.
•|⇦بخوان دعای فرج را که..
#روضه_امام_صادق علیه السلام _حاج احمد واعظی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
بخوان دعای فرج راکه یار می آید
نسیم رحمت پروردگار می آید
بخوان دعای فرج را که ماهِ منتظران
چو مِهر از افقِ انتظار می آید
بخوان دعای فرج را که میدهند نوید
به شهرِ دلِ گمشدگان شهریار می آید
*باور کنید یكي از بهترین عنایتهای خداوند نسبت به بنده اش اینِ که دلش کانون عشق ارباب باشه ،دلی که پر از محبت امیرالمؤمنین و عشق به حضرات و منتظر امام زمان و پُر از سوز وگداز ابی عبداللهِ...*
شکر خدایی که درگِلم از خاک این حرم زده
اسمِ منُ تویِ عاشقایِ عشق حسينی رقم زده
یه دونه تسبیح کربلاش دو دنیارو آباد میکنه
صد تا بهشت و روهم دیگه میخره و آزاد میکنه
*این حسین دوستی، عشق به ارباب، شوق زیارت کربلا، هرچی که تو این فضا هست ،همش رو مدیون امام صادق علیه السلام هستيم،که مرتب امام صادق مي فرمودند:مَردمحسینی باشید، ثواب گريه برايِ حسين رو بيان مي كرد ،كسي كه براي حسين گريه كنه مادرمون زهرا و بابامون علي دوسش داره، گريه كن ها دارن به مادرمون زهرا و جدمون رسول الله هديه ميدن، مي فرمودند:مردم برید کربلا هرجوری میتونید ،هرچهمیتونید بریدکربلا،امام صادق فرمود: کسی کربلا نره مشمول خیر کثیر نیست، اصلاً فردا اعمالت خوب باشه،پرونده ات خوب باشه به هرشکلی موررد عنایت خداوند قرار بگیری ،بری بهشت اما اگه کربلا نرفته باشی مستأجری،کربلا رفته ها توي بهشت هرچی دارن به نامشون خورده مال خودشونه...
امام صادق سفارش روزانه میکنه، فرمود: فلانی هر روز میری زیارت جدمحسین ؟..آقا هرروز ؟آقا راهم خیلی دوره قربونت برم،یابن رسول الله من ماها طول میکشه از شهرم راه بیوفتم تا کربلا برم،فرمود: پس کاری که میگم هرچی میتونی انجام بده ،فرمود: هرچی میتونی تو هر فرصتی برو پشت بام خونه یا یه بلندی زیرآسمان یه نگاه به سمت راست آسمان و یه نگاه به سمت چپ، رو به روی قبله، دستات رو بذار روسینه ات، بگو: "السلام علیک یا اباعبدالله" اینکار رو هرچی میتونی انجام بده،مثل اينكه زائر حسینی ...
امام صادق به یکی فرمود: فلانی! در جايي در مجلس روضه شركت كرده بودي، وقتی بلند شدی بری بیرون، دم در كنارِ كفش ها دیدی یه نفر نشسته بود زیر عبا، اون من بودم. آقا! چرا اونجا دم در؟مجلسِ شما و جدِ شما بود، چرا داخل نشديد و بالا ننشستيد؟حضرت فرمود: بالا جايِ مادرمون فاطمه است،بالا جایِ جَدّمونِ ...
الهی براي امام صادق بميرم،که این آقارو نصف شب میریختن خونه اش، امام صادق عُمری ازش گذشته،پیرمَردِ، نه ملاحظه سن و سال و نه مراعات حجت خدا بودن رو مي كردن...
سرو پايِ برهنه میکشیدن آقارو، خود نامردش سوار مركب میشد با طناب دستای آقارو می بست،پشت سر میکشید ..*
شبهای بی شماری قلب مرا فِسردن
پا و سرِ برهنه بیرون زخانه بردن
درسینه قلب زارم از غصه پاره پاره
من خسته و پیاده آن بی حیا سواره
دربین راه لعنِ بنی اُمیه کردم
پایم چو درد میکرد یادِ رقیه کردم
*آقا قربونت برم..اگر پابرهنه همجسارت کردن خیلی فرق میکنه با کوچولویِ سه ساله ای که نمیتونه فرارکنه، چند روزه آب نخورده، باباش رو کشتن،عموجانش روکشتن، داداشش روکشتن، ریختن خیمه هاشون رو غارت کردن، پیرهنشم آتیش گرفته ..
اما میگه دیدم امام صادق پابرهنه لابه لای آتیش ،همین جوری قدم میزد، من پسرِ ابراهیم خلیلم،یه ذره آتش کارگر نشد، نه به پاهای مبارکش نه به گوشه ي لباسش، "اَنَا بْنُ ابراهیم "من پسر خلیلم که خدا آتش رو بر او سرد وسلامت قرارداد، پاهاش رو میذاشت رو این شعله ها میرفت.
آي خدا!کاش اون روز مدینه هم پشت در مادر رو کمک میکردی که شعله ها صورتش رو نسوزونن،کاش به رقيه هم کمک میکردی پاهاش تاول نزنه ..الهی بمیرم براش ، یا تاول داشت یا خار تو پا رفته بود، با انگشتای کوچولوش خارها رو در مي آوُرد،ای حسین ....خدایا به حق ابی عبدالله و به این روضه های جانسوز "عجل لولیک الفرج "
ــــــــــــــــــ
#حاج_احمد_واعظی
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
═══ ೋೋ═══
👇
⇦🕊روضه جانسوز حضرتِ رقیه سلام الله علیها _
#حاج_احمد_واعظی
بابا،بابا،بابا....
دلم بشکسته بود،بابا!
غمین و خسته بود،بابا!
دو دستِ کوچولویِ من
به زنجیر بسته بود،بابا!
*امشب شبِ رقیه جانِ،دلِ همه الان رفته خرابه...*
نبودی، ببینی،به چشمام موجِ دریا رو
نبودی،ببینی،چه جوری می زدن ما رو
*بابا! دنبالم می دویدن،تازیانه هارو می چرخوندن،من یه دخترِ کوچولوم،آدم های گُنده سرم می ریختن...*
نبودی،ببینی،چه زجری می کشیدم من
تو صحرا، رو خارا،برهنه پا، دویدم من
بابا،بابا،بابا....
دیگه بسه جدایی
منو ببر بابایی
دلم خون و رُخم زرده
روزا گرم و شبا سرده
سَرَم،چشمم،تنم
گوشم،همه درده
نیگاه کن،شده رخسارِ من نیلی
یه باره می اُفتم،سرم گیج میره از سیلی
*بابا!صورتِ منو نگاه کن چیکار کردن...*
بابا،بابا،بابا....
نمونده دیگه سو به چشمای ترم، بابا!
یا از ترس،یا از درد،شب از خواب می پرم، بابا!
*خواب بود بچه،تو خواب دید بغل باباست،تا چشماش رو باز کرد دید خرابه است،بابا نیست...بهونه ی بابا رو گرفت....
نانجیبا می خواستن آرومش کنن،سر باباش رو گذاشتن تو یه طبق،تا از در خرابه وارد کردن،عمه ی سادات که فهمید چه خبرِ،بلند شد،دوید رفت جلوشون رو گرفت...چیکار می کنید؟نبرید این سر رو، می کُشید این بچه رو،خودم آرومش می کنم،برگردونید این طبق رو...آی حسینا! عمه سادات رو با تازیانه زدن...بی بی رو کنار زدن،این طبق رو بردن جلو...حسین...
گفت: دیدم کنار ضریح، پیر زنی یه چیزی رو تو دستش گرفته بود،گریه می کرد،هی نشون میده به ضریح...بلند شد برِ.... گفتم:مادرجان! من داشتم نگاه می کردم،می تونم ازت بپرسم این چی بود؟یا چی می گفتی؟
شروع کرد گریه کردن،گفت:پسرم ما از عشایرِ ایرانیم،تو بیابون و دشتیم،خیلی وقت ها در اثر راه رفتن،پاهامون زخم میشه...کفِ پاهامون آبله میزنه،از گیاهان دارویی،چربی حیوانات،یه پماد داریم،میزنیم خوب میشیم....
گفت:وقتی داشتم می اومدم اینجا،شنیدم این دخترکوچولو پاهاش آبله داره،از همون پماد آوردم،داشتم می گفتم:قربونت بشم،پات خوب شده؟...
ان شاءالله تو حرمش باشیم،همون حرمی که هنوز احساس می کنیم داره میگه: بابا!...
⇦🕊روضه جانسوز حضرتِ رقیه سلام الله علیها _ ویژه ایام محرم و صفر _حاج احمد واعظی
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
بابا،بابا،بابا....
دلم بشکسته بود،بابا!
غمین و خسته بود،بابا!
دو دستِ کوچولویِ من
به زنجیر بسته بود،بابا!
*امشب شبِ رقیه جانِ،دلِ همه الان رفته خرابه...*
نبودی، ببینی،به چشمام موجِ دریا رو
نبودی،ببینی،چه جوری می زدن ما رو
*بابا! دنبالم می دویدن،تازیانه هارو می چرخوندن،من یه دخترِ کوچولوم،آدم های گُنده سرم می ریختن...*
نبودی،ببینی،چه زجری می کشیدم من
تو صحرا، رو خارا،برهنه پا، دویدم من
بابا،بابا،بابا....
دیگه بسه جدایی
منو ببر بابایی
دلم خون و رُخم زرده
روزا گرم و شبا سرده
سَرَم،چشمم،تنم
گوشم،همه درده
نیگاه کن،شده رخسارِ من نیلی
یه باره می اُفتم،سرم گیج میره از سیلی
*بابا!صورتِ منو نگاه کن چیکار کردن...*
بابا،بابا،بابا....
نمونده دیگه سو به چشمای ترم، بابا!
یا از ترس،یا از درد،شب از خواب می پرم، بابا!
*خواب بود بچه،تو خواب دید بغل باباست،تا چشماش رو باز کرد دید خرابه است،بابا نیست...بهونه ی بابا رو گرفت....
نانجیبا می خواستن آرومش کنن،سر باباش رو گذاشتن تو یه طبق،تا از در خرابه وارد کردن،عمه ی سادات که فهمید چه خبرِ،بلند شد،دوید رفت جلوشون رو گرفت...چیکار می کنید؟نبرید این سر رو، می کُشید این بچه رو،خودم آرومش می کنم،برگردونید این طبق رو...آی حسینا! عمه سادات رو با تازیانه زدن...بی بی رو کنار زدن،این طبق رو بردن جلو...حسین...
گفت: دیدم کنار ضریح، پیر زنی یه چیزی رو تو دستش گرفته بود،گریه می کرد،هی نشون میده به ضریح...بلند شد برِ.... گفتم:مادرجان! من داشتم نگاه می کردم،می تونم ازت بپرسم این چی بود؟یا چی می گفتی؟
شروع کرد گریه کردن،گفت:پسرم ما از عشایرِ ایرانیم،تو بیابون و دشتیم،خیلی وقت ها در اثر راه رفتن،پاهامون زخم میشه...کفِ پاهامون آبله میزنه،از گیاهان دارویی،چربی حیوانات،یه پماد داریم،میزنیم خوب میشیم....
گفت:وقتی داشتم می اومدم اینجا،شنیدم این دخترکوچولو پاهاش آبله داره،از همون پماد آوردم،داشتم می گفتم:قربونت بشم،پات خوب شده؟...
ان شاءالله تو حرمش باشیم،همون حرمی که هنوز احساس می کنیم داره میگه: بابا!..
➖➖➖➖➖➖➖
#حاج_احمد_واعظی
احمد واعظی0d94cd131d779a666745c81741b2587frg5zrz3gvbgv33g.mp3
زمان:
حجم:
8.17M
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حاج_احمد_واعظی
#آواز_بیات_اصفهان
شاعر:حاج احمد واعظی
ای فرشته من چرا پرت شکسته
قلب مهربانت چرا به غم نشسته
ای اميد دلها،يا فاطمه يا زهرا
اي خدا عزيزم به غصه خو گرفته
بر تنش نشانهاست که از عدو گرفته
زينبش بپرسد به آه و ناله از من
از چه مادر من بخانه رو گرفته
ای اميد دلها ، يا فاطمه يا زهرا
اي هم آشيانم عزيزم چرا زلانه می روی
با پر شکسته ز لانه چرا شبانه می روی
جوجه های نازت کنارت نشسته گريه می کنند
چون تو با پيکری پر از زخم ز تازيانه می روی
نور ديده مرو ، قد خميده مرو ؛آه از اين جدايی
بی رمق نگارم مکن تو کار خانه
گفته ای پس از مرگ بشويمت شبانه
ای خدا چگونه بدست خسته ی خود
پيکرت سپارم به خاک مخفيانه
ای اميد دلها ، يا فاطمه يا زهرا
ای گل بهارم قرارم فدای قلب پاره ات
رو مگير از من عزيزم که می کنم نظاره ات
از نگاه حسن به رويت خبر شدم که وای من
گوئيا به کوچه ز سيلی شکسته گوشواره ات
عزم رفتن مکن ، خون دل من مکن ؛آه از اين جدايی
من غمين توأم که دست تو شکستند
تو غمين منی که دست من ببستند
آشيانه ی وحی ميان شعله می سوخت
مردم مدينه به خانه ها نشستند
ای اميد دلها ، يافاطمه يازهرا
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
_شعر_و_سبک_مداحی
⇦🕊روضه جانسوز حضرتِ رقیه سلام الله علیها _
#حاج_احمد_واعظی
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
بابا،بابا،بابا....
دلم بشکسته بود،بابا!
غمین و خسته بود،بابا!
دو دستِ کوچولویِ من
به زنجیر بسته بود،بابا!
*امشب شبِ رقیه جانِ،دلِ همه الان رفته خرابه...*
نبودی، ببینی،به چشمام موجِ دریا رو
نبودی،ببینی،چه جوری می زدن ما رو
*بابا! دنبالم می دویدن،تازیانه هارو می چرخوندن،من یه دخترِ کوچولوم،آدم های گُنده سرم می ریختن...*
نبودی،ببینی،چه زجری می کشیدم من
تو صحرا، رو خارا،برهنه پا، دویدم من
بابا،بابا،بابا....
دیگه بسه جدایی
منو ببر بابایی
دلم خون و رُخم زرده
روزا گرم و شبا سرده
سَرَم،چشمم،تنم
گوشم،همه درده
نیگاه کن،شده رخسارِ من نیلی
یه باره می اُفتم،سرم گیج میره از سیلی
*بابا!صورتِ منو نگاه کن چیکار کردن...*
بابا،بابا،بابا....
نمونده دیگه سو به چشمای ترم، بابا!
یا از ترس،یا از درد،شب از خواب می پرم، بابا!
*خواب بود بچه،تو خواب دید بغل باباست،تا چشماش رو باز کرد دید خرابه است،بابا نیست...بهونه ی بابا رو گرفت....
نانجیبا می خواستن آرومش کنن،سر باباش رو گذاشتن تو یه طبق،تا از در خرابه وارد کردن،عمه ی سادات که فهمید چه خبرِ،بلند شد،دوید رفت جلوشون رو گرفت...چیکار می کنید؟نبرید این سر رو، می کُشید این بچه رو،خودم آرومش می کنم،برگردونید این طبق رو...آی حسینا! عمه سادات رو با تازیانه زدن...بی بی رو کنار زدن،این طبق رو بردن جلو...حسین...
گفت: دیدم کنار ضریح، پیر زنی یه چیزی رو تو دستش گرفته بود،گریه می کرد،هی نشون میده به ضریح...بلند شد برِ.... گفتم:مادرجان! من داشتم نگاه می کردم،می تونم ازت بپرسم این چی بود؟یا چی می گفتی؟
شروع کرد گریه کردن،گفت:پسرم ما از عشایرِ ایرانیم،تو بیابون و دشتیم،خیلی وقت ها در اثر راه رفتن،پاهامون زخم میشه...کفِ پاهامون آبله میزنه،از گیاهان دارویی،چربی حیوانات،یه پماد داریم،میزنیم خوب میشیم....
گفت:وقتی داشتم می اومدم اینجا،شنیدم این دخترکوچولو پاهاش آبله داره،از همون پماد آوردم،داشتم می گفتم:قربونت بشم،پات خوب شده؟...
ان شاءالله تو حرمش باشیم،همون حرمی که هنوز احساس می کنیم داره میگه: بابا!...#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
⇦🕊روضه جانسوز حضرتِ رقیه سلام الله علیها _
#حاج_احمد_واعظی
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
بابا،بابا،بابا....
دلم بشکسته بود،بابا!
غمین و خسته بود،بابا!
دو دستِ کوچولویِ من
به زنجیر بسته بود،بابا!
*امشب شبِ رقیه جانِ،دلِ همه الان رفته خرابه...*
نبودی، ببینی،به چشمام موجِ دریا رو
نبودی،ببینی،چه جوری می زدن ما رو
*بابا! دنبالم می دویدن،تازیانه هارو می چرخوندن،من یه دخترِ کوچولوم،آدم های گُنده سرم می ریختن...*
نبودی،ببینی،چه زجری می کشیدم من
تو صحرا، رو خارا،برهنه پا، دویدم من
بابا،بابا،بابا....
دیگه بسه جدایی
منو ببر بابایی
دلم خون و رُخم زرده
روزا گرم و شبا سرده
سَرَم،چشمم،تنم
گوشم،همه درده
نیگاه کن،شده رخسارِ من نیلی
یه باره می اُفتم،سرم گیج میره از سیلی
*بابا!صورتِ منو نگاه کن چیکار کردن...*
بابا،بابا،بابا....
نمونده دیگه سو به چشمای ترم، بابا!
یا از ترس،یا از درد،شب از خواب می پرم، بابا!
*خواب بود بچه،تو خواب دید بغل باباست،تا چشماش رو باز کرد دید خرابه است،بابا نیست...بهونه ی بابا رو گرفت....
نانجیبا می خواستن آرومش کنن،سر باباش رو گذاشتن تو یه طبق،تا از در خرابه وارد کردن،عمه ی سادات که فهمید چه خبرِ،بلند شد،دوید رفت جلوشون رو گرفت...چیکار می کنید؟نبرید این سر رو، می کُشید این بچه رو،خودم آرومش می کنم،برگردونید این طبق رو...آی حسینا! عمه سادات رو با تازیانه زدن...بی بی رو کنار زدن،این طبق رو بردن جلو...حسین...
گفت: دیدم کنار ضریح، پیر زنی یه چیزی رو تو دستش گرفته بود،گریه می کرد،هی نشون میده به ضریح...بلند شد برِ.... گفتم:مادرجان! من داشتم نگاه می کردم،می تونم ازت بپرسم این چی بود؟یا چی می گفتی؟
شروع کرد گریه کردن،گفت:پسرم ما از عشایرِ ایرانیم،تو بیابون و دشتیم،خیلی وقت ها در اثر راه رفتن،پاهامون زخم میشه...کفِ پاهامون آبله میزنه،از گیاهان دارویی،چربی حیوانات،یه پماد داریم،میزنیم خوب میشیم....
گفت:وقتی داشتم می اومدم اینجا،شنیدم این دخترکوچولو پاهاش آبله داره،از همون پماد آوردم،داشتم می گفتم:قربونت بشم،پات خوب شده؟...
ان شاءالله تو حرمش باشیم،همون حرمی که هنوز احساس می کنیم داره میگه: بابا!...
.
|⇦•کسی نشناخت زهرا را...
#قسمت_اول #روضه_حضرت_زهرا سلام الله علیها اجرا شده فاطمیه ۱۴۰۳ به نفس حاج احمد واعظی
●━━━━━━───────
از آن روزی که سامان داد هستی،کل دنیا را
کسی نشناخت زهرا را، سلام الله علیها را
سلام الله علیها کیست این خورشید بی پایان
که روشن کرده از خاک قدومش چشم دنیا را
سلام الله علیها، از صلاة او، چه میدانی که خسته کرده تسبیحات او پشتِ مصلی را
*جانِ عالم به فدات بیبی جانم، فدای شما و به محراب ایستادن شما و نماز خوندن شما،شنیدید به وقت نماز،خداوند همه بالاییها رو صدا میزد:"یا ملائکتی! اُنظُروا اِلی اَمَتی فاطمَه " بیاید نگاه کنید چه جوری بدنش میلرزه؛ بیاید نگاه کنید نماز فاطمه ی منو...*
سلام الله علیها ازصلاة او چه میدانی
که خسته کرده تسبیحات او پشتِ مصلی را
*تسبیحاتی که امروز، عزیزانش فرمودند:
یه دو رکعت نماز با تسبیحات مادرم فاطمه سلام الله علیها از هزار رکعت پیش من عزیزتره. فرمودند: شامل حال کیه این ذکرکثیر ویژهای که خداوند در قرآن اشاره کرده؛ کیه این ذاکرش؟ یکی از مصادیقش، بارزترینش، روشن ترینش، مهمترینش، کسی که بعد از نماز تسبیحات حضرت زهرا بگه..که مثل همین روزهای گذشته با همه بیرمقی خمیده میومد احد کنار قبر حمزه سیدالشهدا مینشست گریه میکرد، زار میزد، درد دل میکرد،با عموجانش حمزه حرف می زد. معروفه که از همون خاک اولین تسبیح تربت شاید توسط بیبی ساخته شد ،از قبر عمو جانش حمزه خاک برداشت و گل درست کرد و گلوله درست کرد و به عدد تسبیحی که میخواست خانم تسبیح ساخت. کنار قبر عمو جانش حمزه درد دل میکرد.. گفت : که ای عموی راز نگهدار من،حمزه دلاور پهلوون، یادته کسی جرات نمیکرد به عزیز برادرت چپ نگاه کنه، به بابام رسول خدا ،تا تو بودی...*
ای عموی راز نگهدار من
گوش کنی اینک تو به اسرار من
عمو جان! حق مرا از نظر انداختن
اهل مدینه به سرم تاختن
*ریختن خونمون؛ عموی دلاورم کجا بودی که بین در و دیوارفضه را صدا زدم.. شام غریبان مادره امشب؛ چه گذشته نمیدونم...الهی برات بمیرم... الهی برات بمیرم...رحمت خدا به اشکاتون ؛خدا این اشکا رو ازتون نگیره ؛خدا گریه به سوز و گدازه بیبی رو از هیچ کی نگیره؛ هرکی داره براش زیاد کنه؛ به قرآن! گنجه رفقا؛ نمیدونیم این روضهها چیه؟ کمش، زیادش، کوچیکش، بزرگش،به قرآن اینا حساب کتاب ماست... روضه، روضه است. محل رفت و آمد بالاییاست... الان چشم دلت باز باشه ازدحام رفت و آمد بالاییا ،صدای شه پر بالاییا میاد..غریبانه به اسما فرمود:بیا کمکم کن.به آقا فرموده بود: راضی نیستم اونایی که اذیتم کردن...اونایی که حق تو رو گرفتن... آقا جان هیچ کی نباشه...همه چی مخفی باشه...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حاج_احمد_واعظی
#فاطمیه #حضرت_زهرا
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده فاطمیه ۱۴۰۳ به نفس حاج احمد واعظی
●━━━━━━───────
بچهها نشستن... توی عالم مادری تر از بچههای بیبی مگه هست؟! اول و آخر عاطفه و احساسن. بچهها نشستن... بدنی که ازش هیچی نمونده، که آب شده؛ بابا قراره غسل بده.بیبی فرموده بود:علی جان! از زیر پیرهن غسلم بده... اسما آب میریخت، مولا غسل میداد...اشکای مبارکش میریخت... یک دفعه بین غسل دادن حالش عوض شد ...خودشو کنار کشید؛هی سرشو به دیوار میزنه علی، فریاد میزنه، مظهر صبر خدا به هم ریخته؛ بلند بلند گریه میکنه... وای زهرااااااام واااااای... آقاجان چی شد؟! چه اتفاقی افتاد؟! حق با شماست...فقدان فاطمه حق باشماست.. اما ندیده بودم اینجوری... چی شد آقام؟! فرمود:اسما رها کن علی رو... اسما بیا نگاه کن هنوز بازوش ورم داره... اسما بیا ببین چکار کردن با فاطمه...اسما بیا ببین چه جوری زدنش ... هرجوری بود کارو تمامکرد*
بریز آب روان اسما
به جسم اطهر زهرا
ولی آهسته آهسته
همه خواب و علی بیدار
نهاده سر روی دیوار
کشد آه از دل خونبار
ولی آهسته آهسته...
*شده تا حالا مجبور باشی آروم گریه کنی؟! نه! نه ! همچین شرایطی برای ما به وجود نیومده؛ تمام حواس علی، به اطرافه کسی متوجه نشه؛ گاهی شاید،دست می گیره به دهن، اسماء...!*
ببین بشکسته پهلویم
سیه گردیده بازویم
خودش همه کار رو باید انجام بده؛ برای همه هستیش ،برای همه زندگیش... هرجوری بود تموم شد.بندای کفن رو بست ؛چشمش به بچههاش افتاد، دارن دق میکنن...حسن جان! حسین جان! دخترم! بچهها ! پاشین قربونتون برم ؛ بیاید یکبار دیگه مادر رو ببینید؛ بچهها پریدن از جا؛خودشون رو انداختن از دو طرف؛ آقاجون ابی عبدالله، امام حسن ،از دو طرف اومدن خودشون رو سینه مادر قرار دادن، امیرالمومنین داره با اشک نگاه میکنه منظره رو ؛ خودِ مولا میگه :یه دفعه دیدم بنده ها خود به خود باز شد، گرههای بند کفن وا شد، دستای مادر اومد بیرون، یکی گردن حسنش یکی گردن حسینش... مولا فرمود: صدایی از بالا شنیدم: آقا! بچهها رو جدا کن... بالا به هم ریخته بالاییا تاب نیاوردن ،بیتاب شده خلقت بردار بچهها رو...امروز من تعریف میکنم همه به هم میریزن؛ یه روز دق کنیم جا داره؛ اما بالاییا! اتفاق خاصی اینجا برای بچهها نمیافته، باباشون اسدالله ،مثل شیر هست ،تازه تو خونه هست، دشمنی نیست ،هتاکی نیست، حرامی نیست ،جمع خانوادگی ان ،با مادر دارن وداع میکنن،شما میگید ما به هم ریختیم... آی بالاییا ! من بچههایی رو میشناسم رو بدن بی سر باباشون افتاده بودن... اونجا چه دلی داشتید وقتی یه عده با تازیانه ریختن.....*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#غسل_شبانه
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حاج_احمد_واعظی
#فاطمیه
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
شبهای آخر است گدا را حلال کن - وداع با محرم Roze_Shab-Jome_Vaezi.mp3
زمان:
حجم:
7.79M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
🔊 دارد تمام میشود آقا عزای تو
◼️ #وداع_با_محرم ،
توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام
🎤#حاج_احمد_واعظی
دارد تمام می شود آقا عزای تو
کم گریه کرده ایم محرم برای تو
شبهاي آخر است... گدا را حلال كن
اين هم بساطِ نوكر بي دست و پاي تو
ما را ببخش گريه ي سيري نكرده ايم
چشمانِ خشكِ ما خجل از اين عزاي تو
هر روز روز تو همه جا محضر شما
یعنی که هست هر چه زمین کربلای تو
تنها بلد شدیم تباکی کنیم و بس
گریه کند برای تو صاحب عزای تو
تازه به شام می رسد از راه قافله
تازه رسیده نوبت تشت طلای تو
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها