eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
346 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه شهادت حضرت زهرا (س) ریحانه ی من چه بر سرت آوردند ریحانه ی من چه بر سرت آوردند صد بغض به آه همسرت آوردند غسل تنت از من چقدر وقت گرفت یعنی چه به روز پیكرت آوردند بی بی وصیت کرد: (یا علی غسلنی ولا تکشف انی..) منو از زیر پیراهن غسل بده، من رو شبانه دفن کن. امیرالمومنین فرمود: مشغول غسل دادن شدم به دستورات زهرا عمل کردم، یه وقت دیدن علی دست از کار کشید آی مادر.... غسل تنت از من چقدر وقت گرفت یعنی چه به روز پیكرت آوردند با دیدن جسمت بدنم می لرزد با شستن پهلوت تنم می لرزد با شستن زخم كوچه های نیلی ای فاطمه دارد حسنم می لرزد چشمم به غمه هماره ات افتاده بر چشم پر از ستاره ات افتاده وقتي كه رسيد دست من فهميدم در كوچه دو گوشواره ات افتاده زهرا رو غسل داد، کفن کرد، وقتی خواست بنده های کفن ببندم، زینبین صدا کرد، حسنین صدا کرد بیاید از مادر توشه برگیرید، امروز روز جدایست، حسن و حسین خودشون را به رو جسد مادر انداختن، دارن ناله می کنن، واحسرتا، وا حزنا، مادر مادر، مادر سلام ما رو به رسول خدا برسون، امیرالمومنین خدا رو قسم خورد، صدای ناله ی زهرا بلند شد، امام حسن و حسین به سینه چسبانید، امیرالمومنین فرمود یه وقت منادی صدا زد علی بچه ها رو بردار ملائکه ی آسمان به گریه شدن، اینجا حسنین تسلی داد، با امام حسن و حسین خداحافظی کرد، گذشت... نمیدانم چرا هر وقت از یاس میخوانم کنار یاس قدری روضه عباس میخوانم یه وقت علقمه بوی یاس گرفت... مادر برات بمیره اباالفظل اباالفظل نمی دونم وقتی ابی عبدالله اومد کنار نحر علقمه چی پشت حسین خم کرد، پهلوی شکسته مادر دید یا فرق شکافته ی برادر حسین جان.... ای اهل حرم میر علمدار نیامد سقای حسین سید سالار نیامد امشب حرم آل علی آب ندارد رقیه شده بی تاب، علی خواب ندارد .
🔲 ماجراي نبش قبر حضرت رقيّه(ع) در سال 1242 ◆ ملا محمدهاشم خراسانی (ره) حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آب‌گرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه (س) در سال ۱۲۸۰ هجری،را نقل میکند : ◆ جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقي كه نَسَبش به سيّد مرتضي علم‌الهدي منتهي مي‌شد بعد از نبش قبر حضرت رقیه (س)، مدام از شدت گریه و غصه غش می‌کرد. چون به هوش می‌آمد، قضیه کبودی را برای مردم تعریف می‌کرد ◆می گفت بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی (چادر یا لباس سیاه) پیچیده و کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم بر می‌خواست. 🔲 اما حکایت : قبر دچار آب گرفتگی شده بود و علما شیعه درخواست تعمیر قبر مطهر را داشتند. والي به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّي امر كرد كه غسل كنند و لباس‌هاي پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودي حرم مطهّر باز شد، همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند، پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند. صلحاء و بزرگان از شيعه و سنّي در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچ كس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيّد، و چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيّد ابراهيم. حرم را قُرق كردند و لحد را شكافتند. ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلام‌الله عليها، ميان لحد و كفن صحيح و سالم است اما آب زيادي ميان لحد جمع شده است. سيّدابراهیم در قبر رفت، همين كه خشت بالاي سر را برداشت ديدند سيّد افتاد. زير بغلش را گرفتند، هي مي‌گفت: «اي واي بر من.. واي بر من.. به ما گفته بودند يزيد لعنةالله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده ولي اکنون فهميدم دروغ بوده، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمي‌كنم، مي‌ترسم بدن را منتقل كنم و ديگر به عنوان "رقيّه بنت الحسين" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. سيّد بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد و بر روي زانوي خود نهاد و سه روز بدين گونه بالاي زانو خود نگه داشت و گريه مي‌كرد تا اينكه قبر را تعمير كردند. وقت نماز كه مي شد سيّد بدن حضرت را بالاي جايي پاكيزه مي‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمي‌داشت و بر زانو مي‌نهاد، تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد. و از معجزه آن حضرت اين كه سيّد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسري به او عطا فرمايد. دعاي سيّد به اجابت رسيد و در سن پيري خداوند پسري به او لطف فرمود که نام او را "سيّد مصطفي" گذاشت. آنگاه والي واقعه را به سلطان عبدالحميد عثماني نوشت؛ او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه را به سيد ابراهيم واگذار کرد. اين قضيه در سال 1242 هجري شمسي رخ داده و در کتاب «معالي» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: «فَنزلَ في قبرها و وَضع عليها ثوباً لفَّها فيه و أخْرجها، فإذا هي بنتٌ صغيرةٌ دُونَ البُلوغِ و كانَ متْنُها مجروحةً مِنْ كثرةِ الضَّرب» « آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه اي بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكي بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده، و پشت شريفش از زيادي ضربات مجروح بود.» پس از درگذشت سيّد ابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّد مصطفي و بعد از او به فرزندش سيّد عبّاس رسيد.فرزندان سيّد ابراهيم دمشقي معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند اين موضوع پيش از اين به صورت روضه‌خواني از سوي حجت‌الاسلام سيد حسين مؤمني و حجت‌الاسلام سيد عبدالله فاطمي‌نيا، در حرم مطهر امام رضا(ع) خوانده شده و مورد تأييد علما نيز قرار گرفته است. 📚 منابع روایت؛ منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸. اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦. مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸. تراجم اعلام النساء، جلد۲ص۱۰۳
🔊 روضه سوزناک حضرت زینب سلام الله علیها 🔘 اربعین حسینی 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ( به سینه هر که تمنای کربلا دارد همیشه در دل خود روضه ای به پا دارد ) 2 ( کسی که عشق تو دارد، دِگر چه کم دارد؟ )2 *هر سر موی مرا با تو هزاران کار است ما کجاییم و ملامت گر بی کار کجا؟ بزار هر کی میخواد، هر چی بگه بگه حسین جان، آقا جون اینقدر حرفا به ما میزنن، میگن بابا شما کار و زندگی ندارید، همش دنبال این پرچم هایید، میگن شما افسردگی دارید همش دنبال گریه اید، آره از وقتی زینب افسرده شد... یه روز عبدالله گفتش که خانم این که نمیشه که تو همش داری گریه میکنی، من یه باغی تهیه کردم، فضایی مهیا کردم، پر از گُله، خانم بیا یه چند وقتی برو تو این باغ، تو این بستان بشین، بلکی دلت بازشه، بلکی این غم یادت بره، خانمو با خَدَموهَشَم برد گذاشت باغ بعد یه هفته اومد سر بزنه به بی بی ببینه حالش چطوره، این خدمه ریختن دور عبدالله گفتن چی کار کردی؟ اینقده داره گریه میکنه، گفت چرا؟ گفت یا میره میشینه کنار نهر آب، هی این نهرو نگاه میکنه گریه میکنه، میگیم خانم چرا گریه میکنی؟، میگه نگاه میکنم میبینم این مورچه ها میان آب میخورن میرن، داداشم هی گفت جیگرم داره میسوزه، میگیم خوب دیگه نبریمش کنار نهر، میبریمش تو بوستان پهلو گلها، تا بردیم پهلو گلها نشست اینقدر گریه کرد، گفتیم خانم حالا چرا گریه میکنی؟ یدونه ازاین شاخه گلها رو گرفت یه تکون داد گلبرگها ریخت، گفت گلهای منو یکی یکی همینجور پر پر کردن، به کوچیک و بزرگمون رحم نکردن، قنچه ی ربابو جلو چشم من...* (کسی که عشق تو دارد، دگر چه کم دارد؟)2 (الحمدلله) بدون عشق تو عالم کجا بَها دارد؟ آقا به غیر تو که کرم، میچکد زِ انگشتت کجای پادشهی، این همه گدا دارد؟ حسیـــــــــن، دلم یه کربلا میخواد حسیــــــــن، یه گنبد، طلا میخواد حسیــــــــــن، دلم امام رضا میخواد حسیـــــــــن، سایت یه عمره رو سرم حسیــــــــن، خیلی شما رو دوست دارم حسیـــــــن، بگی برو کجا برم آقا تو هم چو من، سَرِ کویَت هزارها داری (اگه من نیام یکی دیگه، الحمدلله بازارت داغه) آقا تو هم چو من سر کویت، هزارها داری ولی بدان که گدایت فقط، تو را دارد ( حسیــــــــــن، خدا عشقه تو رو ازم نگیره حسیــــــــن، آقا مادرم برات بمیره )2 اومد خدمت امام سجاد گفت آقا، دو راهیه، این ور میره مدینه این طرف کربلا، کجا برم؟ آقا گریان شدن، فرمود از بزرگتر ما بپرس، ببینید عمه جانم چی میگه هر چی عمه جانم بگه، اومد از خانم سوال کرد خانم، این طرف مدنیه این طرف کربلا، نذاشت حرف ساربان تموم شه کربلا، ما هنوز خودمونو برا حسین نزدیم، تاحالا هر چی زدن اونا زدن، بعضی ها این طوری میگن، بعضی ها این طوری آوردن، هنوز نرسیده به قبرها، از دور دیدن دونه دونه از بالای ناقه ها زمین افتادن، زن های بنی اسد اومدن اونایی که کربلان اومدن، خانم قبرا جلوتره، چرا این جا زمین افتادی؟ یکی صدا زد همین جا قاسم رو پاره پاره کردن، یکی گفت علی اکبرو اینجا زدنش، آخ بمیرم عمه سادات چی فرمود؟، صدا زد کجا بودید صبح یازدهم، اسباشونو نعل تازه زدن، تمام این صحرا بوی حسینو گرفته، اینقدر اسب رو بدنش... حسیــــــــــن (شکسته بال ترینم، کبود آمده ام )2 من از محله ی قوم، یهود آمده ام اِنقدر زدنم، اما داداش، یادته اون روز دوتا بچمو کشتم بیرون نیومدم، یه وقت تو خجالت نکشی، حالا جان زینب، هر چی میپرسی بپرس، اما از اون دختر کوچیکت سوالی نپرس، نذار زینب خجالت بکشه، انقدر کتکش زدن، گوشه ی خرابه جا ماند حسیــــــــــــــــن ◾️◾️🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
امام حسن مجتبی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ نزن که مادرم جوانِ نزن که بی گناهِ خالی نکن دقّ و دلیتُ نزن که غرق اشک و آهِ رفت آبروم ببین چشای ترمُ بگو چطور بلند کنم من سرمُ بسه دیگه کشتی آخه مادرمُ «وای مادرم .. وای مادرم ..» به کی بگم که چی کشیدم از همه ناسزا شنیدم به کی بگم که توی مسجد زیر عبا زره پوشیدم میخوام که جام زهرمُ سر بکشم از سرزمین مادری پر بکشم آخه چقدر از داغ مادری بکشم «ای وایِ من .. ای وایِ من ..» از من به جز کرم ندیدن ولی همه ازم بریدن این نانجیبا جانمازُ از زیر پایِ من کشیدن موندم تو این شهر بی کس و بی هم نشین به کی بگم که کار دنیا رُ ببین به من میگن سلام مضلَّ المومنین *نه فقط دشمنا .. دوستان .. حتی حجربن عدی که بعدها در راه امیرالمومنین شهید شد .. حضرت کشیدش کنار تو دیگه چرا این حرفُ میزنی؟! * یه عمر غریب بودم تو این شهر خیلی به من سخت گذشته خونِ دلایی رو که خوردم حالا دیگه میون طشتِ رو منبرا سَبّ بابامُ میشنیدم *یه عمر پای منبرا می نشست ، خطبایِ نانجیب اول منبرشون لعن می کردند مولا امیرالمومنین علیه السلام رو .. میگن یه بار امام حسن نرفت مسجد ابی عبدالله علیه السلام رفت تا این نانجیب شروع کرد سب کردن ، ابی عبدالله خطیب نانجیب رو کشید از منبر پایین .. گفت نانجیب میکشمت! بابای من رو داری سب می کنی؟! خبر رسید به امام حسن .. گفتن بیا.. نیای ، داداشت جون اینو می گیره… امام حسن داره میاد دوان دوان .. تا اومد میدونست چطور باید ابی عبدالله رو آروم کنه .. تا رسید گفت داداش! تو رو به حق مادرم رهاش کن .. فرمود چشم .. ولی نبودی ببینی که چیگفت .. گفت یه روز آمدی عزیز دلم.. من یه عمر پا منبرا نشستم .. این امام حسن هم فقط یه جا از کوره در رفت.. بلند شد فرمود نانجیب بشین اونم جایی بود که مغیره بالامنبر بود.. تا اومد سب کنه.. فرمود نانجیب بشین من هنوز یادم نرفته تو کوچه چطور با غلاف شمشیر ..* رو منبرا سَبّ بابامُ میشنیدم قاتل مادرُ تو کوچه می دیدم از این کوچه رد میشدم،می لرزیدم یادم نرفته…. *فرمود عبدالزهرا ! روضۀ منِ حسن اینه .. همۀ اینا که خوندی خدا ازت قبول کنه ، اما روضه منُ این طور بخون : دستم تو دست مادرم بود داشتیم از مسجد برمیگشتیم خوشحال بودم .. گفتم الان میرم به بابا میگم مادر چه غوغایی کرد تو مسجد.. اما اون نانجیب جلو اومد‌‌ .‌. اجازه نداد حرف مادرم تموم شه .. چنان سیلی تو صورت مادر.. مادر یه طرفِ کوچه افتاد.. اما امام حسن منتظرِ تو روضه ش اینطور اشاره کنند: همه دور بسترش جمعن .. سرش رو پای خواهرش ، عباس یه گوشه از حجره سر رو دیوار گذاشته داره اشک می ریزه .. داداشاش یه جور دارن گریه می کنن .. خواهرا یه طور ..همه رو داره نگاه می کنه امام حسن.. اما تا نگاهش افتاد به ابی عبدالله دید حسین داره گریه میکنه ؛ فرمود داداش تو دیگه گریه نکن.. چرا گریه نکنم؟! اماممُ دارم از دست میدم.. (هیچ کی مثل ابی عبدلله،امام مجتبی رو نشناخت.. فرمود یک بار جلوتر از برادرش حرف نزد.. این ادبُ ابالفضل داره یاد می گیره..) چرا گریه نکنم؟! یه وقت نگاه کرد دید امام مجتبی داره گریه می کنه.. فرمود لایوم کیومک یا اباعبدالله .. هزار تا حرف داره.. هزار تا اشاره داره.. یکیش اینه: یعنی داداش این لحظۀ آخر سر من رو زانوی زینبِ .. همه دور من جمع شدید گریه می کنید….اما یه لحظه ای برای تو میرسه حسین همه دارن هلهله میکنن .. نه اینکه سرت رو دامن کسی نیست .. یه وقت زینب داره نگاه می کنه… میبینه نانجیب داره وارد گودال میشه .. “والشمر جالس علی صدرک..‌”* دستِ گداییتُ بیار بالا بلند بگو یا حسین ..
AudioCutter_shab 9(6).mp3
7.8M
🎶 [یل دریا دل......] 🎤 📆شب نهم محرم الحرام ۱۴۴۵ ◼️ چهارشنبه ۱۴۰۲/۵/۴ 🎪هیئت بین الحرمین طهران 🔹ورزشگاه شهید شیرودی تهران یل دریا دل یا ابوفاضل گیرِ قلبم به گیسوی علمدار نفسم عشقم جهت قبلم تقریبا سمت ابروی علمدار چِقَدر شیرین سخن داداش حقیقتا بیخود نیست که میگن قمر قمر قمر تا شمشیر میزنه شبیهِ حسنه اصلا ماهِ منه قمر قمر قمر میگه یاالله که جیگر داره تیغی که ارث از حیدر داره کاری کرده ابن سعد بگه لطفا عباس دست برداره ...ابوفاضل یا ابالفضل... ♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫ زور بازوشو خم ابروشو خود ارباب جلوش غرق تماشاست میزنه لبخند با همین ترفند عاقلو دیوونش میکنه عباس تورو نمیدونم من الآن علقمم دارم داد میزنم قمر قمر قمر خمار ساقی اَم یا ایها العزیز بازم برام بریز قمر قمر قمر قمری اَم ماهِ زمینی بَه چه علمدار مَه جبینی ادبِ تو زبون زد شده دست پرورده ی ام البنینی ...ابوفاضل یا ابالفضل... شاعر : .
. ☑️ ماجرای نبش قبر حضرت بنت الحسین سلام الله علیها در سال ۱۲۴۲ دفن شدن حضرت رقیه سلام الله علیها با غل و زنجیرهای اسارت ملا محمدهاشم خراسانی حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آب ‌گرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه در سال ۱۲۸۰ هجری، را نقل می‌کند: جناب سيّد ابراهيم دمشقی كه نَسَبش به سيّد مرتضی علم‌الهدی منتهی می‌شد بعد از نبش قبر حضرت رقیه مدام از شدت گریه و غصه غش می‌کرد! چون به هوش می‌‌آمد، قضیه کبودی را برای مردم تعریف می‌کرد. می‌گفت: بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی، چادر یا لباس سیاه پیچیده و کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم برمی‌خاست. ✍ اما شرح حکایت: قبر دچار آب گرفتگی شده بود و علماء شیعه درخواست تعمیر قبر مطهر را داشتند. والی به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّی امر كرد كه غسل كنند و لباس‌های پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند. صلحاء و بزرگان در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچكس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيّد چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيّد ابراهيم حرم را قُرق كردند و لحد را شكافتند، ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلام‌ الله عليها، ميان لحد و كفن صحیح و سالم است اما آب زيادی ميان لحد جمع شده است. سيّد ابراهیم در قبر رفت، همين كه خشت بالای سر را برداشت ديدند سيّد افتاد، زير بغلش را گرفتند، هی می‌گفت: «ای وای بر من... وای بر من... به ما گفته بودند يزيد بن معاویه لعنة الله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده ولی اکنون فهميدم دروغ بوده، چون که دختر با پيراهن خودش دفن شده! من بدن را منتقل نمی‌كنم، می‌ترسم بدن را منتقل كنم و ديگر به عنوان "رقيّه بنت الحسين" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. سيّد، بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدين گونه بالای زانو خود نگهداشت و گريه می‌كرد تا اينكه قبر را تعمير كردند.۶ وقت نماز كه می‌شد سيّد بدن حضرت را بالای جايی پاكيزه می‌گذاشت. پس از فراغ از نماز بر می‌داشت و بر زانو می‌نهاد، کانال ارتباط‌باخدا تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد. از معجزه آن حضرت اينكه سيّد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسری به او عطا فرمايد. دعای سيّد به اجابت رسيد و در سن پيری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سيّدمصطفی" گذاشت. آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحميد عثمانی نوشت، او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه را به سيدابراهيم واگذار کرد. اين قضيه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده در آخر اضافه کرده است: آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه‌ای بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكی بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده، و پشت شريفش از زيادی ضربات مجروح بود. پس از در گذشت سيّدابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّدمصطفی و بعد از او به فرزندش سيّدعبّاس رسيد، فرزندان سيّدابراهيم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند. ✍ پی‌نوشت: 📓منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸ 📗اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦ 📕مقتل جامع مقدم، جلد۲، صفحه۲۰۸ 📘تراجم اعلام النساء، جلد۲، صفحه۱۰۳ .
روضه شهادت حضرت زهرا (س) ریحانه ی من چه بر سرت آوردند ریحانه ی من چه بر سرت آوردند صد بغض به آه همسرت آوردند غسل تنت از من چقدر وقت گرفت یعنی چه به روز پیكرت آوردند بی بی وصیت کرد: (یا علی غسلنی ولا تکشف انی..) منو از زیر پیراهن غسل بده، من رو شبانه دفن کن. امیرالمومنین فرمود: مشغول غسل دادن شدم به دستورات زهرا عمل کردم، یه وقت دیدن علی دست از کار کشید آی مادر.... غسل تنت از من چقدر وقت گرفت یعنی چه به روز پیكرت آوردند با دیدن جسمت بدنم می لرزد با شستن پهلوت تنم می لرزد با شستن زخم كوچه های نیلی ای فاطمه دارد حسنم می لرزد چشمم به غمه هماره ات افتاده بر چشم پر از ستاره ات افتاده وقتي كه رسيد دست من فهميدم در كوچه دو گوشواره ات افتاده زهرا رو غسل داد، کفن کرد، وقتی خواست بنده های کفن ببندم، زینبین صدا کرد، حسنین صدا کرد بیاید از مادر توشه برگیرید، امروز روز جدایست، حسن و حسین خودشون را به رو جسد مادر انداختن، دارن ناله می کنن، واحسرتا، وا حزنا، مادر مادر، مادر سلام ما رو به رسول خدا برسون، امیرالمومنین خدا رو قسم خورد، صدای ناله ی زهرا بلند شد، امام حسن و حسین به سینه چسبانید، امیرالمومنین فرمود یه وقت منادی صدا زد علی بچه ها رو بردار ملائکه ی آسمان به گریه شدن، اینجا حسنین تسلی داد، با امام حسن و حسین خداحافظی کرد، گذشت... نمیدانم چرا هر وقت از یاس میخوانم کنار یاس قدری روضه عباس میخوانم یه وقت علقمه بوی یاس گرفت... مادر برات بمیره اباالفظل اباالفظل نمی دونم وقتی ابی عبدالله اومد کنار نحر علقمه چی پشت حسین خم کرد، پهلوی شکسته مادر دید یا فرق شکافته ی برادر حسین جان.... ای اهل حرم میر علمدار نیامد سقای حسین سید سالار نیامد امشب حرم آل علی آب ندارد رقیه شده بی تاب، علی خواب ندارد .
روضه شهادت حضرت زهرا (س) ریحانه ی من چه بر سرت آوردند ریحانه ی من چه بر سرت آوردند صد بغض به آه همسرت آوردند غسل تنت از من چقدر وقت گرفت یعنی چه به روز پیكرت آوردند بی بی وصیت کرد: (یا علی غسلنی ولا تکشف انی..) منو از زیر پیراهن غسل بده، من رو شبانه دفن کن. امیرالمومنین فرمود: مشغول غسل دادن شدم به دستورات زهرا عمل کردم، یه وقت دیدن علی دست از کار کشید آی مادر.... غسل تنت از من چقدر وقت گرفت یعنی چه به روز پیكرت آوردند با دیدن جسمت بدنم می لرزد با شستن پهلوت تنم می لرزد با شستن زخم كوچه های نیلی ای فاطمه دارد حسنم می لرزد چشمم به غمه هماره ات افتاده بر چشم پر از ستاره ات افتاده وقتي كه رسيد دست من فهميدم در كوچه دو گوشواره ات افتاده زهرا رو غسل داد، کفن کرد، وقتی خواست بنده های کفن ببندم، زینبین صدا کرد، حسنین صدا کرد بیاید از مادر توشه برگیرید، امروز روز جدایست، حسن و حسین خودشون را به رو جسد مادر انداختن، دارن ناله می کنن، واحسرتا، وا حزنا، مادر مادر، مادر سلام ما رو به رسول خدا برسون، امیرالمومنین خدا رو قسم خورد، صدای ناله ی زهرا بلند شد، امام حسن و حسین به سینه چسبانید، امیرالمومنین فرمود یه وقت منادی صدا زد علی بچه ها رو بردار ملائکه ی آسمان به گریه شدن، اینجا حسنین تسلی داد، با امام حسن و حسین خداحافظی کرد، گذشت... نمیدانم چرا هر وقت از یاس میخوانم کنار یاس قدری روضه عباس میخوانم یه وقت علقمه بوی یاس گرفت... مادر برات بمیره اباالفظل اباالفظل نمی دونم وقتی ابی عبدالله اومد کنار نحر علقمه چی پشت حسین خم کرد، پهلوی شکسته مادر دید یا فرق شکافته ی برادر حسین جان.... ای اهل حرم میر علمدار نیامد سقای حسین سید سالار نیامد امشب حرم آل علی آب ندارد رقیه شده بی تاب، علی خواب ندارد .
🔲 ماجراي نبش قبر حضرت رقيّه(ع) در سال 1242 ◆ ملا محمدهاشم خراسانی (ره) حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آب‌گرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه (س) در سال ۱۲۸۰ هجری،را نقل میکند : ◆ جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقي كه نَسَبش به سيّد مرتضي علم‌الهدي منتهي مي‌شد بعد از نبش قبر حضرت رقیه (س)، مدام از شدت گریه و غصه غش می‌کرد. چون به هوش می‌آمد، قضیه کبودی را برای مردم تعریف می‌کرد ◆می گفت بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی (چادر یا لباس سیاه) پیچیده و کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم بر می‌خواست. 🔲 اما حکایت : قبر دچار آب گرفتگی شده بود و علما شیعه درخواست تعمیر قبر مطهر را داشتند. والي به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّي امر كرد كه غسل كنند و لباس‌هاي پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودي حرم مطهّر باز شد، همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند، پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند. صلحاء و بزرگان از شيعه و سنّي در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچ كس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيّد، و چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيّد ابراهيم. حرم را قُرق كردند و لحد را شكافتند. ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلام‌الله عليها، ميان لحد و كفن صحيح و سالم است اما آب زيادي ميان لحد جمع شده است. سيّدابراهیم در قبر رفت، همين كه خشت بالاي سر را برداشت ديدند سيّد افتاد. زير بغلش را گرفتند، هي مي‌گفت: «اي واي بر من.. واي بر من.. به ما گفته بودند يزيد لعنةالله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده ولي اکنون فهميدم دروغ بوده، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمي‌كنم، مي‌ترسم بدن را منتقل كنم و ديگر به عنوان "رقيّه بنت الحسين" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. سيّد بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد و بر روي زانوي خود نهاد و سه روز بدين گونه بالاي زانو خود نگه داشت و گريه مي‌كرد تا اينكه قبر را تعمير كردند. وقت نماز كه مي شد سيّد بدن حضرت را بالاي جايي پاكيزه مي‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمي‌داشت و بر زانو مي‌نهاد، تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد. و از معجزه آن حضرت اين كه سيّد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسري به او عطا فرمايد. دعاي سيّد به اجابت رسيد و در سن پيري خداوند پسري به او لطف فرمود که نام او را "سيّد مصطفي" گذاشت. آنگاه والي واقعه را به سلطان عبدالحميد عثماني نوشت؛ او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه را به سيد ابراهيم واگذار کرد. اين قضيه در سال 1242 هجري شمسي رخ داده و در کتاب «معالي» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: «فَنزلَ في قبرها و وَضع عليها ثوباً لفَّها فيه و أخْرجها، فإذا هي بنتٌ صغيرةٌ دُونَ البُلوغِ و كانَ متْنُها مجروحةً مِنْ كثرةِ الضَّرب» « آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه اي بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكي بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده، و پشت شريفش از زيادي ضربات مجروح بود.» پس از درگذشت سيّد ابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّد مصطفي و بعد از او به فرزندش سيّد عبّاس رسيد.فرزندان سيّد ابراهيم دمشقي معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند اين موضوع پيش از اين به صورت روضه‌خواني از سوي حجت‌الاسلام سيد حسين مؤمني و حجت‌الاسلام سيد عبدالله فاطمي‌نيا، در حرم مطهر امام رضا(ع) خوانده شده و مورد تأييد علما نيز قرار گرفته است. 📚 منابع روایت؛ منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸. اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦. مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸. تراجم اعلام النساء، جلد۲ص۱۰۳
آى كبــــوتر كــه نشستــى رو گنبــــد طـــــلا هركـــجا پر مى زنى تو حــــــرم امـــام رضــــا مـــن كبــــوتر بقیعـــــم با تو خیلى فرق دارم جاى گنبـــد سرمـــو به روى خاكــــا مى ذارم خونه قشنــگ تو كـــجا و ایــن خـــونه كـــجا؟ گنبـــــد طـــــلا كـــجا قبـــراى ویروونه كـــجا؟ اونجا هركى مى پره طایـــــر افلاكـــى میشه اینجا هركى می پره بال و پرش خاكى میشه اونـــــجا خادمــــــا با زائــــر آقـــــا مهـــــربونن اینـــــجا زائــــرا را از كــــــنار قبــــرا میـــــرونن تو كه هـرشب میسوزه صدتا چراغ دورو بــرت به امام رضا بگو غریب تویى یا مــــــــــــادرت؟
. ( علیه السلام ) میشکند خشمِ ما کاخ یزیدِ زمان لرزه به پا میکند در دلِ اهریمنان میرسد از هر طرف پاسخ هل مِن مُعین گشته سپاهِ حسین جلوه گر از اربعین ( دنیا و عقبای ما حسین لبیک یا مولا یا حسین ) تکرار ( تا دشمن هست ما روز و شب ، در میدانیم ما سیلابیم ما دریائیم ، ما طوفانیم )2 ( فقط متن عربی خوانده میشود ) نحنُ هُبوبُ الریاحْ ما وزش بادیم نحنُ عُلوُّ الرِّماح ما بلندی نیزه‌ هاییم نحنُ بَریقُ السُّیوفْ ما تلألؤ شمشیرهائیم نحنُ رُعودُ الکِفاحْ ما غرش نبردیم نحنُ جنودُ السّماءْ ما سربازان آسمانیم فی دَمِنا الکِبریاءْ و بزرگی و عظمت در خون ما جاری است نحن شُعوبُ الَلّهیبْ ما ملت‌هایی هستیم همانند زبانه‌های آتشِ خشم أشعلَهُ الشُهداءْ که خون شهدا آن را افروخته است بُرکانُ الثُوّارِ یا حسین این آتشفشان انقلابیان است ای حسین صَرْخاتُ الأحرارِ یا حسین و این فریاد آزادگان است ای حسین فی بَحرِکَ المَوَّاجِ قد شُدَّ الشِراعْ بادبان‌های کشتی نجات در دریای موّاج تو کشیده شده است مَن فی سَفینِکَ لا یلقاهُ الضَّیاعْ کسی که در کشتی توست گمگشته و سرگردان نمیشود کلُّ زمانٍ جدیدْ فیهِ یزیدٌ جدیدْ در هر دوره جدید یزید جدیدی وجود دارد إنَّ سبیلَ الحَیاهْ رَفضُ حَیاهِ العَبیدْ تنها راه زندگی با سعادت رهایی از زندگی بردگان است إنَّ لنا فی الحسینْ حَبلَ صُمُودٍ مَتینْ همانا حسین برای ما ریسمان محکم ایستادگی است وَحدتُنا قُوَّهٌ تَفْتِکُ بالظالمینْ وحدت ما قدرتی است که ستمگران را از پای در میآورد آمالُ الاَنبیاءْ یا حسین این آرزوی پیامبران است ای حسین قدْ لاحتْ فی السّماءْ یا حسین که در آسمان متجلی شد ای حسین ضِدَّ حُکوماتِ الضَّلالِ الجائِرهْ در مقابل حکومت ‌های گمراه و ستمگر خاموش نخواهد شد 👇
بابا خوش اومدی روشن شد خرابه عالم بی قراره از بس غصه دیدم این قلبم کبابه اعضای پیکرم نیلی و کبوده توی تب می سوزم زخمام کار دسته زن های یهوده دلم خونه پریشونه خرابه واسم شبیه زندونه دیگه چشمام نمی بینه دارم جون می دم میون ویروونه حسین بابا ...... از بعد رفتنت روی خوش رو ندیدم رو خاک بیابون با دست و پاهای بسته می دویدم بابا سه سالتو دادن خیلی آزار خندیدن به اشکام بردند دخترت رو توی کوچه بازار دیگه بابا کم آوردم ببین پهلومو چقدر لگد خوردم منو خیلی زدن سیلی خبر داری روزی صد دفعه مردم حسین بابا ..... خانم جان پیشونی و سرم با سنگا شکسته بابایی نگاه کن روی صورت من جای رد دسته تو کوچه های شام دنبالم دویدند افتادند به جونم من کاری نکردم موهامو کشیدند منو کشتند با حرفاشون نشون می دادند منو با دستاشون به اشک من می خندیدند عذابم می دادند با اون نگاهاشون حسین ...... حسین وای
🏴 نوحه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام 🥀 ✍ اثر طبع : مداح اهل بیت خانم بخشی ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ یا کریم ابن کریم ، ای امام مجتبی ما گدایان توایم ، کن نظر بر حال ما ◾️◾️◾️◾️ باغ عمرت شد خزان ، از شرار فتنه ها همسرت شد قاتلت ، ای امام مجتبی یا کریم ابن کریم ، ای امام مجتبی ما گدایان توایم ، کن نظر بر حال ما ◾️◾️◾️◾️ ناله ها اندر دلت ، غصه و غم حاصلت عاقبت در زندگی ، همسرت شد قاتلت در میان خانه ات ، از جفای همسرت شعله ور چون آتشی ، گشته جان و پیکرت جای گلباران ولی ، تیر باران شد دلت همسر بی مهر تو ، از چه رو شد قاتلت یا کریم ابن کریم ,ای امام مجتبی ما گدایان توایم ، کن نظر بر حال ما ◾️◾️◾️◾️ ناله وا مجتبی ، در مدینه شد بپا سرور اهل ولا ، سوزد از زهر جفا می زند اتش به جان ، درد و داغ و ماتمش محرمش در خانه شد ، از جفا نامحرمش یا کریم ابن کریم ، ای امام مجتبی ما گدایان توایم ، کن نظر بر حال ما ◾️◾️◾️◾️ از دو دیده می چکد ، روز و شب خون دلت جعده ی پست و دنی ، گشت چونکه قاتلت طوطیای دیده گان ، گشته یکسر خاک تو زینب مظلومه شد خواهر نالان تو چشم زهرا و علی ، در جنان گریان تو چشم (بخشی ) منتظر ، در ره احسان تو یا کریم ابن کریم ، ای امام مجتبی ما گدایان توایم ، کن نظر بر حال ما
4_5972271412293932388.mp3
3.21M
:یا کریم ابن کریم ای امام مجتبی : تا مشکتو تو اب زدی #✍شعرمداح اهل بیت خانم بخشی 🎤 :جناب استاد پیرزاده🎧
متن روضه شهادت امام حسن (ع) - در دلم شوق ماسوا دارم - محمود کریمی ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ در دلم شوق ماسوا دارم میل پرواز تا خدا دارم سر راه کسی نشسته ام و  دست خالی چو یک گدا دارم  من گدای همیشه محتاجم تا زمانی که مجتبی دارم عرب بادیه نشینه، تبلیغات بدی در مورد امام حسن (ع) شنیده، اومد مدینه دنبال خونه ی امام حسن  (ع) می گشت تو کوچه ی بنی هاشم امام حسن پیدا کرد، گریبان گرفت، محکم چسبوند به دیوار چشم تو چشم امام حسن، شروع کرد گفت، هرچی لایق دشمن بود گفت و گفت، تموم شد حرفاش، وایساد جواب بشنوه، آقا امام مجتبی یه نگاهی تو صورتش کرد، فرمود: غریبی، سرش شل شد، فرمود: گرسنه ام هستی، دستاش شل شد، فرمود: تو راه موندی، بیا بریم خونه ی ما غذا بخور، پاهاش شل شد رو زانوهاش نشست، آقا امام حسن خواست بلندش کنه، تا دولا شد دید افتاد رو پای امام حسن، گفت: آقا یه حرف هایی میزنن، لال بشم، من دیگه از این حرفا نمی زنم، از این به بعد، هرکی حرف بزنه خودم جگرش پاره میکنم... من گدای همیشه محتاجم تا امام چو مجتبی دارم  از مدینه ست، از دعای حسن  من اگر شور کربلا دارم  چشم من بی دلیل ابری نیست  در گلو بغض بی صدا دارم  سینه ام گر گرفته میسوزد بین این سینه شعله ها دارم من دچار غم حسن شده ام غصه دار غم حسن شده ام درد دلش به عباسش نمی گفت، چرا؟ آخه عباس دلش طاقت نمی آورد درد دلش گوش کنه، یه ضرف دلی مثل ابی عبدالله می خواست، بعضی وقتا دو تایی می نشستن براش روضه می خوند تو کوچه رو نبودی... گفت آقا جان دیر برسی حسینت یه نفر داره می کشه، دوید امام مجتبی تو کوچه، دید ابی عبدالله نانجیبی رو زمین خوابونده، روسینه اش نشسته و شمشیر دستشه همه میگن حسین جان رهاش کن، رهاش نمی کرد، اومدم دستش گرفت؛ حسینم، جان مادر این مرد رو رها کن، شمشیر از دستش افتاد، داشتن بر می گشتن امام مجتبی گفت: چی شد؟ گفت: داداش اینقدر ناسزا به بابام گفت، فرمود: من چی بگم پای منبر... ساکت از ضعف پیکرت هستی فکر افتادن پرت هستی دست هایت چقدر می لرزد در نفس های آخرت هستی گفته بودی که تشت را ببرد چقدر فکر خواهرت هستی تن تو تیر می خورد وقتی پیش چشم برادرت هستی تکه ها جگر قسم می خورد زخمی از داغ مادرت هستی رفتی و گوشواره باقی ماند شاهد اشک دلبرت هستی ماجرای تو مو سفیدت کرد غربت کوچه ها شهیدت کرد گفتن: آقا مگه شما چند سالتون موهاتون اینقدر سفید شده، فرمود: اولاً، ما بنی هاشم زود پیر میشیم، دوماً، صحنه ای که من تو کوچه دیدم، همون موقع پیر شدم... غربت کوچه ها چه سنگین است گریه ی بی صدا چه سنگین است مادرت بی دلیل ناله نزد ضربه ی بی هوا چه سنگین است کوچه بنی هاشم خیلی باریکه، وقتی دستت باز کنی دست به دوتا دیوارها می خوره، داشت برمی گشت دید راه بسته شده، اینقده این نامرد خبیث بوده به یک زن باردار یه نگاه خضبناک کرد، این زن بچه اش سقط کرد، چه کسایی با سیلیش از دنیا رفتن امام صادق فرمود: قاتل مادرم ضربه های غلاف بود، ضربه های لگد بود؛ اما نفرمودن فقط این دوتا مورد، شاید روز قیامت همون سیلی کار خودش کرد...... بغض خود بشکن خلاصم کن بغض بی انتها چه سنگین است زن همسایه سر تکان می داد دست آن بی حیا چه سنگین است رفتی آستین به دندانت گریه بی صدا چه سنگین است سایه ات بر سر اهالی شهر مادر این روزها چه سنگین است کمتر از یه فته دیگه همین ماجرا اتفاق می افته، هنوز کفن پیغمبر خشک نشده بود، اونطوری با دخترش تا کردن، امام حسن شاهد ماجرا بود، دیگه راحت شد از غم غصه ها، لحظه آخر دید ابی عبدالله داره زار میزنه، امام حسن هم گریه اش بلند شد، ابی عبدالله گفت: داداش ناله ات عجیب شد، برا چی داری اینطوری زار میزنی، اولین کسی در اهل بیت این عبارت به کار برده امام حسنه، فرمود: لا یوم کیومک یا اباعبدالله، الان همه ی شما هستید، سرم روی زانوی تو، می بینم اون ساعتی که به رو، روی خاک می خوابوننت، ح
روضه امام حسن (ع) بیا به پای دل خود سفر کنیم امشب زکوچه های مدینه گذر کنیم امشب قبر امام مجتبی در مدینه غریب است بیا به غربت او دیده تر کنیم امشب بریم مدینه در خانه امام مجتبی انشاءالله تذکره مدینه رو از اقا بگیری به یاد همه شهدا اموات بهر ببرند از آی حاجت مندان آی حاجت مندان آی گرفتار ها هرکجای مجلس نشستی آقا امام حسن را صدا بزن بگو غریب حسن مظلوم حسن جان سلام ما بر آن اقایی که همسرش قاتلش بود سلام ما بر قبر بی شمع و چراغت آقا جان سلام ما بر سینه پر از درد و غمت که داغ سیلی صورت مادر و فراموش نمیکنه آی قربون قربتت برم آقا جان چقدر آزار و اذیت کردند فرزند فاطمه را بعد از باباش علی دوم مظلوم عالم است درسته علی مظلومه عالم است اما دل علی خوش بود همسری چون زهرا داشت تا چشمش به زهرا می افتات غمهای دلش برطرف می شد ای عزیزان دلم چقدر خوب است انسان در زندگی اش همسر مهربون داشته باشه همسرش باهاش مهربون باشه اگه هرمردی هردردی داشته باشه به خانمش میگه اما بمیرم برات امام حسن مجتبی در خانه غریب بود عوض اینکه زنش (جعده ) را صدا بزند صدا زد کنیز ها برید زینبم را بگویید بیاد خواهرم بیاد آی ناله دار ها ای گرفتار ها انشاالله هیچ گرفتاری برات پیش نیاد بی بی زینب با عجله خودش را رسوندکنار بستر برادر امام حسن مجتبی صدا زد خواهرم برایم طشتی بیار طشت مقابل برادر قرار داد دلش خوش بود الان برادر زهر را بر نیگردونه اما یک وقت دید حال برادر منقلب شد ای روز گار دو طشت به زینب دید یک طشت مدینه، یک طشت شام از دو طشت امد نوای شور و شین گاه از طشت حسن گاه از حسین اندر انیجا قلب زینب خسته بود اندر آنجا دست زینب بسته بود از دو لب های حسن خون می چکید خورده لبهای حسین چوب یزید 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن همیشه می زنم صدا ز سوز دل تو را حسن عنایتی دلم شود ز دام غم رها حسن مرا مخواه بیش از این به غصه مبتلا حسن خدا اجازه می دهد چنین دعا کنم حسن که یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» ز دست می روم اگر ز سر مرا تو واکنی ز جمع عاشقانِ با صفای خود جدا کنی خوشم اگر به یک نظر دلم پر از صفا کنی مرا برای نوکریِ خانه ات صدا کنی به پای سفره ی کریم لطف خویش جا کنی به دست خویش لقمه ای دهی به این گدا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» دوباره نوبت عزا، دوباره زمزمه، نوا دوباره غم، دوباره دم، دوباره ذکر مجتبی دوباره بزم خواندن از یل رشید مرتضی دوباره یاد فاطمه دوباره داغ کوچه ها خدا کند که جان دهم به پای روضه ی شما بخواه حاجت مرا ز درگه خدا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» تو آخر عنایتی، من اول گدایی ام تو عشق بی نهایتی و دلبر خدایی ام اسیر دار هیچ کس نشد سر هوایی ام اگرچه دل شکسته ی حسین و کربلایی ام نوشته روی قلب من که مُلک مجتبایی ام تمام فکر و ذکر من تویی همیشه یا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» و فهم بی کسی تو ز فهم من فراتر است کمی ز غصه های تو به عالمی برابر است به گرد قبر خاکی تو آه من کبوتر است مرید مجتبی شدن عنایتی ز حیدر است غلام مجتبی به روز حشر از همه سر است زبان بده بخوانمت به زیر دست و پا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» صفا، وفا، عطا، سخا، ولیّ هر کرم حسن دعای من، دوای من، نوا و شور و دم حسن چه می شود که در بقیع تو زنم قدم حسن؟ مدد نما به لطف حق، امیر بی حرم... حسن! کنیم پرچم تو را به عالمی علم حسن بنا شود به مرقد تو گنبد طلا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» تو حافظ شریعت و تو ناجی امامتی اگرچه خسته ای ولی امیر استقامتی وجودِ جود از تو و تو جوهر کرامتی چه رفعتی، چه رأفتی، چه هیبتی، چه قامتی امید بی کسیِ من به عرصه ی قیامتی ببین صدات می زنم چقدر بی ریا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» مگر تو قدرت و توان حیدری نداشتی؟ چرا به کوچه فرصت دلاوری نداشتی؟ ز کودکی به غیر دیده ی تری نداشتی شنیده ام به معرکه... که یاوری نداشتی بمیرم ای امیر خسته، لشگری نداشتی شکسته شد دلت ز سنگ دست آشنا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» مجتبی روشن روان
روضه امام حسن گریز به حضرت زهرا سلام الله علیها ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ روایت داریم هر شب جمعه که ابی عبدالله مدینه بود … کنار قبرستان بقیع زیارت برادرش امام حسن می رفت… چه امام حسنی قربونش برم .. چشمی که برا غربت امام حسن گریان باشه، گریان وارد محشر نمیشه … الهی بمیرم براش … مگه میشه اینقدر کسی غریب باشه ؟ حتی دوستانش وقتی بِهش سلام میکردن میگفتن: “اَلسلامُ علیک یا مُذِّلَ المؤمنین” غصه، مظلومیت، همین بس این همه سال بعد امیرالمؤمنین می نشست پایِ منبرا… خطبای ملعون، روی منبر می رفتن مولا علی رو لعن می کردن، دشنام می دادن ، بی ادبی می کردن … فقط نوشتن یه جا امام حسن از جا بلند شد دیگه طاقت نیاورد، وقتی مُغیرۀ ملعون رفت بالای منبر .. تا اومد بی ادبی کنه امام حسن بلند شد فرمود : نانجیب تو دیگه بنشین گمان میکنی من از یادم رفته، اون روز تو کوچه با مادرم چه کردی؟ اون صحابی آقا رو دید گفت: آقا من باباتون رو هم توی این سن دیدم اینقدر سر و روش سفید نشده بود که سر و روی شما اینقدر سفید شده؟ حضرت فرمود : آن چیزی که من دیدم اگه بابام هم دیده بود بدتر از این روز من می شد… حالا میخوام از اون روز امام حسن برات بگم:…* بی تاب و تبِ خسته حالی بود سخت گیرِ شکسته بالی بود چادرش بین کوچه، پا خور شد بسکه از غم قدش هِلالی بود با مادرم رفتیم مسجد رسول الله جای بابا چقدر خالی بود از دل آهی کشید و با گریه خطبه هایش همه سئوالی بود نفسش بارِ لخته ی خون داشت سوزِ آهش در آن حوالی بود خطبه اش جاودانه بر می گشت با قباله به خانه بر می گشت آه! ظلم سقیفه بی حد شد غیرتیان! راه کوچه به آیینه سد شد همۀ نور و چنگِ تاریکی اتفاقی که باب خواهد شد ضربِ دست چپش زبان زَد بود زدنِ سیلی اش زبان زَد شد هر قدر روی پا پریدم باز دستِ سنگینش از سرم رد شد بعد از آن راه خانه تا مسجد طولِ یک خطِ سرخ مُمتد شد آنقدر به غرور من برخورد حسنش کاش از غمش می مُرد *تا همین جا هم بسه، اما شبِ امام حسن ان شاءالله حقش رو ادا کنیم…* چه بگویم که زار و مضطر گشت قد کمان بود و قد کمان تر گشت در مسیرِ عبورِ عابرها ریخت نیلوفری که پرپر شد “فَرَفَسَها بِرِجلِهِ…” ای وای آنقدر دورِخویش مادر گشت هر قدم چشم او سیاهی رفت وسط کوچه موقع برگشت زخم هایش دوباره سر وا کرد مرگ خود از خدا تمنا کرد *برای این روضه بهترین روضه همون روضه ای است که خودِ امام حسن در عالم رؤیا به عَبدُالزَهرا فرمود: عَبدُالزهرا! اگه میخوای روضه ی ما رو بخونی این طوری که من میگم بخون: روضه ی ما اهل بیت اون ساعتی بود که دستم توی دستِ مادرم بود..خوشحال از مسجد داشتم برمی گشتم ..یه وقت نانجیب اومد جلو راهمون رو سد کرد … عَبدُالزَهرا یه ضربه به مادرم زد اما دو گونۀ مادرم کبود شد…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان هایی از پیاده روی اربعین۲۵ ✅ماجرای زنی که دو دخترش را در اربعین گم کرده .... 🌹آقا خیلی مرده...😔😭 🎙حاج مهدی رسولی من بکی او ابکی فله الجنة ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع ضامن اشک مقتل امام حسین ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا