جستجو کنید: 👇👇 📝اصحاب قلم: ■