#روضه_پنج_تن_آل_عبا
#دفتری
🥀السلام علیک یا مظلوم یا رسول الله ص
🥀 السلام علیک یا مظلوم یا امیرالمومنین ع
🥀 السلام علیک یا مظلوم یا فاطمة الزهرا یا بنت محمد س
🥀 السلام علیک یا مظلوم یا ابامحمدیا حسن بن علی ع
🥀السلام علیک یا مظلوم یا اباعبدالله (یا حسین)3
⏪نبی در بسترو زهرا کنارش
عزیز قلب او شد بی قرارش
بگوید دخترم کمتر نوا کُن
برای رفتن بابا دعا کن
✅نمیدونم مدینه رفتی یانه
گنبد خضرای پیغمبرو دیدی یا نه،
دل بده با هم بریم مدینه،
بیاد اون پیغمبری که پیغمبر که تو بستر بود،
الهی هیچ دختری لحظه جان دادن بابا کنار بستر بابا نباشه،
آخ بمیرم تو مدینه یه دختری کنار بستر بابا گریه میکرد،
🔆بابای خوب و مهربون
🔆 حرفامو از نگام بخون
🔆من التماست می کنم
🔆یه شب دیگه پیشم بمون
کنار بستر باباش پیغمبر گریه میکرد،
ناله میزد،
بابا بابا میگفت،
امیرالمومنینم ایستاده،
یه مرتبه صدا زد فاطمه جان جلوتر بیا بابا،
صدای ناله فاطمه بلند شد،
فاطمه جان بابا دارین به فراق من مبتلا می شید دو مرتبه صدا زد فاطمه جان بیا جلو بابا،
وقتی بی بی جلو آومد،
صدازد فاطمه جان اولین کسی که به من پیغمبر ملحق می شه تو یی بابا،
💠آی مردم هنوز آب غسل کفن پیغمبر خشک نشده بود،
اومدن دستههای هیزم آوردند،
در خانه زهرا شو آتش زدن،
فاطمه شو بین در و دیوار گذاشتن،
بین در و دیوار ناله زد،
یا ابتا یا رسول الله
بابا بابا پاشو بیا غریبیّ علی رو ببین بابا
پاشو بیا مظلومیّ علی رو ببین بابا
همون سینه ای که تو می بوسیدی،
اون سینه رو بین در و دیوار قرار دادن،
میخ در سینه زهراتو مجروح کرده بابا،
💠 چه کردند با دختر پیغمبر،
صدا زد زد علی جان شبانه بدنم رو غسل بده شبانه بدنم رو کفن کن شبانه بدنم را تشیع کن،
امیر المومنین نیمه شبی داره بدن زهراشو غسل میده
@emame3vom
✳️ اسما بریز آب روان بر روی گلبرگ گلم
ولی آهسته آهسته
✳️ ببین بشکسته پهلویش سیه گردیده بازویش
✳️بریز آب روان رویش ولی آهسته آهسته
⬅️بدن زهرا رو غسل داد،
بدن زهرا رو کفن کرد،
یه مرتبه نگاه کرد بچههای فاطمه دارن پر و بال میزنند،
مادر داری یا نه،
اگه مادر نداری امروز ناله بزن،
انیس یه دختر مادره،
مونس یه دختر مادره،
میگه تا گفتم بچهها بیایید،
یه وقت دیدم بندای کفن زهرا باز شد،
دستای زهرا از کفن بیرون اومد،
گاهی حَسَنو تو بغل میگیره ،
گاهی حسینو بغل میگیره،
گاهی زینبین رو بغل میگیره،
یه مرتبه هاتفی ندا داد علی جان،
بچه ها را از روی بدن مادر بلند کن،
دیگه ملائکه طاقت نمیارن این صحنه رو تماشا کنند،
حق بچه یتیمه،
اینجا علی دست سر یتیمان زهرا کشید
🔺 اما می خوام بگم آی ناله دارا
آی جوون دارا
آی مریض دارا
آی حسینیا
میخوای ناله بزنی دلتو ببرم کربلا،
میخوام بگم این رسم تو کربلا نبود،
کنار کشته بابا دختر یتیمو تازیانه زدن،
ای غریب حسین مظلوم حسین ع
بی سرو سامان توأم یا حسین
دست به دامان توأم یا حسین
برسر نی زلف رها کرده ای
با جگر شیعه چها کرده ای
زهرهٔ منظومهٔ زهرا حسین
کُشتهٔ افتاده به صحرا حسین
و سیعلم الذین ظلمو ای منقلب ینقلبون
🍁شادی روح امام راحل و دوفرزند امام، شهدای جنگ تحمیلی، شهدای مدافع حرم(صلوات)🍁
#پنج_تن
.
#امام_حسین_علیه_السلام
#آداب_نوکری #آموزش_مداحی
🔸ماجرای شنیدنی ملا عبدالله و امام حسین (ع)
🔹حاج اصغر روشن دوست نقل می کرد، یک روز در مجلس ناظم آقا به همراه دیگر هیئتی ها نشسته بودیم که ایشان ماجرای ملاعبدالله را برایمان نقل کرد و آن ماجرا این است:
🔸روضه خوان پیری بنام ملاعبدالله قبلا در تبریز وجود داشت و من ایشان را دیده بودم. خودش برایم نقل می کرد که چند روز به ایام محرم مانده بود و من در حیاط خانه حصیری پهن کرده و زیر درخت بادام نشسته بودم و با خود فکر میکردم که امسال از هیچ جا برایم جهت روضه خوانی دعوتی به عمل نیامده است و با خود گفتم: یا حسین، من اگر در دستگاه بیلر بیگ (فرماندار وقت) بودم، تا به حال او دست مرا گرفته بود و اینچنین درمانده و مستاصل نمی شدم.
🔹در همین حال به خواب رفتم و در خواب به محضر مولا آقا اباعبدالله الحسين (ع) رسیدم، ایشان رو به من کردند و فرمودند: «ملا عبدالله هر جا روضه خواندی، پولش را گرفتی و بابت آن از من طلبی نداری».
🔸در همین حال ناگهان از خواب پریدم، بسیار ناراحت و پشیمان بودم، و از شدت عصبانیت و ناراحتی سرم را به درخت بادام زدم، به طوری که سرم شکست و خون زیادی از من رفت، در همان حال به شدت گریه می کردم، اهل و عیالم از سر و صدای من به حیاط آمدند و جلویم را گرفتند، شب شد و من به رختخواب رفتم ولی هر لحظه که بیاد آن صحنه می افتادم، آرام و قرار از من سلب می شد و بر خود لعنت می فرستادم.
🔹صبح زود دیدم درب منزل را می زنند، جلوی در که رفتم، دیدم دو نفر از مامورین بیلر بیگ هستند و می گویند بیلر بیگ با شما کار دارد، کمی ترسیدم ولی به هر حال لباسهایم را پوشیدم و عمامه ام را روی سر گذاشته به همراه مامورین حرکت کردم.
🔸وقتی پیش بیلر بیگ رسیدم، ایشان رو به من کرد و گفت: ملا عبدالله توئی؟ گفتم: بله. مرا بسیار تفقد و تکریم کرد و گفت: برایم روضه امام حسین (ع) را بخوان.
🔹گفتم: من پیر شده ام و صدای خوبی ندارم، به این خاطر نمی توانم خوب روضه بخوانم. بیلر بیگ گفت: می خواهم شما برایم روضه بخوانی.
🔸ملا عبدالله میگفت: همین که شروع به روضه خواندن کردم و گفتم: السلام علیک یا اباعبدالله، دیدم من ملاعبدالله دیروز نیستم، صدایم عوض شده است و مثل یک جوان شروع به روضه خواندن کردم.
🔹در حین روضه بیلر بیگ غش کرد و از هوش رفت، اطرافیان بیلر بیگ جمع شدند و گفتند: دیگر بس است ایشان از حال رفت، سپس او را به هوش آوردند، بیلر بیگ دستور داد ۵۰۰ سکه نقره (که در آن زمان پول زیادی بود) به من دادند.
🔸ملا عبدالله پول را قبول نمی کند و می گوید با خود عهد کرده ام برای روضه خواندن از کسی پول نگیرم.
🔹بیلر بیگ می گوید: من کسی نیستم که برای روضه پول بدهم و اصلا به روضه هم اعتقادی نداشتم تا اینکه دیشب در عالم خواب خدمت حضرت زهرا عليها السلام رسیدم و ایشان به من دستور دادند که «باید ملا عبدالله را برای روضه خواندن دعوت کنی و به او هدیه ای بدهی، او دلش شکسته و بین او و پسرم حسین کدورتی پیش آمده که باید حل شود،
(با دلدادگان حسین علیه السلام ص 18 - 17)
.
آهای حرم ندیده،،،، بگو یا ابوالفضل
آی درد و غم چشیده، بگو یا ابوالفضل
رنج و بلا کشیده،، بگو یا ابوالفضل
««علمدار کربلا.........دستم به دامنت»»
««ابوالفضل با وفا...دستم به دامنت»»
ای که شدی گرفتار،، بگو یا ابوالفضل
کار دلت شده زار،، بگو یا ابوالفضل
محرما هزار بار،،، بگو یا ابوالفضل
سقای کربلایی،،،، جانم ابوالفضل
تو یار با وفایی،، جانم ابوالفضل
آقا گره گشایی،، جانم ابوالفضل
««علمدار کربلا.........دستم به دامنت»»
««ابوالفضل با وفا...دستم به دامنت»»
تموم زندگیم رو،،،،، نذر تو کردم
آقا فقط تو هستی،، درمان دردم
باب الحوائجی تو،، دورت بگردم
من که به عشقت آقا، عمریه اسیرم
چی میشه حاجتم رو، از تو بگیرم
تو کربلا به پیش،،، پاهات بمیرم
««علمدار کربلا.........دستم به دامنت»»
««ابوالفضل با وفا...دستم به دامنت»»
✨✨✨✨✨✨✨
🍃🌷﷽🌷🍃(غلام قنبرم):
🍃🌷﷽🌷🍃(غلام قنبرم):
#واحدزنجیرزنی_عباسی_ع
🎼#سبک_زینب_زینب_زینب_س
#عباس_عباس_عباس_ع
🔘🔘🔘🔘
✅بنداول
عباس عباس عباس
ای شاه وفا عباس
شمع شهداعباس
عباس عباس عباس
فیض تو بود دائم
ای ماه بنی هاشم
عباس عباس عباس
جانها همه قربانت
قربان دوچشمانت
تو علمداری تو سپهداری
نور دوعینی تو عشق حسینی تو
🔘➖➖➖➖➖🔘
✅بنددوم
عباس عباس عباس
تو میر امیرانی
تو شیر دلیرانی
عباس عباس عباس
ای اسوه ی هر هیبت
کوه جنم و غیرت
عباس عباس عباس
حیدر شده مست تو
بوسیده دو دست تو
تو علمداری تو سپهداری
نور دوعینی تو عشق حسینی تو
🔘➖➖➖➖➖🔘
✅بندسوم
عباس عباس عباس
توقبله ی جانانی
تو یک تنه طوفانی
عباس عباس عباس
توخصم اُمیه ای
توعشق رقیه ای
عباس عباس عباس
ای پرچم تو بالا
نزد ابی عبدالله
تو علمداری تو سپهداری
نور دوعینی تو عشق حسینی تو
🔘➖➖➖➖➖🔘
✅بندچهارم
عباس عباس عباس (ع)
ای ذکر لبم هرشب
ای نور دل زینب(س)
عباس عباس عباس (ع)
برقلب علی نوری
برام بنین پوری
عباس عباس عباس (ع)
ای ساقیه طفلان
ای ساقیه عطشان
تو علمداری تو سپهداری
نور دوعینی تو عشق حسینی تو
💠💠4⃣9⃣7⃣💠💠
🔘➖➖➖➖➖➖🔘
#شاعرسبکسازڪربلایے_مجیدمرادزاده
⚫️مصیبت شش ماهه را کامل نگویید!
یکی از مصیبتهای بسیار عظیم سیدالشهدا علیه السلام،شهادت علی اصغر علیه السلام بوده...
✳️در روایات آمده که شهادت علی اصغر علیه السلام به حدی دل امام حسین را سوزاند که خدا بخاطر این مصیبت به او تسلیت گفت و ندا آمد:
🌸حسین...علی را به ما واگذار که در بهشت دایه ای برای شیردادن به او آماده است...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
🔆در محضر آیت الله فاطمی نیا:
✅آهای مردم!مصائبی که به اهل بیت وارد شده را ما باید به مردم بگوییم،
اما به شرطی هیچ کس هیچ مصیبتی را نشنیده بود،
ما دل را به دریا می زدیم همه مصیبت ها را بی پرده می گفتیم،ولی معمولا مردم مصیبت ها را می دانند.
⛔️بنا بر این مصیبت بی پرده خواندن درست نیست...
🌿هنگام مصیبت خواندن یک قدری پرده پوشی داشته باشید. همه چیز را نگویید.
🔰من استادی داشتم، می گفت بعضی روضه ها را در تمام عمرم فقط یک بار خوانده ام آن هم در روز عاشورا!
🔴نمی گویم مصیبت نگو اما یک قدری پرده برداری کن.
مصیبت شش ماهه را حتما کامل نگویید!
💥مواظب باشید!
▪️یک وقتی در نجف یک روضه خونی بوده، می گویند این روضه حضرت علی اکبر سلام الله علیه را خیلی تند و " آتشین "خوانده بود،
💥بعد یکی از بزرگان با خبر شده بود که وجود نازنین حضرت زهراء سلام الله علیها ناراحت هستند و فرموده بودن: بگو انقدر دل ما را نسوزان!
☀️ باید توجه داشت که اهل بیت علیهم السلام به همه جا اشراف دارند و درضمن بسیار با محبت هستند و خواندن مصیبتهای مکشوف و بی پرده موجب رنجش و غمگینی آنها میشود.
پس به این مسئله توجه کنید.
@emame3vom
📙از بیانات استاد اخلاق،آیت الله فاطمی نیا
.
#باب_الحوائج
#مناجات
#روضه
#قمر_بنی_هاشم
#اباالفضل_العباس_علیه_السلام
بر درد بی درمان دوا،باب الحوائج
ای مظهر عشق و وفا،باب الحوائج
ای کاشفُ الکرب حسین،جانم اباالفضل
ای بهترین ذکر و دعا،باب الحوائج
دستم به دامانت، علمدار حسینی
امشب گرفتم این نوا،باب الحوائج
ذکر قشنگِ یا اباالفضل علمدار
بین حرم دارد صفا،باب الحوائج
یک یا ابوفاضل بهایش بی نهایت
ذکرت کجا و من کجا،باب الحوائج
یک شب گرفتاری میان خیمه میگفت:
تنها امید قلبِ ما، باب الحوائج
کوریِ چشم منکرینِ این شعائر
شال علم داده شفا،باب الحوائج
ای عبد صالح،ای پناه اهل خیمه
من مستجیرم بر شما،باب الحوائج
تیری به مشکت خورد و جان دادی اباالفضل
فرق سرت گشته دوتا،باب الحوائج
دست علم گیرت کجا افتاد عباس؟
دستت ز تن گشته جدا،باب الحوائج
جسمت برادر دید و با گریه چنین گفت:
افتاده ای اینجا چرا،باب الحوائج؟
مادر کنارت آمده در نهرِ علقم
هستی گلِ خیر النسا،باب الحوائج
طفلی سه ساله در دلِ تاریک صحرا
نام تو را میزد صدا،باب الحوائج
نام تو گفتم منتقم آید به روضه
ذکر لبم مهدی بیا،باب الحوائج
یا این لقب را از خودت بردار یا که
حاجات ما را کن روا،باب الحوائج
/عبدِ کریم/
🍀
روضه شب تاسوعا
#شب_نهم_محرم #تاسوعا
_سیدمجیدبنی فاطمه
➖🔴➖🔴➖🔴➖🔴➖🔴➖🔴
یک حرم هست و یک علمداراست
پاسبان خیام بیداراست
گرچه عباس هست پس چرااینجا
حال هرکس که دیده ای، زار است؟!
کودکان بین خیمه میلرزند
وَ گمانم رباب تب دار است
خواب از چشمها پریده،حرم
فکر فردا،به فکربازار است
عمه از کارمان خبرداری؟!
ازعلمدار مان خبرداری؟
دورخیمه،امیر تنهابود
چشمهایش به سمت صحرابود
ناگهان دید یک صدایی را...
ناگهان دید قبله آنجا بود
*شب عاشورا پاسبان خیام عباسه یه مرتبه دیداز دور یه سیاهی میاد کیه جرات کرده وقتی عباس قدم میزنه نزدیک خیمه ها بشه ؟!*
ناگهان دیدقبله آنجابود
ازصدای علی دلش لرزید
* کی بود صدای علی داشت؟! *
خواهرش بود؟! یاکه زهرا بود؟!
سربه زیر است زیرچشمی دید
چشم زینب شبیه دریا بود
گفت عباس این چه هنگام است؟!
همه جا صحبت امان نامه است
*شنیدم برات امان نامه آوردن عباس جان اومدم برات خاطره بگم؛یادته شب 21ماه رمضان بابام همه رو بیرون کرد فرمودفقط بچه های فاطمه کنارمن باشن؟ آره خانم جان، یادمه؛یادته حسن دنبالت اومد،گفت:بیا! گفتی فقط بابا گفته بچه های فاطمه! بابام گفت عباسم پسرفاطمه هست؛آره خانم جان یادمه،عباس جان یادته بابام دستت گرفت با یه دست دست حسین گرفت یادمه، یادته دستت رو تودست حسین گذاشت؟ گفت: عباس جان یه روزی کربلا همه حسین روتنها میذارن عباس جان یادته؟ بله خانم جان، یادمه، اما شنیدم برات امان نامه آوردن نکنه آقام تنهابذاری!تاگفت انقدربه اباالفضل برخورد؛ انگاری آسمون رو سرش خراب شد یه مرتبه رفت توخیمه، یه وقت دیدن عباس شمشیربیرون آورد هی صیقل میده بخداامروز روز مدینه نیست اون روزی که آن نامرد جلو مادرمون گرفت من عباسم گردنش میشکنم هرکی مقابل زینب بایسته هی شمشیرتیز میکرد اگه داداشم اجازه بده نمیذارم یه نفر ازکربلا پاشو بیرون بذاره، همه رو میکشم؛منتظرشد،گفت: فردا دمار از روزگارشون درمیارم یه مرتبه دیدم حسین صدازد عباس بیا! مودب اومد گفت آقاجان صدازد جلو خیمه ها کارت دارم اومد جلو خیمه دید سکینه یه مشکی آورد عموجیگرمون داره میسوزه حالاعمو داره میره آب بیاره؛یه قهرمان وقتی زمین میخوره چون ازش میترسن همه از ترسشون میزنن؛ میفهمی من چه میگم یانه؟!ده نفرمنتظرن میگن یه حریف غدری داریم تامیشینه همه از ترسشون میزنن یادت باشه که اباالفضل تاافتاد همه ازترسشون تیر زدن؛ عباس روزمین افتاده دست نداره هی بازو بریده رو به خاک میزنه تیربه چشمش زدن یه وقت شنید تو این گیر ودار صدای پایی میاد ؛خدا کیه که داره نزدیک میشه؟! یه وقت حس کرد یکی پا رو پاش گذاشت گفت: بلندشوببینم !تویی که یه کار کردی لشگر جرات نمیکنه نزدیک بشه؟! تو عباسی؟!همه ازتو میترسن ؟بلندشو ببینم! یه مرتبه آقاصدازد: نامرد حالاوقتی اومدی که دیگه دست ندارم ،میدونی چی گفت؟ گفت تودست نداری، من دارم عمود بالابرد یه جور به فرق عباس زد که وقتی سرا بالای نیزه زدن سرعباس رو...
حسیین...*
پاشو برادرم...پاشوامیدم...
پاشو ای تموم لشگرم...
پاشوبرادرم! سکینه انتظارتو میکشه توحرم...
پاشوبرادرم...بگو چراپیچیده اینجا بوی مادرم؟
پاشو برادرم...
پشت وپناه حسین، ای تکیه گاه حسین
پرکرده کربلا رو صدای آه حسین
ازآسمون ماهمو، عمود آورده زمین
تن رشیدت داداش چه جوری خورده زمین؟!
*حسییین....حسییین*
بیابریم داداش... تو دستشون زره ومشک پارته
بیابریم داداش... زنده ای اما،چشماشون دنبال غارته
بیابریم داداش... دل نگرونیم واسه زینب واسارتش همه توخیمه گاه دارن برات دعا میکنن
از گوشای همدیگه گوشواره وا میکنن
*حسیییین*
بلند شده صداشون؛ به خیمه ها نگاشون
منتظره غارته؛دستای بی حیاشون
داداش بلندشوسکینه منتظره علمداره
*حسییین...
تابشیر گفت: ام البنین عباست دستاشو بریدن گفت باورنمیکنم توعرب کسی جرات نمیکرد به چشمهای عباس نگاه کنه مگه میشه نزدیک بشه دستاشو ببره!! صدازد ام البنین آخه اول چشماشو تیرزد... حسین...
☘
#شب_دهم
#ماه_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#مرثیه
#غزل
وای اگر امشبِ این دشت به فردا برسد
شیون و گریه و آهم به ثریا برسد
به لب خشكِ تو دِق می كنم از غصه اگر
تیغِ خورشید بر این پهنه صحرا برسد
كوكبِ بختِ جدایی ز تو تقدیرِ من است
چشم از رویِ تو بر هم نزنم تا برسد
به تنِ اصغرِ تو یك سرِ سوزن حس نیست
با كمی آب تلظّیش به لالا برسد
علی ات را بشناسند نخواهند گذاشت
بویی از پیرهنش نیز به لیلا برسد
بدنش مثلِ فدك پخشِ زمین خواهد شد
پای عباسم اگر بر لبِ دریا برسد
گرگ ها یوسفِ خواهر به سرت می ریزند
چاره ام چیست اگر كار به این جا برسد؟
نیزه، خون، چكمه، سراشیبی گودال، سرت
عمرِ زینب به گمانت به تماشا برسد
رویِ تَل دخترِ مضطر شده می میرد اگر
پای اسبی به لبِ تشنه ی بابا برسد
وای اگر پای شقاوت به حرم باز شود
دست بی عاطفه بر چادرِ زن ها برسد
آتش و خیمه و غارت شدن هر چه كه هست
هیچ كس نیست به دادِ منِ تنها برسد
نفسِ سینه ی زینب، نفست می گیرد
وای اگر امشبِ این دشت به فردا برسد
#علیرضا_شریف
#صلوات
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله
السلام علی الشیب الخضیب
#زمزمه عاشورایی
قرار من و تو_چی شد ای برادر
سفر میری تنها_چرا جان خواهر
کجا میری بی من_چرا بی قراری
ما رو توی این دشت_به که می سپاری
قرار این نبود که_منو جا بزاری
بری و رو اشکِ_دلم پا بزاری
تو و زخم شمشیر_الهی نبینم
گلوی تو و تیر_الهی نبینم
منو داغ پیری_الهی نبینی
منو توو اسیری_الهی نبینی
خداحافظ ای زندگانی زینب
خداحافظت ای جوانی زینب
۲
تنت روی خاک و_سرت روی نیزه
یه دل سمت گودال_یه دل سوی نیزه
چقد سخته داداش_شناسایی تو
کجا رفته جسم_تماشایی تو
تا گرگا تنت رو_تو گودال کشیدن
هنوز زنده بودی_سرت رو...
تا اومد توو گودال_با چکمه به روت زد
دوازده تا ضربه_به زیر گلوت زد
...
خداحافظ ای زندگانی زینب
خداحافظت ای جوانی زینب
#حسن_کردی
#امام_حسین_علیه_السلام
#زمزمه
#محرم
#عاشورا
. مشابه سبک های زیر خوانده میشود 👇