eitaa logo
🌷سی‌ روز سی‌ شهید ۱۴🌷
3.2هزار دنبال‌کننده
588 عکس
127 ویدیو
2 فایل
برای چهاردهمین سال متوالیِ که هرروز از 🌙ماه رمضان رو با یاد یک شهید سپری می‌کنیم و ثواب هر عمل مستحبی که انجام می‌دیم به روح آن شهید هدیه می‌کنیم. 📽️🎭کلیپ جذاب روزانه ما رو از دست نده. سایتمون👇🏻 http://emamzadeganeshgh.ir ارتباط با ادمین 👇🏻 @Rzvndk
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🦋 در ادامه دو خاطره از زبان زهرا خانم مادر مهربان شهید بشنویم 📖 🦋محمدرضا دانش‌آموز دبیرستان پهلوی بود. در تظاهرات قبل از انقلاب، مسئول عوض کردن تابلوی سردر دبیرستان شده بود تا با کمک دوستانش آن را پایین بیاورند و تابلوی جدید را که نام «دبیرستان امام خمینی» روی آن نوشته شده را به جای آن نصب کنند. کار هر روزشان شده بود همین که تابلو را بالا برده و در جای خود بگذارند و فردا بیایند و ببینند تابلو پایین آمده و تابلوی قبلی جای آن را گرفته است. تا اینکه یک روز ساواک اصفهان توی مدرسه ریختند و بچه‌ها را در دبیرستان به باد کتک گرفتند. وقتی ماجرا را فهمیدم دخترم که آن موقع طفل کوچکی بود را بغل زدم و دوان‌دوان خودم را به مدرسه رساندم و همراه دیگر اولیاء با گریه و زاری نفرینشان کردم. محمدرضا همیشه موتورش را دوتا کوچه پایین‌تر از مدرسه می‌گذاشت. آن روز هم توانسته بود زودتر فرار کند و خودش را به خانه برساند. چند وقت بعد روی کمرش خط قرمز بزرگی را دیدم که تا قبل از آن متوجه نشده بودم. وقتی پرسیدم این چیست گفت که اثر باتوم آن روزی است که ساواک به مدرسه هجوم آورده بود. همانجا او را تحسین کردم و گفتم: «احسنت پسرم تو آن دنیا نشانه‌ای روی بدنت داری که باعث شفاعتت پیش خدا خواهد بود.» خاطره دوم اینکه🌸 خواهرزاده‌ و پسر دایی‌ام تازه شهید شده بودند. رفته بودیم قم برای تشییع و خاکسپاری‌شان. ما رسم داریم دو نفر که پشت سر هم از دنیا می‌روند پایین پای نفر دوم، مرغ یا خروسی قربانی کرده و خاک کنیم تا نوبت به نفر سوم نرسد. محمدرضا همانجا به من گفت: «مادر چرا پایین پای حمید، مرغ خاک کردید؟!» دلیلش را که گفتم گفت: «اگر شتر هم خاک کنید نفر سوم من هستم.» خواب دیده بود که به زودی شهید خواهد شد و بالاخره به آرزویش هم رسید. 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸🦋 مادر و پدر عزیزم! سلام گرم مرا که از سوی جبهه‌های خونین‌شهر به سوی شما آمده را بپذیرید... امیدوارم که این قدرت را داشته باشید که برای من عزاداری نکنید. آخر شما به من بگویید! آیا کسی که پسرش داماد شده باید در جشن عروسی او گریه کند؟! این سخن من با تمام خویشان و دوستان است: مادر و پدر عزیزم! من امانتی بودم نزد شما و این امانت را شما باید با آغوش باز می‌دادید؛ بنابراین زانوی غم در بغل مگیرید. مادر و پدر عزیزم! برای من سیاه نپوشید چون ما مُرده نیستیم بلکه زندگانی هستیم که تا قیامت نزد خدا روزی می‌خوریم. وقتی به جسد من دست یافتید اگر مشت‌هایم بسته بود آنها را باز نکنید تا دشمن بداند که مشت‌های من هنوز آماده و گره کرده است؛ و اگر لب‌ها یا دهانم باز بود آن را نبندید تا ندای الله اکبرم لرزه بر وجود و پیکر آمریکا و ظالمین بیندازد. در مورد به خاک سپردن من، اختیار این کار را به مادرم می‌دهم تا هرجا بخواهد مرا به خاک بسپارید... قسمتی از نامه شهید محمدرضا علیزاده به پدر و مادرش✉️💌 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸🦋 گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید محمدرضا علیزاده📝 ... سعیدها و حمیدها خون دادند و خود را فدای اسلام کردند و این‌ها بودند که با دادن خون خودشان پیروزی‌های چشم‌گیری برای ما به ارمغان آوردند. ... توانستند خیلی ها را عوض کرده و به راه راست هدایت کنند؛ از جمله خودم. ... امیدوارم که من هم در صف حمیدها و سعیدها قرار بگیرم و از جمله شهدای راه حق و حقیقت قبول واقع شوم... بله دنیایی که ما در حال زندگی کردن در آن می‌باشیم دارالفنا می‌باشد؛ بالاخره نیست و نابود می‌شود و همگی باید به دارالبقا هجرت کنیم. پس خویشان و دوستان خوب من! ...اکنون خوب قضاوت کنید و بگویید حالا که مردن هر انسان حتمی است آیا بهتر نیست که هر آدمی در راه خدا بمیرد؟!... اسلام را می‌توان به یک درخت تشبیه کرد و همانطور که می‌دانید درختان احتیاج به آب دارند ولی آبی که درخت اسلام به آن سیراب می‌شود خون می‌باشد. باید با دادن خون خود درخت اسلام را استوار و محکم نگهداریم...📝 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏻دعای روز هجدهم ماه مبارک رمضان یادمان شهدای کانال کمیل🇮🇷
برای مطالعه یکپارچه در مورد این شهید به سایت امامزادگان عشق (شهید محمدرضا علیزاده) مراجعه بفرمائید👇 B2n.ir/e01326
صد شکر که می‌روم به میدان مادر ای کاش نبینمت پریشان مادر مستانه شهید می‌شوم در ره عشق دیگر تو ز من چشم بپوشان مادر ✍🏻سارا رمضانی ۱۴۰۳/۱/۱۰ 🕯🌸🦋 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 سرکار خانم «مریم شاهینی»، از فعالان عرصه جمع‌آوری تاریخ شفاهی شهدای استان سمنان است. ساکن یکی از روستاهای اطراف شاهرود است و با وجود داشتن سه دختر کوچک، اما همچنان در این مسیر، پرتلاش فعالیت می‌کند. برادر همسرش طلبه «شهید علی‌اکبر بنی‌عامری» در ۱۷ سالگی در عملیات بدر مفقودالاثر شده و سال‌ها خانواده را در فراق خویش سوزانده است. آنچه امروز از این شهید والامقام می‌خوانید و می‌شنوید حاصل تلاش این بانوی فرهیخته است.
🏴🦋 نام و نام خانوادگی شهید: علی‌اکبر بنی‌عامری تولد: ۱۳۴۶/۴/۱، روستای خیج، شهرستان بسطام، استان سمنان‌. شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۵، طلائیه، عملیات بدر. گلزار شهید: گلزار شهدای روستای خیج. 🌺 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🦋 📚صبر به‌ راستی دستش را که بر شانه‌هایم گذاشت، پشتم گرم شد. باز هم گلایه کرد: - مادر! مگر نگفتم صبر داشته باش خدا صابران را دوست دارد.؟ نشسته بودم و به باغ روبرویم نگاه می‌کردم. لبه‌ی چادرم را جلو کشیدم. لب‌هایم لرزید. آخر علی‌اکبرم فقط ۱۷ ساله بود. هنوز ریش‌هایش درنیامده بود که مرد شد. طلبه شد؛ عارف شد؛ عاشق شد. من مادرم دیگر! چطور هر روز اشک نریزم؟! اصلا چطور باور کنم شهید شده‌است؟! حتی پیکری ندارد که به قلبم فشارش دهم. پس کجا رفت؟! علی اکبر! علی اکبر!... باز هم از خواب پریدم. پشتم هنوز گرم بود. سراغ برگه‌های وصیتنامه‌اش رفتم. کاغذ تاخورده را باز و به چشمم نزدیک کردم. انگشتم روی خطوط رفت تا رسید به: «مادر جان! صبر تو بايد مثل صبر زينب کبری باشد... ما به‌راستی جنگيديم و به‌راستی شهيد شديم. اگر می‌خواهی من راحت باشم بايد با صبرت درس بدهی به ايادی استکبار...» اشکم را پاک می‌کنم و دست‌خطش را به قلبم فشار می‌دهم. بوی همان باغ خواب‌هایم را می‌دهد. ۱۲ سال طول کشید تا پلاک و مشتی استخوانش را آوردند. ✍🏻سوده سلامت ۱۴۰۲/۱۱/۱۳ 👩🏻‍💻طراح: مطهره‌سادات میرکاظمی 🎙با صدای: الهام گرجی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🌺 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🏴🦋 شهید علی‌اکبر بنی‌عامری فرزند حسین در اولین روز تابستان سال ۱۳۴۶ در خانواده‌‌ای کم‌بضاعت در روستای خیج شهرستان بسطام متولد شد. دوران کودکی را در دامن پاک مادری گذراند که عشق به امام حسین علیه‌السلام را عصاره جانش ساخت. مقطع ابتدایی و راهنمایی را در همان روستا به اتمام رساند و با توجه به علاقه‌ای که به اهل‌بیت علیهم‌السلام و علوم دینی داشت روانه حوزه علمیه شاهرود شد. پس از مدتی تحصیلاتش را حوزه علمیه قم ادامه داد. او واقعا مدافع انقلاب بود و در تبلیغ دین نقش مؤثری داشت؛ به طوری که وقتی به روستا برمی‌گشت در دعای کمیل و توسل شرکت می‌کرد و به ارشاد دوستانش می‌پرداخت. علاقه‌ی شدیدی به حضرت امام و فرامینش داشت. به همین منظور درس را رها نمود؛ لباس بسیج پوشید و در واحد تبلیغات سپاه میامی شروع به کار کرد. بعد از مدتی دوباره از طریق سپاه شاهرود به کردستان اعزام شد و در جبهه هم به فعالیت تبلیغاتی خود ادامه داد. او هر بار پس از اتمام مأموریتش به روستا مراجعت می‌کرد. چند روزی را در روستا در کنار خانواده خود می‌گذراند و با آگاه شدن اعزام گردان کربلا آماده اعزام به جبهه می‌شد. او مدت دو ماه و چند روز را در جبهه جنوب بود تا اینکه در عملیات بدر شرکت و قهرمانانه تا آخرین لحظات در مقابل سپاه کفر ایستادگی کرد و با صدامیان کافر جنگید و سرانجام در بیست و پنجمین روز از اسفندماه ۱۳۶۳ با نثار خون پاکش در راه پیروزی اسلام به درجه رفیع شهادت نائل گردید. بدن مطهرش در منطقه دجله مفقودالاثر شد و پس از گذشت ۱۲ سال دوری از آغوش خانواده به وطن بازگشت. پدر و مادرش هم پس از سال‌ها تحمل درد و رنج دوری، دار فانی را وداع گفته و به وصال فرزند خویش رسیدند. گفتنی است او خواهرزاده‌ی سردار شهید حسین عرب‌عامری معروف به اخوی عرب، فرمانده گردان کربلا است. ایشان نیز در عملیات والفجر ۸ به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🌺 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پای صحبت‌های شیرین مادر مرحومه‌ی «شهید علی‌اکبر بنی‌عامری» 🎤 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🏴🦋 گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید علی‌اکبر بنی‌عامری📝 ...ای مردم! مسجدها را خالی نگذارید. جلوی توطئه منافق را بگیرید و نگذارید که منافقین در شما رخنه ایجاد کنند و باعث شوند که به اسلام لطمه وارد شود. ای عزیزان! از تفرقه بپرهیزید؛ غیبت نکنید؛ تهمت نزنید... دعای ندبه برقرار کنید. اگر چیزی از بنده دیده‌اید مرا عفو کنید. به خانواده‌های شهدا سر بزنید... به خانه‌ی اسراء و مفقودین بروید و به پدر و مادرشان دلداری دھید. نگذارید دل آنها تنگ شود. چند سخن دارم با پدرم! پدرم! می‌دانی که ۱۶ سال برای من زحمت کشیدی؛ بدان که امانتی بودم در نزد شما و هم‌اکنون که خداوند بخشنده، مرا از دست شما گرفته است بدانید از خودش بودم و به‌سوی خودش رفتم. ان‌شاءالله در آن دنیا باز همدیگر را خواهیم دید و ان‌شاءالله که راه تمامی شهدا را ادامه خواهید داد و با صبر و بسیار قوی تن به ذلت و خواری ندهید... شما باید الگویی باشید پیش مردم، چه از نظر اخلاقی و چه سیاسی... باید صابر باشید؛ چون اباعبدالله و علی علیهماالسلام که پسران خود را از دست دادند و صبر کردند... من که به جبهه آمده‌ام آگاهانه بوده؛ نه از کسی تقلید کرده‌ام و نه برای چیزی؛ فقط برای رضای او ادای تكليف بوده و غیر از این نیست. به امید دیدار در آخرت. چند سخن با مادرم! مادرم! تو مانند حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها مرا پروراندی... صبر تو هم باید مثل صبر زینب کبری(س) بوده باشد. اخلاقت باید نمونه باشد. مادر جان اگر بدی دیده‌ای باید به خوبی‌هایت ببخشی. مادر جان! اگر می‌خواهی من راحت باشم باید درسی بدهی به ایادی استکبار با صبرت که خودشان به زانو در آیند... چند پیام به رهبر ای رهبر! بدان که من تا آخرین جان در مقابل ایادی استعمار ایستادم و اداء به تکلیف کردم و جان خود را که خداوند باری‌تعالى به ما امانت داده بود در راهش دادم. امام ما! ما مانند اهل کوفه نبودیم و ان‌شاء‌الله نخواهیم بود. ما تا آخرین قطره خونی که در رگ‌هایمان جاری است می‌جنگیم و خودمان را در گرو ایادی استعمار و بعثیون و صهیونیست‌ها قرار نمی‌دهیم و شکر می‌کنیم از این که خداوند باری‌تعالی‌ چنین نعمت بزرگ رهبری را به‌ ما اعطا نمود. با آگاهی شما بود که بر دهان طاغوت زدیم و طاغوت و طاغوتیان را زیر چکمه‌های خود له کردیم و هم اکنون با آگاهی شما و با یاری خداوند {و} حضرت حجت بن‌الحسن‌العسکری عجل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف بر دهان بعثیون می‌زنیم و چنان می‌زنیم که دیگر از جای خود بلند نشوند... ۶۳/۱۲/۱۶ 🌺 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
دست‌نوشته‌ی شهید علی‌اکبر بنی‌عامری 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه‌ی خورشید ای شهید 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid