eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
346 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
✍متن روضه در کوفه ____ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّهَ اللَّهِ فی اَرْضِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقُومُ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقْعُدُ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تُصَلّى وَ تَقْنُتُ الان کجای عالم شرف حضور داری اقاجان ... کجا داری نماز میخوانی ... کجا داری گریه می کنی ... کجای عالم داری برای ما دعا می کنی ... کجای عالم داری برا ما استغفار می کنی ؟؟؟ اونی که ما گریه کنا می فهمیم اینه ،الان تو کوفه با عمه جانت زینب داری همراهی می کنی ... بعضی ها فرمودن وقتی قافله رو از کوفه بردن تا وقتی که تو کوفه بودن یه عده ازین ۸۴ زن و بچه که بعضی هاشونم بنی هاشمی نبودن تو کوفه فامیل داشتن . سکینه ی بنت الحسین دید بعضی ها اومدن بعضی ازاین اسرا رو از قافله جدا کردن عمه جان اینا کجا دارن میرن؟ فرمود عزیز برادرم اینا اینجا فامیل دارن ازین به بعد دیگه با ما نمیان ... " نه نمیان ،اینجا خونه دارن اینجا کس و کار دارن ..."(خیلی دله این نازدانه ابی عبدالله شکست) عرضه داشت عمه جان مگه ما تو کوفه کس و کاری نداریم ؟(الله اکبر) یه نگاهی کرد؛ دید از این به بعد لباس هاشونو رفتن عوض کردن" این بچه هایی که از گرسنگی و تشنگی رنگ به چهره نداشتن دیگه آب و غذا بهشون دادن ... یعنی از اینجا به بعد فقط بنی هاشم تو قافله ی اسرا هستن ..." کجا دارن میرن ؟اینا رو دارن میبرن شام بلا ..." همونایی که ۴۰ سال کینه ی امیرالمومنین و به دلاشون داشتن ..." آقا جان الان کجای عالمی ؟ از زبان خود شما روضه ی اسارت عمه جان تو بخوانیم" اون روضه ای که خودت فرمودی من خون گریه می کنم ..."روضه ای که امام زمان خون گریه کنه حیفه من و تو گریه نکنیم ..." عمه ی من نائب الحیدر است سیدالنساء پس از مادر است عمه ی من سفیر خون خداست هم دم هجده سر از تن جداست عمه ی من اوست که در قافله نشسته آورده به جا نافله ... عمه ی من بر سر بازارها دیده ز اهل ستم آزارها این بی بی کسی هست که ۵۶ سال آفتاب سایه اش رو ندیده بود ؛ این خانمی که ۵۶ سال تا کربلا که بیاد، تاریخ نوشته هیچ چشمی قد و قامتشو ندیده"" این خانمیه که وقتی حرم پیغمبر میخواست بره ، امیرالمومنین و حسنین دورش و می گرفتن ،شبانه به زیارت پیغمبر میرفت" امیرالمومنین قنبر رو میفرستاد برو چراغ های حرم رو کمتر کن ..." یه روز امام مجتبی پرسید بابا ما که زیارت میخوایم بریم روز میریم بدون هرگونه تشریفات" اما چرا زینب خواهرم که میخواد بره شب می بریمش با این همه تشریفات ؟ فرمود همه ی اینا به خاطر اینه مبادا کسی قد و قامتشو ببینه ...." حالا این خانم محاصره شده بین نامحرما ...." این زینب و آوردن تو کوچه و بازار کوفه دارن میگردونن .... یه جمله فقط" این خانمو آوردن تو مجلس شراب ...."ای حسین ...... عمه ی من اسوه ی ایوب بود شاهد قرآن و لب و چوب بود هرچه صدا زد مزن ظالم که او مادر ندارد ....هر چی گفت نزن بچه هاش دارن می بینن " نتیجه ای نگرفت آخر به طعنه گفت بزن ،خوب میزنی ...ظالم به بوسه گاه نبی چوب میزنی ....بأبی المستضعف الغریبیا ثارالله ... یا اباعبدالله ...نَسئَلُک اَلّلهُمَ و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظیمِ الاَعظَم الاَعَزِ العَجَّلِ الاَکرَم. به عظمت و مصیبت عمه جان امام زمان حضرت زینب سلام الله علیها تو را میخوانیم یا الله ...سلام و تسلیت خالصانه ما را االساعه به محضر نورانیش برسان...الساعه اقا و مولا و ولی نعمتمان را دعا گوی ما قرار بده...به دعای مستجابش حسن عاقبت بخیری به همه ما کرم فرما ...
نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب  حسینت اینجا خفته (۲) دل می رود خبر دهد به زهرا          که بچه ات فتاده روی صحرا  ببین خزان رسیده نوگلت را    بیا نما جراحتش مداوا        حسین تو غریب و تنها خفته حسینت اینجا خفته نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب  حسینت اینجا خفته (۲) کنار قتلگاهم قدم گذار زینب - حسینت اینجا خفته نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب  حسینت اینجا خفته (۲) منای من زمین کربلا شد           تشنه جگر سر از تنم جدا شد به این شهادتم خدا را رضا شد              حماسه ها زخون من به پا شد       ذبیح حق سر از تنش جدا خفته  حسین اینجا خفته نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب  حسینت اینجا خفته (۲) کنار قتلگاهم قدم گذار زینب - حسینت اینجا خفته نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب  حسینت اینجا خفته (۲) ز تیغ کین بریده حنجر من        به روی نی نزاره کن سر من  هزار پاره پاره پیکر من         به پیش دیده ی دو خواهر من به قتلگه راه مسیحا خفته  حسینت اینجا خفته نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب  حسینت اینجا خفته (۲) رَوی تو چون به سوی شام ویران        همره تو قافله ی اسیران  حماسه ساز صحنه ی جهادم              گوهر عشق و روح عدل و دادم میان خون عزیز زهرا حسین اینجا خفته نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب  حسینت اینجا خفته (۲)
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼حسینم خدا نگهدار تو، حسینم خدانگهدار تو این تو و این خاک سیه بسترت این و تو این نعش علی اکبرت این و تو این قاسم گل پیکرت زینب تو گشته گرفتار تو 🌼حسینم خدا نگهدار تو، حسینم خدانگهدار تو این من و این کوفه و شام خراب این من و آن مجلس بزم شراب این من و این مادر اصغر و رباب همسر تو گشته عزادار تو 🌼حسینم خدا نگهدار تو، حسینم خدانگهدار رفتم و جسم و تو بود بی کفن رفت به یک مامه گران پیرهن در دم آخر که نبودی به تن داد از این جون جفا کار تو 🌼حسینم خدا نگه دارتو ، حسینم خدا نگه دار تو میروم اما دلم اینجا بود میروم و حاصلم اینجا میروم و منزلم اینجا بود مانده به جا قافله سالار من 🌼حسینم خدا نگه دار تو ، حسینم خدا نگه دار تو رفتم و آخر به تو گشتم جدا رفتم و گشتم به غمت مبتلا   رفتم و ماندی تو به دشت بلا میروم و مانده علمدار تو 🌼حسینم خدا نگه دار تو ، حسینم خدا نگه دار تو زینب تو عازم شام بلاست گشته کنون با سپه اشقیا 🌼حسینم خدا نگه دار تو ، حسینم خدا نگه دار تو
اگر تو آه کِشی خشک و تَر نمی‌ماند اگر تو گریه کُنی که جگر نمی‌ماند بیا و آه مَکش با حرارتِ جگرت که از مجالسِ روضه اثر نمی‌ماند نفَس بزن که نفسهای آخرم برسد که بی تو این نَفَس مختصر نمی‌ماند چنان شکسته شدی که شبیه زهرایی که چون تو دست کسی بر کمر نمی‌ماند لباسِ مشکیِ مان را فقط کفن بکنید برای ما که از این بیشتر نمی‌ماند مدافعان حرم سمت تو به سر رفتند برایِ حامیِ زینب که سر نمی‌ماند به دردِ آخرتِ ما نخورد جز گریه... که هیچ چیز چو اشکِ سحر نمی‌ماند غنیمت است نشستن میانِ این روضه که عمر میرود و اینقدر نمی‌ماند هرآنچه خرج کنی صد برابرش بِبَری در این معامله حرف ضرر نمی‌ماند تمامِ حاجت ما را نگفته زهرا داد که مادر از دلِ ما بی خبر نمی‌ماند رسید قافله و خواهری پیاده نشد به گریه گفت که زینب دگر نمی‌ماند  نگاه کرد به اکبر : حسین  جانِ علی به جانِ تو که زِ باغَت ثمر نمی‌ماند اگر پدر برود می‌شود پسر باشد اگر پسر برود نه  پدر نمی ماند ✍حسن لطفی
آه! ای سروش غیب! ز رارّ نهان، بگو از ماه پشت ابر! بیا و عیان، بگو از سرو قد کشیده به گلزار عشق ما از ماه روی دلبر ابرو کمان، بگو پژمرده از جفای خزان، لاله‌های باغ این داغ بی‌بهار، به آن باغبان، بگو ما دست و پا زنان زمینیم، بی‌شما ای ماه من! بیا تو هم از آسمان، بگو رو کرده‌ام به سوی تو ای قبلگاه عشق! وقت اذان رسیده بیا و اذان، بگو الغوث و العجل شده ذکر و دعای ما یارب! خودت، به حضرت صاحب زمان، بگو
پریشان  زینب   است کاروان  گرم   سفر باشد  پریشان زینب است از  غم  مرگ  برادر   دیده  گریان زینب است باغبان   و   لاله هایش   جملگی  پرپر   شدند زین  مصیبت  بین عزادارگلستان زینب  است قافله    سالار    بیمار   است   و  با  حال  نزار کرده تب زین العباد و بس پریشان زینب است نیست دیگر اکبر و عباس و قاسم اصغرش بی برادر گشته با رنج فراوان زینب است اشقیا کشتند عون  و جعفر  و  یاران او آنکه شدزین ماجرامبهوت وحیران زینب است شاهد و صابر به  دشت کربلا  بانوی دین یکه تاز از روی جان سردارمیدان زینب است یادگار مرتضی نور دو  چشم  مصطفی دختر زهرای اطهر مهر رخشان زینب است تا ابد نامش کنار نام حیدر با  شکوه اسوه صبر و شهامت نور یزدان زینب است (بیقرارا) وصف زینب گفته ای با درد و غم نام او باشد شفا بر درد و درمان زینب است بیقرار اصفهانی
مناجات امام زمان(عج) (خون پاک شهدا منتظر توست بیا) خون پاک شهدا منتظر توست بیا سرِ مصباحِ هدا منتظر توست بیا وارث خون خدا و پسر خون خدا به خدا خون خدا منتظر توست بیا صبح هم منتظر صبح ظهور تو بوَد روز ما و شب ما منتظر توست بیا بر سر گنبد زرین حسین بن علی پرچم کرب و بلا منتظر تو است بیا علم و مشک و لب خشک جگرسوختگان دستِ افتاده جدا منتظر توست بیا فرق بشکسته ی زینب، سر خونین حسین که جدا شد ز قفا منتظر توست بیا بر سر نی سر جدّت به عقب برگشته طفل افتاده ز پا منتظر توست بیا آفتابی که چهل جا به سر نی تابید در دل طشت طلا منتظر توست بیا آن یتیمی که سر پاک پدر را بوسید ناله زد «یا ابتا» منتظر توست بیا بر ظهور تو دعا بر لب «میثم» تا کی؟ تو دعا کن که دعا منتظر توست بیا ودر‌‌آخر‌مجلس👇 درد و دل هایی با شهدا سفر کرده ‏ام تا بجویم سرت را و شاید در این خاکها پیکرت را من اینجایم ای آشنای برادر همان جا که دادی به من دفترت را همان جا که با اشک و اندوه خواندی‏ برایم غزل واره‏ ی آخرت را کجایی که چندی است نشنیده‏ ام من‏ دعاهای پر سوز و درد آورت را تو را زنده زنده مگر دفن کردند که بستند دستان و پا و سرت را پس از این من ای کاش هرگز نبینم‏ نگاه به درمانده مادرت را.
روضه از زبان بنی اسد یکی گفت با گریه این جسم کیست بهم خورده با رمل صحرا یکیست یکی گفت از بس بهم ریخته تکانش مده قابل دفن نیست یکی گفت سر نه لباسش کجاست چرا بند بند تن از هم جداست یکی گفت این زخم های هلال گمانم که جای سم اسب هاست بزرگ قبیله گلو را که دید عبای خودش روی حنجرکشید صدا زد به والله بد کشتنش گلو را نباید به ضربه برید چرا ریش ریش است رگهای او مگر زیر پا مانده است این گلو یکی گفت انگار با چکمه ها شده او دو سه مرتبه زیر و رو شاعر:
◾️یک منبر روضه ◾️در بازارکوفه و شام سر بازار به ما خندیدند دست بسته همه ما را دیدند کوفه در هلهله و شادی بود کوفیان طبل ظفر کوبیدند صورتی که شبه پیغمبر بود بر سر نیزه سر اکبر بود ماه در روز به نیزه عجب است سر عباس که آب آور بود قمر هاشمیان بدر تمام داده بر عمه ی سادات سلام خون تازه ز جبینش جاری سربلند است از این سر اسلام سر ششماهه به نی دیده کسی؟ نیست در شهر مرا همنفسی! تازیانه به سکینه زده اند رنج بردم در این راه بسی غصه ی درد یتیمان خوردم مجلس ابن زیاد....آزردم تاجسارت به سرت گشت عیان همچنان لاله و گل پژمردم قد علم کردم و خطبه خواندم پای عشق تو حسین جان ماندم همه گفتند علی زنده شده... عطر حیدر همه جا افشاندم دادی از عشق چنان بر بادم غصه‌های پدر آمد یادم به سر نیزه سرت را دیدم پیش چشمان تو جان میدادم آخر روضه چقدر سنگین است کنج ویرانه رخت رنگین است خیزران خوردی و قرآن خواندی خاک ویرانه مرا بالین است شاعر:
دست و پا زخمی از تب زنجیر همگی زخم خورده از شمشیر کینه ای های شام می رقصند جلوی کاروان زهی تقدیر حرمت یاس های قرآنی می‌شود زیر پایشان تفسیر در پی معجرند و نامحرم می کند هُو به نیت تحقیر دختر مرتضی علی تنها می‌شود پای بچه ها درگیر بچه هایی که زخمی از عشقند هی لگد می خورند بی تقصیر اسرا می رسند تا شام و متهم می شوند بر تکفیر دل شکستند سنگ شامی ها چه نکردند این حرامی ها... شاعر:
مناجات محرمی امام حسین(ع) داغ حسینی بین دل ها سر گرفته عالم ازین غم چهره ای دیگر گرفته هر کس که در کشتی امنش می نشیند اذن ورود از ساحت مادر گرفته حتی خدا نزد تمام انبیایش روضه برای سبط پیغمبر گرفته شخص حبیب بن مظاهر غبطه خورده بر حال هر کس رزق چشم تر گرفته آغوش گرم هیچ کس را برنتابیم ما را حسین بن علی در بر گرفته از کودکی اش جابِرُ العَظمِ الکَسیر است فطرس هم از گهواره ی او پر گرفته نوکر کجا دارد به غیر از کوی ارباب؟! نوکر هر آنچه دارد از این در گرفته تا روز محشر هر کسی شد کربلایی برگ برات از جانب خواهر گرفته آن قدر شأن زینب کبری عظیم است عمری رکابش را علی اکبر گرفته گفتند وقتی شمر آمد سوی مقتل زینب دو دستش را به روی سر گرفته خنجر مقصر نیست، حنجر حرز دارد زینب به گریه بوسه از حنجر گرفته شاعر:
حضرت زینب(س)کوفه از روی نیزه بر من غمگین نظاره ای حرفی کنایه ای سخنی یا اشاره ای پلکی بزن که حال حرم روبه راه نیست کافی است بزم سوختگان را شراره ای سوسو بزن به سوی من ای سوی دیده ام در آسمان به جز تو ندارم ستاره ای دستم نمی رسد به سر نیزه ات اگر در دست زینب است گریبان پاره ای یک قتلگاه رفتی و صد قتلگاه من... گشتم به هر دیار حسین دوباره ای چشمم کبود گشت و جدا از سرت نشد از بحر بر کنار نگردد کناره ای با هر تکان نیزه تکان می خورد سرت جانا به گوش نیزه مگر گوشواره ای پیشانی ات شکست که پیشانی ام شکست آیینه بی خبر نشود از نظاره ای جایش به روی صورت من درد می گرفت میخورد تا که بر رخ تو سنگ خاره ای بی پوشیه به پیش نگاه حرامیان جز آستین پاره نداریم چاره ای شاعر:
مرثیه کوفه تا شام از تنت دوری و سرنیزه مکانت شده است آیه ی کهف خدا ذکر زبانت شده است سرِ تو دست سنان است و گلویت خسته خسته از دست تکان های سنانت شده است بین هجده گل سرخم که به نی می سوزند زخم پیشانی تو خوب نشانت شده است برسان از سر نی نیم نگاهی به من و دخترت که نفسش، مرثیه خوانت شده است من عزادارم و دستانم اگر بسته، ولی سنگ ها بر سر من لطمه زنانت شده است شده امروز مرا همسفر کوفه و شام آنکه دیروز تو را قاتل جانت شده است معجر سوخته ی دخترکانت، امروز بدترین زخم روی روح و روانت شده است
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل مصیبت - اسرایِ قافله‌یِ کربلا و زندانِ کوفه امان از دستِ نامردانِ کوفه امان از زیـنب و زندانِ کوفه شکفته غنچه‌هایِ زردِ زهرا در این تاریکی و طوفانِ کوفه پَر و بالِ ملائک می‌شود فرش که شب را سَر کند مهمانِ کوفه اگرچه ضعف می‌زد در حرم موج کرم راحت گذشت از نانِ کوفه تصدُّق از که بَر که؟! وای بر من هـزاران اُف بر این ایمانِ کوفه زبانِ کـوفیان زخمِ زبان است کـنایه تحـفه‌یِ سوزانِ کوفه میانِ موجهایِ غصّه خوانده دعـایِ العـجل بارانِ کوفه
خدا کند که جهان رنگ آفتاب بگیرد اگر دل یکی از آل‌بوتراب بگیرد گرفته است دل زینب از زمین و زمانه خوشا دلی که از این درد بی‌حساب بگیرد برای عصمت کبری چگونه فرض کنم که کسی بیاید و از روی او حجاب بگیرد؟ اگرچه داغ همه بر دلش نشست، ولی باز ندیده‌اند که او چشم از رباب بگیرد چه باغبان که به چشمان خود نشسته و دیده که نعل مرکب‌ها از گلش گلاب بگیرد بگو چگونه نگیرد دلش اگر که ببیند به سمت تشت کسی جامی از شراب بگیرد کسی ندیده که لب‌های قاری سر نیزه صله نگیرد و از خیزران جواب بگیرد تمام اهل حرم را سوار کرده و حالا کسی نمانده برای خودش رکاب بگیرد... قسم دهید خدا را به حق زینب کبری به این امید که امر فرج شتاب بگیرد.
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها روزگار اسیری زینب مثل شبهای شام تاریک است کوچه پس کوچه های اینجا هم مثل شهر مدینه باریک است مردمانش به جای دسته ی گل تازیانه به دست می گیرند تا نمک روی زخم ما بزنند پیش ما کف زدند و رقصیدند تو خودت خوب واقفی که چرا صورت خواهر تو رنگین است مثل نامرد کوچه های فدک دست مردان شام سنگین است آنکه بر پهلویت لگد زده بود چند باری به من لگد زده است زیر آن ضربه ها بگو آیا استخوان های پهلویت نشکست؟ دخترت را ببین شکسته شده رنگ برف است موی دخترکت مثل ایّام آخر مادر سو نمانده به چشم شاپرکت ای برادر چقدر بر نوک نی سنگ از دست کوفیان خوردی شرمسارم میان بزم شراب ایستادم تو خیزران خوردی وحیدمحمدی
👌کنارپیکرتو😢 می روم اما دلم در کربلا جا مانده است کار دشمن یا حسین گِرد اسیران خنده است می روم من از کنار پاره پاره پيكرت لیک سوزد تا مدينه غم رسیده خواهرت ای برادر یك طرف افتاده جسم اكبرت یک طرف قنداقه ی خونين، علی اصغرت یک طرف در خون شناور قاسم ابن مجتباست ناله ی طفلان بی بابا حسين واويلتاست یک طرف عباس علمدارت گل ام البنين دست ها از تن جدا و گشته او نقش زمین می زنند زخم مرا این دشمنان دین نمک ای برادر اهل بيتت را زنند هر دم کتک کودکانت را برادر ظالمانه می زنند در کنار پیکر تو تازیانه می زنند یا حسبين بنگر به حالات سکینه دخترت سوزد و نالد کنار پاره پاره پیکرت با وجودی که بدون تو دگر تنها شدم ای برادرجان تسلای دل زن ها شدم ساجدین را ای برادر من پرستاری کنم در سفر اهل حرم را یا حسین یاری کنم دست بسته، دل شکسته از زمین کربلا می برند ما را به شهر کوفه و شام بلا می روم تا دشمنت را یا حسین رسوا کنم مشت دشمن را به پیش خلق عالم وا کنم می روم ای جان زینب می شوم چون شمع آب در مسیر کوفه و شام بلا، بزم شراب ای برادر از زبان من سخن گوید «رضا» تو بخواه از حق ببخشد جرم و عصیانش خدا 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
دفن شهدای کربلا بنی اسد من بر حسین نور دو عینم چارم امام هستم، علی بن الحسینم ممنونم از این که مرا یاری نمایید اشک از دو دیده بر حسین جاری نمایید گریان منم از بهر این گل های پرپر هر پیکری نقش زمین گردیده بی سر من با همه گل های پرپر آشنایم این جا عزادار حسین جدایم من از حضور گرمتان باشد سپاسم بی سر شهیدان خدا را می شناسم این پیکر غلتیده در خون اکبر ماست در خصلت و خو همچنان پیغمبر ماست این گل که پرپر گشته است است از آل هاشم پامال اسبان شد تن در خون قاسم از بهر اصغر هر دلی این جا کباب است گریان طفل شیرخوار اصغر رباب است آید ز سوی علقمه عطر و بوی یاس نقش زمین گشته تن بی دست عباس در مقتل خون پیکر نور دو عین است افتاده بی غسل و کفن جسم حسین است این جسم غلتیده به خون با پیکر چاک فرزند زهرا باشد، افتاده روی خاک با تیر کینه از ستم قلبش دریدند خنجر کشیده از قفا رأسش بریدند از دیدگان بهر شه دین خون ببارید تکه حصیری از برای من بیارید آخر چگونه جسم بی سر را ببینم سنگ لحد بر روی جسم او بچینم گریان بابای غریب از این رثایم در روز محشر هم شفیع این (رضایم) 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
مادر میان کوچه ها یکبار اگر رفت دختر چهل منزل میان هر گذر رفت مادر میان آتش در معجرش سوخت دختر به زور آستین معجر به سر رفت مادر میان‌ چهل نفر افتاد اما دختر میان حلقۀ صدها نفر رفت مادر اگر با درد پهلو رفت مسجد دختر به کاخ شام با درد کمر رفت مادر اگر باگوش پاره خانه برگشت دختر به ویرانه ولی پاره جگر رفت مادر به پیش دیدۀ انصار افتاد دختر به پیش چشم قومی بدنظر رفت سیدپوریا هاشمی
گاهگاهی نگاه من به در است بر قدمهای  یار  در  سفر  است این    گدای    قدیمیِ    مضطر سر راهت نشسته  منتظر است چشم   امید به   لطف  تو  دارد ملتمس بر  تو در دل سحر است کاش  آقا  که  دست   من   گیری ورنه پایم  همیشه در خطر است هر  زمان   نام   تو   به   لب   آید از فراقت دو دیده پر گوهر است گر    بیفتم   ز   چشم     تو     آقا همه  عمرم   فنا  و   بی  ثمر است کِی   شود   بر   رُخت   نظاره   کنم روی تو بِه ز شمس و صد قمر است زائرم     کن    به     کربلا    با    خود ای خوش آن دل که با تو همسفر است
20230804_145242-AudioConverter.mp3
1.03M
مناجات امام زمان عج و گریز به روضه سیدالشهداء مهدی امید مایی منتظرم بیایی ذکرم شده شب و روز یابن الحسن کجایی یابن الحسن کجایی منتظرم بیایی... در رنج و در ملالم منتظر وصالم از لطف و جود و رحمت نظر نما به حالم ای نور چشم زهرا مولا در انتظارم در لحظه لحظه عمرم بهر تو بیقرارم تنها و زا رو خسته با یک دل شکسته سائل درگه تو منتظرت نشسته آقا مرا صدا کن از رنج و غم رهاکن ای مهربان عالم برای من دعا کن تنها تویی حبیبم به درد من، طبیبم خدا گواهه مهدی بدون تو غریبم ماه محرم آمد تنگه دلم برایت ای نورچشم حیدر کرده دلم هوایت از بس که با صفایی تنها امید مایی شب عزا و ماتم منتظرم بیایی تو شمس عالمینی بر همه نور عینی تا لحظه ی ظهورت گریه کن حسینی هستم به تاب و درتب جانم رسیده برلب افتاده ام به یاد غم حسین و زینب ای نور چشم زهرا در شور و در نوایم امشب دوباره مهدی به یاد کربلایم امشب دوباره یاد علیِ اکبرم من همچون حسین به یاد صد پاره پیکرم من یابن الحسن به یاد علی اصغرم من یاد رباب و طفل بریده حنجرم من یابن الحسن دوباره غربت نمودم احساس افتاده ام به یاد چشم و دو دست عباس یابن الحسن به یاد وداع آخرم من رفتن به سوی میدان گریه ی خواهرم من یابن الحسن ز جدت حرمت دریده دشمن دویده سوی مقتل سرش بریده دشمن بعداز شهادت او آتش زدند به خیمه به پیش چشم زینب سرش زدن به نیزه دشمن به کودکانش با تازیانه میزد به پیش چشم زینب چه ظالمانه میزد ✍حاج رضا یعقوبیان
علیه‌السلام 🔸معراج عاشقانه🔸 بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت یوسف‌ترین شهید خدا پیرهن نداشت او رفت تا که زنده کند رسم عشق را از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت آنقدر عاشقانه به معراج رفته بود آنقدر عاشقانه که سر در بدن نداشت خورشیدِ شعله‌ور شده بر روی نیزه‌ها کنج تنور رفتن و افروختن نداشت هر کس شنید غربت او را سؤال کرد بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت؟! ✍🏻
بسم الله الرحمن الرحیم 🖤تقدیم به امام الساجدین زین العابدین سلام الله علیه.. آزاده آزاد است حتی در غل و زنجیر آیا مگر کم کرده  زنجیر از مقام شیر؟ سجاد دست بسته اش هم دستگیر ماست دور برش پرهیزگارانند دامن گیر از کربلا داغ فراوان داشت  اما باز هرگز نشد تسلیم  ظلم  و خدعه و   تزویر هر چند تب دار است و از یاران جدا مانده تیغ کلامش کاخ  دشمن را کند تسخیر هر جمله ی کاری او بر قلب  دشمن  زد زخمی که زد هرگز نزد مانند آن شمشیر در شام تار بی کسی ها جان پناه ماست اهل بصیرت می کنند اوضاع را تدبیر کاسب نخواهد بود هرکس جای دیگر رفت از بخشش و اکرام سجاد است سائل سیر با سجده ی طولانی اش غرق خدا می شد سجاده  دریا می شد و  عشق خدا تصویر خاکی  و ساده    با فقیران  انس و الفت داشت پیش نگاهش  برق دنیا بود بی تاثیر از دشمنش چیزی نمانده جز غبار اما باقیست از اولاد حیدر نغمه ی تکبیر
با امام زمان عج در عاشورا😢 باید از دوری تو زار و حزین باشم من وز فراق رخ ماه تو غمین باشم من می خورد سنگ فراق تو به پیشانی ها باید از هجر تو بشکسته جبین باشم من هر کجا می روم ای دوست تو را می خوانم حق بده کز غم تو غرقِ طنین باشم من نه کسی یار من است و نه کسی همره دل بی تو والله که بی یار و معین باشم من ای که قرآن مجیدم رخ نورانی توست همه جا قاری قرآن مبین باشم من گفتم از هجر تو می سوزم و کارم این است آن چنان گفته ام و باز چنین باشم من تا ببینم رخ تو ای گل زیبا باید پرده دارِ حرمِ پرده نشین باشم من می روی کرب و بلا عاشق خود نیز بِبَر هم چنان قلب تو با داغ قرین باشم من تشنه لب بود یقیناً که جدا گشت سرش گریه کن در غم مولای یقین باشم من ای که چشمت همه خون باشد و قلبت خونین خون جگر بعد تو از اهلِ زمین باشم من ای که داری دلِ آتش زده از داغ حسین در کنار غم تان شعله ترین باشم من خاتم داغ جگر خون شده «یاسر» اکنون روی این خاتم غم سرخ نگین باشم من محمود تاری «یاسر»
مرثیه کوفه تا شام از تنت دوری و سرنیزه مکانت شده است آیه ی کهف خدا ذکر زبانت شده است سرِ تو دست سنان است و گلویت خسته خسته از دست تکان های سنانت شده است بین هجده گل سرخم که به نی می سوزند زخم پیشانی تو خوب نشانت شده است برسان از سر نی نیم نگاهی به من و دخترت که نفسش، مرثیه خوانت شده است من عزادارم و دستانم اگر بسته، ولی سنگ ها بر سر من لطمه زنانت شده است شده امروز مرا همسفر کوفه و شام آنکه دیروز تو را قاتل جانت شده است معجر سوخته ی دخترکانت، امروز بدترین زخم روی روح و روانت شده است