✈️🔥
شهید محمد صالحه همیشه در دعاهایش رضای خداوند را طلب میکرد و اگر حاجتی داشت ساده و بدون تکلف میگفت: «خدایا! هرجور که خودت صلاح میدانی!»
هیچگاه نسبت به گرفتاریهای زندگیش شکایتی نداشت. در دوران دانشجویی بدون ادعا و چشمداشت، در همکاری با بسیج دانشگاه شریف، برای دانشجویان، کلاسهای تخصصی رایگان برگزار میکرد. همچنین او در یکی از بزرگترین پروژههای آستان قدس رضوی همکاری داشت؛ اما خانوادهاش بعد از شهادت او متوجه شدند که هیچ پولی دریافت نکرده و خود را خادم آستان مقدس علی بن موسی الرضا علیهالسلام معرفی کرده است.
او هرگز به جایگاه علمیاش اشاره نمیکرد به طوری که بعد از شهادتش بعضی از نزدیکان، افتخارات و جایگاه علمی او را شناختند.
🕊🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمد_صالحه
#شهیده_زهرا_حسنی_سعدی
#شهدای_هواپیمای_اوکراینی
#شهدای_نخبه
#شهدای_استان_تهران
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
اهدای مدال طلای المپیاد کامپیوتر شهید نخبه محمد صالحه به موزه آستان قدس رضوی🏅🎓
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
✈️🔥
نماز اول وقت شهیده حسنی سعدی ترک نمیشد. عادت داشت حدود یک ربع قبل از اذان، آرام و با رعایت آداب وضو بگیرد؛ لباسهایش را مرتب و در بهترین حالت در برابر معشوقش به نماز بایستد.
اگر شرایط مهیا بود حتماً در نماز جماعت شرکت میکرد. شهیده حسنیسعدی تلاش میکرد در سختترین شرایط نماز شب را ادا کند؛ اگر نمیتوانست نیمه شب یا وقت سحر بیدار شود قبل از خواب نمازش را میخواند.
مدتی در دانشگاه، زمان یکی از کلاسها بسیار طولانی بود و ساعتش به گونهای بود که میانه آن اذان ظهر را میگفتند. فاصله دانشکده فیزیک تا مسجد دانشگاه شریف حدود ۱۰ الی ۱۵ دقیقه بود. با وجود آنکه او برای اقامه نماز اول وقت حدود نیم ساعت کلاسش را از دست میداد از استادش اجازه خواست که به مسجد برود. او در نهایت بزرگواری برای اینکه زحمت زهراجان کم شود و هر روز از درس هم عقب نماند کلید اتاقش را به او داد تا نماز اول وقتش را در همان دانشکده بخواند و بتواند سریعاً به کلاس برگردد. این اتفاق موجب شد که تعدادی از دانشجویان دیگر هم بتوانند نمازشان را در بهترین زمانش بخوانند.
🕊🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمد_صالحه
#شهیده_زهرا_حسنی_سعدی
#شهدای_هواپیمای_اوکراینی
#شهدای_نخبه
#شهدای_استان_تهران
#روز_هفدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
دست نوشتهی شهیده زهرا حسنی سعدی📝
🔷️خواهم که در این میکده آرام بگیرم
🔶️بینام و سفر کرده و گمنام بمیرم
🔷️عمریست مرا مونس جان نام حسین (ع) است
🔶️دل خواست که در سایه این نام بمیرم
🕊🕊
کانال زوج نخبه آسمانی
در پیام رسان ایتا 👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/338624753C0d4eb9d5aa
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمد_صالحه
#شهیده_زهرا_حسنی_سعدی
#شهدای_هواپیمای_اوکراینی
#شهدای_نخبه
#شهدای_استان_تهران
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
✈️🔥
پدر شهید محمد صالحه🎤
ماجرای عکس شهید «محمد صالحه» و همسرش شهیده «زهرا حسنی سعدی» با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، برمیگردد به شهریورماه ۱۳۹۶ و دوران عقدشان.
خانواده همسر محمد، اصالتاً اهل کرمان هستند؛ لذا یکبار ما را به کرمان دعوت کرده بودند. ما در آن سفر به گلزار شهدای کرمان رفته بودیم؛ اتفاقاً در همان لحظهای که در گلزار شهدای کرمان بودیم، شهید حاج قاسم سلیمانی هم به آنجا آمده بود و با توجه به اینکه پدر همسر محمد را میشناخت، با زهرا جان احوالپرسی کرده و او نیز «محمد» را بهعنوان همسر خود، به حاج قاسم معرفی کرد.
حاج قاسم خودش به آنها گفت: «بیایید با هم یک عکس ماندگار داشته باشیم»؛ لذا این عکس را گرفتند.
🕊🕊🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمد_صالحه
#شهیده_زهرا_حسنی_سعدی
#شهدای_هواپیمای_اوکراینی
#شهدای_نخبه
#شهدای_استان_تهران
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🎞🎥 مستند «بدون تعارف» مصاحبه با مادر «شهیده زهرا حسنی سعدی»
B2n.ir/d73325
✈️🔥
مادر شهید صالحه در گفتگو با سیروز سیشهید:
محمد، حرف برگشتن از کانادا را در آخرین سمینار بینالمللی ۱۳دی، در دانشگاه شریف مطرح کرده بود.
شب آخر هم، در فرودگاه امام خمینی(ره)، زهرا جان به ما گفت: «ما یک هفته دیگر برمیگردیم؛ چون دولت کانادا ترور شهید سلیمانی را محکوم نکرده انصراف میدهیم و برمیگردیم.»
بله. آنها به قولشان عمل کردند و یک هفته بعد بر روی دستان مردم، تشییع شدند...
🕊🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمد_صالحه
#شهیده_زهرا_حسنی_سعدی
#شهدای_هواپیمای_اوکراینی
#شهدای_نخبه
#شهدای_استان_تهران
#روز_هفدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🖤 ۸ ژانویه ۲۰۲۰
🖤 ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸
🖤 ساعت ۴:۱۶ دقیقه
🖤 فرودگاه امام خمینی(ره)
🖤آخرین عکس قبل از پرواز😭
🕊🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمد_صالحه
#شهیده_زهرا_حسنی_سعدی
#شهدای_هواپیمای_اوکراینی
#شهدای_نخبه
#شهدای_استان_تهران
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🔥✈️
هواپیما در حالی که آتش گرفته بود به زمین افتاد. زمین لرزید. صدای مهیبی چهارستون بدن همه را لرزاند. تا چشم کار میکرد آتش بود و دود. همان دقایق اول صبح، اهالی روستا جمع شدند برای تماشا. ترسیده بودند و با بهت و ناباوری فقط نگاه میکردند. کاری از دست کسی برنمیآمد. جلوی چشمان همه، از آن هواپیمای بزرگ، جز چند تکه آهنپاره و تکههای سوخته بدن مسافران چیزی باقی نمانده بود.
🕊🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمد_صالحه
#شهیده_زهرا_حسنی_سعدی
#شهدای_هواپیمای_اوکراینی
#شهدای_نخبه
#شهدای_استان_تهران
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏻دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان
یادمان شهدای کربلای۴🇮🇷
برای مطالعه بیشتر در مورد این شهید به سایت امامزادگان عشق (شهیدان محمد صالحه و زهرا حسنی سعدی) مراجعه بفرمائید👇
B2n.ir/d33320
این زوجِ جوان که اینچنین شادند
از بند زمین، کنون چه آزادند
در اوج یقین، چو بلبلی خوشخوان
آواز خوش وصال سر دادند
✍🏻فاطمه شعرا ۱۴۰۳/۱/۹
✈️🔥
🕊🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمد_صالحه
#شهیده_زهرا_حسنی_سعدی
#شهدای_هواپیمای_اوکراینی
#شهدای_نخبه
#شهدای_استان_تهران
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🖇
با افتخار، اهل کاشانم. تا یادم میآید ایام عید، برای عیددیدنی، خانهی هرکدام از بستگان پدری یا مادری که میرفتم، عکس یک یا چند شهید، کنار سفرههای هفتسین، یا طاقچههای اتاق مهمانخانهشان، توجهم را به خود جلب میکرد.
با اینکه چهرههایشان در خاطرم میماند، اما بچه بودم و به سادگی از کنارشان میگذشتم.
تا اینکه از همان سال ۱۳۸۹، که فعالیت سیروز سیشهید را با یک گوشی دکمهای معمولی شروع کردم، یک روز از ماه مبارک را گذاشتم به نیت این شهدا. شهدای همشهری و حتیالمقدور شهدای فامیل! خداوکیلی هیچوقت اهل پارتیبازی و فامیلبازی نبودهام؛ اما این شهدا حق به گردنم داشتهاند!
حالا امروز نوبت «زهرا خانم مجدی» نازنین، مادر بزرگوار «شهید محمدرضا علیزاده» است که سفرهی دلتنگیهایش را باز و از عزیز دردانهاش با عشق، برایمان تعریف کند.
🌸🦋
نام و نام خانوادگی شهید: محمدرضا علیزاده
تولد: ۱۳۴۱/۹/۱۱، کاشان.
شهادت: ۱۳۶۰/۸/۸، محور آبادان_ماهشهر.
گلزار شهید: کاشان، دارالسلام گلابچی.
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمدرضا_علیزاده
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_استان_اصفهان
#شهدای_کاشان
#روز_هجدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🦋
📚 مادر! چشم بپوشان
ته کاسهی حنا را دست کشیدم. امتحانات مدرسهاش تمام شده بود و فردا میخواست اعزام شود. انگار دامادی بود که با عجله پیش عروسش میرفت. در دلم قربان صدقهاش رفتم.
- خب دیگه بسه! حسابی حنابندونت کردم. راضی شدی؟ تا وقتی از جبهه برگردی پاک شده.
- مامان! من دیگه برنمیگردم. همینطور با دست و پای حنا بسته شهید میشم. از همین الان چشم ازم بپوشون!
نگاهش را از چشمهایم برداشت.
...همین چند شب پیش آمده بود کنارم. در نگاهش حرفی داشت:
- مامان!
- جانم؟ بگو محمدرضا!
-من یک خوابی دیدهام! برای آقاجون تعریف کردم و برام تعبیرش کرد. میخوام ببینم شما تعبیرتون چیه؟!
همینطور که به وجد آمده بود، از خوابش گفت. صدای نفسهایش...
- مامان! تعبیر شما چیه؟!
- یعنی تو هم بهزودی جبهه میری و شهید میشی.
- بهبه! آقاجون هم همین تعبیر رو گفت.
و حالا، صدای نفسهایم...
- من سپردمت به خدا. هرطور اون بخواد.
خدایا خودت شاهد باش، برای تو چشم پوشاندم!
✍🏻سوده سلامت ۱۴۰۲/۱۱/۱۷
👩🏻💻طراح: مطهرهسادات میرکاظمی
🎙با صدای: الهام گرجی
🎞تدوین: زهرا فرحپور
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمدرضا_علیزاده
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_استان_اصفهان
#شهدای_کاشان
#روز_هجدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸🦋
محمدرضا علیزاده، در آذرماه سال ۱۳۴۱ در شهرستان کاشان پا به عرصه گیتی گذاشت. از همان کودکی در دامان پرمهر و محبت پدر و مادری مؤمن و خداجو و عاشق اهلبیت علیهمالسلام بزرگ شد تا عشق به امام حسین علیهالسلام و اولاد طاهرینش در وجودش نهادینه شود.
او که دوران کودکیاش، با جلسات مذهبی و انس و الفت با اهلبیت علیهمالسلام خصوصا امام حسین علیهالسلام میگذشت، پس از طی دوران ابتدایی و راهنمایی برای ادامهی تحصیل به دبیرستان امام خمینی(ره) رفت.
دوران دبیرستانش، با اوج شکلگیری انقلاب همراه شد؛ لذا او که حکایت ستم پادشاهان و بالاخص رژیم ستمشاهی پهلوی را بارها شنیده بود، با انقلابیون همراه شد و با پخش اعلامیههای امام و شرکت فعّال در تظاهرات، نقش خویش را ایفا نمود و از ناحیه کمر مورد ضرب و شتم مزدوران شاه قرار گرفت.
بسیار کوشا، سازشپذیر و قانع بود و چیزی برای خودش نمیخواست.
به ورزش فوتبال علاقه داشت. آنقدر که سال آخر دبیرستان، به علت کمبود امکانات ورزشی شهرش، به قم رفت و در دبیرستان حکیم نظامی تحصیل کرد.
پس از اخذ دیپلم، مشغول آموزش نظامی شد. در کنار درس، بنایی و کاشیکاری یاد گرفت و به مزد کمی که در قبال آن عایدش میشد قانع بود.
با پیروزی انقلاب و آغاز هشت سال دفاع مقدس، محمدرضا عزم خود را جزم کرد تا دِین خویش را به اسلام و انقلاب ادا کند؛ بنابراین در سال ۱۳۶۰ به عضویت پایگاه بسیج درآمد و دورههای آموزشی را با موفقیت سپری نمود.
شوق وصال و شهادت، غوغایی عجیب در او بهوجود آورده بود؛ آنقدر که انگار میدانست در اولین اعزام، به شهادت خواهد رسید. لذا در آخرین خداحافظی به مادرش گفته بود:
«مادرم! من رفتم؛ دیگر شما در انتظار دیدن من نباشید!»
سرانجام، او در محور آبادان_ماهشهر به شهادت رسید و در دارالسلام کاشان به خاک سپرده شد...
شادی روحش صلوات.🌸
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمدرضا_علیزاده
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_استان_اصفهان
#شهدای_کاشان
#روز_هجدهم
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid