eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
477 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷 ﷽ ☝️آیا انسان می تواند مرگ خود را از خدا طلب کند؟ 🌷حضرت علی (ع) می‌فرماید : ✍بسیار به یاد مرگ و منزلهاى پس از آن باش، اماّ هرگز آرزوى مرگ مکن، مگر آن گاه که صددرصد به رضایت الهى مطمئن باشى. 📕(نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه ۶٩) ✅بنابر این اگر طلب مرگ از سر شوق به رسیدن به قرب الهی و دیدار حضرت حق باشد اشکالی ندارد، کما اینکه علی بن ابیطالب (ع) گاهی این اشتیاق را داشت: ⚜روزی حضرت علی(ع) در کوفه بالای منبر خطبه میخواند سپس محاسن خود را گرفت و گفت پس کی بدترین مردم (قاتل حضرت) می‌آید و این محاسن را از خون سرم خضاب می‌کند . 📕(شواهد التنزیل ج٢ ص۴٣٨) ❌ ولی اگر از سر فشار مشکلات و سختیهای زندگی باشد این امر کراهت دارد و بهتر است انسان در آنها صبر پیشه کند. از این‌رو نتجه می‌گیریم ، طلب مرگ حضرت زهرا (س) و امام کاظم (ع)، صرفا به خاطر فرار از مشکلات و سختی‌ها نبوده، بلکه از یک شوق به دیدار خدا و پیامبر (ص) داشتند و از طرف دیگر رسالت خود را در دنیا انجام داده بودند و وظیفه دیگری نداشتند و این مرگ برای آنها شهادت بوده و باعث رشد و ارتقاء آنها می‌شد. 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ✍به فاصله ای کوتاه،زنگ خانه به صدا درآمد و پروین پیچیده شده در گلدارش به سمت در دوید. خوب شد قرصهای تجویزی یان،مادر را به خوابی زمستانی فرو می برد. چشمانم تارِ تار بود،آنقدر که فقط کلیتی از اجسام را تشخیص میدادم. مردی جوان با همان قد و هیکل حسام آموزشگاه،هراسان به همراه پروین وارد اتاق شد - خب آخه چرا به آمبولانس زنگ نزدین؟من الان تماس میگیرم پیرزن به سمت لباسهایم رفت - نه مادر تا اونا بیان این طفل معصوم از دست رفته،منم از بس دست پاچه شدم شماره امدادو یادم رفت. بیا کمک کن یه چیزی سرش کنم خودت ببرش جوان با پتو بلندم کرد،بدون حتی کوچکترین تماسِ دست. انگار از وجودم میترسید. مسلمانان حماقتشان از گنج قارون هم فراتر بود پروین شال را روی سرم گذاشت و جوان با گامهایی تند مرا به طرف ماشینش برد. همان عطر بود! عطر دانیال، عطری که در آموزشگاه دنیا را جلوی چشمانم آورد حالا دیگر مطمئن بودم خودش است، همان حسام امروزی همان قاتل خوشبختی! در ماشین تقریبا از حال رفتم و وقتی چشم باز کردم که روی تخت با دستانی سرم بند،مورد نوازشهای پروین چادرپوش قرار داشتم. تمام اتاق را از نظر گذراندم. حسام نبود،آن مُخِّل آسایش و مسلمان وحشی نبود. لابد در پی طعمه ای جدید،‌برادر معامله میکرد با خدایش خواستم سراغش را از پروین بگیرم اما یادم آمد که او زبانم را نمیفهمد. بی قرار چشم به در دوختم چند ساعتی گذشت،نیامد اما باید می آمد،من کارها داشتم با او خسته بودم. بیشتر از تنم،ذهنم درد میکرد. حالا سوالهایی جدید دانه دانه سر باز میکردند در حیاتِ‌ فکریم. حسام،‌همان دوست مسلمان بود که تنها شمع زندگیم را خاموش کرد. اما حالا در ایران،در آن آموزشگاهی که یان معرفی کرد، در خانه ی ما چه میکرد؟ پروین از کجا او را میشناخت؟ دوست ایرانی یان چه کسی بود؟ ترسیدم با تک تک سلولهایم ترس را لمس کردم. اینجا پر بود از سوالاتی که جوابش به وحشت میرسید. نمیدانم به لطف مسکنهای سنگین پرستار چند ساعت در کمای تزریقی فرو رفتم؟ اما هرچه که بود درد و تهوع را به آن آشفتگیِ‌ خواب نما ترجیح میدادم. بیهوشی که جز تصویر دانیال و دستان خونی این جوان مسلمان،چیزی در آن نبود. گوشهایم هوشیاریش را پس گرفته بود و چشمانم جز پرده ای از نور نمیدید. صدای مسن دکتر و آن جوان حسام نام را شنیدم از جایی درست کنار تخت - دکتر یعنی شرایطش خوب نیست؟ و پیرمردی که موج تارهای صوتی اش صاف و بی نقص حریم شنوایم را شکست - نه متاسفانه ها تمام سطح معده اش را پوشوندن. خودمم موندم چطور تا حالا درد رو تحمل کرده، امید چندانی وجود نداره اما بازم خدا بزرگه. ما رو به درخواست شما شروع میکنیم، نمیخوام نا امیدتون کنم اما احتمال اینکه جواب بده خیلی کمه. شیمی درمانی مساوی بود با ! سرطان یعنی اوج ترسم از دنیا ریختن مو،ناپدید شدن ابرو و مژه ها، دردی که رِبِکا را از پای درآورد و من دیدم مچاله شدنش را روی تابوت منتظر بیمارستان و من لرزیدم. کلیتی دستپاچه از حسام به چشمم میرسید. - دکتر تو رو خدا هر کاری از دستتون برمیاد انجام بدین من قول دادم قول؟ قول مرا به چه کسی داده بود این قصاب مسلمان؟ لابد به سفارش دانیال،چوب حراج زده بود به هایم محض قربانی در راه خدای قصی القلبشان. اما من هانیه،صوفی،یا هر زن دیگری نبودم من سارا بودم... ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ✉️ ٢٣ 👈 وصیت امام علیه السلام در لحظه های شهادت در رمضان ٤٠ هجری 🌸 پندهای جاودانه سفارش من برای شما آنكه به خدا شرك نورزيد، و سنت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را تباه نكنيد، اين دو ستون دين را برپا داريد، و اين دو چراغ را روشن نگهداريد، آنگاه سزاوار هيچ سرزنشی نخواهید بود. من ديروز همراهتان بودم و امروز مايه عبرت شما می باشم، و فردا از شما جدا می گردم، اگر ماندم خود اختيار خون خويش را دارم، و اگر بميرم، مرگ وعده گاه من است، اگر عفو كنم، برای من نزديك شدن به خدا، و برای شما نيكی و حسنه است، پس عفو كنيد. (آيا دوست نداريد خدا شما را بيامرزد؟) به خدا سوگند! مرگ ناگهان به من روی نياورده كه از آن خشنود نباشم، و نشانه های آن را زشت بدانم، بلكه من چونان جوينده آب در شب كه ناگهان آن را بيابد، يا كسی كه گمشده خود را پيدا كند، از مرگ خرسندم كه: (و آنچه نزد خداست برای نيكان بهتر است.) (شبيه اين كلمات در خطبه ها گذشت كه جهت برخی مطالب تازه آن را آورديم.) 📜🌿🌴🌿📜 ✉️ ٢٢ 👈 نامه به ابن عباس فرماندار بصره در سال ٣٦ هجری که گفت پس از سخنان پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم ) هیچ سخنی را همانند این نامه نیافتم 🌸 سفارش به آخرت گرایی پس از ياد خدا و درود! همانا انسان گاهی خشنود می شود به چيزی كه هرگز از دستش نمی رود، و ناراحت می شود برای از دست دادن چيزی كه هرگز به آن نخواهد رسید. ابن عباس! خوشحالی تو از چيزی باشد كه در آخرت برای تو مفيد است، و اندوه تو برای از دست دادن چيزی از آخرت باشد، آنچه از دنيا به دست می آوری تو را خشنود نسازد، و آنچه در دنيا از دست می دهی زاری كنان تاسف مخور، همت خويش را به دنيای پس از مرگ واگذار. 🌺فقط حیدر امیرالمؤمنین است 🌺 📚 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ دلم نه عشق مےخواهد نه دروغهای قشنگ! نه ادعاهاے بزرگ نه بزرگهاے پر ادعا! دلم یڪ دوست می‌خواهد ڪه بشود با او حرف زد و بعد پشیمان نشد! مثل خدا... 🌟 👇 💖https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🌸 سحر بیست و دوم ... ✍ آخرین ، شب تائید عاشقی مان رسید؛ دلبرم، من از چشمان دوازدهمین تجلی تو در زمین، روي ماهت را شناخته ام،و راه نور را یافته ام. 🕊دلبر دردانه من 👆چندین سحر است،که آغوش گشوده ای به روی من،تا کمی درد تنهایی ام را التیام ببخشی. 🕊اما اله بی همتای من؛ درد من،با یکی دو سحر،دوا نمی شود ... من،گمشده ای دارم که آیینه تمام قد تو، در زمین است. 🕊من بدون او، راه آغوش تو را هزار بار گم کرده ام. 🕊چاره ای نمی کنی؟ یک اذنِ بيگاه تو، تمام آوارگی هزار ساله او را، و تمام درد غریبِ سینه مرا، به یکباره درمان می کند. 🕊سومین سحر قدر ضیافتت، پُر است از بوی نرگسین پیراهن یوسفم، که سالهاست همه اهل زمین را، به حیرت وا داشته است. 🕊مـــرا، به لمس نگاهش، اجابت کن ... خدا 👇 💖 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_744002868.mp3
13.12M
🍃🌷 ﷽ قرآن کریم 🔊 قاری استاد 🕐 زمان: ۵۴ دقیقه 🍃🌺خوشبختي یعني بہ نیابت از امام زمانت هر روز قرآڹ بخوني... 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ✅ هیچ وقت حسرت زندگی آدمایی را که از درونشون خبر نداری نخور! ✅ حسادت نوعی اعتراف به حقیر بودن خویش است ✅ هر قلبی دردی دارد فقط نحوه ابراز آن فرق دارد بعضی ها آن را در چشمانشان بعضی ها درلبخندشان پنهان می‌کنند ✅ خنده را معنی به سرمستی مکن آنکه می‌خندد غمش بی انتهاست ✅ نه سفیدی بیانگر زیبایی‌ست نه سیاهی نشانه زشتی‌ست ✅ انسان به اخلاقش سنجیده می شود نه به مظهرش ✅ قبل از اینکه سرت را بالا ببری‌ونداشته‌هایت را به پیش خدا گلایه کنی نظری به پایین بینداز و داشته‌هایت را شاکر باش 💕 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ روز می‌دانی *قضیه* از چه قرار است؟ داستان این است که *شیراز* حال آدم را خوب می‌کند. یعنی انگار کسی که روز اول واژۀ شیراز را آفریده، *رویش وردی خوانده* که دل را آرام می‌کند. *دلت* اگر از عالم و آدم گرفته باشد، غم دنیا اگر روی *دوشت* باشد، هزار دشمن اگر *قصد هلاکت* کرده باشند، همین که *یاد شیراز* بیاید در اندیشه‌ات؛ کار تمام است، *همه چیز راست و ریس است*. دنیا تغییر کرده، جهان به‌هم ریخته، تغییرات اقلیمی در راه است، ویروس چینی و سیل و گرانی و رکود دست به دست هم داده‌اند، *بدهند، بزنند، بیایند، بروند!* شیراز، *شیراز* است. شیراز، *عشق* است. شیراز *مادر* است. شیراز *عزیز* است. *سنگ صبور* است، *گوش شنوا* دارد، *سینۀ فراخ* دارد، *شانۀ آرامش‌بخش* دارد، *دست بخشنده* دارد، *پای راه‌رو* دارد، *چشم مست* دارد، *سرانگشتان نوازش‌گر* دارد، *جان* دارد، *جانان* دارد، *جهان* دارد! خوب است که *شیراز* هست، *شیرازی* هست. *شیرازی* مرده و زنده ندارد، شیرازی بی‌مرگ است، ماندگار است، وسیع است، سخت است، سربه‌زیر است، جان‌بخش است، دل‌دار است، دلدار است، دلبر است، دل‌دربر است. کوچه‌های شیراز *در رو* است، ته ته ته کوچه‌های بن‌بستش هم دری گشوده هست، رویی گشاده هست. *قلبت* که سر رفت، *سرت* که سنگین شد، *جانت* که آمد لب دهانت، *جگرت* که ریش‌ریش شد، *زانوانت* که شل شد، *دستت* که به کاری نرفت، *چشمت* که آب نخورد، *گوش‌ها* که بدهکارت نبودند، *قدم* که نتوانستی از قدم برداری، *کلام* که توی دهانت نچرخید، *دل* که توی دلت نبود، *پشتت* که تیر کشید، مگذار که چایت سرد شود، مگذار که نانت یخ کند. برخیز و بیا، بنشین و بیا. فرقی نمی‌کند که با پا بیایی یا با دل یا با خیال! تو فقط بیا! این‌جا شیراز است و مرزهای شیراز تا آن‌طرف دل‌های همۀ عاشقان تاریخ گسترده است. شیراز را در یک قطره باران ببین، در یک لحظه درخشش آفتاب صبح‌گاهان. شیراز را در آن دم بجوی که بلبل دهان به آواز می‌گشاید، در آن لحظه که *کبوتر نخستین بق را از بق‌بقوهای عاشقانه* جاری می‌سازد. شیراز همین‌جاست، وسط دانه‌های ترش و شیرین انار خندان میخوش که رنگ سرخ و سیاهشان آب را به دهانت می‌آورد. *آب دهانت را فرو ببر!* شیراز را این‌روزها پشت پوست نازک خرمالوهای نرم پیدا کن که اولش شیرین و آخرش گس است. قیافه‌اش زشت و خاطره‌ای خوشکل! *هر قد بلندی که دیدی یاد شیراز بیفت؛ سرو، کاج، چنار، نارون و حتی نخل و افرا .* نمی‌خواهم دلت را آب کنم یا اشکت را دربیاورم که اگر شیرازی باشی همین حالا هم از *گوشۀ چشم چپت یک قطره اشک می‌خواهد بیرون بپرد و همین حالا باید با انگشتان، گلویت را نوازش کنی تا بغضت نترکد! قصدم فقط این بود که بگویم؛ نترس! دلت قرص باشد! خداوند شیراز را از زوال نگاه داشته و نگاه خواهد داشت؛ اگر دلت تنگ است، بیا! اینجا هنوز هم کوچه و پس کوچه‌هایی برای تکاندن دل دارد، هنوز سایه و ابر و چشمه و برگ دارد! *اگر دل تنگ شیرازی، بیا یک‌دو قدم با من *همین امروز هم این‌جا، لب جویی و سروی است🌹🌹❤️❤️👌👌 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ای کاش در روبه روی پنجره فولاد شما می گفتم الهی العفو کاش در کنارتان بودم و با اشکِ شوق می گفتم بعلی بن موسی... 😭😭 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ 💌 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ 🌼 آیت الله بهجت: اگر بدانید چه هست این ! چه گنج هایی در این نهفته هست! باید بیابید که این استغفار چیست. زبانتان وقتی به ذکر استغفار باز می شود، در حقیقت همه بر طرف می شود و هم برآورده می شود. اصلاً استغفار صیقل دهنده است، شما را نزدیک می کند به خدا. استغفرالله و اتوب الیه 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷 ﷽ قسمت هفتم 🔺 🔺 باد خوش با عطری دل انگیز می وزد،قلبم پر از شادی و سرور شده،گویی جمال خداوند جَمیل آشکار شده است!!! به منزلگاهی رسیدم که خِشتهای آن از طلا و نقره است!!! 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ • امیر الکلام حضرت علی (ع) ؛ 🌱 تعجـّب است از كسى كه دعــا مى كند و‌ اجابتِ آن را كُند مى شمارد ، درحالے كه راه اجابت را با گناهان،بسته است! 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ❣‏شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است🍃🍃 پانزدهم اردیبهشت گرامی باد🌹 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
29.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🎥 اون آقای خرقه پوش کو؟ محمد رضا آقاسی علیه السلام علیه السلام ❌حتما ببینید و منتشر کنید 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ✍به محض هوشیاری درد به سلول سلول بدنم فشار می آورد و توان را دریغ میکرد. اما من باید با یان حرف میزدم، مطمئنا او از همه چیز خبر داشت. همه چیزی که هیچ پازلی برای رسیدن به جوابش نداشتم. پروین آمد. با اشاره دست به او فهماندم که موبایلم را میخواهم و او فردای آن روز برایم آورد. درست در ساعتی از زندگی که درد امانم را بریده بود هیچ وقت نمیداستم تا این حد از مرگ میترسم و بیچارگیم را وقتی فهمیدم که نه دانیالی بود برای محبت و نه دوستی برای دادن حس تهی بودن،‌بد طعم ترین حس دنیاست. باید به کجا پناه میبردم؟ من طالب دستی بودم که نجاتم دهد از ،از ، از ،از حسام صفتی که برایم نقشه داشت. به ته دنیا رسیده بودم،جایی که روبرویم دیواری بی انتها تا عمق آسمان ایستادگی میکرد و پشت سرم،دیواری طویل که لحظه به لحظه برای کوبیدنم نزدیک میشد. با یان تماس گرفتم،صدایم از قعر چاه بیرون می آمد و اون با نگرانی حالم را پرسید. دوست داشتم سرش فریاد بزنم اما توانی نبود. پرسیدم دوست ایرانی ات کیست؟ و او بحث را عوض کرد. پرسیدم چه کسی زن پرستار را به خانه ام  آورد؟و او باز بحث را عوض کرد. پرسیدم چه نقشه ای برایم کشیده؟ و باز هم جوابی بی معنا عایدم شد. گوشی را قطع کردم،باید با عثمان حرف میزدم. شماره اش را گرفتم اما اثر داروی بیهوشی آنقدر زیاد بود که فقط الو الو گفتنهای بلند و محکمش در گوشم ماند. دنیا و خدایش چه خوابی برایم دیده بودند؟! روز بعد در اوج ناتوانی و بی حالیم،شیمی درمانی شروع شد. چیزی که تمام زندگیم را بارها و بارها مقابل چشمانم به صف کرد. شرایط انقدر بد بود که حتی توان نفس کشیدن را هم دریغ میکرد و کل هوشیاریم خلاصه میشد در گوشهایی که تنها میشنید و صدایی که هر شب کنار گوشم میخواند. صدایی از حنجره ی حسام! حسامی که بی توجه به تنفرم از خدایش،‌کلامش را چنگ میکرد بر تخته سیاه روحم! او مدام قرآن میخواند و من حالم بدتر میشد. آنقدر بدتر که کردم حسی از جنس نبودن،حسی از جنس ایستادن و تماشای فریادهای حسام و دستپاچگی دکتر و پرستاران برای برگرداندنم! حسی که لحظه به لحظه دهانم را تلختر میکرد. مرگ هم شیرین نبود و دستی مرا به کالبدم هل داد. پرستاران رفتند و حسام ماند با قرآنی در دست و صدایی پریشان کنار گوشم - سارا خانوم مقاومت کن،به خاطر برادرتون نه اون دانیالی که صوفی ازش حرف میزد! روحم آتش گرفت و او قرآن خواند. آرام و آهنگین! اینبار کلماتش چنگ نشد،سنگ نشد،اینبار خنک شدم درست مثل کودکیم که برفهای آدم برفیم را در دهانم میگذاشتم و دندانم درد میگرفت از شیرینی سرما! نمیدانم چقدر گذشت اما تنها خاطرات به یاد مانده از آن روزهایم آوای قرآن خواندن حسام بود و حس ملسِ‌ آرامش به هوش آمدم! رنجورتر از همیشه، اما حالا گوشهایم به کلماتی عربی عادت داشت که از بزرگترین زندگیم،یعنی بود و صدایی که صاحبش زندگیم را شعله ورتر کرده بود و این یعنی عمق فاجعه ی زندگی! به هوش بودم اما فرقی با مردگان نداشتم. چرا که ته مانده ای از نیرو، حتی برای درست دیدن هم نبود. صدایشان را شنیدم! همان دکتر و قاری لحظه های دردم! - آقای دکتر شرایطش چطوره؟ موج صدایش صاف و سالخورده بود - الحمدالله خوبه،حداقل بهتر از قبل! اولش زود خودشو باخت اما بعد از ،‌ورق برگشت. داره میجنگه،عجیبه اما شیمی درمانی داره جواب میده، بازم توکلتون به خدا دکتر رفت و حسام ماند. 🔴 - سارا خانوم دانیال خیلی دوستتون داره! پس بمونید معنی این حرفها چه بود؟نمیتوانستم بفهمم! دوست داشتن دانیال و حرفهای صوفی هیچ همخوانی با یکدیگر نداشتند. صوفی میگفت که دانیال در مستی اش از رستگار کردن من با در خدمت حرف میزد. یعنی حسام به خواست برادرم،محض اینکار تا به اینجا آمده؟ یان مرا به این کشور تروریست خیز هُل داد اما چرا؟ اصلا رابطه اش با این مرد چیست؟ و عثمان همان مسلمان ترسوی مهربان نقش او در این ماجراها چه بود؟ اگر هدفش اهدای من به داعش بود که من با پای خودم عزم رفتن کردم و او جلویم را گرفت. سرم قصدِ‌ انفجار داشت. ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ دوستانِ جان سلامـ امشب آخرین شب از شب‌های قدرِ از خدا بخواهیم بهترین تقدیر رو برامون رقم بزنه🤲 خدایا ... ! هنگامی که ثروتم دادی،خوشبختیم رانگیر هنگامی که توانایی ام دادی ، عقلم را نگیر هنگامی که مقامم دادی ، تواضعم را نگیر هنگامی که تواضعم دادی ، عزتم را نگیر هنگامی که قدرتم دادی ، عفوم را نگیر هنگامی که تندرستیم دادی ، ایمانم را نگیر و هنگامی که فراموشت کردم ،فراموشم نکن 🌺 امشب واسه هم دعا کنیم 🌺 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🌸 سحر بیست و سوم ... آخرین هم گذشت یا سند من لا سند له یا ذخر من لا ذخر له دلمان خوش است به امضای سبزت به تائيدت و به براتت 🕊که زمزمه کنیم چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند 🌸 مهربان مولایم بوی خوش گدایی و خواستن در دعای سحر از بارگاه ملکوتی ات می آید 🕊تو همان خدایی که دنبال بهانه ای که ببخشی و قلم عفو بکشی روی هزاران خطای ما تو همان خدایی که چشمان فرشتگانت را گرفته ای تا گناهان ما را نبینند! 🕊آری تو خداوند ماه مبارک رمضانی ✍تقدیرمان را که به زیباترین شکل نوشته ای امضاء کن 😊 👇 💖 https://eitaa.com/eightparadise