#میاندار
#تولد:۱۳۴۳
#شهادت:۱۴۰۳
سید حسین امیرعبداللهیان در سال ۱۳۴۳ در دامغان متولد شده است. او مدرک کارشناسی خود را در سال ۱۳۷۰ در رشته روابط دیپلماتیک از دانشکده روابط بین الملل وزارت امور خارجه دریافت کرده است، و دارای مدرک کارشناسی ارشد روابط بین اللملل از دانشگاه تهران است که در سال ۱۳۷۵ اخذ شده است و همچنین مدرک دکترای خود را نیز از دانشگاه تهران در رشته روابط بین الملل دریافت کرده است. او به زبانهای عربی و انگلیسی مسلط است.
او همچنین مدرس دانشکده روابط بین الملل وزارت خارجه بوده، و سابقه داوری رسالههای دکترای دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران را دارد، امیرعبداللهیان عضو هیئت موسس مرکز مطالعات غرب آسیا (اندیشکده روابط بین الملل) نیز هست.
او از مرداد ماه سال ۱۳۹۵ دستیار ویژه رئیس مجلس و مدیرکل امور بین اللملل مجلس شورای اسلامی بوده است، و نیز دبیرکلی دبیرخانه دائمی کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین را برعهده داشته است.
امیرعبداللهیان در مرداد ماه ۱۴۰۰ توسط سیدابراهیم رئیسی به عنوان وزیر امور خارجه به مجلس شورای اسلامی معرفی شد و توانست رای اعتماد نمایندگان را به دست آورد و در سالهای اخیر بهترین دیپلماسی عزت را برای ایران در جهان رقم زد.
در سی ام اردیبهشت ۱۴۰۳ در سانحه هوایی حین بازدید از منطقه خدافرین همراه آیت الله دکتر رئیسی به شهادت رسید.
#شهید_امیرعبدالهیان
#دیپلماسی_عزت
✧❁ @elalhabibk 🌸 ❁✧
#صدقه امروزمون رو از طرف #علمدار کربلا به نیت سلامتی آقا واعوان و انصارش، رفع موانع ظهور و فرج شون و این که ماها خانوادگی زمینه ی تحقق این موارد باشیم و الی الابد تو لیست خدمت و نهایتا #شهادت امام عصر قرار بگیریم؛ تقدیم قرارگاه #ام_المومنین (س) کردیم!
✧❁ @elalhabibk 🌸 ❁✧
14.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داغی که هنوز تازه هست...
#شهادت ارثی است که از موالیان (#رهبران) ما که حیات را عقیده و #جهاد می دانستند و در راه #مکتب پرافتخار اسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می کردند به ملت شهیدپرور ما رسیده است.
✨ امام خمینی(ره)
✧❁ @elalhabibk 🌸 ❁✧
#شهید_جعفر_زوار_قلعه لر
#تولد:۱۳۳۸
#شهادت:کربلای_پنج
🔹در سال 1338 در خانوادهای متدین در شهر تبریز دیده به جهان گشود. به علت فوت ناگهانی پدر از همان کودکی عهده دار مسئولیت خانواده شد و در کنار تحصیل به امرار معاش مشغول بود.
🔺زوار در قیام 29 بهمن 1356 مردم تبریز نقش مهمی ایفا کرد به طوری که با شکل گیری قیام مردم تبریز بر علیه رژیم ستم شاهی راه پیمایی و تظاهرات کارگری را ساماندهی میکرد.
🔺با پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب فرهنگی به علت تعطیلی دانشگاه ها، در کارخانه کبریت سازی ممتاز تبریز به عنوان انباردار مشغول به فعالیت شد و در کار مدیریت و جدیت از خود نشان می داد، به همین علت مورد توجه کارگران و مدیران کارخانه قرار می گرفت، وی همواره مدافع حقوق کارگران بود و در امر تولید و پیشرفت و حفظ جایگاه کارگران تلاش های فراوانی داشت، بدین سبب از طرف کارگران به عنوان عضو شورای اسلامی کار انتخاب شد.
🔺 جعفر زوار در کنار کار و تولید با شروع جنگ تحمیلی عازم میدان نبرد شد.ایشان مسئولیت های متعددی در لشگر31 عاشورا و در گردان های رزمی و عملیاتی داشت که از جمله مسئولیتهای وی، جانشینی فرمانده گردان امام حسین (ع) بود. سرانجام در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه در حالی که فرماندهی گروهان سوم از گردان امام حسین (ع) را بر عهده داشت حسینی وار با فرق شکافته به دیدار معبود خود شتافت.
#میاندار
✧❁ @elalhabibk 🌸 ❁✧
#میاندار
#تولد:۱۳۴۶
#شهادت: ۲۰/۱۱/۱۳۶۴
بار اول در پاسگاه زید دیده بودمش از نیروهای اطلاعات و عملیات بود شناسایی در منطقه زید خیلی سخت بود و وقتی بر می گشتیم نشسته خوابمان می برد اما او و یکی از دوستانش تازه نوبت مناجاتشان شروع می شد نفری یک پتو بر می داشتند و ار چادر می زدند بیرون هر شب تا صبح کارشان همین بود یکی یکی پیکر مطهر غواصان شهید را جمع می کردیم که رسیدیم به او لباس غواصی اش گیر کرده بود به موانع خورشیدی کنار اب وبدنش توی اب بالا و پایین می رفت چهره اش ارامش عجیبی داشت.
✧❁ @elalhabibk 🌊☀️ ❁✧
مجیید قربانخانی
#ولادت:۱۳۶۹/۵/۳۰
#شهادت:۱۳۹۴/۱/۳۰
از قهوه خانه تا سوریه!
▪️دوستان مختلفی داشت و یکبار هم به اصرار دوستانش خالکوبی روی دستش زد. در روزهایی که در سوریه بود سر نماز جماعت دیر حاضر میشد. بعضی از همرزمانش نمیدانستند که او روی دستش خالکوبی دارد. او صبر میکرد اول همه وضو بگیرند و به نماز بایستند بعد وضو میگرفت و میآمد و خودش را به رکعت دوم نماز میرساند. این موضوع به گوش فرمانده میرسد و او میپرسد چرا دل به نماز نمیدهی؟ مجید با شرمندگی دست چپش را نشان فرمانده میدهد و میگوید من بهخاطر اینها خجالت میکشم پیش همرزمانم وضو بگیرم،حاج مهدی صبر کنید این خالکوبیها یا پاک میشوند یا خاک.
▪️فرمانده یگان فاتحین تهران می گوید: شب قبل از آغاز عملیات متوجّه شدم مجید با یکی دیگر از دوستانش در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن. لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم «چرا خالکوبی ات مشخص است . چند بار گفتم بپوشان». پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود».
پیکر مجید جوری به خاک سپرده شد که تمام بدنش سوخت و کسی خالکوبی او را ندید.
#میاندار
#مجید_قربانخانی
✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧
هیئت مذهبی_فرهنگی الی الحبیب
💠 #میاندار 🔹#شهید_علی_عباس_حسین_پور ▫️متولد مرداد ماه ۱۳۴۵/خرم آباد ▫️شهادت: ۲۳ بهمن ماه ۱۳۶۴/ فا
📜وصیت نامه شهید علی عباس حسین پور:
📌امروز در این غروب تصمیم خود را گرفته ام. من می روم...
چندی قبل در تشییع جنازه شهیدی یکبار و فقط یکبار بویی از #بهشت، بوی دلنوازی که تا آن زمان در عمرم استشمام نکرده بودم حس کردم.
من می روم با کوله باری از گناه و معصیت.به این امید طالب #شهادت هستم که بعد از شهادت #آقایمان بر سر بالینمان خواهد آمد و گنهکارانی همچو من را #شفاعت خواهد کرد.
خدایا از تو می خواهم در لحظه ای که شهادت برایم میرسد از تمامی دوستیها و #عشق و محبتها جز #دوستی و #محبت به خودت آزادم سازی.
بارالها! دلم چنان گرفته که گویی غم #دنیا همگی بر من وارد گشته.
دلم از این دنیای مادی، از هواهای نفسانی، از وسوسه های شیطانی، از گناهان کبیره و صغیره، از زیر پا گذاشتن حق مظلوم و...گرفته.
می خواهم بال بزنم، #پرواز کنم،عشق در وجودم موج می زند.
#معبود و معشوق مرا فرا می خواند.
کفنم را بیاورید تا بپوشم.
خونِ من از خونِ امام حسین (علیه السلام) و علی اصغر (علیه السلام) بخون خفته، رنگین تر نیست!
خدایا احساس می کنم که اعضای تنم میله های زندانی هستند که مرا به #اسارت خویش درآورده اند و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان بی فایده است مگر به لطف و رحمتت.
خدایا مرا در صف #شهیدان قرار ده و توفیقی عطا کن تا هرچه زودتر جانم را نثار درگاهت گردانم.
برادر بدون تأمل بپاخیز تند و تیز حرکت کن دیگر غسل احتیاج نیست منتظر شستشو نباش با یک جنبش خودت را به خدا پیوند بده و در او فنا شو،آنجاست که خداگونه شده ای.
دیگر این دنیای پست فانی تحمل ماندن تو را ندارد تو باید پرواز کنی.
بارالها! من بارها می خواستم در عزیمت به جبهه #وصیت_نامه بنویسم ولی هر بار مردد بودم و توان این نوشتن از من گرفته شده بود.
ولی در دلم این رخنه کرده بود که من حالا نوبتم نشده است، ولی این بار بطور ناخودآگاه قلمم روان شده، روحم بال درآورده، هر روز و شبم شده است گریه در #فراق_دوست.
بارالها من ۲ بار تا مرز شهادت رفتم ولی مجروح گشتم، پس کی نوبت وصل من می شود.
در دلم این نقطه روشن شدن و هر روز روشن تر می شود که این بار سوم برنخواهم گشت تا #مصلحت الهی چه باشد.
بارالها! این بار درآمدنم به جبهه دستم باز شده قلمم گیرا شده نوشته هایم پر از عشق شده حالم عوض شده دنیا همچون قفسی برایم تنگ شده و بر دلم احاطه دارد.
یقینم افزون شده عشق به طاعت تو در دلم موج می زند. می دانم می دانم بوی این #سعادت ابدی به مشامم می رسد. مثل اینکه وقت #دیدار است بدنم می لرزد از شوق دیدار.
ولی خودم را محکم می گیرم تا نگویند از ترس #مرگ است.
خدا ای خدا! چقدر در انتظار این لحظه ساعتها و روزها بسر بردم.خدایا چگونه تو را سپاس گویم بخاطر این همه لطفت.
بارالها! معبودا! دست از مس وجود شسته ام از آن بعد حیوانی انسان،خود را بالا کشیده ام قدم بر روح الهی خود گذاشته ام می خواهم در پناه تو در کنار رزمندگان جهاد فی سبیل الله همزمان با جهاد اکبر علیه نفس سرکش و خودخواه طغیان کنم و بر تمامی پلیدیهای دنیا که به ظاهر خوشرنگ و دلپذیرند چشم پوشم و زندگی جاوید را بر این زندگی دون و پست ترجیح دهم.
🌱شادی روح مطهرش صلواتی هدیه کنیم محضر حضرت #مادر❤️
❁ @elalhabibk🏴 ❁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#میاندار
🔹صبر به راستی
دستش را که بر شانههایم گذاشت، پشتم گرم شد. باز هم گلایه کرد:
- مادر! مگر نگفتم صبر داشته باش خدا صابران را دوست دارد.؟
نشسته بودم و به باغ روبرویم نگاه میکردم. لبهی چادرم را جلو کشیدم. لبهایم لرزید. آخر علیاکبرم فقط ۱۷ ساله بود. هنوز ریشهایش درنیامده بود که مرد شد. طلبه شد؛ عارف شد؛ عاشق شد. من مادرم دیگر! چطور هر روز اشک نریزم؟! اصلا چطور باور کنم شهید شدهاست؟! حتی پیکری ندارد که به قلبم فشارش دهم. پس کجا رفت؟! علی اکبر! علی اکبر!...
باز هم از خواب پریدم. پشتم هنوز گرم بود.
سراغ برگههای وصیتنامهاش رفتم. کاغذ تاخورده را باز و به چشمم نزدیک کردم. انگشتم روی خطوط رفت تا رسید به:
«مادر جان! صبر تو بايد مثل صبر زينب کبری باشد... ما بهراستی جنگيديم و بهراستی شهيد شديم. اگر میخواهی من راحت باشم بايد با صبرت درس بدهی به ايادی استکبار...»
اشکم را پاک میکنم و دستخطش را به قلبم فشار میدهم. بوی همان باغ خوابهایم را میدهد.
۱۲ سال طول کشید تا پلاک و مشتی استخوانش را آوردند.
#علی_اکبر_بنی_عامری
#تولد: ۱۳۴۶/۴/۱روستای خیج، سمنان.
#شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۵، طلائیه، عملیات بدر.
✧❁ @elalhabibk 🏴 ❁✧
#میاندار
✍سرخ شدن صورت سردار شهید حاج حسین پور جعفری از حرف شهید
حاج قاسم سلیمانی...
🔹یکبار در محل کارش آن قدر حالش بد شده بود که برده بودندش بیمارستان بقیة الله کاری داشتم و هرچه زنگ میزدم تلفنش را جواب نمیداد محل کارش هم جواب درستی نمیدادند یکبار میگفتند رفته بیرون کار داشته و یکبار میگفتند رفته تجدید وضو بکند.
🔸ساعت ۹ شب بود که حاج قاسم
تماس گرفت و گفت حاجخانم حسین کمرش کمی درد گرفته آوردمش بیمارستان احتمالا امشب نگهاش دارند اگر میخواهی بیا یک سر ببینش.
🔹با بچهها رفتیم بیمارستان حاج قاسم با خنده گفت بیا حسین این هم بچهها و نوههایت.
حسین خجالتی بود از حرف حاجی صورتش سرخ شد آن شب راضی نشد بیمارستان بماند کمرش را با کمربند طبی بست و با آمبولانس آوردیمش خانه.
🔸دکتر تا یک ماه استراحت مطلق برایش تجویز کرده بود اما مثل همیشه گوشش بدهکار نبود کمربند میبست و نمازهای واجبش را ایستاده میخواند و نماز مستحبش را نشسته یک هفته نشده رفت سر کار.
💢راوی زهرا قاسمی همسر سردار شهید حاج حسین پورجعفری...
#شهید_حسین_پورجعفری
#تولد: ۱۳۴۳/۰۱/۰۸
#شهادت: ۱۳۹۸/۱۰/۱۳
✧❁ @elalhabibk 🌊☀️ ❁✧
#میاندار
#شهید_احد_مقیمی
#تولد: ۱۳۴۲
#شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۵
در راه عشق:
در عملیات کربلای 5 که مصادف بود با ایام فاطمیه برادر پروین قدس، خبر شهادتش را به من داد. احد درست شب شهادت حضرت فاطمه (س) شهید شده بود. در خاکسپاری از پدرش خواهش کردم اگر امکان داشته باشد من پیکر شهید را درقبر بگذارم. با خیلی اصرار بالاخره کمکشان کردم و در آن هنگام با چشم خودم دیدم احد دستش در سینه اش بود، خواستیم دستش را از سینه جدا کنیم که دیدم نه! خیلی محکم چسبیده به سینه اش و نمی شود جدا کرد. اینجا فهمیدم که حتماً با سینه هایش یک سنخیت وجود دارد و در این مورد برادر صمد قاسم پور نوشته است:
یک عمر سینه در ره عشق حسین زد آخر شتافت سینه زنان بر لقای عشق
من می دیدم عمق آگاهی در احد زیاد است و به چه مطالبی اشاره می کرد و تکیه داشت که من ده سال بعد فهمیدم که او چه می گوید و این دلیل آگاهی فرا زمانی وی بود. مثلاً در مورد سینه زدن می گفت: سینه زدن، در زدن است، اگر می دانی که پشت این در کسی است این را یقین داشته باش که در را باز خواهد کرد.
راوی : حسن فرهادی
✧❁ @elalhabibk🏴 ❁✧