🍃🌷
#زمزم_احکام
س ۶. آيا کسى که در آموختن احکام دينىِ مورد نياز خود کوتاه ى مى کند، گناهکار است؟
ج. ✍اگر نياموختن احکام به ترک واجب يا ارتکاب حرام بيانجامد، گناهکار است.
س ٧. گاهى از افراد کم اطلاع از مسائل دينى درباره مرجع تقليدشان پرسش مى شود، مى گويند نمى دانيم، يا اظهار مى دارند که از فلان مجتهد تقليد مى کنيم، ولى عملاً التزامى به خواندن رساله آن مجتهد و عمل به فتاواى او ندارند، اعمال اين گونه افراد چه حکمى دارد؟
ج. ✍اگر اعمال آنان موافق احتياط يا مطابق با واقع يا با نظر مجتهدى باشد که وظيفه دارند از او تقليد کنند، محکوم به صحّت است.
س ۸. با توجه به اين که در مسائلى که مجتهد اعلم قائل به وجوب احتياط است، مى توانيم به مجتهد اعلم بعد از وى مراجعه کنيم، اگر اعلم بعد از او نيز قائل به وجوب احتياط در مسأله باشد، آيا رجوع به اعلم بعد از او جايز است؟ و اگر فتواى مجتهد سوم هم همان گونه بود، آيا مى توان به اعلم بعد از آنان مراجعه کرد؟ و همين طور...، لطفاً اين مسأله را توضيح دهيد.
ج. ✍در مسائلى که مجتهد اعلم فتوا ندارد، رجوع به مجتهدى که در آن مسأله احتياط نکرده است و فتواى صريح دارد، با رعايت ترتيب الاعلم فالاعلم، اشکال ندارد.
📚 #استفتائات_مقام_معظم_رهبری
#احکام_تقلید
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#دردانه_ی_شعر
آمدی درخواب من دیشب چه کاری داشتی
ای عجب از این طرفها هم گذاری داشتی
💞
راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز
یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی
💞
مهربانی هم بلد بودی عجب نامهربان
بعد عمری یادت افتاده که یاری داشتی
💞
سر به زیرانداختی و گفتی آهسته سلام
لب فروبستی نگاه شرمساری داشتی
💞
خواستم چیزی بگویم گریه بغضم را شکست
نه نگفتم سالها چشم انتظاری داشتی
💞
با نوازش می کشیدی آه و می گفتی ببخش
سربه دوشم هق هق بی اختیاری داشتی
💞
وقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من
شاید از دیوانه ی خود انتظاری داشتی
💞
صبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بود
کاش می شد باز در خوابم گذاری داشتی
💞
عشق یعنی بی گلایه لب فرو بستن، سکوت
دلخوش از اینکه شبی با او قراری داشتی.....
💞
🔸استاد شهریار
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#مشق_عشق
آمدی در خواب من.........
💞
صبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بود
کاش می شد باز در خوابم گذاری داشتی
😴
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#مناجات
بسمالله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ
✨يَا خَالِقُ يَا رَازِقُ
✨يَا نَاطِقُ يَا صَادِقُ
✨يَا فَالِقُ يَا فَارِقُ
✨يَا فَاتِقُ يَا رَاتِقُ
✨يَا سَابِقُ [فَائِقُ] يَا سَامِقُ
سبحانک یا لااله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب 1⃣6⃣
خدایا از تو مى خواهم به حق نامت
اى آفریننده اى روزى ده
اى گویا اى راستگو
اى شکافنده اى جدا کننده
اى باز کننده اى پیوست دهنده
اى سبقت جوینده اى بلندمرتبه
#جوشن_کبیر
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#روش_های_موفقیت
✍راهکارهای کاهش اضطراب
🍃 برای کاهش اضطراب، اعتماد به نفس خود را تقویت کنید.
🍃 خاصیت شوخ طبعی و بذلهگویی را در کاهش اضطراب نادیده نگیرید.
🍃 ورزش و تحرک جسمانی، شادابی و نشاط و آمادگیهای روانی را افزایش میدهد.
🍃 اگر مضطرب شدید، سعی کنید به حالت قبل از اضطراب بازگردید تا بتوانید اوضاع را به کنترل خود در آورید.
🍃 یک راه مقابله با اضطراب آن است که به جای تلاش برای کنترل، آن راتجربه کنیم، این یعنی جسارت ورزی.
🍃 آموزش آرمیدگی، روشی سریع برای بازگشت به حالت آرامش است.
🍃 شناخت رفتارهای نشان دهندهی اضطراب، به کنترل آن کمک میکند.
🍃به مدت ٢ دقيقه درموقعيت وحشت زا و اضطراب زا مقاومت كنيد واين مقاومت را گسترش دهيد.
🍃 زمان نگرانی خود را محدود كنيد و به كارهای خود نظم وترتيب دهيد.
🍃 جمله خونسرد باش را با خودتان تكراركنيد.
🍃 براي خود وشخصيت تان ارزش قائل شويد.و گونه اي برخورد ورفتار نماييد كه به منزلت وجايگاه تان خدشه اي وارد نشود.
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#چراغ_راه
🌺 استانداری که بار شهروند را به خانه رساند
🍃 سلمان فارسی از صحابه ایرانی و مشهور پیامبر اکرم (ص) بود، او انسانی خردمند و طراح اصلی کندن خندق، در جنگ خندق بود که در اواخر عمر خود نیز استاندار مدائن شد.
🍃 روزی مردی از اهل شام که بار کاه با خود حمل میکرد، به مدائن رسید، نگاه خستهاش را به این طرف و آن طرف چرخاند شاید کسی را بیابد و به او کمک کند، وقتی سلمان را دید، او را نشناخت و گفت: های! این بار را بردار! سلمان دسته کاه را بلند کرد، بر سر گذاشت و به سمت خانه آن مرد به راه افتاد.
🍃 در بین راه، مردم، سلمان را دیدند که بار کاه را بر روی سر گذاشته و برای آن مرد حمل میکند. کسی از میان مردم با تعجب و سرزنش به آن مرد گفت: هیچ میدانی این فرد که بار تو را بر دوش میکشد سلمان است؟!
🍃 رنگ از روی مرد پرید، بیدرنگ رفت تا بار را از سلمان بگیرد و در همان حال شروع به عذرخواهی کرد و گفت: ای مهربان، به خدا من تو را نشناختم، چرا چنین کاری کردی؟ و بار را در دست گرفت، اما سلمان بار را از بالای سر پایین نگذاشت و گفت: تا بار را به خانهات نرسانم، آن را بر زمین نخواهم گذاشت.
چو نیکی نمایدت گیتی خدای
تو با هرکسی نیز نیکی نمای
#عرفان_عملی
#مهربان_باشیم
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#حدیث_روز
امام علی (ع)
کسی که نگاهش را رها سازد، اندوه و افسوس او زیاد می شود.
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#حکایات_شیرین
🔴کنتـــرل نگـــ👀ــاه🔴
شخصی ﺍﺯ ﻋﺎﻟِﻤﯽ ﭘﺮﺳﻴﺪ :
ﻣﻦ ﻧﻤﯽ توانم نگاه خود را کنترلﻛﻨﻢ...
⁉️ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻡ ﭼﻴﺴﺖ؟
ﻋﺎﻟﻢ ﻛﻮﺯﻩ ﺍﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻴﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻛﻮﺯﻩ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺒﺮﺩ ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺍﺯ ﻛﻮﺯﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﺮﻳﺰﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﯽ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺷﻴﺮ ﺭﺍ ﺭﻳﺨﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻣﺮﺩﻡ با او دعوا کند!!
ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻮﺯﻩ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﭼﻴﺰﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﺮﻳﺨﺖ .
ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭼﻨﺪ "نامحرم" ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺖ ﺩﻳﺪﯼ؟ به چندنفر چشم دوختی؟!!
ﺟﻮﺍﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻫﻴﭻ! ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﺁﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﻛﻪ ﺷﻴﺮ ﺭﺍ ﻧﺮﻳﺰﻡ ﻛﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺭ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺮﺩﻡ آبرویم برود!!
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ : ﺍﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻣﺆﻣﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ #ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﺎﻇﺮ ﺑﺮ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﺶ ﻣﯽ ﺑﻴﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ #ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻭ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﻛﺘﺎﺑﺶ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﻈﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﺎﺭ ﻭ ﺧﻔﯿﻒ ﺷﻮﺩ ﺑﻴﻢ ﺩﺍﺭﺩ..
📖 درحدیث قدسی آمده:
نگاه به نامحرم تيري زهرآلود از تيرهاي شيطان است،
هركس از ترس من از آن دوري كند، به خاطر آن، ايماني به او مي بخشم كه شيرينيش را در دل احساس کند! .
📚میزان الحکمه ج ١٠ ص ٧٢📚
📌حتی اگر هیچکس نفهمد...
خدا میبیند !.....
خدایی که هم شاهد است، هم شاکی، و هم قاضی...
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#ریشه_ی_ضرب_المثل
💫نه خانی اومده و نه خانی رفته!
مردي بود که خيلي دلش ميخواست مثل اعيان و اشراف و خانها زندگي کند. اما نه پول و پلهي زيادي داشت، نه گاو و گوسفند و نوکر و کلفتي. آن مرد، با صرفه جويي زياد زندگي ميکرد تا شايد پولي پس انداز کند،. از قضاي روزگار، يک روز اين مرد روستايي به شهر رفته بود تا چيزي بفروشد.
جنس هايش را فروخت. ميخواست به روستاي خودش بر گردد که چشمش به دکان ميوه فروشي افتاد. خربزهاي چشمش را گرفت و با خودش گفت: «کاش پول زيادي داشتم و يک خربزه ميخريدم. اما همين که ناهار مختصري بخرم که از گرسنگي نميرم، کافي است. نبايد ولخرجي بکنم.»
مرد روستايي از جلو دکان ميوه فروشي رد شد و چند قدمي دور شد. اما ميل به خوردن خربزه نگذاشت جلوتر برود. با خودش گفت: «چطور است به جاي ناهار، يک خربزه بخرم و بخورم؟ با خوردن خربزه، سير ميشوم و ديگر نيازي به خريد ناهار ندارم.»
با اين فکر برگشت و خربزهاي خريد و راه افتاد از شهر خارج شد، درختي پيدا کرد و زير سايه ي درخت نشست. وقتي که خربزه را ميخورد، گفت: «پوست خربزه را نميتراشم تا هر کس از اينجا عبور کند و پوست خربزه را ببيند،بگويد که يک خان از اينجا گذشته، خربزه را خورده و پوستش را رها کرده.»
تصميم گرفت مثل خان ها بلند شود و به راهش ادامه دهد. اما هنوز گرسنه بود و ميل به خوردن خربزه آزارش ميداد. با خودش گفت: «پوست خربزه را هم ميتراشم و ميخورم. پوست و تخمه هايش را ميگذارم همين جا بماند. آن وقت، هر کس از اينجا عبور کند، ميگويد که يک خان از اينجا گذشته، خربزه را خورده و پوستش را هم به نوکرش داده تا بتراشد و بخورد.»
مرد روستايي با اين فکر، پوست خربزه را هم تراشيد و خورد. اما باز هم سير نشد. با اين که دلش نميخواست خود پوست خربزه را هم بخورد، دلش نميآمد از خوردن آن چشم بپوشد. نشست و مشغول خوردن پوست خربزه شد و با خودش گفت: «همين که تخمههاي خربزه بر جا بماند، کافيست.هر کس از اينجا عبور کند، ميگويد که يک خان ثروتمند از اينجا گذشته است. خربزه را خودش خورده، ته خربزه را نوکرش تراشيده و خورده و پوست خربزه را هم داده به الاغش!»
خوردن پوست خربزه هم تمام شد. خان خيالي مانده بود و تخمههاي خربزه، اما هر کاري ميکرد،نميتوانست از تخمههاي خربزه هم دل بکند. براي خوردن تخمههاي خربزه هيچ بهانهاي نداشت. با بي ميلي بلند شد و راه افتاد. چند قدمي که رفت، دوباره برگشت و گفت: «نه! از تخمههاي خربزه هم نميتوانم بگذرم. اما آن ها را هم نميتوانم بخورم. مردم چه ميگويند؟ نميگويند اين چه خاني بوده که از تخمه ي خربزه هم چشم پوشي نکرده است؟!»
مرد روستايي چند قدم از جايي که خربزه را خورده بود، فاصله گرفت. به نظرش، گذشتن از تخمههاي خربزه، کار مهمي بود بادي به غبغب انداخت و مثل خان ها قدم برداشت. در اين حال، احساس ميکرد که پياده نيست و بر الاغي که پوست خربزه را خورده سوار شده است و نوکري که پوست خربزه را تراشيده، دهنه ي الاغش را به دست دارد.
اين فکرها مدت زيادي ادامه پيدا نکرد. يک باره مرد روستايي از خر شيطان پياده شد و با عجله به طرف تخمههاي خربزه اش دويد. خيلي زود تخمههاي خربزه را برداشت و با ميل زياد مشغول خوردن آن ها شد.
تخمههاي خربزه را هم که خورد، گفت: «آخيش! راحت شدم. حالا انگار نه خاني آمده، نه خاني رفته. اصلاً هيچ خاني از اينجا عبور نکرده و خربزهاي هم نداشته که بخورد.»
😂
💂♀
👇
💖 @eightparadise
4_5832473533933946034.mp3
3.05M
🍃🌷
ای شاه نور و چلچراغ
آقوی آقام یا شاچراغ
یِه کِش دیگه جارم بزن
بکن صِدام یا شاچراغ
#دهه_ی_کرامت
السلام علیک یا احمدبن موسی الکاظم
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#کلام_ناب
#باید_زحمت_کشید
🍃شخصی به آیت الله بهاالدینی گفت:
"حاج آقا! دعا کنيد من آدم بشوم" ،
با خنده ي مليحي گفتند
"با دعای خالی کسي آدم نمي شود
باید زحمت کشید"
#عرفان_عملی
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#ورزشی
مقام معظم رهبری
از تیم اقتصادی دولت می خواهم مثل تیم ملی فوتبال به ویژه آن دروازه بان خوب دلاورانه بجنگند.
دیگه آقا به چه زبونی بهشون بگه
#سیاسی
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#یک_دقیقه_بیداری 1⃣1⃣
▪️فصل دوم «قبر»
عقبه ی اول؛ وحشت قبر
.... و سيد بن طاووس (رحمة الله عليه ) از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: ساعتى سخت تر از شب اول قبر بر ميت نمى گذرد پس با صدقه دادن ، به مرده خود رحم كنيد و اگر چيزى نيافتى كه صدقه بدهى يكى از شما دو ركعت نماز گذارد و در ركعت اول فاتحة الكتاب را يك مرتبه بخواند و قل هو الله دو مرتبه و در ركعت دوم فاتحه را يك مرتبه الهيكم التكاثر را ده مرتبه و سلام دهد و بگويد: اللهم صل على محمد و آل محمد وابعث ثوابها الى قبر ذلك الميت فلان بن فلان پس حق تعالى همان ساعت هزار ملك به سوى قبر آن ميت مى فرستد و با هر ملكى جامه اى و حله اى ، و تنگى قبر او را وسعت مى دهد تا روز نفخ صور و به نمازگزار به عدد آنچه در آفتاب بر آن مى تابد حسنات مى دهد و چهل درجه مقامش را بالا مى برد.
((نماز ديگر:))
براى برطرف كردن وحشت قبر از ميت مستحب است نمازگزار دو ركعت نماز گزارد در ركعت اول حمد و آية الكرسى و در ركعت دوم حمد و ده مرتبه انا انزلناه را بخواند و چون سلام دهد بگويد: اللهم صل على محمد و آل محمد وابعث ثوابها الى قبر ذلك الميت فلان بن فلان فلان به جان فلان ، نام ميت را بگويد.
((حكايت ))
شيخ ما ثقه الاسلام نورى (نَوَّرَ الله مرقده ) در دارالسلام از استاد خود مولانا الحاج ملا فتحعلى سلطان آبادى عطر الله مضجعه نقل كرده كه فرمود: عادت و طريقه من بر آن بود كه هر كس از دوستان اهل بيت عليهم السلام كه خبر فوتش را مى شنيدم در شب دفن او برايش دو ركعت نماز مى خواندم ، چه ميت را بشناسم يا نشناسم و هيچ كس بر اين كار من مطلع نبود تا آنكه روزى يكى از دوستان ، مرا در راهى ملاقات كرد و گفت : ديشب خواب ديدم فلان شخص را كه در اين ايام وفات كرده و از حال او و آنچه بعد از مرگ بر او گذشته پرسيدم گفت : من در سختى و بلا بودم تا آنكه فلانى برايم دو ركعت نماز خواند - و اسم شما را برد - آن دو ركعت نماز، مرا از عذاب نجات داد؛ به خاطر اين احسانى كه به من كرد خدا پدرش را رحمت كند. مرحوم حاج ملا فتحعلى فرمود آن شخص از من پرسيد كه آن نماز چه نمازى بود؟ پس من ، او را از كار دائمى خود براى اموات خبر دادم .
و نيز از كارهائى كه براى وحشت قبر سودمند است مانند آنكه ركوع نماز را كامل كند چنانكه از حضرت امام محمد باقر (ع) روايت شده كه كسى كه ركوع نماز خود را تمام كند گرفتار وحشت قبر نمى شود.
و نيز آنكه در هر روزى صد مرتبه بگويد: لا اله الا الله الملك الحق المبين تا بوده باشد براى او امانى از فقر و از وحشت قبر باشد و به سوى خود توانگرى را بكشد و گشوده شود درهاى بهشت چنانكه در خبر وارد شده است .
و نيز آنكه بخواند سوره يس را پيش از آنكه بخوابد، و آنكه بخواند نماز ليلة الرغائب را؛ و من آن نماز را با بعضى از فضايل آن در مفاتيح الجنان در اعمال ماه رجب ذكر كردم .
و هر كه عيادت كند مريضى را حق تعالى بر او ملكى مى گمارد كه او را در قبر تا روز ورودش به محشر عيادت كند.
و از ابوسعيد خدرى منقول است كه گفت : شنيدم كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله به على مى فرمود: يا على شاد شود و مژده بده كه براى شيعه تو وقت مردن نه حسرتى است و نه وحشت قبر و نه اندوهى در روز نشور.
📚 #منازل_الاخره
✍ #شیخ_عباس_قمی_رحمه_الله_علیه
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#شبی_با_امیر_بیان
آخرین گفتگوی انسان در زندگی
✅امیرالمؤمنین امام علی (ع):
هنگامی که انسان در آخرین لحظات زندگی خود قرار می گیرد؛ ((مال، فرزندان و عمل)) او در برابرش مجسم میشوند.
انسان رو به مال خود نموده و میگوید:
من در جمع آوری تو حریص و در #مصرف کردنت بخیل بودم، در این لحظه چه کمکی به من خواهی کرد؟
مال در پاسخ می گوید:
من تنها #کفن تو را تهیه می کنم.
پس از آن انسان رو به فرزندان خود کرده و گوید:
من شما را #دوست می داشتم و حامی شما بودم، در این لحظه با من چه میکنید؟
آنها در پاسخ می گویند:
((ما تو را به #قبر می رسانیم و در آن پنهان میکنیم
پس از آن انسان به #عمل خود میگوید:
من نسبت به تو بی اعتنا بودم و تو بر من #سنگین بودی، امروز با من چه خواهی کرد؟
عمل در پاسخ می گوید:
من از #قبر تا قیامت همنشین تو خواهم بود، تا زمانی که هر دو در پیشگاه خداوند حاضر شویم.
📚وسائل الشیعه ج ۷ ، ص ۳۲۵
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#قطره_ای_از_دریای_قرآن
هیزم های بزرگ را با هیزم های
کوچک و ریز روشن میکنند..گناهان
بزرگ هم با گناهان کوچک شروع میشوند؛
به همین خاطر است که قرآن کریم
روی #گناهان ریز و کوچک حساسیت بیشتری
نشان داده است و میگويد :
اگر به سراغ شر و شرارت بروید هر چند
کم و ناچیز باشد،نتیجه آن را خواهید دید.
فرمود:
🌸{ وَ مَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّهِِ شَرَّا یَرَهُ}🌸
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#به_خاطر_بسپاریم_که
نیکی کنیم
💕نه آرامشت را به چشمي وابسته كن،
نه دستت را به گرماي دستي دلخوش
چشمها بسته ميشوند و دستها مشت ميشوند...
و تو مي ماني و يك دنيا تنهايي...
ميليونها درخت در جهان به طور اتفاقي
توسط موش ها و سنجاب هايي كاشته شدند!
كه دانه هايي را مدفون كردند و سپس جاي مخفي آن را فراموش كردند...
خوبي كن و فراموش كن...
" روزي رشد خواهد كرد"
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#حدیث_روز
امام محمد باقر علیه السلام
سخن طیب و پاکیزه را از هر که گفت بگیرید، اگر چه او خود، بدان عمل نکند.
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#کوله_پشتی_شهدا
✍شهيد ستاري به روايت همسر،❣
یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میآی میایستی وسط بچهها #نماز؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»
تسبیح را برداشت و همان طور که میچرخاندش، گفت «این کار #فلسفه داره. من جلوی اینها نماز میایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشان بگم بیایین نماز بخونین!؟»
قرآن هم که میخواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضان ها بعد از سحر کنار بچهها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن میخواند. همه دورش جمع میشدیم. من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط با او می خواندم. اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. میگفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم،
🌷باید با #عمل خودمان نشانش بدهیم.🌷
👤 #شهید_منصور_ستاری
👇
💖 @eightparadise