eitaa logo
امام حسین ع
18.4هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
امیرالمؤمنین(ع) در وصف یکی از یاران و برادران دینی شان - که گویا اباذر یا میثم تمار بوده- چنین سخن می گویند: «كَانَ لِي فِيمَا مَضَی أَخٌ فِي اللَّهِ وَ كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ لَا يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّی يَأْتِيَ قَاضِياً وَ كَانَ لَا يَلُومُ أَحَداً عَلَی مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ حَتَّی يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ وَ كَانَ لَا يَشْكُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ وَ كَانَ يَقُولُ مَا يَفْعَلُ وَ لَا يَقُولُ مَا لَا يَفْعَلُ وَ كَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَی الْكَلَامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَی السُّكُوتِ وَ كَانَ عَلَی مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَی أَنْ يَتَكَلَّمَ وَ كَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ يَنْظُرُ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَی الْهَوَی فَيُخَالِفُهُ فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِيهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِير»(91) در گذشته مرا برادری بود كه در راه خدا با من برادري می نمود. خُردی و کوچکی دنيا در ديده اش وی را در چشم من بزرگ می داشت، و شكم بر او سلطه ای نداشت، پس آنچه نمی يافت آرزو نمی كرد و آنچه را می يافت فراوان به كار نمی برد. بيشتر روزهايش را خاموش می ماند، و اگر سخن می گفت گويندگان از سخن گفتن می ماندند و تشنگیِ پرسندگان را فرو می نشاند. به ظاهر ضعيف شمرده می شد، و به هنگام كار چون شير بيشه و مار بيابان بود. تا نزد قاضی نمی رفت حجّت نمی آورد و كسی را كه عذری داشت سرزنش نمی نمود، تا عذرش را می شنود. از دردْ شِكْوه نمی نمود مگر آن گاه كه بهبود يافته بود. تنها آنچه را می كرد می گفت و بدانچه نمی كرد دهان نمی گشود. اگر با او جدال می كردند خاموشی می گزيد و اگر در گفتار بر او پيروز می شدند، در خاموشی مغلوب نمی گرديد. بر آنچه می شنود حريص تر بود تا آنچه می گويد، و گاهی كه او را دو كار پيش می آمد، می نگريست كه كدام به خواهشِ نفس نزديك تر است تا راه مخالف آن را پويد. بر شما باد چنين خصلت ها را يافتن و در به دست آوردنش بر يكديگر پيشی گرفتن. و اگر نتوانستيد، بدانيد كه اندك را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن 91 - نهج البلاغه ،کلام [295] 289.
. انصاف و رعایت حقوق دیگران .. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلّیَ اللهُ عَلَى خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین‏ 💠  يكي از علما آرزوي زيارت حضرت امام زمان(عج) را داشت و از عدم موفقيت رنج مي برد. مدتها رياضت كشيد، در ميان طلاب حوزه علميه نجف اشرف معروف است: هر كس چهل شب چهارشنبه پي درپي به مسجد سهله رفته و عبادت كند خدمت حضرت ولي عصر(ع) مي رسد. ايشان مدتها كوشش كرد ولي به مقصود نرسيد، بنابراين به علوم غريبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد، چله ها نشست، رياضت ها كشيد ولي نتيجه نگرفت، در اين مدت به خاطر بيداري هاي فراوان و مناجات سحرگاهان صفاي باطني پيدا كرده بود، گاهي نوري در دلش پيدا مي شد و حال خوشي به او دست مي داد، حقايقي مي ديد و دقايقي مي شنيد. دريكي از اين حالات معنوي به او گفته شد: ديدن امام زمان(ع) براي تو ممكن نيست، مگر اينكه به فلان شهر سفر كني. هر چند مسافرت مشكل بود ولي در راه رسيدن به مقصود آسان مي نمود. به اين منظور روانه شد، بعد از چند روز به آن شهر رسيد، در آنجا نيز به رياضت مشغول شد و چله گرفت، روز سي و هفتم يا سي و هشتم به او گفتند: الان حضرت در بازار آهنگران در دكان پير مردي قفل ساز نشسته اند، هم اكنون برخيز و شرفياب شو با اشتياق از جا بلند شده روانه دكان پيرمرد شد، وقتي به آنجا رسيد، ديد حضرت آنجا نشسته اند و با پيرمرد گرم سخنان محبت آميز مي باشند، همين كه سلام كرد پاسخ فرموده و اشاره به سكوت كردند. در اين حال پيرزني ناتوان، قد خميده و عصا زنان جلو آمد و با دست لرزان قفلي را نشان داد و گفت: ممكن است براي رضاي خدا اين قفل را به مبلغ سه شاهي بخريد زيرا من به پولش نياز دارم. پيرمرد قفل را گرفت و نگاه كرد، ديد بي عيب و سالم است، گفت: خواهرم اين قفل دو عباسي (هشت شاهي) ارزش دارد، زيرا پول كليد آن بيش از ده دينار نيست، شما اگر ده دينار (دوشاهي) به من بدهيد، من كليد اين قفل را مي سازم آن وقت ده شاهي قيمتش خواهد بود. پيرزن گفت: من به آن نيازي ندارم، شما اين قفل را سه شاهي از من بخريد، دعايتان مي كنم. پيرمرد در كمال سادگي گفت: خواهرم تو مسلماني، من هم مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق او را ضايع كنم. اين قفل اكنون هشت شاهي ارزش دارد، من اگر بخواهيم منفعت ببرم، به هفت شاهي مي خرم، زيرا در معامله دوعباسي، بيش از يك شاهي منفعت بردن بي انصافي است. اگر مي خواهي بفروشي من هفت شاهي مي خرم و باز تكرار مي كنم قيمت واقعي آن دو عباسي است، چون من كاسب هستم و بايد نفعي ببرم، يك شاهي ارزانتر مي خرم. شايد پيرزن باور نمي كرد كه اين مرد درست مي گويد، ناراحت شده بود كه من خودم مي گويم هيچ كس به اين مبلغ راضي نشده و من التماس كردم كه سه شاهي خريداري كنند، زيرا مقصود من با ده دينار (دو شاهي) انجام نمي گيرد و سه شاهي پول مورد احتياج من است. پيرمرد هفت شاهي پول به آن زن داد و قفل را خريد. همين كه پيرزن رفت، امام(ع) به من فرمود: آقاي عزيز! اين منظره را ديدي و تماشا كردي؟ اينطور شويد تا ما به سراغ شما بياييم، چله نشيني لازم نيست، به جفر متوسل شدن سودي ندارد، عمل سالم داشته باشيد و مسلمان باشيد تا من بتوانم با شما همكاري كنم، من از همه اين شهر اين پيرمرد را انتخاب كرده ام زيرا او ديدن دارد و خدا را مي شناسد، اين هم امتحاني بود كه داد. از اول بازار اين پيرزن عرض حاجت كرد و چون او را محتاج و نيازمند ديدند همه در مقام آن بودند كه ارزان بخرند و هيچ كس حتي سه شاهي نيز خريداري نكرد و اين پيرمرد به هفت شاهي خريد، هفته اي بر او نمي گذرد مگر آنكه من به سراغ او مي آيم و از او دلجويي و احوالپرسي مي كنم. 👈در دعاي ماثور از امام زمان(عج) به نام توفيق الطاعه، هنگامي كه مي خواهد بهترين صفات شخصي و اجتماعي را بيان كند، جامعه برتر اسلامي را اينگونه ترسيم مي كند: « وَ عَلَى الْأُمَرَاءِ بِالْعَدْلِ وَ الشَّفَقَةِ وَ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِالْإِنْصَافِ وَ حُسْنِ السِّيرَةِ.» خداوندا توفيق ده تا اميران جامعه با مردم به عدالت همراه با شفقت و مهرورزي رفتار كنند و مردم نيز انصاف و رفتار نیک را مراعات نمايند. .
. ،وَ لَعَنَ اللهُ آلَ زِيادٍ وَآلَ مَرْوانَ، وَ لَعَنَ اللهُ بَنى اُمَيَّةَ قاطِبَةً 💠داستان یكی از اصحاب ائمه معصومین، سعد بن عبدالملك است كه امام او را سعدالخیر می‌نامیدند.او از اولاد عبدالعزیز بن مروان است. بر امام باقر (ع)وارد شد، در حالى كه مانند زنان مى گريست و اشك مى ريخت. حضرت فرمود: اى سعد، چرا گريه مى كنى؟ عرض كرد: چگونه گريه نكنم حال آن كه من از شجره (و تبارى) هستم كه در قرآن لعنت شده است؟! حضرت به او فرمود:« لَستَ مِنهُم أَنتَ أُمَوی مِنّا أَهلُ البَیتِ أَما سَمِعتَ قَولَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ یحكِی عَن إبراهیمَ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی» تو از اين شجره نيستى؛ تو امويى هستى كه از ما خاندان مى باشى. مگر نشنيده اى اين سخن خداى عز و جل را كه از قول ابراهيم نقل مى كند: «پس هركه از من پيروى كند، او از من است»؟ امام(ع) به سعد الخیر نامه‌ای با عظمت نوشته است درآن نامه می فرماید: فَإِنِّی أُوصِیكَ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّ فِیهَا السَّلَامَةَ مِنَ التَّلَفِ وَ الْغَنِیمَةَ فِی الْمُنْقَلَب همانا تورا به تقوی توصیه می كنم. زیرا درآن سلامت از تلف وغنیمت برای آخرت است.(۲۱) ــــــــــــــــــــــــــــ ۲۱.نقل از کتاب المجالس و المواعظ،ص۴۴ ...... #پ.ن: در زیارت عاشورا ما باید جریان انحرافی رو بشناسیم. نباید شخص گرا باشیم وقتی تو زیارت عاشورا به آل ابی سفیان و آل زیاد و آل مروان لعن میکنیم و درادامه میگیم الی یوم القیامه یعنی اینکه ؛این افراد جزء افراد اصلی این جریان انحرافی بودن و تاروز قیامت هر کی مثل اینا فکر کنه دشمن اهل بیت (علیهم السلام) محسوب میشه .
. 😭 📝صحن موسی ابن جعفر تا زمان شاهزاده فرهاد میرزا مثلث بود ، گوشه صحن ،قبر یکی از علمای سنی ها بود نمی گذاشتند خراب کنند و صحن را چهارگوش کنند. شیعه ها رفتند والی بغداد را دیدند راضی نشد .‌ شیعه ها آمدند تهران شاهزاده فرهاد میرزا عموی ناصرالدین شاه را دیدند . شازده که فردی متدین و اهل علم و روضه بود، رفت عراق و بغداد ، و والیِ بغداد را دید و راضی اش کرد که با خرج خود شازده صحن را چهارگوش کنند، خلاصه صحن را مرمت کرده و ساختند. شازده برای خودش یک‌ گوشه ی صحن یک ‌مقبره درست کرد ، آمد تهران مریض شد ، وصیت کرد ؛گفت اگر من مُردم جنازه ام را با تشریفات سلطنتی ببرید عراق بعد هم ببرید کاظمین تو همان مقبره ی خودم خاک کنید . شازده مُرد جنازه اش را یک مشت از رجال و شخصیت های مملکت تشییع کردند. بر حسب وصیتش آوردند عراق، یک ‌مشت از شیعه های عراقی ها هم آمده بودند استقبال (چون آن خدمت را کرده بود). یک وقت کنار جسر که رسیدند وصی شازده آمد جلوی جنازه را گرفت وگفت: جنازه را بگذارید زمین . گفتند چرا؟ گفت شازده وصیت کرده تا اینجا با تشریفات سلطنتی جنازه ی من را بیاورید ،اما از اینجا که می خواهید ببرید کاظمین بگویید چهارتا حمال بیاید جنازه ی من را بردارد ببرد کاظمین . چهارتا حمال پیدا کردند و آوردند این جنازه را برداشت یک غوغایی شد .‌پیرمردها محاسن هایشان را می کَندند ،زن ها گیسوهایشان را می کندند . جنازه ای که با این تشریفات می برند حالا چهارتا حمال بردند. اینها به یاد منظره ی دیگر افتادند . 🔷طولی نکشید یک وقت دیدند از طرف کاظمین ،شیخ حیدر( کلید دار صحن موسی بن جعفر) سوار اسب با عجله دارد می آید. آمد جلو گفت: با همان تشریفاتی که می آوردید جنازه را بیاورید. چهارتا حمال بروند کنار؛ گفتند آقا خودش وصیت کرده ؛گفت کرده باشد . من تو خانه خوابیده بودم موسی ابن جعفر را در عالم رویا دیدم ، حضرت به من فرمود: حیدرِ کلید دار ؛پاشو برو بگو جنازه را با همان تشریفات بیاورند چون این جور جنازه برداشتن فقط مال منِ غریب است. فقط مال منِ مظلوم است . 🎤 .......................... #پ.ن: پیکر فرهاد میرزا با عزت و احترام بسیار به کاظمین انتقال یافت. وصیت کرده بود که برای همدردی با امام کاظم (ع) جنازه اش نیم روزی روی جسر (پل بغداد) قرار گیرد و پس از آن به جوار آستان مقدس منتقل شود؛ اما فقیه بزرگ شیخ محمدحسن آل یاسین به دلیل احتمال وقوع اختلافاتی میان فرق اسلامی، اجازه نداد چنین کاری صورت گیرد؛ بلکه دستور داد پیکر فرهادمیرزا را برای طواف به سامراء ببرند و از آن جا به کاظمین بیاورند و از بغداد عبور ندهند تا جایی برای اجرای وصیت باقی نماند. سرانجام پیکرش را با تشریفات ویژه ای در غرفه سمت راست داخل صحن شریف، سمت مشرق باب المراد، کنار دربی که به نام وی معروف است، دفن کردند. ٢ 📚١). تاریخ حرم کاظمین، ص ١٠٨ - ١١٧. ٢). همان، ص ١٠٧؛ پاورقی روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص ۵٨۴؛ مقدمه سفرنامه فرهاد میرزا، ص ١٢؛ مکارم الآثار، ج ٣، ص ٩١۴؛ الذریعه، ج١٧، ص ١٧١. . فرهاد میرزا و نگارش مقتلِ 📚 "قمقام زخّار و صمصام بَتّار"، در احوالات حضرت ابی عبدالله الحسین (ع): قمقام زخّار یعنی دریای ژرف و صمصام بَتّار یعنی شمشیر برنده. آغاز تألیف این کتاب سال ١٣٠٣ ق و انجامش ٢۵ ذی حجه ١٣٠۵ می باشد. فرهادمیرزا سبب تألیف این اثر را وجود اختلاف در روایات منقول و ورود تشبیهات و توضیحات شاعران و ذاکران در تاریخ عاشورا بیان کرده است؛ زیرا از نگاه او، این امور به اندازه ای رواج یافته بود که شناخت صحیح از سقیم، جز برای عالم خبیر و نافذ بصیر ممکن نبود. به همین سبب در صدد تألیف کتابی خالی از حشو و زواید در احوال امام حسین (ع) از ولادت تا شهادت برآمد تا آن که در ١٢٩٣ ق به هنگام بازگشت از سفر حج، در دریای مدیترانه (دریای سفید) توفانی عظیم دریا را متلاطم می سازد و او به امام حسین (ع) متوسل می گردد و نذر می کند که کتاب مقتلی را که قبلاً آغاز کرده بود، به پایان برساند. در آن حادثه خطرناک مقداری از تربت حضرت امام حسین (ع) را به آب دریا می پاشد و دریا آرام می گیرد و او با سلامتی به مقصد می رسد. .
. 🔹مثل این (جنازه) باشید تا ما دنبال شما بیاییم یكى از علماء بزرگ (مرحوم آیةالله سید باقر مجتهد سیستانى پدر آیةالله سید على سیستانى و مرحوم سید محمود مجتهد سیستانى) در مشهد مقدس براى آن‌كه به محضر امام زمان عجل اللّه شرف‌یاب شود ختم زیارت عاشورا در چهل جمعه هر هفته در مسجدى از مساجد شهر آغاز می‌كند ایشان فرمودند: «در یكى از جمعه‌هاى آخرین، ناگهان شعاع نورى را مشاهده كردم كه از خانه‌ى نزدیك آن مسجدى كه من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم مى‌تابید، حال عجیبى به من دست داد، از جاى برخاستم و به‌دنبال آن نور به در آن خانه رفتم، خانه كوچك و فقیرانه‌اى بود، از درون خانه نور عجیبى مى‌تابید.» «در زدم وقتى در را باز كردند، مشاهده كردم حضرت ولى عصر امام زمان عجل اللّه فرجه در یكى از اتاق‌هاى آن خانه تشریف داشتند و در آن اتاق جنازه‌اى را مشاهده كردم كه پارچه‌اى سفید بروى آن كشیده بودند، وقتى من وارد شدم و اشك‌ریزان سلام كردم.» حضرت به‌ من فرمودند: «چرا این‌گونه دنبال من مى‌گردى و رنج‌ها را متحمّل مى‌شوى؟ مثل این باشید (اشاره به آن جنازه كردند) تا من دنبال شما بیایم!» بعد فرمودند: «این بانوئى است كه در دوره بى‌حجابى (رضا خان پهلوى ) هفت سال از خانه بیرون نیامده مبادا نامحرم او را ببیند!» 📚منبع شيفتگان حضرت مهدى(عج)، احمد قاضی زاهدی، ج ۳، ص ۱۵۸ گوهر صدف، احمد قاضی زاهدی، ص ۴۸ علما_و_عرفا .
. و حجت‌الاسلام مسعود عالی استاد حوزه علمیه قم و کارشناس مسائل دینی در بیانی با اشاره به ماجرایی از این عالم بزرگ گفت: مرحوم شیخ بهایی در همان زمان طراحی حرم امام رضا علیه‌السلام را به عهده داشت، حرم امام رضا چند بار بازسازی شد؛ متعدد که یک دوره آن مربوط به زمان شیخ بهایی (زمان صفویه) بود. وی افزود: مرحوم شیخ بهایی به معماران و بناها گفته بود شما طبق این نقشه بسازید و به سردرهای ورودی و خروجی را دست نزنید تا من بعداً طرح‌ آنها را به شما بدهم، شما فعلاً بقیه جاها را بسازید، آنها هم شروع به ساختن کردند. این کارشناس مسائل دینی خاطرنشان کرد: روزی شاه‌عباس برای بازدید آمد، دید بناها همه‌جا را ساختند اما سردرهای ورودی و خروجی را نساختند، گفت برای چه اینجاها را نساختید؟ گفتند شیخ بهایی اینطور گفته است. شاه‌عباس گفت شما بسیازید، این دستور شاه بود و آنها هم شروع به ساختن کردند. «بعد از مدتی شیخ بهایی برای بازدید آمد، وقتی دید آنها سردرهای ورودی و خروجی را هم ساختند، گفت مگر من به شما نگفته بودم که سردرهای حرم را نسازید؟ گفتند شاه گفته است، شیخ بهایی رفت نزد شاه‌عباس و گفت: شما برای چه دستور دادی این سردرها را بسازند؟ من قصد و طرحی برای آنها داشتم. شاه‌عباس گفت من امام رضا علیه‌السلام را در خواب دیدم و فرمود: بگویید بسازند، منتظر طرح شیخ نباشند، شیخ بهایی گفت معلوم است که امام رضا علیه‌السلام خواسته همه به زیارت او بیایند؛ چه خوب‌ها و چه بدها.» وی با بیان مطلب فوق گفت: شاه‌عباس متوجه سخن او نشد، گفت یعنی چه؟ شیخ بهایی گفت می‌خواستم طرحی را برای سردرهای ورودی و خروجی ارائه کنم تا کسانی که آلودگی روحی دارند وقتی به اینجا می‌آیند اثری روی آنان بگذارد و برگردند و برای زیارت داخل حرم نشوند. حالا معلوم شد که امام رضا علیه‌السلام این را نمی‌خواهد بلکه می‌خواهد همه بیابند. ............ بسپار حرم‌ را به طلسمِ کرم ما بگذار بیایند همه در حرم ما ای شیخ بِدان ما پدر هر بد و خوبیم ما طایفه ذاتا همه ستار العیوبیم ما چشم به راهیم‌ گنهکار بیاید با هر چه که آورده ، خریدار بیاید باید به حرم پاک شود زائر ما تا گیرد صله ی تذکره ی کرببلا را ✍ .
. اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة وَ يَا بَابَ نِجَاتِ الاُمَة *مگه میشه تو روضه های جدت حاضر نباشی .. مگه میشه عزای محرم بیاد پرچم‌های محرم بیاد مگه میشه نیای؟! تو صاحب عزایی .. تو حاضری اونی که غایبِ منم .. چشم بهم گذاشتیم شبِ چهارم رسید..* *آره دلم خوشه، اما دلم به اعمالم خوش نیست .. عملی ندارم .. من همونی ام که از عرفه جاموندم .‌. من همونی ام که از شبای احیا جا موندم .. اما دلم خوشه الان عزادارِ حسینم .. دلم خوشه فاطمه منو دعا کرده .. مگه تو اون حدیث تو کامل الزیارات نفرمود بی بی دو عالم تا پیغمبر فرمود فاطمه جان یه زمانی میرسه مردم برا حسینت دورِ هم جمع میشن، یه جوری براش گریه میکنن برا عزیزان خودشون اینجوری گریه نمیکنن .. گریه برا حسینت دوا برا همه دردای منه .. اونجا بی بی یه جمله فرمود؛ فرمود بابا سلام منو به گریه کن های حسینم برسان.. بگو فردای محشر میام دستِ تک تکشونُ میگیرم ..* *اصلاً نمیتونم فکر کنم محرمُ از تو زندگیم حذف کنم.. از قبلِ محرم هی دلشوره داشتم .. هی میگفتی امسال روضه ها چی میشن، میتونم برم برا حسین گریه کنم یا نه .. یه روز نمیتونم بدونِ حسین زندگی کنم ..* امشب اومدم اعتراف کنم رفیق خوبی نبودم .. امشب اومد اعتراف کنم دلتو شکستم .. *امشب اجازه دارم نام حر رو ببرم؟! این صحابی و این شهیدِ در رکابِ حسین که به من و تو راه رو یاد داده .. راه رو برا منه گنهکار باز کرده ‌..* مگه نمیگن حسین کشتی نجاتِ .. مگه نفرمود کُلُّنا سَفنُ النِّجاة وَ لکِن سَفینةُ جَدِیَّ الحُسَیْن أَوسَع وَ فی لُجَجِ البِحار أَسْرَع ‌.. کشتی حسین زودتر به مقصد میرسه ‌.. مگه نفرمود اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة .. مگه نفرمود هرکی گم شده راه رو با حسین پیدا کنه .. خوش به حاله اونی که گم میشه و تو راه حسین خودشو پیدا میکنه آی دلای کربلایی .. آقا چان قول میدم شبِ حر آدم بشم .. قول میدم همون نوکری بشم که تو میخوای .. هرچی میخوای ازم بگیر، کربلاتُ نگیر .. میگفت تو حرم ابی عبدالله نشسته بودیم یه موقع یه کاروانِ آذری زبان وارد حرم شدن .. سر وضعشون همۀ حرم رو بهم ریخت .. لباسا همه پاره سر و صورت سوخته، چهره ها همه آفتاب دیده .. وارد حرم شدن یه عده سینه زنان به عده لطمه زنان رسیدن کنارِ ضریح .‌ همه به حال و روزِ اینا گریه میکرد یه موقع روضه خوانِ کاروان شروع کرد آذری حرف زدن رو به ضریح دیدم این جمعیت مثه اسپندِ رو تو آتیش دارن میسوزن سوال کردم ببینم چی مگن به آذری! گفتن داره میگه یااباعبدالله ما دوازده روزِ تو راهیم .. پیاده اومدیم گم شدیم چندتا شهر رو اشتباهی رفتیم اما بالاخره تو رو پیدا کردیم بعدِ دوازده روز تشنه و گرسنه .. حسین جان ما تو دنیا گشتیم بالاخره تو رو پیدا کردیم .. قیامت تو بگرد ما رو پیدا کن .. ما تو گناه گم شدیم .. همون کاری که با حر کردی با ما بکن .. اومد محضرِ ابی عبدالله یه سوال کرد، یه جواب شنید .. اومد محضر ابی عبدالله هل لی من توبه؟! آیا من میتونم توبه کنم .. ابی عبدالله بغلش رو باز کرد .. به گذشتۀ حر نگاه نکرد .. خطاشُ به روش نیاورد .. تا گفت اجازه دارم توبه کنم امام ازش استقبال کرد .. ــــــــــــــــــ علیه_السلام .