#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
متن روضه 2
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
آجرك الله يا صاحب الزمان...
امشب کجا زانوی غم بغل گرفتی...
برای غربت امام عسکری زار زار گریه می کنی و...
اشک میریزی...
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
🔸خون جای اشک می چکد از چشم اطهرت
داغ پدر.. خیلی سخته...
مخصوصا.. برا کسی که پنج سال بیشتر نداره...
مخصوصا.. برای کسی که بابای مهربونی...مثل امام عسکری داره...
🔸داغی نشسته بر جگر داغدار تو
🔸در خون نشسته است دل درد پرورت
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
خدایا امشب خانه امام عسکری چه خبره...
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
🔸سیراب گشته است به دست مطهرت
یکی از سخت ترین لحظات برای فرزند...
اون موقعیه که...
بابا در بستر احتضار باشه و...
فرزند نتونه کاری کنه...
امام زمان آمد کنار بابا نشست...
هی خیره خیره به صورت قشنگ بابا نگاه میکرد...
گریه میکرد...
یک وقت امام عسکری فرمودند...
پسرم... مهدی جان...
تشنه ام بابا...
سریع رفتند یک ظرف آبی رو آوردند...
خود امام زمان...
با دستان مبارک لحظات آخر به بابا آب دادند...
پدر رو سیراب کردند...
عرضه بداریم...
یا صاحب الزمان...
خوب شد شما...
لحظه آخر کنار پدر بودید...
حضرت رو سیراب کردید...
نگذاشتید امام عسکری...
با لب تشنه از دنیا بره...
اما دلها بسوزه برای اون آقایی که کربلا...
گودال قتلگاه...
با لب تشنه...
سر از بدنش جدا کردند...
🔸مگر به کرببلا آب قیمت جان است
🔸چرا نگفته کسی این حسین مهمان است
فقط همین رو بگم...
وقتی ذوالجناح برگشت به طرف خیمه ها...
دختر ابی عبدالله اومد کنار ذوالجناح...
صدا زد... ذوالجناح...
میدونم بابام رو به شهادت رسوندند...
میدونم سر از بدنش جدا کردند...
فقط بهم بگو...
آیا بهش آب دادند یا نه...
یا جَوادَ اَبی هَل سُقِیَ اَبی اَم قَتَلُوهُ عَطشاناً
🔸چرا به تشنه لبان هیچ کس جواب نداد
🔸به کام تشنه شان یک دو جرعه آب نداد
-
.
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
آجرک الله یا صاحب الزمان
🔸تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
🔸زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن
بمیرم برات یا صاحب الزمان...
پنج سال بیشتر نداشتید اقا...
داغ بابا رو به دلتون گذاشتند...
🔸قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد
🔸سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن
از همینجا یک کاروان دل بریم...
خانه امام عسکری...
🔸طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد
🔸تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن
راوی میگه لحظات آخر...
دیدم امام عسکری در بستر بیماری...
فرمود برید پسرم مهدی رو خبر کنید...
بگید پسرم بیاد...
میگه رفتم داخل حجره نگاه کردم دیدم...
یه آقازاده خوش سیمایی...
صورت مبارکش مثل ماه میدرخشه...
مشغول عبادت خداست...
(الهی... یعنی میشه ما زنده باشیم یک روز چشم ما هم به جمال دلربای یوسف فاطمه روشن بشه)
عرضه داشتم آقا جان...
حال امام عسکری منقلبه...
میگه تا بر پدر وارد شد...
نگاه امام عسکری به جمال دلربای مهدیش افتاد...
صدا زد...
یا سَیِّدَ اَهْل ِبَیْتِهِ...
إسْقِنِی الْمَاءَ...
پسرم مهدی جان جرعه آبی برام بیار
بابا...
فَاِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی...
من دیگه رفتنیم بابا...
دیگه بعد از من یتیم میشی بابا...
دیگه بعد از من غریب میشی بابا...
پسرم.. بعد از من سر به بیابون ها میزاری...
همه تنهات میگذارند...
خدا ميدونه...
خیلی سخته برا فرزندی ببینه...
جلو چشمانش بابا داره جان میده...
نتونه کاری کنه...
اما هر طوری بود لحظات آخر...
حضرت با دستان مبارک به پدر آب دادند...
نگذاشتند امام عسکری با لب تشنه از دنیا برند...
عرضه بداریم یا صاحب الزمان...
خوب شد لحظات جان دادن شما کنار بابا بودید...
پدر رو سیراب کردید...
🔸پدرت لحظه های آخر عمر
🔸آب از دست پاکتان نوشید
اما یا صاحب الزمان...
میخوام بگم...
🔸دم آخر پسر نداشت حسین
آی کربلایی ها...
آماده ای بگم یا نه...
🔸دم آخر پسر نداشت حسین
🔸تشنگی از گلویش می جوشید
مردم.. من از شما سوال میکنم...
لحظه آخر پسران ابی عبدالله کجا بودند؟...
عزیزان ابی عبدالله کجا بودند سر بابا رو در آغوش بگیرند...
یک طرف علی اکبر...
با بدن قطعه قطعه...
روی زمین کربلا...
یک طرف دیگه هم امام سجاد...
از شدت بیماری...
با صورت به زمین افتاده...
نميتونه از جاش بلند شه...
لحظات آخر هر چی نگاه کرد ابی عبدالله...
دید کسی نمیاد کنارش...
یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا...
یک وقت چشمان مبارک باز کنه ببینه...
( وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ، وَ مُولِـغٌ سَيْفَهُ عَلى نَحْرِكَ )
شمر روی سینه حسین...
خنجر برهنه کرده...
تسلای دل امام زمان...
ناله بزن یاحسین...
🔸مولا چه عاشقانه به معراج رفته بود
🔸وقتي که زير چکمه ي آن نانجيب بود
🔸پيچيده بود ناله ي زينب ولي چه سود
🔸تنها سلاح خواهرش" امّن يجيب "بود
#روضه_امام_عسکری
#شهادت_امام_عسکری
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
آجرک الله یا صاحب الزمان
🔸تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
🔸زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن
بمیرم برات یا صاحب الزمان...
پنج سال بیشتر نداشتید اقا...
داغ بابا رو به دلتون گذاشتند...
🔸قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد
🔸سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن
از همینجا یک کاروان دل بریم...
خانه امام عسکری...
🔸طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد
🔸تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن
راوی میگه لحظات آخر...
دیدم امام عسکری در بستر بیماری...
فرمود برید پسرم مهدی رو خبر کنید...
بگید پسرم بیاد...
میگه رفتم داخل حجره نگاه کردم دیدم...
یه آقازاده خوش سیمایی...
صورت مبارکش مثل ماه میدرخشه...
مشغول عبادت خداست...
(الهی... یعنی میشه ما زنده باشیم یک روز چشم ما هم به جمال دلربای یوسف فاطمه روشن بشه)
عرضه داشتم آقا جان...
حال امام عسکری منقلبه...
میگه تا بر پدر وارد شد...
نگاه امام عسکری به جمال دلربای مهدیش افتاد...
صدا زد...
یا سَیِّدَ اَهْل ِبَیْتِهِ...
إسْقِنِی الْمَاءَ...
پسرم مهدی جان جرعه آبی برام بیار
بابا...
فَاِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی...
من دیگه رفتنیم بابا...
دیگه بعد از من یتیم میشی بابا...
دیگه بعد از من غریب میشی بابا...
پسرم.. بعد از من سر به بیابون ها میزاری...
همه تنهات میگذارند...
خدا ميدونه...
خیلی سخته برا فرزندی ببینه...
جلو چشمانش بابا داره جان میده...
نتونه کاری کنه...
اما هر طوری بود لحظات آخر...
حضرت با دستان مبارک به پدر آب دادند...
نگذاشتند امام عسکری با لب تشنه از دنیا برند...
عرضه بداریم یا صاحب الزمان...
خوب شد لحظات جان دادن شما کنار بابا بودید...
پدر رو سیراب کردید...
🔸پدرت لحظه های آخر عمر
🔸آب از دست پاکتان نوشید
اما یا صاحب الزمان...
میخوام بگم...
🔸دم آخر پسر نداشت حسین
آی کربلایی ها...
آماده ای بگم یا نه...
🔸دم آخر پسر نداشت حسین
🔸تشنگی از گلویش می جوشید
مردم.. من از شما سوال میکنم...
لحظه آخر پسران ابی عبدالله کجا بودند؟...
عزیزان ابی عبدالله کجا بودند سر بابا رو در آغوش بگیرند...
یک طرف علی اکبر...
با بدن قطعه قطعه...
روی زمین کربلا...
یک طرف دیگه هم امام سجاد...
از شدت بیماری...
با صورت به زمین افتاده...
نميتونه از جاش بلند شه...
لحظات آخر هر چی نگاه کرد ابی عبدالله...
دید کسی نمیاد کنارش...
یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا...
یک وقت چشمان مبارک باز کنه ببینه...
( وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ، وَ مُولِـغٌ سَيْفَهُ عَلى نَحْرِكَ )
شمر روی سینه حسین...
خنجر برهنه کرده...
تسلای دل امام زمان...
ناله بزن یاحسین...
🔸مولا چه عاشقانه به معراج رفته بود
🔸وقتي که زير چکمه ي آن نانجيب بود
🔸پيچيده بود ناله ي زينب ولي چه سود
🔸تنها سلاح خواهرش" امّن يجيب "بود
-#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
متن روضه 2
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
آجرك الله يا صاحب الزمان...
امشب کجا زانوی غم بغل گرفتی...
برای غربت امام عسکری زار زار گریه می کنی و...
اشک میریزی...
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
🔸خون جای اشک می چکد از چشم اطهرت
داغ پدر.. خیلی سخته...
مخصوصا.. برا کسی که پنج سال بیشتر نداره...
مخصوصا.. برای کسی که بابای مهربونی...مثل امام عسکری داره...
🔸داغی نشسته بر جگر داغدار تو
🔸در خون نشسته است دل درد پرورت
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
خدایا امشب خانه امام عسکری چه خبره...
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
🔸سیراب گشته است به دست مطهرت
یکی از سخت ترین لحظات برای فرزند...
اون موقعیه که...
بابا در بستر احتضار باشه و...
فرزند نتونه کاری کنه...
امام زمان آمد کنار بابا نشست...
هی خیره خیره به صورت قشنگ بابا نگاه میکرد...
گریه میکرد...
یک وقت امام عسکری فرمودند...
پسرم... مهدی جان...
تشنه ام بابا...
سریع رفتند یک ظرف آبی رو آوردند...
خود امام زمان...
با دستان مبارک لحظات آخر به بابا آب دادند...
پدر رو سیراب کردند...
عرضه بداریم...
یا صاحب الزمان...
خوب شد شما...
لحظه آخر کنار پدر بودید...
حضرت رو سیراب کردید...
نگذاشتید امام عسکری...
با لب تشنه از دنیا بره...
اما دلها بسوزه برای اون آقایی که کربلا...
گودال قتلگاه...
با لب تشنه...
سر از بدنش جدا کردند...
🔸مگر به کرببلا آب قیمت جان است
🔸چرا نگفته کسی این حسین مهمان است
فقط همین رو بگم...
وقتی ذوالجناح برگشت به طرف خیمه ها...
دختر ابی عبدالله اومد کنار ذوالجناح...
صدا زد... ذوالجناح...
میدونم بابام رو به شهادت رسوندند...
میدونم سر از بدنش جدا کردند...
فقط بهم بگو...
آیا بهش آب دادند یا نه...
یا جَوادَ اَبی هَل سُقِیَ اَبی اَم قَتَلُوهُ عَطشاناً
🔸چرا به تشنه لبان هیچ کس جواب نداد
🔸به کام تشنه شان یک دو جرعه آب نداد
-#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
|⇦•نذاشتی تنها بمونه بابا...
#سینه_زنی و توسل ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس سید رضا نریمانی•✾•
بقیة الله
نذاشتی تنها
بمونه بابا
توغصه خوردی واسه ی بابا
به کنج حجره
تا دست و پا زد
تو رو صدا زد
تو آب آوردی واسه ی بابا
هوایِ دلت
شده هوای کربلا
میخونی
با گریه از غمای کربلا
کسی نیست
به خواهش حسین جواب بده
بمیرم
کسی نبود یه قطره آب بده
سرش به دامن تو بوده
ولی سر امام حسین نه
به جسم پاکش احترام شد
به پیکر امام حسین نه
عزیزِ زهرا! حسن جانم!
حسن جانم! حسن جانم!
عزیزِ زهرا
بقیة الله
کجایی آقا
خدامیدونه که دلا خونه
تو مقتدایی
گره گشایی
تو که بیایی
غمی توی دلی نمیمونه
کجایی
کجارو دنبالت بگردمو
میدونی
دلو برات دیوونه کردمو
یه دنیا
غم نگفته توی قلبمه
نباشی
به کی بگم یه دنیا دردمو
نذاری ما غریب بشیم ها
میگیم به یاد اون قدیما
سحر خیز مدینه برگرد
برس به داد ما یتیما
عزیزِ زهرا، بقیة الله
بقیة الله، بقیة الله
دلا پریشون
چشا پر ازخون
هوایِ بارون
اینه هوای جمعه ها، بی تو
خبر که داری
تو بی قراری
با گریه زاری
گذشته روزگارِ ما بی تو
تونیستی
توغربتن تموم شیعیان
کجایی
امید ناامیدای جهان
غریبِ
بدون تو زمین وآسمان
غریبِ
غروب جمعه های جمکران
بلا و غصه شهر و پرکرد
همه دلا شده پر از درد
نمونده چاره ای برامون
تو رو قسم به زهرا برگرد
عزیزِ زهرا، بقیة الله
بقیة الله، بقیة الله
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
|♻️من سکینه ی حزینه ام...
#رسینه زنی و توسل ویژه شهادت حضرت سکینه سلام الله علیها اجرا شده
من سکینه ی حزینه ام
سنگ غم شکست آئینه ام..
یه دنیا غمه توسینه ام
وای وای وای ، وای وای وای...
اونکه بغضشو خورد تو گلو
اونکه تو دلش موند آرزو...
اونکه مشکو داد دست عمو
وای وای وای ، وای وای وای..
عمو رفتی برنگشتی
عمو تو کجای دشتی..
عمو فراموش نکردی
عمو گفتی برمیگردی..
عمو بی تو آب حرومه
عمو کارمون تمومه..
رقیه غش میکنه اگه تب کنی
کاش بودی اوضامونو مرتب کنی..
ای غیرت الله کجایی تا که نگاه
به چشمای خیس عمه زینب کنی..
«علمدار خدانگهدار ، علمدار خدانگهدار»
آسمون نشین
ای مه جبین..
به خاطر ما خوردی زمین
جاش خالی کجاست اُم البنین..
«وای وای وای ، وای وای وای»
مادرت که نیست
عمه که هست..
جای تو شده علم به دست
رفتی و قد بابا شکست..
«وای وای وای ، وای وای وای»
عمو چشم خورد قد و بالات
عمو تیر زدن توو چشمات..
عمو دستاتو بُریدن
عمو رو تنت دویدن..
عمو تو کمین نشستن
عمو فرقتو شکستن..
رفتی و صحرا رنگ بی رحمی گرفت
هر دلی از رفتنِ تو زخمی گرفت..
سفره ی نذری تو علقمه چیدیو
هر کسی از پیکر تو سهمی گرفت..
« علمدار خدانگهدار ، علمدار خدانگهدار »
حالا که عمو شدی شهید
دور خیمه ها شمر پلید
برا ما خط و نشون کشید...
«وای وای وای ، وای وای وای»
خنجر با نگاه نشون میده
چکمه ی سیاه نشون میده
راه قتلگاه نشون میده..
«وای وای وای ، وای وای وای»
عمو وای از دلِ سنگی
عمو صد مرکب جنگی..
عمو وای از ته گودال
عمو وای از تن پامال..
عمو پیرهن میره غارت
عمو ما میریم اسارت..
تنگه دلم دست عمو رو بوس کنه
بابا کجاست دخترشو عروس کنه..
کارم به جایی رسید بریم شهر شام
مطرب بیارن نگاه به ناموس کنه..
«علمدار خدانگهدار ، علمدار خدانگهدار
#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
متن روضه 2
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
آجرك الله يا صاحب الزمان...
امشب کجا زانوی غم بغل گرفتی...
برای غربت امام عسکری زار زار گریه می کنی و...
اشک میریزی...
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
🔸خون جای اشک می چکد از چشم اطهرت
داغ پدر.. خیلی سخته...
مخصوصا.. برا کسی که پنج سال بیشتر نداره...
مخصوصا.. برای کسی که بابای مهربونی...مثل امام عسکری داره...
🔸داغی نشسته بر جگر داغدار تو
🔸در خون نشسته است دل درد پرورت
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
خدایا امشب خانه امام عسکری چه خبره...
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
🔸سیراب گشته است به دست مطهرت
یکی از سخت ترین لحظات برای فرزند...
اون موقعیه که...
بابا در بستر احتضار باشه و...
فرزند نتونه کاری کنه...
امام زمان آمد کنار بابا نشست...
هی خیره خیره به صورت قشنگ بابا نگاه میکرد...
گریه میکرد...
یک وقت امام عسکری فرمودند...
پسرم... مهدی جان...
تشنه ام بابا...
سریع رفتند یک ظرف آبی رو آوردند...
خود امام زمان...
با دستان مبارک لحظات آخر به بابا آب دادند...
پدر رو سیراب کردند...
عرضه بداریم...
یا صاحب الزمان...
خوب شد شما...
لحظه آخر کنار پدر بودید...
حضرت رو سیراب کردید...
نگذاشتید امام عسکری...
با لب تشنه از دنیا بره...
اما دلها بسوزه برای اون آقایی که کربلا...
گودال قتلگاه...
با لب تشنه...
سر از بدنش جدا کردند...
🔸مگر به کرببلا آب قیمت جان است
🔸چرا نگفته کسی این حسین مهمان است
فقط همین رو بگم...
وقتی ذوالجناح برگشت به طرف خیمه ها...
دختر ابی عبدالله اومد کنار ذوالجناح...
صدا زد... ذوالجناح...
میدونم بابام رو به شهادت رسوندند...
میدونم سر از بدنش جدا کردند...
فقط بهم بگو...
آیا بهش آب دادند یا نه...
یا جَوادَ اَبی هَل سُقِیَ اَبی اَم قَتَلُوهُ عَطشاناً
🔸چرا به تشنه لبان هیچ کس جواب نداد
🔸به کام تشنه شان یک دو جرعه آب نداد
-#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
آجرک الله یا صاحب الزمان
🔸تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن
🔸زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن
بمیرم برات یا صاحب الزمان...
پنج سال بیشتر نداشتید اقا...
داغ بابا رو به دلتون گذاشتند...
🔸قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد
🔸سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن
از همینجا یک کاروان دل بریم...
خانه امام عسکری...
🔸طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد
🔸تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن
راوی میگه لحظات آخر...
دیدم امام عسکری در بستر بیماری...
فرمود برید پسرم مهدی رو خبر کنید...
بگید پسرم بیاد...
میگه رفتم داخل حجره نگاه کردم دیدم...
یه آقازاده خوش سیمایی...
صورت مبارکش مثل ماه میدرخشه...
مشغول عبادت خداست...
(الهی... یعنی میشه ما زنده باشیم یک روز چشم ما هم به جمال دلربای یوسف فاطمه روشن بشه)
عرضه داشتم آقا جان...
حال امام عسکری منقلبه...
میگه تا بر پدر وارد شد...
نگاه امام عسکری به جمال دلربای مهدیش افتاد...
صدا زد...
یا سَیِّدَ اَهْل ِبَیْتِهِ...
إسْقِنِی الْمَاءَ...
پسرم مهدی جان جرعه آبی برام بیار
بابا...
فَاِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی...
من دیگه رفتنیم بابا...
دیگه بعد از من یتیم میشی بابا...
دیگه بعد از من غریب میشی بابا...
پسرم.. بعد از من سر به بیابون ها میزاری...
همه تنهات میگذارند...
خدا ميدونه...
خیلی سخته برا فرزندی ببینه...
جلو چشمانش بابا داره جان میده...
نتونه کاری کنه...
اما هر طوری بود لحظات آخر...
حضرت با دستان مبارک به پدر آب دادند...
نگذاشتند امام عسکری با لب تشنه از دنیا برند...
عرضه بداریم یا صاحب الزمان...
خوب شد لحظات جان دادن شما کنار بابا بودید...
پدر رو سیراب کردید...
🔸پدرت لحظه های آخر عمر
🔸آب از دست پاکتان نوشید
اما یا صاحب الزمان...
میخوام بگم...
🔸دم آخر پسر نداشت حسین
آی کربلایی ها...
آماده ای بگم یا نه...
🔸دم آخر پسر نداشت حسین
🔸تشنگی از گلویش می جوشید
مردم.. من از شما سوال میکنم...
لحظه آخر پسران ابی عبدالله کجا بودند؟...
عزیزان ابی عبدالله کجا بودند سر بابا رو در آغوش بگیرند...
یک طرف علی اکبر...
با بدن قطعه قطعه...
روی زمین کربلا...
یک طرف دیگه هم امام سجاد...
از شدت بیماری...
با صورت به زمین افتاده...
نميتونه از جاش بلند شه...
لحظات آخر هر چی نگاه کرد ابی عبدالله...
دید کسی نمیاد کنارش...
یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا...
یک وقت چشمان مبارک باز کنه ببینه...
( وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ، وَ مُولِـغٌ سَيْفَهُ عَلى نَحْرِكَ )
شمر روی سینه حسین...
خنجر برهنه کرده...
تسلای دل امام زمان...
ناله بزن یاحسین...
🔸مولا چه عاشقانه به معراج رفته بود
🔸وقتي که زير چکمه ي آن نانجيب بود
🔸پيچيده بود ناله ي زينب ولي چه سود
🔸تنها سلاح خواهرش" امّن يجيب "بود
-#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
|⇦•گرچه ارث از غربتِ...
#قسمت_پایانی #روضه و توسل ویژه شهادت ابا المهدی آقا امامحسن عسکری علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
* شنیدید یه جوشانده ای حضرت امام عسکری علیه السلام طلب کرد. عقیل غلام حضرت، آورد، جوشانده رو دست حضرت داد. این قَدَر بدن ضعف داره، این زهر چه کرد؟ این قَدَر دست می لرزید. این کاسه هی به دندان های مبارک حضرت میخورد، نتونست. فرمود: عقیل برو تو این اتاق، پسرم مهدی رو می بینی، صداش کن. میگه اومدم دیدم یه آقازاده ای مَه پاره، سر به سجده گذاشته داره با خدا حرف میزنه. نمازش تموم شد گفتم آقاجان! پدرتون منو دنبال شما فرستادن. آقا رو آوردم. تا امام عسکری چشمش افتاد به عزیز دلش، امام عسکری داره اینطوری میگه: «يَا سَيِّدَ أَهْلِ بَيْتِهِ اسْقِنِي الْمَاءَ فَإِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي» دیگه وقتی برام نمونده باباجان! دیگه مهمان خدا دارم میشم. بیا کنار بسترم، میوه ی دلم! آقاجان...! *
امشب ای تنهای عالم از همه تنهاتری
وای من با چشم گریان در کنار بستری
ابرِ بغض آمد گلوی آسمانت را گرفت
روزگارِ پیر بابای جوانت را گرفت
از غریبی توام چشم تَرَش می سوزد و
از تبِ زهر جفا هم پیکرش می سوزد و
گرچه ارث از غربتِ نام حسن داری به جان
اما بوده از زخم زبانِ همسر خود در امان
* یه سندی هست که نوشتن حضرت نرجس خاتون عرضه داشت، آقاجان! من بعد از شما دیگه نمیخوام بمونم.به دعای امام عسکری، یه روایتی که میگن امروزی که گذشت روز وفات و رحلت حضرت نرجس خاتون بود. این یه امام حسنه. یه همسر با وفایی مثل نرجس خاتون داره. قربون آقام امام حسن مجتبی برم. با زبان روزه، با کام عطشان. تا یه مقدار از آب داخل کوزه خورد گفت: آه جیگرم...*
با حضورت مرهمی آن سینه ی بی تاب را
تشنه لب بود و رساندی بر لبانش آب را
* گفت جیگرم میسوزه. چه کسی ساقیِ بابا شد عزیز دل نرجس خاتون. اومد خودش با دستای نازنینش آب بر لبای بابا رسوند. آخ بمیرم! این یه امام بود صدا میزد آه جیگرم! یه امامم داخل گودال، وقتی صدا میزد آه جیگرم! نانجیبا میومدن مشک های آب رو دور گودال رو زمین خالی میکردن. آه...*
کاسه را دادی به دستانی که لرزان بود آه!
کاسه ای که وقت برخوردش به دندان بود آه!
در بهار زندگی یاد خزان افتاده ای
حتم دارم یاد چوب خیرزان افتاده ای
* آخ حسین... یابن الحسن! اگه امشب، فردا چشم های نازنین شما بر مصیبات پدرتون گریانه، اما همه ی عمرت برای این روضه گریه کردی. فرمودی: اگه اشک چشمم تموم شه خون گریه میکنم...*
باز جای شُکر دارد پیکرش پامال نیست
خواهر غمدیده اش دور و بر گودال نیست
باز جای شُکر دارد که لبش عطشان نماند
پیکرش در زیر پای اسب ها عریان نماند
«صلی الله علیک یا سیدنا المظلوم... حسین...»
* حرف تشنگیه ها...*
ای تشنه لب حسین ...
بسکه لب تشنه بودی آسمونو دود می دیدی
شنیدم که از عطش کبود شدش لبات
«حسین...»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#شهادت_امام_عسکری
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
|♻️من سکینه ی حزینه ام...
#رسینه زنی و توسل ویژه شهادت حضرت سکینه سلام الله علیها اجرا شده
من سکینه ی حزینه ام
سنگ غم شکست آئینه ام..
یه دنیا غمه توسینه ام
وای وای وای ، وای وای وای...
اونکه بغضشو خورد تو گلو
اونکه تو دلش موند آرزو...
اونکه مشکو داد دست عمو
وای وای وای ، وای وای وای..
عمو رفتی برنگشتی
عمو تو کجای دشتی..
عمو فراموش نکردی
عمو گفتی برمیگردی..
عمو بی تو آب حرومه
عمو کارمون تمومه..
رقیه غش میکنه اگه تب کنی
کاش بودی اوضامونو مرتب کنی..
ای غیرت الله کجایی تا که نگاه
به چشمای خیس عمه زینب کنی..
«علمدار خدانگهدار ، علمدار خدانگهدار»
آسمون نشین
ای مه جبین..
به خاطر ما خوردی زمین
جاش خالی کجاست اُم البنین..
«وای وای وای ، وای وای وای»
مادرت که نیست
عمه که هست..
جای تو شده علم به دست
رفتی و قد بابا شکست..
«وای وای وای ، وای وای وای»
عمو چشم خورد قد و بالات
عمو تیر زدن توو چشمات..
عمو دستاتو بُریدن
عمو رو تنت دویدن..
عمو تو کمین نشستن
عمو فرقتو شکستن..
رفتی و صحرا رنگ بی رحمی گرفت
هر دلی از رفتنِ تو زخمی گرفت..
سفره ی نذری تو علقمه چیدیو
هر کسی از پیکر تو سهمی گرفت..
« علمدار خدانگهدار ، علمدار خدانگهدار »
حالا که عمو شدی شهید
دور خیمه ها شمر پلید
برا ما خط و نشون کشید...
«وای وای وای ، وای وای وای»
خنجر با نگاه نشون میده
چکمه ی سیاه نشون میده
راه قتلگاه نشون میده..
«وای وای وای ، وای وای وای»
عمو وای از دلِ سنگی
عمو صد مرکب جنگی..
عمو وای از ته گودال
عمو وای از تن پامال..
عمو پیرهن میره غارت
عمو ما میریم اسارت..
تنگه دلم دست عمو رو بوس کنه
بابا کجاست دخترشو عروس کنه..
کارم به جایی رسید بریم شهر شام
مطرب بیارن نگاه به ناموس کنه..
«علمدار خدانگهدار ، علمدار خدانگهدار
#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
|⇦•خیر بیمار زمینخورده...
#روضه و توسل ویژه شهادت ابا المهدی آقا امامحسن عسکری علیه السلام اجرا شده به نفسِ استاد حاجمنصور ارضی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
"السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ!. بِمُوالاتِكُم عَلَّمَنَا اللّه ُ مَعالِمَ دينِنا ، وأصلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِن دُنيانا"
خیر بیمار زمین خورده اگر تسکین است
بغلم کن که مرا مرهَم وتسکین این است
مهربانی بقیه به مذاقم تلخ است
جان به قربان تو، دعوای تو هم شیرین است
«یابن الحسن!
گر سلامم را نمی گویی
در جواب بنده دشنامی بگو»
کنده ام از همه تا که به تو رو بزنم
بده در راه خدا پشت درت مسکین است
بِشِکن بغض مرا تا که سبک تر بشوم
بغضِ مانده به گلویم چقدر سنگین است
آقا جان!
همه جا خیر دعای تو نجاتم داده
گر چه این نوکر بد مستحق بد نفرین است
باز هم پیش تو شرمنده می آیم آقا
باز هم پیش تو ای دوست سرم پایین است
هر کسی کرب و بلایی است تو امضا کردی
کربلا رفتن من از کرمت تضمین است
من اگر کافر و گمراهم اگر شیخ طریق
قبله ام روی حسین است همین است
*شب شهادت ای کاش سامرا بودیم..چه سامرایی درست کردن چه صحن و سرایی درست کردند.. ما یه امام حسن داریم تو بقیع نه صحنی نه شمعی نه چراغی.. آیا جلو چشم شما عمه اتون رو زدن؟ نه والله.. امام عسکری من رومو کردم به سرداب حضرت حجت گفتم مادرش نرجس خاتون هم اینجا خوابیده چه صحنی چه بارگاهی.. من نشنیدم مادرتو رو زده باشن اما اینومیدونم مادرمون حضرت زهرا رو زدن..
امام زمان علیه السلام اومدن آب بهش بدن از بس که این زهر روبدنش اثر گذاشته بود می لرزید دندونا میخورد به این ظرف، میپاشید هرکاری کرد نتونست آب بخوره.. بیست و هشت سالشون بود با سختی هم جون داده.. خیلی امام زمان تنهایی گریه کرده..ولی هرچی بود آب به لبش رسید لذا روضه امام عسکری همینه.. عمه اتون رو زدن نه ،مادرتون رو زدن نه،باباتون رو زدن نه...*
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا
وقتی به خاک پات سر انداخته گدا
.
اطراف صحن بال و پر انداخته گدا
گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا
دارد شبیه کرب و بلا عشق می کند
با گنبد جدید شما عشق می کند
.
در پیشگاه لطف تو عنوان مهم نبود
انسان رسیده یا که نه حیوان مهم نبود
سائل مسیحی است و مسلمان مهم نبود
این چیزها برای کریمان مهم نبود
پای سفره تو نشستیم یا حسن
ما اهل سامرای تو هستیم حسن
هر چند ابری است هوای زیارتت
دلها به حسرت است برای زیارتت
لبها گرفته اند هوای زیارتت
یادی کنیم از شهدای زیارتت
قربان زائران تو که در سفر خوشند
راه تو پر خطر شده و با خطر خوشند
ای کاش نیمه جان نشود مثل تو کسی
از دیده ها نهان نشود مثل تو کسی
راهی پادگان نشود مثل تو کسی
بیمار و ناتوان نشود مثل تو کسی
اطراف خانه ی تو چه شب ها به خط شدند
سرباز ها مزاحم آرامشت شدند
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـ
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#استاد_حاج_منصور_ارضی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#قسمت_سوم #روضه #امام_عسکری علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری
●━━━━━━───────
تنها بلد شدیم تباکی کنیمو بس
گریه کند برای تو صاحب عزای تو
گریه کن تو حضرت زهراست والسلام
جانم فدای فاطمه و بچه های تو
طواف کعبه دور قبله اش قسمت نشد آخر
بحق عاشق و معشوق ظلم است این جدایی ها
*نقل داریم شیخ علی فشندی بود شب عرفه امام زمان «عج» رو دید. اما حضرت رو نشناخت. امام زمان یه مبلغی بهش داد حضرت فرمود: اینو از طرف پدرم حج به جا بیار. گفت: من بگم از طرف کی اسمش رو بگین.. حضرت فرمود: از طرف حسن ابن علی. بازم نشناخت. بعد گفت آقا من فردا شما رو کجا ببینم؟ آقا فرمود: من میام خیمه اتون سر میزنم. گفت آقا خیممون من کجا منتظرتون باشم؟حضرت فرمود: چون شما روضه اباالفضل میخونین من میام ..*
طواف کعبه دور قبله اش قسمت نشد آخر
به حق عاشق و معشوق ظلم است این جداییها
زمان ای کاش برمیگشت ما را با خودش میبرد
که شاید پیش مرگت میشدن از ما فدایی ها
حسن یعنی فقط زخم از نمک نشناسها خوردن
گره خوردن به غم در پاسخِ مشکل گشاییها
سکوت خسته ات یک حنجره فریاد میخواهد
صدایت زخم خورد از خنجرِ بی هم صداییها
تو را غربت، تو را زندان، تو را دیوارها کشتند
برای زهر گفتی از جفا، از بی وفایی ها
*نقل اینه حضرت به شدت تحت نظر بود
شش سال امامت کرد ولی تو این شش سال حضرت رو یا ممنوع المعاشرت کردن یا ممنوع الملاقات. نمیذاشتن مردم پیش حضرت بیان.البته اینم نکته ایست چون مردم باید کم کم به فراق و غیبت عادت میکردن باید مقدمه میشد برای غیبت امام زمان عج الله...*
به دستت کاسه ی آب و
به چشمت کاسه ی اشک است
لبت سیراب شد با روضه های کربلاییها
هشت روز است که با درد مدارا دارد
کوه صبری که در این بستر غم جا دارد
*اول این ماه حضرت مسموم شد مثل فردا روزی به شهادت رسید. هشت روز حضرت مسموم بودن و درد و زجر کشیدن..*
هشت روز است که از زهر به خود میپیچد
هشت روز است که از مرگ تمنا دارد
هشت روز است که جان کندن او را دیده
همسری که به کنارش غم عُظما دارد
ذره ذره نفسش سوخت تنش آب شده
هشت روز است که اینگونه تقلّا دارد
*یه وقت حضرت فرمود: عقید برو پشت پرده پسرم مهدی رو خبر کن.اومد پشت پرده آقازاده رو دید حضرت داشت گریه میکرد مشغول عبادت و سجده بود این آقای پنج شش ساله ...گفت آقا! پدر شما رو طلب کردن.اومد محضر پدر تا پدر و دید گریه کرد.پدر پسر و دید گریه کرد فرمود: پسرم آبی به لبم برسون.من دیگه رفتنیم. یه جوشانده ای هست تو تاریخ که آماده کردن دست آقا دادن آقای ما تا لحظه دفنِ پدرش علنی نشد اینقدر نامردا دنبالش بودن این آقازاده رو گیر بیارن بکشن خیلی دنبالش بودن..همونطور که پیغمبر ما وقتی میخواست به دنیا بیاد یهود بشدت دنبال این بود پیغمبر آخر الزمان به دنیا نیاد که عبدالله پدر پیغمبر ما رو یهود کشت . اما دو ماه بود که نطفه منعقد شده بود..امام زمان ما هم همینطور حتی نقل اینه آثار وضع حمل در نرجس خاتون نبود این اراده خداست. بچه رو چطوری بزرگ کردن؟ تو سرداب خانه حتی گاهی کنیز خانه حضرت جاسوس بود. گدا میومد در میزد در و که باز میکردن داخل خونه رو نگاه میکرد طفلی هست یا نه..عجیبه ها
اینم بگم یه روز امام حسن عسکری منزل نبود سر زمین بود دیدارها گاهی اینقدر مخفیانه بود خارج شهر سر زمین .حضرت تحت نظر بود هر کسی با حضرت ارتباط میگرفت، ارتباطه گاهی براش دردسر میشد. از این طرف نرجس خاتون بچه رو تو سرداب با اینهمه سختی بزرگ میکرد یه روزی بچه گرمش شد بیقراری میکرد مادر بچه رو از سرداب آورد بیرون امام حسن عسکری منزل نبود بچه رو آورد بیرون، کنیز منزل حضرت خبر داد ریختن تو خونه امام حسن عسکری درو شکستن. نرجس خاتون میفرماید یه لحظه به من الهام شد این بچه رو تو چاه بندازم بچه رو تو چاه انداخت.
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها