eitaa logo
امام حسین ع
27.4هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. شاه‌باز طبعم باز، عندلیب شیدا شد یا که بلبل نُطقم، طوطی شکرخا شد رَفرفِ خیالم رفت تا مقام «أَو أَدنی» یا بُراق عقلم را، جا به عرش أَعلی شد مشتری شدم از جان، مدح زهره‌رویی را منشی عطارد را، خامه عنبرآسا شد گوهری نمایان شد، از خزانۀ غیبی وز کتاب «لارَیب»ی، آیه‌ای هویدا شد از معانی بِکرم، زالِ چرخ شد واله حُسنِ دفتر فکرم، باز در تجلّی شد اوست بانوی مطلق، در حرم‌سرای حق بزم غیب را رونق، آن جمال زیبا شد برج عصمت کبری، دخت زهرۀ زهرا کاو به غُرّۀ غَرّا، مهر عالم‌آرا شد از فصاحت گفتار، وز ملاحت رفتار سرّ حیدر کرّار، در وی آشکارا شد گلشن امامت را، گُلبن کرامت بود باغ استقامت را، رشک شاخ طوبی شد طور علم ربّانی، طور حلم سبحانی با کمال انسانی، در جمال حورا شد عقل، بندۀ کویش، عشق، زندۀ بویش وامِق مه رویش، صد هزار عَذرا شد عرش، فرشِ درگاهش، پیش کُرسیِ جاهش در پناه خرگاهش، کلّ ماسِوی الله شد آسمان، زمین‌بوسش، ماه، شمع فانوسش پرده‌دار ناموسش، ساره بود و حوّا شد کعبةُ‌الامانی بود، رُکنُهَاالیَمانی بود مستجار جانی بود، لیک اسیر اعدا شد شد بر اشتر عریان، با دلی ز غم بریان مهد عصمتش گریان، ز انقلاب دنیا شد حکم، بر منایا داشت، مرکز بلایا گشت قِبلَةُالبَرایا بود، کَعبَةُ الرَّزایا شد در سُرادُق عصمت، در حجاب عزّت بود بی‌حجاب و بی‌خرگه، کوه و دشت‌پیما شد شد عقیلۀ عالم، رهسپار شام غم چشم، چشمۀ زمزم، خون‌فشان به بطحا شد آن که آستانش بود، رشکِ «جنّتُ المأوی» همچو گنج شایانش، در خرابه مأوا شد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 دیوان مفتقر .
. تا که قفل درِ خورشید شد از رویش باز حلقه زد بارقۀ نور به ابرویش باز می‌برد تا دل صحرای جنون، عشق، مرا می‌چکد سِحر، از آن نرگس جاودیش باز آبشاری‌ست که پیچیده به عاجی از نور دست در گردنش آویخته گیسویش باز دل خورشید، نهان گشت در آن پیچش زلف می‌دمد نور، ز هر تارِ سرِ مویش باز هر کجا می‌نگرم، نبض عبورش جاری‌ست غنچۀ دستِ نسیم است مگر بویش باز؟ می‌رسد عاطفه از اوجِ طراوت تا خاک می‌رود چون قدم سایه دلم سویش باز باز شد مثل دل باغ، گل روی علی گشت چون بار دگر غنچۀ مینویش باز زینب آمد که شود زنده در اندیشۀ عشق بازتاب سخنِ‌گرم و تکاپویش باز رُست از دامن زهرا گل خوش‌بوی بهشت تا شود در سفر حادثه دل‌جویش باز چون گل سرخ در آغوش نگاهش رویید قامت سبزترین سروِ لبِ جویش باز خانه در حجلۀ خورشید کنم، همچو غبار گر شود دیده دل خاک سر کویش باز «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 سرمه در چشم غزل .
. از غیب ترنّم حضوری آمد از قلۀ آسمان چه نوری آمد بعد از حسن و حسین در خانۀ وحی «زینب» چه فرشتۀ صبوری آمد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» @emame3vom ........... . ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن دیدۀ حق‌نگر ساقی کوثر روشن در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت از جمالت دل صدّیقۀ اطهر روشن یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب که شد از نور تواَش مطلع و منظر روشن تیرگی نیست در آن سینه که مهر تو در اوست که ز مهر تو شده سینۀ حیدر روشن غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت وز تماشای تو شد خاطر شبّر روشن آیت لطف خدایی و به هر دل تابی گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن «زیب اَب» نام گرفتی و مرا فخر این بس که شد از نام دلارای تو دفتر روشن در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو تربیت‌ یافتۀ دامن زهرایی تو زینت قامت دین، زیور رخسار شرف مظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو گل گلزار نبی، میوۀ بستان علی خانۀ فاطمه را شمع دلارایی تو عبرت‌آموز زنانی به حجاب و به وقار برتر از آسیه و هاجر و سارایی تو حوریان راست به خاک قدمت بوسه از آنک غنچۀ گلبن انسیۀ حورایی تو عجبی نیست اگر زینِ اَبَت نام دهند که گرامی ثمر اُمّ ابیهایی تو در صف حشر که هنگام شفاعت باشد مادرت فاطمه را همره و همپایی تو در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 آینه صبر .
. کان عصمت کوه همّت بحر رحمت زینب است دومین بانوی دربار ولایت زینب است در وفاداری نظیر وی نیامد در وجود در وفا و در صفا فرخنده آیت زینب است در برادر دوستی نامد عدیلش خواهری وه چه خواهر بی‌عدیل اندر محبت زینب است بحر علم و دانش و فضل و کمال و قدس و دین کان صدق و طاعت و تقوی و رحمت زینب است شیردل دخت حجاز آن قهرمان سرفراز هم‌چو باب خود علی اندر شجاعت زینب است در شجاعت نی همین تنها چو باب خویش بود چون علیّ مرتضی کان فصاحت زینب است نی فصاحت را همین تنها ز باب خویش داشت چون شه مردان در آیین بلاغت زینب است خطبه چون درکوفه‌خواندی خلق گفتندی علی‌ست چون هماهنگ علی اندر خطابت زینب است او عقیله، او علیمه، او علیّه، عالیه او ولیّه در ولایت بی‌نهایت زینب است @emame3vom خود به شأن اوست «انَّ‌اللّه یُحبّ‌الصّابرین» صابرات دهر را بخشافضیلت زینب است نی همین از جمله عالم، صبر او افزونتر است آن‌که افزونتر بود او را مصیبت زینب است او بود امّ‌المصائب، اوست امّ‌الصّابرات عظّم‌اللّه اجورک فی‌الرزیّه زینب است آن‌که داغ شش برادر دید صبحی تا به ظهر بانوی عصر و زمان خاتون عزّت زینب است اندر آن کوفه که بودی پایتخت باب او شد اسیر و آن‌که دید این‌گونه محنت زینب است وان‌که در ویرانه پنهان کرد گنج خود به خاک چون رقیّه، عمّۀ خم گشته قامت زینب است آن‌که خود امروز گیرد دست هر افتاده را وان که «خوشدل» را کند فردا شفاعت زینب است «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 بوستان سخن @emame3vom
. خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن زهرا تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی اگر پرندهٔ جانم سلام من نرساند «مَنِ المبلّقُ عَنّی اِلی سُعادَ سلامی» چگونه وصف تو گویم که در کلام نگنجی چه از قیام تو گویم، که قامتی ز قیامی سخن ز صبر نگویم، که خویش اسوهٔ صبری رسالتت نستایم، که در پیام تمامی تویی تو زینت «اَب»، زینب ای عصارهٔ عصمت! تو حلم فاطمه، علم علی، تو روح پیامی جمال عشق درخشید با پیام تو آن‌سان که در کمال بدین جلوه کس ندید کلامی سزد که از تو شود سرفراز رایت قرآن که زان خطابه بلرزد ز خشم، دشمن خامی @emame3vom اگر کلام شود هر نفس که شرح تو گوید کجا ز عهده برآید ز وصف چون تو مقامی تو سایبان یتیمان، طلایه‌دار حسینی صلای نهضت حق، قسط و عدل را تو دوامی چه نوش کرد گل ما، مگر ز جام صبوری که دسته دسته گل جان نثار کرده، به جامی به کربلاست روان بی‌امان سپاه حسینی هلا صبورترین! این سپاه را تو نظامی مراست آرزوی آن‌که آستان تو بوسم تو ای فروغ دل ما، تو ای که زینت شامی خوشا طواف سر کوی دوست کردن و مردن چنین خوش‌ست«سپیده»! سفر به حُسن ختامی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 آینه صبر @emame3vom .
. بدر فلک عصمت، سرو چمن زهرا اخت شه بی‌یاور، دخت شه بی‌همتا محبوبۀ حق زینب، مرأت جمال أَب آن‌کاو زجلال آمد، چون خالق خود یکتا مجموعۀ دانائی مخزونۀ والائی آثار توانائی در حضرت او پیدا در خلقت اگر بودی، مانند زنان موجود برجملۀ مردان بود، از فضل و عطا مولا توصیف ز روی او، «وَالشّمس» به قرآن خوان تفسیر ز موی اوست، «والّیل‌إِذا یَغشی» اندر حرم سبحان، بانوی حریم‌ست او در دایرۀ امکان، سروی‌ست چمن‌آرا در سرِّ ضمیر او، اسرار خدا پنهان وز رأی منیرش شد، آثار خدا پیدا در رفعت شأن او، این گنبد مینا پست بر شمس جمال او، خورشید بود حَربا نوباوۀ پیغمبر، دخت شه اژدر در بر خلق جهان مادر، مرآت رخ زهرا از دست یداللّهی، در کوفه دُرِ عصمت چون موسیِ عمران کرد اظهار ید بیضا از بحر سکوت آن‌دم بر خلق اشارت کرد از عالم امکان کس، نشنید دگر آوا از حالت افکارش شد کوفه پر از ماتم وز نطق شرر بارش می‌سوخت همه دل‌ها از سحرِ بیان بنمود، مظلومی خود ظاهر وز تیغ بیان‌فرمود، مقهور همه اعدا چون گشت به مردم فاش مظلومی آن سرور در کوفه عیان گردید بس همهمه و غوغا گشتند همه عدوان از بهر حسین گریان آن‌سان که شدی گویا محشر ز فغان برپا برکَند چنان بنیان از آل ابی سفیان شد در نظر آنان روزان چو شب یلدا ناگه نظر آن ماه، افتاد به رأس شاه آن روی نکو پرخون دید از ستم اعدا زینب ز تجلّی شد مدهوش چنان کز غم از چوبۀ محمل گشت روی چو مهش حمرا گفتا به سر خونین با ناله و با افغان ای بدر چرا هستی این‌گونه هلال آسا دوریِّ تو بر جانم، هر دم فکند آتش ای روح روان من، گشتی ز چه دور از ما دیشب سر پر نورت، بودی به کجا مهمان گویا به تنور ای سر! بودست تو را مأوا ای آن‌که تو را مسکن، بر دوش پیمبر بود چوُن جای بدادنت؟ در خاک تنور اعداء دل سوخت "مدرس" را هر دم ز غم زینب آتش بدلش افتاد زین داهیهء عُظما «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 آینه صبر @emame3vom .
. عصمت اللهی که عالم نزد او افسانه بود بود گنج و گنج را جا غالباً ویرانه بود مفخر ایجاد، حیدر بود باب آن جناب زهرۀ زهرا، صدف از بهر آن دردانه بود بر جمیع بانوان از بعد مامش فاطمه بود شهبانو و گفتارش همه شاهانه بود زن مخوانش گرچه در ظاهر بُد از جنس زنان در طریق عشق و جانبازیِّ‌حق مردانه بود چون برادر بود مشتاق لقای پروردگار عاشق جانباز پاک حضرت جانانه بود داشت رازی با سر پُر نور شه در راه شام هرکسی کی واقف از آن صحبت رندانه بود؟ ماتِ شاه عاشقانِ حق بُد و گرم طریق راکب فرزینِ عشق آن بانوی فرزانه بود وز سلوک و سیر قرب دوست تا پایان کار گرد شمع مرکز توحید چون پروانه بود درّ و مرجان ولایت گِرد او اندر طواف با چنین حالت اسیر زادۀ مرجانه بود کس نگفتی با یزید شومِ‌ مردود پلید کی چنان بانو مکانش گوشۀ ویرانه بود آن‌که حوران جهان بودند بهرش جان‌نثار خانه‌اش بعد از برادر دائماً غم‌خانه بود هست دنیا دون و کار او همه دون‌پروری زین سبب آن قُدس‌بانو با جهان بیگانه بود هر که خصمی کرد با آل محمّد از عناد در بر اهل حقیقت جاهل و دیوانه بود طوطیا! بر لب بِنِه مُهر خموشی، کاین بیان داد آن کاو از جهان و اهل او بیگانه بود «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 دیوان طوطی همدانی @emame3vom .
. ۱. عالمة غیر معلّمه ۲. فهمة غیر مفهّمه ۳. کعبة الرّزایا ۴. نائبة الزهراء ۵. نائبة الحسین ۶. عقیلة بنی‌هاشم ۷. عدیلة الخامس من اهل الکساء ۶. کفیلة السجّاد ۸. سرّ أبیها ۹. الصدّیقة الصغری ۱۰. عابده آل علی ۱۱. بطلة کربلا ۱۲. عظیمة بلواها ۱۳. الباکیة ۱۶. سلیلةالزهراء ۱۷. امینةاللّه ۱۸. آیة من آیات اللّه ۱۹. مظلومة وحیده ۲۰. صابرة محتسبه .
. ای زینب ای که بی‌تو حقیقت زبان نداشت خون آبرو، محبّت و ایثار، جان نداشت آگاه بود عشق که بی‌تو غریب بود اقرار داشت صبر، که بی‌تو توان نداشت در پهن‌دشت حادثه با وسعت زمان دنیا، سراغ چون تو زنی قهرمان نداشت یک روز بود و این همه داغ، ای امام صبر پیغمبری به سختی تو امتحان نداشت گر پای صبر و همّت تو در میان نبود اسلام جز به گوشهٔ عزلت مکان نداشت... روزی به زیر سایهٔ پیغمبر خدای روزی به جز سر شهدا سایه‌بان نداشت؟ محمل درست در وسط نیزه‌دارها یک ذرّه رحم در دل خود ساربان نداشت زینب اگر نبود، شجاعت یتیم بود زینب اگر نبود، شهامت روان نداشت زینب اگر نبود، وفا سرشکسته بود زینب اگر نبود، تن عشق جان نداشت زینب اگر کمر به اسارت نبسته بود آزادی این چنین شرف جاودان نداشت «میثم» هماره تا که به لب داشت صحبتی حرفی به‌جز مناقب این خاندان نداشت «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 نخل میثم @emame3vom .
. به گوش باش جرس را، به گوش ای دل غافل! گذشت قافله ی عشق و خفته پای تو در گِل به گوش ای دل غافل، چو تخته پاره مبادا به حرف موج بگردی بر آب عاطل و باطل به ورطه‌های بلاخیز، ناخدا که نباشد نمی‌رسد به سلامت کسی به پهنۀ ساحل به هر چه چنگ زنی عاقبت تباه ترینی... به تار چادر زینب مگر شوی متوسّل سلام خواهر طوفان سلام خواهر خورشید سلام خواهر دریا سلام خواهر ساحل اگر امام بخوانم تو را گزافه نگفتم نمی‌رسید قیام حسین بی تو به منزل به هر کجا که بدوزیم چشم رد تو پیداست شمار داغ تو پنهان به سطر سطر مقاتل تن شکسته و موی سپید و قد خمیده... به پای عشق برادر ندارد این همه قابل سری به نیزه بلندست در برابرت ای وای شهید زنده.ای اکنون، چه حاجت‌ست به قاتل مگر که راه تو را نیزه‌ها جدا کند از او وگرنه بین دو دلبسته نیست فاصله حائل کرامت تو چه‌ها می‌کند که سلسله حتّی به دست و پای تو افتاده مثل کودک سائل زبون شمردن رنج اسارت‌ست چه آسان به دوش بردن بار امانت‌ست چه مشکل چه‌ها که بر سرت آورد داغ طفل سه ساله رسید جان تو بر لب‌، بریدی از نفست دل خدا کند که نجوییم هیچ جا سندش را روایتی که تو سر کوفتی به چوبۀ محمل چه‌غم که نیست توان، می‌کنی نشسته "قُمِ‌الیل" در اوج داغ نکردی شبی تو ترک نوافل جلیله، فاضله، امنیه، باکیه، جبل الصّبر فصیحه، عالمه، بنت الهدی، ملیکه خصایل عقیله،  قُرَة عین الامیر،  سِرُّ ابیها تو را ز فضل پدر کس نگویدت که چه حاصل به قتل کفر کمر بست تیغ خطبه ات آنسان که می نمود ابا الحرب ذوالفقار حمایل چه زَهره‌ها که نمود آب ابن آکله آنجا که با خطابه ی زهرایی تو گشت مقابل هنوز هم به سر آسمان شام بلا خیز نگشته صاعقه ی غیرتی شبیه تو نازل خوشا به حال مریدی که شد به حق تو عارف تویی مراد طریقت تویی شریعت کامل که طالبان حقیقت، به فرض وهم بگردند مگر به صبح قیامت به فیض درک تو نائل «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» @emame3vom .
. زینب نبود، مُحرِم هیئت نمی‌شدیم دست خدا، دو دست علمدار زینب است قلب سلیم، یکسره بیمار زینب است شیعه تمام عمر گرفتار زینب است عاشق شدن فقط و فقط کار زینب است هر کس حسین گفت، بدهکار زینب است زینب نبود، مُحرِم هیئت نمی‌شدیم گمراه می‌شدیم، هدایت نمی‌شدیم در کوی یار صاحب‌قیمت نمی‌شدیم این زن نبود، مرد طریقت نمی‌شدیم اسلام تکیه داده به دیوار زینب است سکان‌به‌دستِ کشتیِ در خون طپیده او آثار داغ‌عشق به پیکر چشیده او منظوره‌ی نگاه رئوس بریده او صبر از غمش مدام گریبان دریده او پر خون شده‌ست سینه اگر، زار زینب است بعد از حسین روح دمید انقلاب را بر دوش خود نشاند غم بی‌حساب را با دست بسته حمل نموده عذاب را بیچاره ساخت عفت این زن حجاب را خورشید سربرهنه، عزادار زینب است قامت کمان نمود که یارش بایستد تا که حسین روی مزارش بایستد پرچم بلند کرد، شعارش بایستد حقش نبود شمر کنارش بایستد آیا اسیر لفظ سزاوار زینب است؟! ماندن، بدون شمس و قمر، بی ستاره؛ نه در گوش‌ها نبودن یک گوشواره؛ نه تنها لباس مندرس پاره‌پاره؛ نه چوب یزید روی لب ماه‌پاره؛ نه تشت شراب باعث آزار زینب است بعد از حسین قافله را دید گریه کرد شادی‌خصم، هلهله را دید گریه کرد پای رقیه، سلسله را دید گریه کرد دور رباب حرمله را دید گریه کرد کم‌سو شده‌ست دیده اگر، تار زینب است یادش نمی‌رود بدن اطهر حسین افتاد از فرس جلوی مادر حسین خود را رساند زیر کتک در بر حسین رو بر مدینه کرد سپس خواهر حسین گفت این حسین غرقه‌به‌خون، یار زینب است شاعر .
بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌ونیم گریه کارم بود هرشب تا سحر یک‌سال‌ونیم ریخت از چشمان من خون جگر یک‌سال‌و‌نیم آه! من هرچند کوه محکم صبرم، ولی از نفس انداختم داغ تو در یک‌سال‌ونیم از تو و آن روز با من یادگاری مانده است صحنه‌هایی که نمی‌رفت از نظر یک‌سال‌ونیم یک‌نظر از روی تل دیدم که قاتل زد تو را یاد آن صحنه به قلبم زد شرر یک‌سال‌ونیم واژه‌ها بعد از تو با من روضه‌خوانی کرده‌اند اسب و نعل و تیر و شمشیر و سپر، یک‌سال‌و‌نیم سر به سر سرنیزه و سرهای روی نیزه است خواهرت با روضه‌هایت کرده سر یک‌سال‌و‌نیم آتش این داغ تا روز قیامت با من است گرچه شد بعد از تو عمرم مختصر یک‌سال‌و‌نیم .