eitaa logo
| عِینْطاٰء |
588 دنبال‌کننده
315 عکس
235 ویدیو
39 فایل
✍️نویسنده |سیدعباس‌طباطبایی| |چپ‌دستِ‌راست‌اندیش| |بچه کرمون،ساکنِ ساری| @ein_ta1 ناشناس حرفتو بزن:👇 https://daigo.ir/secret/358238343
مشاهده در ایتا
دانلود
کی از همه بدبخت تره؟ اینجابگو👇🏻 https://daigo.ir/secret/358238343
| عِینْطاٰء |
کی از همه بدبخت تره؟ اینجابگو👇🏻 https://daigo.ir/secret/358238343
فک کنم خودم ک هنوز وقت نکردم این بحثو ادامش بدم معذرت
حوالی ساعت ۹ اولین تیر عمربن سعد و آغاز جنگ آفتاب در دل آسمان جا گرفته بود؛ اما جنگ هنوز آغاز نشده بود در روایت‌های تاریخی نقل شده که این تعویق و تعلل سرانجام شمر را به ستوه آورد تا جایی که او با خشم و عصبانیت از عمربن سعد خواست تا جنگ را آغاز کند. عمر اولین تیر را به سمت سپاه امام حسین علیه السلام پرتاب کرد و دیگران را شاهد گرفت تا بعدها به گوش عبیدالله بن زیاد برسانند که او اولین تیر را به طرف کاروان خاندان پیامبر نشانه گرفت. بعد از اینکه عمربن سعد جنگ را آغاز کرد لشکر کوفیان سپاه سیدالشهدا را تیرباران کردند که در این تیرباران چند تن از یاران امام به شهادت رسیدند و حضرت به آنها فرمود: «برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» @ein_ta
حوالی ساعت ۱۰ حمله از یمین و یسار دو غلام ابن زیاد اولین کسانی بودند که برای نبرد تن به تن از سپاه کوفه اعلام آمادگی کردند که هر دوی آنها به دست عبدالله بن عمیر کشته شدند. گفته شده که بعد از این نبرد تن به تن سپاه دشمن از یمین و یسار و به شکل سراسری به لشکر اباعبدالله حمله برد. از جناح راست حبیب بن مظاهر مقابلشان ایستادگی و هجوم آنها را دفع کرد. از طرفی شمر که از جناح چپ به سپاه امام حمله برده بود با دفاع افرادی همچون زهیر رو به رو شد و دستش جراحت برداشت به اندازه ای که آنها در نهایت مجبور به عقب نشینی شدند.اما بعد از این عقب نشینی عمربن سعد دوباره دستور تیرباران سپاه را داد که منجر به شهادت چند تن دیگر از اصحاب امام شد. @ein_ta
حوالی ساعت ۱۱  تا زنده‌ایم کسی از بنی‌هاشم به میدان نخواهد رفت بعد از تیرباران سپاه دشمن امام حسین علیه السلام از یارانش خواست تا تن به تن به میدان نبرد بروند. آن روز اصحاب وفادار امام حسین علیه السلام به یکدیگر قول داده بودند تا وقتی هرکدامشان جان در بدن دارند اجازه ندهند که هیچ یک از مردان بنی هاشم وارد کارزار شوند. می‌گویند مسلم بن عوسجه جزو اولین کسانی بود که در جنگ به شهادت رسید. وقتی حبیب بن مظاهر بر بالینش حاضر شد گفت اگر شهادتم نزدیک نبود، دوست داشتم آنچه برایت مهم است به من وصیت کنی می‌گویند مسلم در آن لحظه با دست اشاره‌ای‌ به سیدالشهدا کرد و فرمود:«وصیت من این مرد است» @ein_ta
حوالی ساعت۱۲ اولین باری که امام گریست نزدیک اذان ظهر امام حسین علیه السلام از لشکریانش خواست تا با عمربن سعد حرف بزنند و برای اقامه نماز مدتی جنگ را متوقف کنند. وقتی یاران سیدالشهدا این خواسته را مطرح کردند یکی از اشقیا فریاد زد: نماز شما قبول نمی‌شود. این حرف خشم حبیب را برانگیخت تا جایی که در جواب او گفت: ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) قبول نمی‌شود؟ در این میان وقتی حبیب به جنگ با آنان رفت از جانب دشمن محاصره شد و به شهادت رسید. وقتی خبر کشته شدن او به امام رسید سیدالشهدا برای اولین بار در روز عاشورا اشک ریخت، رو به آسمان کرد و فرمود:« خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»برای برپایی نماز افرادی همچون زهیر و سعد بن عبدالله خودشان را  مقابل پرتاب تیرها سپر جان امام کردند تا سرانجام امام حسین علیه السلام نمازش را شکسته خواند. @ein_ta
حوالی ساعت ۱۳ جوانان بنی‌هاشم بیاید علی را بر در خیمه رسانید وقتی همه یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. نوبت به بنی هاشم رسید. اولین کسانی  که وارد میدان رزم شدند حضرت علی اکبر و عبدالله بن مسلم علیهم السلام بودند. امام حسین(علیه السلام) پس از شهادت پسرش  بر بالین او حاضر شد و گروهی که او را کشته بودند نفرین کرد: « پس از توای پسرم! اوف بر این دنیا باد.» سپس از جوانان بنی هاشم خواست که پیکر علی اکبر را به کنار خیمه‌ها ببرند. @ein_ta
حوالی ساعت ۱۴  ای اهل حرم میر و علمدار نیامد همه رفتند عاقبت سیدالشهدا و حضرت عباس علیه السلام تنها  شدند.عطش و تشنگی بر کاروان امام و اهل حرم غلبه کرده بود. در روایت های تاریخی این طور نقل شده که قمر بنی هاشم اذن میدان گرفت ولی اباعبدالله از او خواست تا از شط برای اهل کاروان آب بیاورد. قمر بنی هاشم علیه السلام وقتی به سمت  فرات رفت  توانست از بین نگهبانان شریعه خود را به آب برساند ولی در راه برگشت  در نخلستان دشمن به او حمله ور شد. سپاه یزید که جرات نزدیک شدن به حضرت عباس علیه السلام را نداشتند در میان نخلستان او را  تیرباران و دو دستش را قطع کردند و بعد از آن با ضربت عمود آهنی به سر علمدار کربلا او را به شهادت رساندند.نوشته اند وقتی سیدالشهدا بالای سر بردار رسید فرمود: اکنون کمرم شکست و چاره‌ام اندک شد. @ein_ta
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدبار اگر عقلمه را فتح کند هربار دوباره تشنه برمیگردد @ein_ta
حوالی ساعت ۱۵ وداع با اهل حرم وقتی سیدالشهدا تنهای تنها شد لباسش را پاره پاره کرد تا بعد از شهادت آن را به غارت نبرند؛ هرچند همان لباس  هم به غارت اشقیا رفت. در این هنگام امام حسین علیه السلام فرزند شش ماهه اش را برای طلب آب به میدان برد که به ضرب تیر سه شعبه حرمله به شهادت رسید.وقتی نوبت به وداع با اهل حرم شد حضرت به سوی خیمه‌ها رفت. نوشته اند حضرت سکینه سلام الله علیها در این لحظه  رو به پدر کرد و گفت: «پدر جان  ما را به حرم جدّمان برگردان!» امام پاسخ داد: «هیهات! اگر مرغ قطا را رها می‏‌کردند در آشیانه‌‏اش آرام می‏گرفت. (اشاره به این‌‏که ما را رها نخواهند کرد).» در این لحظه صدای گریه زن‌ها بلند شد، امام آنها را آرام کرد و به سوی دشمن حمله‌‏ برد. امام وقتی وارد میدان شد کسی جرات رویارویی با او را نداشت تا جایی که هرکس به سمت  سیدالشهدا آمد؛ امام او را به هلاکت رساند. اباعبدالله هنگام مواجهه با دشمنان می‌فرمود:« مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.» در این لحظات عمربن سعد به لشکریانش دستور داد و با فرمان او ۴هزار تیرانداز از هر طرف امام را مورد هدف قرار دادند. @ein_ta
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به شیب گودال سرازیر شد حسین پیر شد.. نریمان‌پناهی @ein_ta
حوالی ساعت‌ ۱۵ الی ۱۶ او می‌برید و من می‌بریدم  او از حسین سر من از حسین دل می‌گویند  سیدالشهدا از شدت زخم‌های فراوان  از اسب به زمین افتاد و در این لحظه حضرت زینب سلام الله علیها  به بیرون خیمه‌ها آمد و با ناله ای جانسوز گفت: «کاش آسمان بر زمین فرو می‌افتاد.» پس از آن رو به عمر بن سعد کرد و فرمود:« ای عمر بن سعد! اباعبداللَّه علیه‌السلام را شهید می‌کنند و تو نظاره می‌کنی!؟ وای بر شما! آیا در میان شما مسلمان نیست؟»سکوت مرگباری همه را فرا گرفته بود و کسی پاسخی نداد. وقتی حالت ضعف بر امام حسین علیه‌السلام غالب شد، هر کس با هر وسیله‌ای که در اختیار داشت به  سید الشهدا ضربه می‌زد، ولی هر کس به قصد کشتن نزدیک آن بزرگوار می‌شد، لرزه بر اندامش می‌افتاد و به عقب بر می‌گشت. حمید بن مسلم می‌گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدا از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم بگیرد.» در همین لحظات بود که شمر فریاد زد:« وای بر شما منتظر چه هستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، او را بکشید!»می گویند در این حال سنان بن انس حمله‌ای کرد و نیزه‌اش را در قلب امام حسین(علیه السلام) فرو برد .وقتی  شمر بن ذی الجوشن  روی سینه مبارک امام علیه‌السلام نشست و محاسن آن حضرت را به دست گرفت وقتی می‌خواست امام را به قتل برساند، آن حضرت لبخندی زد و فرمود: آیا مرا می‌کشی در حالی که می‌دانی من کیستم؟شمر گفت: آری، تو را خوب می‌شناسم، مادرت فاطمه زهرا و پدرت علی مرتضی و جدت محمد مصطفی است، تو را می‌کشم و باکی ندارم! پس با دوازده ضربه سر مبارک امام علیه‌السلام را از بدن جدا ساخت. @ein_ta
حوالی ساعت ۱۷ سری به نیزه بلند است در برابر زینب بعد از شهادت سیدالشهدا اشقیا لباس‌های ایشان را غارت کردند و به سمت خیمه‌های زنان و کودکان حمله بردند و آنها را به آتش کشیدند در بعضی از مقاتل نقل شده  حضرت  زینب سلام الله علیها نزد امام سجاد علیه السلام آمد و عرض کرد:«ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان، خیمه ها را آتش زدند، ما چه کنیم؟» امام فرمودند:«علیکن بالفرار» می گویند در همین حوالی از روز عمربن سعد به ۱۰ نفر از اسب سواران دستور می‌داد  تا با اسب هایشان بر پیکر مطهر امام حسین (علیه السلام) بتازند. سید بن طاووس نقل می‌کند: عمر سعد در روز عاشورا سر بریده امام حسین (علیه‌السّلام) را به خولی و حمید بن مسلم داد تا آنها آن را نزد ابن‌زیاد ببرند، سپس دستور داد سر از بدن سایر شهیدان جدا نمودند و آن سرها را به همراه شمر بن ذی الجوشن، و قیس بن اشعث، و عمرو بن حجّاج به سوی ابن‌زیاد فرستاد، آنها سرها را به کوفه آوردند. عمر سعد در روز عاشورا و روز بعد تا ظهر، در کربلا ماند.» اما از طرفی بلاذری نقل می‌کند در روز یازدهم سرهای شهدا بریده شد و پس از این‌که عمر بن سعد و همراهانش اهل بیت (علیهم‌السّلام) را به سوی کوفه حرکت دادند، سرها را نیز روی نیزه‌ها زدند و با خود بردند. @ein_ta
+این لحظه شمار چقد جالب بود.به دلم نشست.ممنون ازتون _الحمدلله
هدایت شده از | عِینْطاٰء |
میخواست سکانسی کوتاه از دو رخداد را در ذهنش ترسیم نماید روزهای نخستِ محرم صدای اسب های چابکِ سپاه اندکِ حسین در صحرای کربلا میپیچید همین هفتاد و دو نفر آنقدر به چشم می آمد که میتوانست شانه های سپاه چندین هزار‌نفری مقابل را به لرزه در آورد همه ی خوبان آمده بودند عباس و علی اکبر و قاسم و عبدالله و گل سرسبدشان حسین (علیه اسلام) هنوز رباب دستش رغبت تکانه ی گهواره ی علی کوچکش را داشت هنوز رقیه خاتون خنده های خود را با خنده های سکینه تقسیم مینمود هنوز هر آیینه که کسی تشنه اش میشد لبان خود را با تعارفاتِ غلامان کاروان آشِنا میدید خلاصه جمع همه جمع و حسین حرارت این دورهمی عاشقانه را بیشتر می نمود و در گوشه ای دیگر سپاه انگار خواهری محترمه قرار بود که از بلندای اسب نزول نماید و برای اولین بار تربت کربلا را با گام های استوارش متبرک نماید عباس زانو میزند علی بزرگتر جهت ایمن را و قاسم جهت ایسر را میستاند و دیگر محرمی، اطراف را میپاید که کسی نگاهش حتی لحظه ای سمت آن محترمه متمایل نشده باشد تا آن محترمه خاتون هیبت علویِ خود را از مدینه به صحرای کربلا هدیه نماید... هرم آتش آنقدر زیاد بود که همانند بادهای تند،گداخته های خیمه ها را این طرف و آن طرف مینماید زیرصدا را که جستجو میکنی، تنها چیزی که میشنوی،صدای ضجه ی دخترکان فراری است و شاید آن صدای دور ،صدای دخترکی باشد که از ترس،خود را به دور دست ترین جای میدان پناه داده است هرم آتش همه ی علفزار های بیابان را هم به سوختن واداشته حتی هرم آتش بیخیال صورت دخترکان گلاب رو هم نشده آن طرف که نگاهش را متمایل کرد سکینه ای مانده را دید، که زیر لبش هِی میخواند آخر این چه خواسته ای بود که از عمویت کردی؟! ما‌ که آب نداشتیم! حالانه آب داریم و نه عمویی ما که آب نداشتیم حالا‌نه آب داریم نه پشت و پناه حرم اما اینهارا توانست از سر بگذراند که به یکبار نگاهش متوجه میانه بیابان شد درست است همان خانوم محترمی که همین ده روز پیش دور و برش را مردان حرم گرفته بودند به یکباره خود را پر از تنهایی دید هم عباس رفت هم بچه های برادرش و هم بچه های‌خودش و انگار نبودِ حسینش بیشتر کمرش را خرد کرده تا داغ دیگر عزیزانش... آری زینب بود تنهای تنها میان آن همه سروصدا میان آن همه گداخته های واپس زده از خیمه های آتش خورده... اما او تازه رسالتش شروع شده بچه ها را سروسامانی میدهد همه را به خط میکند و خود سرسلسله ی کاروان،قدم های خسته اش را برزمین داغ کربلا به سختی میفشرد تا کسی‌نبود حسین را متوجه نشود،،، انگار حسین بعد ازشهادتش حضورش بیشتر شده بود و این را میتوانی از خطبه های خواهرش در شام و کوفه دریابی... آری زین پس حسینِ کربلا زینب شده بود و قرار است او همه کاره ی همه ی ماجرا باشد... @ein_ta
| عِینْطاٰء |
#محرم @ein_ta
تاآخرباصدای‌بلند‌گوش‌بدین
| عِینْطاٰء |
یه سوال به نظرتون سبک قبلی کانال رو دنبال کنیم یا سبک سیاسی اجتماعی ؟ تو ناشناس بِم بگین https://dai
سلامو علیکمات ممنون بابت همه رفقایی که تو این نظر سنجی شرکت کردن.اونجوری که هم خودم برداشت کردم و هم بقیه پیشنهاد دادن ،این تصمیمو گرفتم که یه مقدار ترکیبی پیش بریم.والبته مثل بقیه کانال دارایی که مسایل روز رو بررسی میکنن نمیایم ثانیه ای خبر بذاریم.اگه اون خبر مهم باشه درموردش چند خط مینویسم و درکل سبک قبلی بیشتر میچربه... باتشکر باخدافظ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعار : "ظریف گورتو گم کن" •در نمازجمعه امروز تهران مورخ ۲۹ تیر ۱۴۰۳ 🔻وای از این جماعت بی بصیرت.جماعتی که فکر میکنه با‌شعار‌های تندی که سر میده داره به رشد جامعه اسلامی کمک میکنه.از یه طرف فرمانده های سپاه رئیس جمهور منتخب رو به آغوش میکشند،از یه طرف نماز گزاران نمازجمعه، دست راست رییس جمهور رو به فحش میبندن. اونوقت فردا میگن چرا مردم بی حجاب شدن؟!چرا مردم از نظام بدشون میاد؟چرا ما مذهبی هارو قبول ندارن؟چرا به نظام بی اعتمادن؟ یکی‌نیست به این جماعت متحجر بگه شما چقد به انتخاب اونا احترام گذاشتی؟شما چقد اونارو مردم این کشور حساب کردی؟شماچقد... وای از این جماعت واااای @ein_ta
تنها دست آورد فحاشی اینه که فردا ناکارآمدی شون رو میندازن گردن نظام.
•آقا هرچی‌میخوام به اتفاقات سیاسی بپردازم مگه وقت میشه؟! آدم نمیدونه از بی کفایتی پزشکیان ناله کنه یا از گزینه های پیشنهادی ظریف. از رفتارهای تند بعضی رفقا صحبت کنه یا از چشم امید دوستان مقاومت نسبت به دولت ایران. خلاصه شده برای خودش... بیخیال به جای همه حرفا این شبنامه پایین رو گوش بدین حالتون خوب شه👇