#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
ماجرای تو انتهای غم است
تو بگو از کجا شروع کنم
اذن میگیرم از امام رضا
تا که این روضه را شروع کنم
آه... موسای خانواده نور
کوه طوری شده است زندانت
مثل بغضی که در گلو حبس است
مانده بین گلوی تو جانت
از تنت یک خیال مانده فقط
بسکه لاغر شدی نحیف شدی
خوب شد نیستند دخترهات
که ببینند چه ضعیف شدی
آه! خلوت نشین ظلمت غم
خلوتت هم نمور، هم سرد است
پانشو چون که زود میافتی
این اثرهای استخوان درد است
روی دست چهارتا برده
بدن تو چه میکند آقا؟!
غل و زنجیرهای زندانت
بر تن تو چه میکند آقا
پیکر تو سه روز بر پل شهر
قبلهٔ اهل کاظمین شده
و از اینجا به بعد مرثیهام
نوبت روضهی حسین شده
وای از آن پیکری که بی سر بود
وای از آن پیکری که بی سر ماند
وای از آن مادری که در گودال
روضههای غریب مادر خواند
✍ #محمدعلی_بیابانی. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻨﻢ
ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ، ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ، ﺁﺏ ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﺗﻨﻢ
ﺑﺲ ﮐﻪ ﻻﻏﺮ ﮔﺸﺘﻪﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻡ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ
ﺧﺼﻢ ﭘﻨﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ
ﺩﺭ ﺳﯿﻪﭼﺎﻝ ﺑﻼ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ
ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ، ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ، ﺍﯾﻦ ﺍﺷک ﺩﺍﻣﻦ ﺩﺍﻣﻨﻢ
ﻫﺮ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻼﻗﺎﺗﺶ ﺭﻭﻧﺪ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉﺍﻟﻤﻼﻗﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ، ﻣﻨﻢ
ﻗﺎﺗﻞ ﺩﻝﺳﻨﮓ ﻣﯽﺧﻨﺪﺩ ﺑﻪ ﺍشک ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ
ﺣﻠﻘﻪﯼ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﻣﯽﮔﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﮔﺮﺩﻧﻢ
ﺑﺲ ﮐﻪ ﺟﺴﻤﻢ ﺁﺏ ﮔﺸﺘﻪ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊِ ﺳﻮﺧﺘﻪ
ﻣﺤﻮ ﮔﺸﺘﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﻘﺶ ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺗﻨﻢ
ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻭﻗﺖ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﯾﯽ ﻗﺎﺗﻠﻢ
ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﺧﺮﻣﺎﯼ ﺯﻫﺮ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻗﺼﺪ ﮐُﺸﺘﻨﻢ
ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺳﺎﻕ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﺧﻮﻥ ﻣﯽﭼﮑﺪ
ﺑﺲ ﮐﻪ ﭘﺎ ﺳﺎﯾﯿﺪﻩ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﯿﻦ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻫﻨﻢ
ﯾﺎﺩ ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ﻣﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺨﺘﻪی ﺩﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻫﺮ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﺩ ﺯﺍﺋﺮ ﻭ ﺁﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺪﻓﻨﻢ
ﯾﺎﺑﻦ ﺯﻫﺮﺍ «ﻣﯿﺜﻢ» ﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮﻻّﯼ ﺷﻤﺎ
ﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﻫﻢ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﻫُﺮﻡ ﺁﺗﺶ ﺍﯾﻤﻨﻢ
✍ #غلامرضا_سازگار. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
عصر آشوب و بلا... ولوله و بحرانها
جامعه از همهسو دستخوش توفانها
رویش معتزله، زیدیه و جنبش فخ
عصر سرکوب و فراوان شدن زندانها
ای امامی که دلت نرمتر از باران بود
یا ابا الصبر! شمارا چه به این زندانها
خاکپای تو چه بسیار هشام بن حکم
تربیتیافتهی مکتب تو صفوانها
کاظمین است دل شیعه... ز داغ غمتان
به فدای تن رنجور تو گردد جانها
عطری از پیرهن پارهی تو در زندان
میکند باز دل و چشم همه کنعانها
ای عزیزی که خداوند فرو میریزد
از دعا و نفس گرم شما بارانها
زینت مجتهدان! لطف تو کاری کرده است
که مرید تو شدند آنهمه زندانبانها
پیکرت روی پل و... رافضیات میخواندند
از همان نسل که بر نیزه زده قرآنها
گرچه تشییع تو بسیار غریبانه گذشت
وای بر آن بدن دوخته با پیکانها...
چند دربان، تن بیجان تو را چرخاندند
روی یکتختهی چوبی وسط میدانها
زیر تابوت تو رفتند ملائک تا عرش
ختم در نور شده با تو همه جریانها...
✍ #مریم_سقلاطونی. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
زندانیان عشق چو شب را سحر کنند
از سوز شمع و اشک روانش خبر کنند
مانند غنچه سر به گریبان در آورند
شور و نوای بلبل شوریده سر کنند
چون سر به خشت یا که به زانوی غم نهند
یکباره سر ز کنگرهٔ عرش بر کنند
با آن شکستهحالی و بیبال و بیپری
تا آشیان قدس به خوبی سفر کنند
چون رهسپر شوند به سینای طور عشق
از شوق سینه را سپر هر خطر کنند
آنان کزین معامله هستند بیخبر
برگو که تا به مَحبَس هارون نظر کنند
تا بنگرند گنج حقیقت به کنج غم
آن لعل خشک را به دُر اشک تر کنند
بر پا کنند حلقهٔ ماتم به یاد او
تا عرش و فرش را همه زیر و زبر کنند
آتش به عرصهٔ ملکوت قِدَم زنند
ملک حُدوث را ز غمش پر شرر کنند
تا شد به زیر سلسله سرحلقهٔ عقول
افتاد شور و غلغله در حلقهٔ عقول
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#محمدحسین_غروی_اصفهانی #کمپانی
زندانی که غیر از خدا در نظر نداشت
عمری شکنجه دید و کس از او خبر نداشت
هر روز روزه، بود و به هنگام شامگاه
جز تازیانه آب و غذایی دیگر نداشت
یا فاطمه به جان تو سوگند روزگار
زندانی از عزیز تو مظلوم تر نداشت
جسمش به تخت پاره و بر دوش چهار تن
آن روز روزگار مسلمان مگر نداشت
ممنوع بود کسی به ملاقات او رود
یا آن شهید کُشته به زندان پسر نداشت
جان داد با شکنجه ولی مصلحت چه بود
زنجیر را ز پیکر مجروح بر نداشت
#استاد_سازگار. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#امام_کاظم_شهادت
ای ولی نعمتِ ایران پدرت را کشتند
آه ، ای شاهِ خراسان پدرت را کشتند
در میان حرمت سینه زنان می گوییم ...
وامصییت که رضا جان پدرت را کشتند
آنقَدَر از نفس حیدری اش ترسیدند ...
آخر از ترس ، هراسان پدرت را کشتند
چارده سال ، سیه چالِ بلا جایش بود
عاقبت در دلِ زندان پدرت را کشتند
از بلا هر چه که می شد به سرش آوردند
امتِ دور ، ز انسان پدرت را کشتند
اشک ، در چشم و به لب ناله ی "خَلِّصْنی" داشت
در عوض با لب خندان پدرت را کشتند
تا که دیدند کسی نیست ، که یاری ش کند ...
چقَدَر ساده و آسان پدرت را کشتند
حتما آن لحظه که بارید ، برای جدش ...
موقع بارش باران پدرت را کشتند
گر چه از فرطِ شکنجه بدنش آب شده ...
تو بگو با لب عطشان پدرت را کشتند ؟
گر چه اصلا غُل و زنجیر ، لباسش شده بود
کِی دگر با تن عریان پدرت را کشتند
#رضا_قاسمی. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#شهادت پدر بزرگوار ولی نعمتمان حضرت موسی الکاظم علیه السلام بر ایشان و محبینشان تسلیت باد ▪️یا باب الحوائج
خلوتت را گاه بر هم می زند دادِ درِ زندان
سجده ات آرام می بخشد به درد پیکر زندان
روزها زیر شکنجه خاک زیر پات می لرزد
شب شود مشهود با نور تو حال بهتر زندان
مسخ کرده ذکر سُبّوح شما دیوارها را هم
سقف هم در سجده افتاده به پای سرور زندان
در تن بید تنت پیچیده زنجیری چنان ریحان
عطر گل افتاده از سجاده ی تو در سر زندان
ماه می دانست کی می آید آن شمس الشموسی که
نور می تاباند از درهای قفل دیگر زندان
آه زندانبان بدبخت شما ای کاش می دانست
اولین باب الحوائج می شوی از آخر زندان
جاده ابریشم عشق است هر خاری نمی فهمد
راه سبزی که به مشهد می رسد از سنگر زندان
آه یک روز آمد و دیدند که بر عکس عاشورا
یک پسر نام پدر را می برد دور و بر زندان
زینت کریمی نیا. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
❀﷽❀
#سینه_زنی
#شهادت_امام_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
#شعر_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک :سلامٌ عَلیٰ ساکن کربلا...
─━⊰••❃••━••❃••⊱━─
(ســـلامٌ عَلـیٰ ســـاکن کاظمیـــن
به موسی بن جعفر،شه عالَمِیْن)(۲)
به خورشیــد مظلوم پنهان سلام
به دلخســــتهٔ کنــج زندان سلام
بــر آن هفتــمین مـــاه بـُرج وِلا
به شمـــس فروزان عــرش خدا
(ســـلامٌ عَلـیٰ ســـاکن کاظمیـــن
به موسی بن جعفر،شه عالمین)(۲)
ســلامی بر آن روح وارســته ات
ســلامی به بــال و پرِ بستــه ات
ســلامی بــه صـــبر دل پــاک تو
بر آن غــربت قلب صــد چاک تو
(ســـلامٌ عَلـیٰ ســـاکن کاظمیـــن
به موسی بن جعفر،شه عالمین)(۲)
چه ها بر سرت کنج زندان رسید
غـریبـــانه عمــرت به پایان رسید
شب و روزِ خود را به ذکر و دعا
صــدا مـی زدی یا رضــا یا رضــا
(ســـلامٌ عَلـیٰ ســـاکن کاظمیـــن
به موسی بن جعفر،شه عالمین)(۲)
به عمــر خود از بس که دیدی جفا
بـُـریــدی از این عـــالَم بــی وفــا
غمت خیمـــه زد در دل شیعــیان
ز داغ تو خـــون گریه کرد آسمان
(ســـلامٌ عَلـیٰ ســـاکن کاظمیـــن
به موسی بن جعفر،شه عالمین)(۲)
لب روزه دارت عطش می سرود
گریزی به گودال خون می گشود
شــدی روضــه خــوان شَـهِ کربلا
مجســـم نمـودی همه روضــه را
(ســـلامٌ عَلـــیٰ ســـاکن کــــربلا
به رأس بریده روی نیــزه ها)(۲)
─━⊰••❃••━••❃••⊱━─
✍رقیه سعیدی (کیمیا)
۱۴۰۲/۱۱/۱۶. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
3. توو کاظمین.mp3
7.28M
#نوحه_امام_کاظم
( علیه السلام )
#حاج_محمود_کریمی
توو كاظمین ، آقا
حاجتمو داده
چقدر دلم تنگه
پنجره فولاده ...
#ملودی_دوم
چه حرمی ، چه گنبدی
حس می كنی، توو مشهدی
زهرا میگه ،خوش اومدی
#ملودی_سوم
كرَمش، كرم امام رضاست
حرمش ،حرم امام رضاست
( یا بابَ الحوائج ،
یا موسیَ بنِ جعفر ) تکرار
« تکرار بند اول »
#بند_دوم
تویی كه بابایه
حضرت سلطانی
تموم هستیه، شاه خراسانی
#ملودی_دوم
آقا امامِ هفتمی
تنها امیدِ مردمی
عشق مَلیكه ی قمی
#ملودی_سوم
می خونن همه ی مریض دارا
می خونن همه ی گرفتارا
( یا بابَ الحوائج ،
یا موسیَ بنِ جعفر ) تکرار
« تکرار بند اول »
#بند_سوم
شده توی زندون
زهرا عزادارت
زبونِ روزه ، آه
سیلی ه افطارت ...
#ملودی_دوم
دلِ تو ، پُر شراره شد
آسمون بی ستاره شد
اومدن، عاشقای كاظمین
بمیرم ، برای آقام حسین
#شهادت_امام_کاظم. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
1_893318324.mp3
12.2M
تو کاظمین آقا، حاجتمو داده
چقدر دلم تنگه، پنجره فولاده...
◼️ روضه شهادت حضرت
#شهادت_امام_کاظم
#امام_کاظم
بازم از تو سوریه شهید آوردن واسه ما ♪♭??♭♪ دوباره کشورمون گرفته بوی شهدا ♪♭??♭♪
جونشو داد به حرم کسی جسارت نکنه ♪♭??♭♪ تا به بی تفاوتی هیچکسی عادت نکنه ♪♭??♭♪
اونی که میگه اینا میرن تا ثروت بگیرن ♪♭??♭♪ نمیدونه میرن ایرانیا عزت بگیرن ♪♭??♭♪
“به شهیدا مدیونیم شهدا رفتن که ما زنده بمونیم”
بازم از تو سوریه شهید آوردن واسه ما ♪♭??♭♪ دوباره کشورمون گرفته بوی شهدا ♪♭??♭♪
با شهیدی که سرش واسه امامش شد جدا ♪♭??♭♪ مگه میشه یه شهید تو لحظههای آخرش ♪♭??♭♪
نبینه اربابشو که ایستاده برابرش ♪♭??♭♪ داره بوسه میزنه به زخمای رو سرش ♪♭??♭♪
سینهزن یادت بمونه شهید از یادت نره ♪♭??♭♪ متوسل به شهید شو میبینی چه خبره ♪♭??♭♪
شب جمعهها برو پای مزارش گریه کن ♪♭??♭♪ با توسل به شهیدا روزگارت بهتره ♪♭??♭♪
“به شهیدا مدیونیم شهدا رفتن که ما زنده بمونیم”
دانلود نوحه از تو سوریه شهید آوردن واسه ما از رضا نریمانی
یه شهید اگه بخواد میتونه شفاعت بکنه ♪♭??♭♪ اگه کربلا بخواد میتونه عنایت بکنه ♪♭??♭♪
خوشبهحال اون که با شهید رفاقت بکنه ♪♭??♭♪ یه شهید اگه بخواد محشرو غوغا میکنه ♪♭??♭♪
یه شهید اگه بخواد گرهها رو وا میکنه ♪♭??♭♪ یه شهید اگه بخواد دست دنیا رو میگیره ♪♭??♭♪ خوشبهحال اون کسی که با شهادت میمیره ♪♭??♭♪
“به شهیدا مدیونیم شهدا رفتن که ما زنده بمونیم#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
میتونه شفاعت بکنه.mp3
8.81M
بازم از تو سوریه شهید آوردن😭
🎤 کربلایی سیدرضا_نریمانی
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 🌷
#شهید_میلاد_حیدری
⚜🕊روضه جانسوز شام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها سال 96 به نفسِ سید مجید بنی فاطمه⚜
دو چشمش بسته اما درد دارد
دو چشمش بسته اما درد دارد
یقینا بیش از اینها درد دارد
بریز آب روان بر سنگ غُسلش
ولی آرام اسماء درد دارد
نسیم آرامتر خوابیده بانو
مزن پروانه پر خوابیده بانو
دگر رخصت نیازی نیست جبریل
مزن دیگر به در خوابیده بانو
دو چشمت را به دست بسته بستم
تو را با هق هقی پیوسته بستم
مبادا پهلویت خونین شود باز
خودم بند کفن آهسته بستم
ندارد چاره با آهم بسازم
فقط با درد جان اهم بسازم
ز چوبی که نشد گهواره باشد
دوتا تابوت میخواهم بسازم
* خیلی سخته آدم بخواد عزیزش رو خودش غسل بده...از غروب هی میگفت بچه ها آروم گریه کنند...علی امشب خیلی تنهاست...با اسماء دوتایی کارها رو آماده کردن...کفن و آب و بچه ها دارن نگاه میکنن...همه آستینها به دهانشون...علی میخواد غسل بده...میخوام خودت روضه بخونی...*
بریز آب روان اسماء
به جسم اطهر زهرا
ولی آهسته آهسته
نگه کن زردی رویش
ببین بشکسته بازویش
لگد خورده به پهلویش
*اسماء میگه من آب میریختم...ولی یه وقت دیدم علی دست از غسل زهرا کشید...هی نگاه میکنه هی صورت به دیوار میذاره بلند بلند گریه میکنه...آقا جان شما به بچه ها گفتی آروم گریه کنن...چی شده داد میزنی...فرمود: همچین که غسل می دادم... دستم رسید به بازوی ورم کرده ی فاطمه...
امشب تا میتونی داد بزنی بگو وای مادر... وای مادر وای مادر... شروع کرد زهرا را کفن کردند... یه وقت علی نگاه کرد دید بچهها مات مبهوت... تا معجر زهرا را باز کرد دادش بلند شد... میگفت: یه خانوم هجده ساله موهاش سفید شده... زهرا روش و از علی میگرفت...تا کبودی صورتش رو علی نبینه...
انشالله خدا مادراتون رو براتون نگه داره... یه نگاه کرد دید بچه ها نگاه می کنند گفت بیاید... بچههای فاطمه برای آخرین بار مادرتون و ببینید... بچه ها آمدند جلو حسنین و زینبین خودشون رو روی بدن مادر انداختند... شیخ عباس قمی میگه: همچین که انداختن خودشونو یه وقت دستای زهرا بیرون اومد بچه ها رو بغل گرفت... منادی بین زمین و آسمان صدا زد: علی... بچه ها رو از مادرشون جدا کن...چرا؟میدونی چرا... چون این بچه ها طاقت ندارن و ملائکه طاقت ندارن گریه بچه های فاطمه رو ببینن... علی با احترام بچه ها رو بغل گرفت... ناز و نوازش میکرد... حسن جان خدا صبرت بده... حسین جان خدا صبرت بده...زینب جان منم بی مادر شدم...به همه عالم خواست یاد بده یادتون باشه هر وقت دیدی بچه خودش رو روی بدن عزیزش انداخت باید با احترام بلندش کنی... یه گودال بود...تو اون گودال یه بابای بی سر بود...یه دختری اومد خودش رو روی بدن انداخت...هی صدا زد بابا بلند شو ببین گوشواره هامو بردن... بابا بلند شو ببین خیمه ها رو آتیش زدن... دیدن دسته حسین بالا آمد این دختر رو بغل گرفت...مگه علی یاد نداده بود چه جور جدا کنند...ریختن تو گودال...آنقدر تازیانه زدن...هر چه بادا باد امشب میگم... یه وقت این دختر بلند شد گفت: بابا دارن منو میزنن.. بابا بلند شو رو دارن عمه رو... حسین*
شکسته بال و پری ز آشیانه می بردن
تنی ضعیف غریبان به شانه می بردن
جنازه ای که همه انبیا به قربانش
چه شد که هفت نفر مخفیانه می بردن
مدینه فاطمه را روز روشن آزرده
چه شد جنازه ی او را شبانه میبردن
به جای گل که گذارند به روی قبر رسول
برای او اثر از تازیانه می بردن
* سلمان میگه وسطای نماز بودم...دیدم یکی داره محکم درو میکوبه... ترسیدم چه خبر شده...زودی نماز رو سلام دادم...در رو باز کردم دیدم حسن ابن علی...سلمان کجایی بیا... گفتم آقا زاده چه خبر شده... گفت سلمان بابام خیلی تنهاست...مادرم و غسل داده...بیا بریم تشییع جنازه... هفت نفر بیشتر نبودند...علی بدن زهرا رو برداشت...میخواد بدن و تو قبر بذاره... سلمان و دیگران محرم نبودند... بچههای فاطمه هم که با اون وضعیت، علی تک و تنها بود...باید یکی تو قبر بایسته بدن و دست به دست بدهند، علی تنهاست... یه وقتی دید از تو قبر دوتا دست شبیه دستای پیغمبر...کنایه از اینکه علی جان بده امانت منو... نیمه شب علی با خجالت این پیکرو به دستای مبارک پیغمبر داد...خجالت کشید یا رسول الله... اون روزی که زهرا وارد خونه من شد صورتش کبود نبود... بازوش ورم کرده نبود...من از همین جا یه گریز بزنم...زینب این صحنه ی جا دیگه براش تداعی شد... اونم تو خرابه بود... زن غساله گفت خانوم دست نمیزنم تا به من نگی این بچه چرا بدنش کبود شده... صدا زد زن غساله از کربلا تا شام هرجا گفته بابا تازیانه خورده...ناله بزن:حسین....*
@emame3vom
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
|⇦•ما سپاهِ فتحِ خیبریم..
#رجز خوانی زیبا تقدیم به ارواح طیبۀ شهدا خصوصاً سردار دلها #حاج_قاسم_سلیمانی و شهدایِ محور مقاومت با نوای کربلایی سید رضا نریمانی
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
یاعلی یاعلی، یاعلی یاعلی
ما سپاهِ فتحِ خیبریم
رهروانِ راه حیدریم
غیرت و عزت ایرانی هست، الله اکبر
تا ابد شور جمارانی هست، الله اکبر
یک سلیمانی ما رفت ولی، الله اکبر
بیست میلیون سلیمانی هست، الله اکبر
چه سپاهی چه امیری
چه مصباح منیری
چه فرماندهی کلی
چه یاران دلیری
«علی اسدالله، علی ولی الله»
یاعلی یاعلی، یاعلی یاعلی
خون این شهید برکت است
این شروع فتح و نصرت است
وقت برپایی یک عاشوراست، الله اکبر
صحنه لبریز سلیمانیهاست، الله اکبر
حاج قاسم وسط معرکه گفت، الله اکبر
فتح قدس است که پیروزی ماست، الله اکبر
چه امیری چه امامی
چه شوری چه کلامی
همه منتقم هستیم
چه لبیک قیامی
«علی اسدالله، علی ولی الله»
ــــــــــــــــــ
#سید_رضا_نریمانی
#مدافعان_حرم
#راهیان_نور
#فاطمیه. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
1_449056924.mp3
19.71M
+خبر چ سنگینه . .
.
🍃🥀🍃ایت_الله_مصباح
🥀بشنویم🍂
.
🔸 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ.. 🔸
تا حسین ازجان گذشت وسوی قربانگاه رفت
اززمین تا آسمان، پیوسته دود آه رفت
چون قدم در وادی سرخ منا می زد حسین
"ازحرم تا قتلگه، زینب صدا می زد حسین"
ذوالجناح او به خیمه سربه خاک غم نهاد
ازفغان کودکان لرزه به عرش حق فتاد
چون که آتش ازغمش برماسوا می زد حسین
ازحرم تا قتلگه، زینب صدا می زد حسین
مثل برق ازپیش چشمش می گذشت آن لحظه ها
دست برسر، داشت برلب، ناله ی واغربتا
داغ وقتی بردل اهل ولا می زد حسین
ازحرم تا قتلگه، زینب صدا می زد حسین
قاتل ازیک سودوید و زینب ازیک سودوید
قاتل اوخنجرو زینب ز دل آهی کشید
با هزاران زخم دم از ربنّا می زد حسین
ازحرم تا قتلگه ،زینب صدا می زد حسین
لحظه ای که با خدا، لبریز شور وحال بود
اول معراج او ازخاک آن گودال بود
درهمان لحظه که پَرسوی خدا می زد حسین
ازحرم تا قتلگه، زینب صدا می زد حسین
از زمین تا آسمان گلبانگ واویلا رسید
ناگهان برگوش او، فریادی از زهرا رسید
چون که سربر دامن خیرالنسا می زد حسین
ازحرم تا قتلگه، زینب صدا می زد حسین
سیدهاشم وفایی
🥀مرثیه_امام_حسین علیه السلام
◼️گودال #شب_جمعه
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
🌾🍃🌾صلوات
نوحه رفیق شهیدم از رضا نریمانی
یه جوون با صفا و آسمونی ◦♪◦ بوسه زد به پاهای پدر بلند شد ◦♪◦
سرشو رو دست گرفت برای زینب ◦♪◦ تا که تو تموم سرها سربلند شد ◦♪◦
پا شد و یاعلی گفت و ساکشو بست ◦♪◦ از زیر قرآن گذشت و بیقرار شد ◦♪◦
مال این زمین نبود، آسمونی بود ◦♪◦ توی قلب زینبیها موندگار شد ◦♪◦
مثِ محسن حججی، باید از سر بگذری ◦♪◦ اگه دوست داری بشی فدای زینب ◦♪◦
سینهزن بیا مثِ همهی مدافعان ◦♪◦ سینهتو سپر بکن برای زینب ◦♪◦
“آرزومه ، آرزومه رفیق شهیدم انگار روبرومه”
هنوز از تو سوریه شهید میارن ◦♪◦ هنوزم ترانهی لبا حسینه ◦♪◦
هنوز انتخاب توی دستای زهراست ◦♪◦ کسی انتخاب میشه که با حسینه ◦♪◦
چه خوبه نگاهمون به آسمون شه ◦♪◦ ریشه در خاک زمین هم اگه داریم ◦♪◦
واسه حفظ دین و قرآن سرمونو ◦♪◦ مثل محسن حججی رو دست بذاریم ◦♪◦
اسم پاک شهدا، توی آسمون دل ◦♪◦ داره سوسو میزنه مثِ ستاره ◦♪◦
توی جنت خدا، میشه همدم حسین ◦♪◦ شهیدی که سر توی بدن نداره ◦♪◦
“آرزومه ، آرزومه رفیق شهیدم انگار روبرومه”

کار ما حسینیا جنونه تنها ◦♪◦ تا حریم اهل بیت نمونه تنها ◦♪◦
خوشبهحال شهدا شدن حسینی ◦♪◦ بیشتر از اون خوشبهحال بیکفنها ◦♪◦
نمیارزه بی حسین تموم دنیا ◦♪◦ با حسین باید رسید به آسمونا ◦♪◦
با پیرهن سیاه میشی وارد جنت ◦♪◦ رو سفید میشیم پیش حضرت زهرا ◦♪◦
من محاله تا ابد، از خدا چیزی بخوام ◦♪◦ وقتی باشم شامل دعای زینب ◦♪◦
خدا ما رو آفرید، تا یه روز فدا بشیم ◦♪◦ واسه داغ ظهر عاشورای زینب ◦♪◦
“آرزومه ، آرزومه رفیق شهیدم انگار روبرومه” #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها