eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
479 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷 ﷽ خودت بخواه که این انتظار سر برسد دعای این همه چشم انتظار کافی نیست 🤲 👇 💖https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ٧_خرداد_١۴٠٠ برنامه ی تلاوت قرآن 📖 صفحه ی ١٧٠، سوره ی مبارکه ی اعراف 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ⭕ بی نیازیِ مردم 🔅 پیغمبر اکرم درباره بی نیازی مردم پس از ظهور چنین می فرمایند: ۱- (مهدی) ثروت را میان آنان به فراوانی می بخشد، کسیکه در صدد صدقه دادن باشد، اموالی را به مردم میدهد و میگوید: "من نیازی ندارم" 📚 مسند احمد ج ۲ ص ۵۳۰ ۲- مردم دنبال کسی میگردند که از آنها هدیه ای بپذیرد، زکات مالشان را جدا میکنند و کسی را پیدا نمیکنند که آن را بپذیرد، زیرا همه مردم از فضل خدا بی نیاز میشوند. 📚 الزام الناصب ص ۲۳۰ 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
📜 بار سنگین 👤 روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و آمد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست. عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت می آيند بعدازساعتى ميروند. ⚖ عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه اندازچند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم . مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد. بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايید. 🤔 عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن .. چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند . اى مرد آن‌چه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت .همانند توکه در واقعيت مؤمنی اما درحقيقت نه ... زود نکنیمـ لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان💖 خوبتان معرفی کنید 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ ☝️س ٩٠٠. شخصى داراى کتابخانه اى شخصى است که مدتى از آن کتاب ها استفاده مى نموده است، فعلاً چند سال است که از آن استفاده نمى کند، ولى احتمال مى دهد که در آينده از آن بهره ببرد، آيا در مدتى که از کتاب ها استفاده نمى کند، به آن خمس تعلّق مى گيرد؟ و آيا در تعلّق خمس، فرقى بين اين که خودش خريده باشد يا پدرش، وجود دارد؟ ج.✍ اگر کتاب ها در زمان خريد آن مورد نياز او براى مراجعه و مطالعه بوده و مقدار آن هم مناسب شأن عرفى او باشد، خمس ندارد، حتى اگر پس از سال اول از آن استفاده نکند. همچنين اگر کتاب ها به او ارث رسيده و يا از طرف پدر و مادر و يا ديگران به او هديه شده باشد، خمس به آن تعلّق نمى گيرد. 💠 ☝️س ٩٠١. آيا به طلايى که شوهر براى همسرش مى خرد، خمس تعلّق مى گيرد؟ ج.✍ اگر به مقدار متعارف و مناسب شأن او باشد، از مؤونه سال محسوب مى شود و خمس ندارد. 💠 ☝️س ٩٠٢. آيا به پولى که براى خريد کتاب از نمايشگاه بين المللى کتاب در تهران قبل از تحويل آن پرداخت شده، ولى هنوز کتاب ها ارسال نشده است، خمس تعلّق مى گيرد؟ ج.✍ اگر کتاب هاى مزبور، مورد نياز و به مقدار متناسب با شأن عرفى شخص باشد، خمس ندارد. 📚 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ❣مهدے جان! ❤️✍▫️می نویسم برای تو یا صاحب الزمان... ▪️تو می آیی ... وقتی همه قصد دارند عشق تو‌ را پنهان کنند وقتی قصد دارند تو را از همه فکرها پاک کنند ... نه!!! ▫️ای کاش فقط پاک کردن تو از فکر ها بود! می خواهند همه را از تو دور کنند می خواهند همه از تو دل بکنند می خواهند تو  یک غریبه شوی آن ها می خواهند تو رااا... ▪️ اینجا می شود که می مانی که باید چه کنی... باید بجنگی تا زنده کنی گرچه تو زنده هستی اما تو را باید در دل ها زنده کرد... باید بتازی تا عقب نیفتی... ▫️ حتی نخوابی که در زمان خواب تو آنها بیدار باشند و ... اما... یک جاهایی میشود که گنگ می‌شوی یک روزهایی میشود که تنها می‌شوی ... یک وقت هایی می‌شود که دلت از این همه دشمنی می گیرد... که چراااا...؟؟؟؟ ▪️اما باید بدانند که خدا اراده کرده است تو پادشاه عالمیان بشوی... حتی اگر نخواهند. یا مولانا یا صاحب الزمان ادرکنی و لاتهلکنی 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ ✍با تک تک جملاتی که بر زبان می آورد،تمام آن خاطرات بد طعم، دوباره در دهانِ حافظه ام مزه مزه میشد. خاطراتی که هر چند،گره از معماهای ریزو درشت زندگیم باز می کردند اما کمکی به بیشتر شدن تعداد نفسهای محدودم نمی کردند. نفسهایی که به لطف این بیماری تک تک شان را از سر غنیمت بودن میشمردم، بی خبر از اینکه فرصت دیدن دوباره ی دانیال را نصیبم میکنند یا نه؟ مرگی که روزی آرزویم بود و حالا کابوس بزرگ زندگیم و رویایی از خدایی مهربان و حسامی مسلک، که طعم زبانم را شیرین میکرد و افسوسم را فراوان، که کاش بیشتر بودمو بیشتر سهمم میشد از بندگی و بندگانش❤️خدایی که ندیدمش در عین بودن... این جوان زیادی خوب بود آنقدر که خجالت میکشیدم به جای دست پختم روی صورتش نگاه کنم.😔 ناگهان صدایی مرا به خود آورد همان پرستار چاق و بامزه: - بچه سید آخه من از دست تو چیکار کنم؟هان؟ استعفا بدم خلاص میشی؟ دست از سر کچلم برمیداری؟ حسام با صورتی جمع شده که نشان از درد بود به سمتش چرخید: - هیچی والا من جات بودم روزی دو کعت نماز شکر میخوندم که همچین مریض باحالی گیرم اومده😂 مریض که نیستم،گل پسرم😌 مرد پرستار با آن شکم بزرگش،دست به جیب،روبه روی حسام ایستاد: - من میخوام بدونم کی گفته که تو اجازه داری بدون ویلچر اینور اونور بری؟ تو دکتری؟تخصص داری؟جراحی؟ بابا تو اجداد منو آوردی جلو چشمم از بس دنبالت اتاقِ اینو اونو گشتم😐😒 حسام با خنده انگشت اشاره اش را به شکم پرستار زد: - خدا پدرمو بیامرزه،پس داری لاغر میشیا😂 یعنی دعای یه خانواده پشت و پناهمه😜برو بابت زحماتم شکرگذار باش پرستار برای پاسخ آماده شد که صدای مسن زنی متوقفش کرد. - امیرمهدی اینجایی؟ کشتی منو تو آخه مادر! همیشه باید دنبالت بدوئم😕چه موقعی که بچه بودی چه حالا! ؟ منظورش چه کسی بود؟ پرستار یا ؟ با لبخند به نشانه ی احترام خواست تا از جایش بلند شود که زن به سرعت و با لحنی عصبی او را از ایستادن نهی کرد - بشین سرجات بچه فقط خم و راست شدنو بلده!😒 تو تا منو دق ندی که ول کن نیستی. حسام زیر لبی چیزی به پرستار گفت: - خیلی نامردی حالا دیگه میری مامانمو میاری؟ این دفعه خواستیم گل کوچیک بزنیم بچه ها بازیت ندادن،بازم میای سراغم دیگه پرستار با صدایی ضعیف پاسخش را داد: - برو بابا تو فعلا تاتی تاتیو یاد بگیر،گل کوچیک پیشکش. در ضمن فعلا مهمون منی حسام آدم فروشی حواله اش کرد و با لبخندی ترسیده به زن خیره شد. امیر مهدی نام حسام بود؟ و آن زن با آن چهره ی شکسته، هیبتی تپل و کشیده و مشکی رنگ که روسری تیره و گلدار زیرش را پوشانده بود، زن ویلچر به دست وارد اتاق شد - بیخود واسه این بچه خط و نشون نکشا،با من طرفی و حسام مانند پسر بچه ای مطیع با گردنی کج،تند و تند سرش را تکان داد. زن به سمتم آمد و دستم را فشار داد،گرم و مادرانه❤️ - سلام عزیزم😊خدا ان شالله بهت سلامتی بده قربون اون چشمای قشنگت برم با چشمانی متعجب،جواب سلامش را با کلمه ای دست و پا شکسته دادم. سلامی که مطمئن نبودم درست ادا کرده باشم. حسام کمی سرش را خاراند - مامان جان گفته بودم که سارا خانم بلد نیست صحبت کنه زن بدون درنگ به حسام تشر زد - تو حرف نزن که یه گوشمالی حسابی ازم طلب داری از وقتی بهوش اومدی من مث مادرِ یه بچه ی دو ساله دارم دنبالت میگردم. مادرش بود آن چشمها و هاله ای از شباهتِ غیر قابل انکار،این نسبت را شهادت میداد. حسام با لبخند دست مادرش را بوسید - الهی قربونت برم،ببخشید خب بابا من چیکار کنم این اکبر عین زندان بانا وایستاده بالای سرم، نمیذاره از اتاقم جم بخورم، خب حوصلم سر میره دیگه😢 در ضمن برادر سارا خانم،ایشونو به من سپرده. باید از حالشون مطلع میشدم یا نه؟ بعدشم ایشون نگران برادرشون بودن و باید یه چیزایی رو میدونستن،که من از فرصت استفاده کردم هم با برادرشون تماس گرفتم تا صحبت کنن، هم اینکه داستانو براشون توضیح دادم. البته نصفشو چون این اکبر آدم فروش وسطش رسید و شمام که...😕 ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
1_169075905.mp3
4.16M
🍃🌷 ﷽ با صدای استاد سید قاسم موسوی قهار محـبان مهــــــــــــدي(عج) او خواهد آمد او با كولـــــه باری از عــــدالـــت😍🌺 خواهد آمد ✅ ═💝═ ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ 👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ زندگی با تبسم شیرین و با عشق زیبا می‌شود ... زندگی با محبت محکم و باصداقت امن می‌شود ... زندگی با یاد خدا آرام می‌شود براتون آرزوی زندگی‌ با عشق، محبت، شادی، صداقت و در همه حال نام و یاد خدا را دارم! 👇 💖 @eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللّهِ كَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ، وَ مَقَالَةِ الْمُتَحَرِّزِينَ، وَ أَعُوذُ بِاللّهِ تَعَالَى مِنْ جَوْرِ الْجَائِرِينَ، وَ كَيْدِ الْحَاسِدِينَ، وَ بَغْيِ الظَّالِمِينَ، وَ أَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِينَ، اَللّهُمَّ أَنْتَ الْوَاحِدُ بِلا شَرِيكٍ، وَ الْمَلِكُ بِلا تَمْلِيكٍ، لا تُضَادُّ فِي حُكْمِكَ، وَ لا تُنَازَعُ فِي مُلْكِكَ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ، وَ أَنْ تُوزِعَنِي مِنْ شُكْرِ نُعْمَاكَ مَا تَبْلُغُ بِي غَايَةَ رِضَاكَ، وَ أَنْ تُعِينَنِي عَلَى طَاعَتِكَ وَ لُزُومِ عِبَادَتِكَ، وَ اسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنَايَتِكَ، وَ تَرْحَمَنِي بِصَدِّي [وَ صُدَّنِي ] عَنْ مَعَاصِيكَ مَا أَحْيَيْتَنِي، وَ تُوَفِّقَنِي لِمَا يَنْفَعُنِي مَا أَبْقَيْتَنِي، وَ أَنْ تَشْرَحَ بِكِتَابِكَ صَدْرِي، وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِي، وَ تَمْنَحَنِي السَّلامَةَ فِي دِينِي وَ نَفْسِي، وَ لا تُوحِشَ بِي أَهْلَ أُنْسِي، وَ تُتِمَّ إِحْسَانَكَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمْرِي، كَمَا أَحْسَنْتَ فِيمَا مَضَى مِنْهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ. 📿💠ترجمه💠📿 به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهرباني اش هميشگى است. به نام خدا كه كلمه پناه جويان و گفتار پرهيزكاران است، و پناه مي برم به خداي بلندمرتبه از ستم ستمگران، و نيرنگ حسودان، و سركشي ظالمان، و او را مي ستايم ستايشي برتر از ستايش ستايشگران، خدايا! تويي يگانه بي انباز، و پادشاه علي الاطلاق، در فرمانروايي ات مخالفت نشوي، و در پادشاهي ات هماوردي نداري، از تو مي خواهم كه بر بنده و فرستاده ات محمد درود فرستي، و سپاس نعمت هايت را چنان قسمت من كن كه مرا به كمال خشنودي ات نائل گرداند، و به بركت عنايت خويش بر طاعت و مداومت عبادت خود و شايستگي پاداشت ياري نمايي، و تا زنده ام به بازداشتن از گناهانت بر من مهر ورزي، و تا پايان عمر بر انجام آنچه بهره ام رساند توفيقم دهي، و به كتاب خود (قرآن) براي پذيرش حق، سينه ام را فراخ گرداني، و بار گناهانم را با تلاوتش از نامه اعمالم فرو ريزي، و ، و كساني كه به آن ها انس گرفته ام از من وحشت زده نكني، و در باقيمانده عمر، احسانت را بر من تمام نمايي چنان كه در گذشته عمرم بر من احسان نمودي، اي مهربان ترين مهربانان. ✅ الهی آمین 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ قضاوت در دعواي كودكان گاهي بسيار سخت است. هنر پدر مادر اينه كه نگذارن كودكان وارد بازي يا فعاليتي بشن كه ميدونيم اخرش دعواست. در ميان ما خيلي ها معتقدتد ما خواهر برادرا بهتره با هم باشيم حتي اگر خون همديگر رو بريزيم. هرگز اجازه نديد بچه ها در خانه با هم دعوا كنند. دعواهاي يك خواهر و برادر ميتونه باعث باشه اونها در تمام عمر از جنس مخالف متنفر بشن. دعواي كودكان در خانه: از هر چيزي دو تا يا چهارتا بخريد تا دعواشون نشه. بهشون ياد بدين قراره هر كي وسايل خودشو نگه داره و ديگري به وسايلش دست نزنه. اگر فاصله بيشتر از دوساله بهتره دوستان خودشونو داشته باشن و با هم كاري نداشته باشن و حتما اگر با كسي مشكلي دارن اگر كسي بهشون زور ميگه يا اذيتش ميكنه اگه نميتونه حلش كنه شما حتما بايد مداخله كنيد. كودكان نميتونند دعواهاشونو خودشون حل كنند. شما نقش كلانتر محله رو داريد. اما هرگز طرفداري نكنيد. 👇 💖https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ 💠میدونے چرا شیشہ جلوے ماشین انقدر بزرگہ ولی آینہ عقب اینقدر ڪوچیڪ؟ 🌟چون گذشتہ به اندازه آینده اهمیت نداره ⭕️پس به جلو نگاه ڪن و ادامہ بده 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🔻گِرُوگان‌گیری🔻 ✍ قرآن کریم می‌فرماید: آدم‌ها در گِروی اعمالی هستند که انجام میدن.😱 🕋 كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (مدّثّر/۳۸) 💢 هر کسی در گِرُوی چیزی است که کسب کرده است. رَهِينَةٌ👈 از ریشه‌ی رَهن، به معنای گروگان هست. یعنی وثیقه‌ای که معمولاً در مقابلِ وام میدن. مثلاً وقتی کسی از بانک، وام می‌گیره، یه سَنَد پیشِ بانک گِرو میزاره. اصطلاحاً میگن سند در رَهنِ بانکه، یعنی در گِروی بانکه. تا وام رو پرداخت نکنه، سند آزاد نمیشه. قرآن می‌فرماید تمام وجودِ انسان، در گِروی کارهایی است که انجام میده:☜ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ. 😐 ما هر چیزی رو که کسب کنیم، و هر کاری که انجام بدیم، در واقع داریم اثرِ اون چیز رو بر روحِ خودمون ثبت می‌کنیم، و خودمون رو در رهنِ او چیز قرار میدیم. یعنی ما در رهنِ عملکرد و دستاوردهامون هستیم. ➖ اگر كسی و خلافی رو انجام داد، و حقوقی رو رعایت نکرد (چه حقّ‌الله باشه و چه حقّ‌الناس)، اين شخص بدهكار شده. ➖ هر بدهكاری بايد وثيقه و گِرو بذاره، تا آزاد بشه. ➖ تو مسائل دنیائی اگر کسی بدهکار بود، سَنَدِ خونه، سندِ مِلک یا زمینش رو گِرو می‌گیرند، ولی تو مسائلِ اخلاقی، اگر کسی به خدا بدهکار شد، خدا خودِ اون شخص رو گِرو میگیره. ➖ وقتی خودِ انسان گِرو گرفته شد، انسان میشه در رهن، میشه "رَهِينَةٌ". ❌ بنابراین، این شخص ديگه نيست... اينكه بعضی‌ها میگن: 😔 من هر چی میخوام زبانم رو كنترل كنم، نمیتونم.. 💔 هر چی میخوام چشمم رو كنترل كنم، نامحرم رو نبينم، نمیتونم.. 🙁 هر چی میخوام جلو خودم رو بگیرم که حسادت نداشته باشم، کینه نداشته باشم و... 😔 هر چی میخوام نکنم، نمی‌تونم.. بخاطر همینه. 👈️ چون این شخص دیگه نیست، در بَند شده، عزم و اراده‌اش هم در بَند شده. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: 👈 أَلَا إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ، فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ. ☜ «آگاه باشید! که جان‌های شما در گروی اعمال شماست، آنها را با استغفار کردنتان آزاد کنید» 📚 بحارالانوار، ج۷۰، ص۲۸۱. پس این جمله کلیدیِ قرآن یادمون بمونه: 👈 كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ. هر کس در گِروی کاری است که انجام میده. ✔ و رفتارمون رو درست کنیم، تا و رها بشیم... ✔ درست زندگی کنیم، تا و رها بشیم... ✔ رو ترک کنیم، تا و رها بشیم... ✔ از گناهان کنیم، تا و رها بشیم... 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1011821641.mp3
2.33M
🍃🌷 ﷽ 📲 🎙واعظ: حاج آقا 🔖 طمع شیطان به حضرت موسی 🔖 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ 🍃 دیدن عزرائیل قبل از مرگ شیخ محمد شیرازی می گوید : آیة الله سید احمد خوانساری می فرمود : " در محفلی بودم که گروهی از فقها و مراجع تقلید در آن نشسته بودند که از جمله آنان آیة الله سیّد صدر الدّین صدر بود. در آنجا جوان خوش سیمایی نزد من آمد و من به الهام یقین کردم که فرشته مرگ است. به او گفتم " من آماده ام " گفت " خواهم آمد " و من اینک در انتظار او هستم. هفته بعد صبح روز جمعه ٢۶ ربیع از راه رسید و آن بزرگوار فرمود: " امروز آخرین روز توقف من در دنیاست و آن جوان خوش چهره خواهد آمد " به تلاوت قرآن نشست و سوره مبارکه مؤمنون را خواند تا از حال رفت و یکی از نوادگانش وی را در تمام کردن سوره یاری کرد. در انتظار آمدن پیک حق بود و ناگاه دیدند که تکان خورد و بارها فرمود " یا حجة بن الحسن ! " گویی که آن حضرت در لحظات آخرین به بدرقه ی او آمد . سپس به تکرار شهادت بر یکتایی خدا و رسالت پیامبر و ولایت ائمه معصومین علیهم السلام پرداخت و سرانجام برای همیشه لب از سخن فرو بست. 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ ٨_خرداد_١۴٠٠ برنامه ی تلاوت قرآن 📖 صفحه ی ١٧١، سوره ی مبارکه ی اعراف 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 1⃣4⃣ سخنان فاطمه (س) به پايان مى رسد. مردم با شنيدن سخن فاطمه (س) به فكر فرو مى روند، عجب! پيامبر بارها گفته بود كه بعد از من افرادى پيدا خواهند شد كه حديث دروغين به من نسبت خواهند داد. اوّلين نفر آن دروغگويان، همين جناب خليفه است! پيامبر به ما دستور داد تا هرگاه حديثى را شنيديم، آن را به قرآن عرضه كنيم، اگر آن حديث مخالف قرآن بود، هرگز آن را قبول نكنيم. اكنون معلوم شد كه خليفه، نسبتِ دروغ به پيامبر داده است، آبروى خليفه رفت! همه كسانى كه در مسجد هستند با سخنان فاطمه (س) از خواب غفلت بيدار شده اند. فاطمه (س) ‌‌‌‌‌‌اكنون به هدف خود رسيده است، او مى خواست به بهانه فدك، حقيقت اين حكومت را براى مردم بازگو كند و در اين كار موفّق شد. او پيروز اين ميدان است، صداى او براى هميشه در گوش تاريخ، طنين انداز است. سخن او چراغ راه هر كسى است كه طالب حقيقت است. اين فرياد فاطمه (س)، مايه آزادى و آزادگى است! اكنون، فاطمه (س) رو به قبر پيامبر مى كند و چنين مى گويد: «اى پدر! بعد از تو حوادثى در اين شهر روى داد كه اگر تو مى بودى هيچ كدام از آنها پيش نمى آمد. تا زمانى كه تو زنده بودى همه مردم به من احترام مى گذاشتند و من پيش همه عزيز بودم، ولى اكنون كه تو از ميان ما رفته اى، در حقّ من ستم مى كنند و من هر لحظه در فراق تو اشك مى ريزم». 180 مسجد سراسر اشك و گريه مى شود، سر و صداها بلند مى شود، هياهويى بر پا مى گردد. 181 فاطمه (س) مسجد را ترك مى كند، او كار روشن گرى را به خوبى انجام داده است. * * * يك روز از ماجراى فرياد مهتاب مى گذرد، خليفه در خانه خود نشسته است، او خيلى نگران است. عُمَر به ديدن خليفه آمده است: چقدر خوب بود كه تو مرا به حال خود مى گذاشتى! چرا باور ندارى كه من دلسوز تو هستم؟ ديدى كه فاطمه با سخنان خود چگونه آبروى ما را نزد مردم برد. ناراحت نباش، چند روز ديگر، مردم، همه چيز را فراموش مى كنند. امّا من نگران هستم، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ديدى او چگونه مرا از عذاب فرداى قيامت ترساند. جناب خليفه، تو نماز بخوان، دين خدا را به پا دار، به مردم احسان و نيكى كن، ديگر نگران نباش، مگر قرآن نخوانده اى؟ چطور؟ قرآن در سوره هود در آيه 114 مى گويد: (إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّئِّاتِ): «كارهاى خوب، گناهان را پاك مى كند»، تو فاطمه را ناراحت كرده اى امّا اين يك گناه است وقتى تو كارهاى خوب زيادى انجام دهى مى توانى آن گناه را از بين ببرى. اى عُمَر، تو چقدر غصّه و غم هاى مرا بر طرف ساختى، خدا تو را براى من نگه دارد. جناب خليفه! اكنون وقت آن است كه يك سخنرانىِ خوب براى اين مردم داشته باشى. پيشنهاد خوبى است. خليفه دستور مى دهد تا همه مردم در مسجد جمع شوند، او مى خواهد براى مردم سخنرانى كند. 182 📚 پی نوشتها👇 180. الوافي بالوفيات، خليل بن أيبك الصفَدي (ت 749 ه)، ويسبادن (آلمان)، فرانْزشْتايْنر، الطبعة الثانية، 1381 ه. 181. وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، محمّد بن الحسن الحرّ العاملي (ت 1104ه)، تحقيق: مؤسّسة آل البيت، قمّ، الطبعة الاُولى، 1409 ه. 182. وقعة صفّين، نصر بن مزاحم المنقري (ت 212 ه)، تحقيق: عبد السلام محمّد هارون، قمّ: مكتبة آية اللّه المرعشي، الطبعة الثانية، 1382 ه. 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ✍پرستار که حالا میدانستم اکبر نام دارد به میان حرفش پرید. - عه..عه ..عه .. من کی مثه زندان بانا بالای سرت بودم؟؟ آخه بچه سید،اگه تو اتاق بقیه مریضا فضولی نکنی که من دنبالت راه نمیوفتم. تمام مریضایِ بخش میشناسنت. اینم از الانت که بدون ویلچر واسه خودت راه افتادی😒 زن دستی بر موهای نامرتب حسام کشید. - فدای اون قدت بشم من. قبول کن مادر که تو آدم بشو نیستی😞 از الانم هر وقت خواستی جایی بری بدون ویلچر تشریف ببری، گوشتو طوری میپیچونم که یه هفته ام واس خاطر اون اینجا بستری بمونی.😊 حسام ابرویی بالا انداخت و آب دهانی قورت داد: - مامان بخدا امروز دکترم گفت دیگه کم کم ویلچرو بذار کنار مثلا. مگه من فلجم؟ این اکبر بیخود داره خود شیرینی میکنه، در ضمن گفتم سارا خانم فارسی حرف زدنو بلد نیستن،اما معنی کلماتی فارسی رو خوب متوجه میشنا😐آبرومو بردین لبهایم از فرطِ خنده کش آمد. این مادر و پسر واقعا بی نظیر بودند ناگهان تصویر مادر بی زبانم در ذهنم تجدید شد و کنکاشی برای آخرین لبخندی که رنگ لبهایم را دیده بود. حسام سرش را به سمت من چرخاند: - سارا خانم ایشون مادرم هستن و اسم واقعی من هم امیر مهدی هست. امروز خیلی خسته شدین بقیه ی ماجرا رو فردا براتون تعریف میکنم. به میان حرفش پریدم که نه،که نمیتوانم تا فردا صبر کنم و او با آرامشی خاص قول داد تا عصر، باقی مانده ی داستان را برایم تعریف کند. مادرِ حسام پیشانی ام را بوسید و همراه پسرش از اتاق خارج شد. چشمم به کبوتر نشسته در پشت پنجره ی اتاقم افتاد. - مخلوطی از خاطرات روزهای گذشته ام و دیدار چند دقیقه پیش حسام و مادرش در ذهنم تداعی شد. چرا هیچ وقت فرصت خندیدن در خانه مان مهیا نمیشد؟ اما تا دلت بخواهد فرصت بود برای تلخی و ناراحتی... تهوع و درد لحظه ای تنهایم نمیگذاشت و در این بین چقدر دلم هوای فنجانی چایِ شیرین داشت . خدایی که خیلی دیر فهمیدم هست. درست وقتی که یک بند انگشت با نبودن فاصله داشتم. دلهره ی عجیبی به سینه ام چنگ میزد،حتی نفسهایی که می کشیدم از فرط ترس میلرزید. کاش فرصت برای زنده ماندن بیشتر بود،من اصلا آمادگی مرگ را نداشتم. آن روز تا غروب مدام خدا را صدا زدم از ته دل،با تمام وجود، به اندازه تمام روزهایی که به خدایی قبولش نداشتم. و آرزو میکردم که ای کاش حسام بود و میخواند. هر چند که صدای اذان تسکینی بود برآن ترس مرگ زده، اما مسکنِ موجود درآن آیات و صوت حسام، غوغایی بی نظیر به پا میکرد بر جانِ دردهایم. حسام آمد. یالله گویان و سربه زیر در چهارچوب درب ایستاد. از فرط درد پیچیده در خود روی تخت جمع شده بودم اما محض احترام، روسری افتاده روی بالشت را بر سرم گذاشتم. عملی که سرزدنش حتی برای خودم هم عجیب بود. حسام چشم به زمین دوخته؛ لبخند برلب نشاند. انگار متوجه روسری پهن شده روی سرم شد. - پرستار گفت شرایطتون خوب نیست،اومدم حالتونو بپرسم. الان استراحت کنید، بقیه حرفا بمونه واسه وقتی که حالتون بهتر شد. فعلا یاعلی خواست برود که صدایش زدم: - نرو بمون بمون برام قرآن بخون و ماند، آن فرشته ی سر به زیر… ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 🌙°•. هرکس می خواهد برای نماز شب بلند شود، موقع خوابیدن بگوید: *اللّهمّ ابعَثْنی مِن مَضْجَعی لِذِکرک وَ شُکرِک وَ صَلواتِک و اِسْتِغْفارِک وَ تَلاوَةِ کتابِک و حُسْنِ عِبادَتِک یا اَرْحَمَ الرّاحمین*. *•💫نماز شب کلید رستگاری💫* *نافله شب! نافله شب! نافله شب!* _خوشا به حال کسی که نافله ی شبش ترک نشود و از او بهتر آن که نوافل دیگر را هم به جا بیاورد. بالاخره یک حساب و کتابی بوده و هست که اولیا، این قدر بر نماز شب تکیه دارند. *آیت‌الله‌مشکینی🌿* 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise