هدایت شده از (طور عشق)رضا یعقوبیان
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
#ذیقعده
#هیئت_مجازی
#روضه_تعطیلی_نداره
#شب_جمعه
#روضه_وداع #امام_حسین 👆
شب جمعه توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و روضه وداع
#حاج_رضا_یعقوبیان 🎤
https://eitaa.com/yaghubianreza/2281
#حجاب فاطمی حجاب برتر است
#کرونا همچنان در کمین است
.
#روضه_وداع #امام_حسین
💥سبک: #روضه
🎤مداح: #محمود_کریمی
🏴 #روضه سوزناک
دختر گرفته
با دست پای اسب را در بر گرفته
دلشوره دارد
زینب برایش ختم یا حیدر گرفته
دل خوش به این بود
یک بوسه وقت رفتن از حنجر گرفته
مولا به خود گفت
حتما وصیت نامه از مادر گرفته
بابا نرفته
محکم سکینه دست بر معجر گرفته
افتاد بابا
دور و بر خورشید را لشگر گرفته
با پا لگد زد
دیدم که او بر صورت بابا لگد زد
نا مردِ بی شرم
چون پشت در حاضر نبود اینجا لگد زد
تن بین نیزه
بدتر فرو می رفت وقتی با لگد زد
دندان آقا با چکمه ای پاشید از هم
تیغ ها مانده بود در گودال با سپر می زدند زینب را
یک نفر در میان گودال و صد نفر می زدند زینب را
خواست گوید به خواهرش که نیا لب او را برید یک نیزه
خویش را می کشید سمت حرم عقبش می کشید یک نیزه
#امام_حسین #شب_جمعه
💥👇
15. خلج ، شاه تشنه جگر.mp3
5.46M
#روضه_در_دستگاه_همایون
#حاج_حسن_خلج 🎤
چون بهر شاه تشنه جگر ،
یاورى نماند
عبّاس و قاسمى و
على اکبرى نماند
اِلّا نشان ناوک اعدا ،
تنى نگشت
اِلّا براى زیب سِنان ها ،
سرى نماند
سلطان دین ، برابر دشمن
به روزِ رزم
بهرش رکاب گیر،
به جز خواهرى نماند
از بهر حفظ پیکر خود ،
کهنه جامه خواست
وآخر ز سُمّ اسب خَسان ،
پیکرى نماند
درداکه از شرارت آن فرقه ی شریر
گشتند بانوان حریمِ خدا ،اسیر
#وداع #روضه_وداع #امام_حسین
شاعر: #مدرس_اصفهانى
.
.
#امام_حسین(علیه السلام)
#حضرت_زینب (سلام الله علیها )
#روضه_وداع
سپر کردی به تیغ و تیر و نیزه، پیکر خود را
گرفتی جای پرچم روی دست خود، سر خود را
تمام عمر من با تو، تو با من بوده ای، چون شد
که تنها می گذاری بین دشمن خواهر خود را
کمی خم شو به زیر پای اسب خود نگاهی کن
فرود آ در بغل گیر ای برادر دختر خود را
عزیز فاطمه دشمن نبیند تا که تنهایت
مرو تنها ببر با خود علیّ اصغر خود را
بیا از اشک خود آبی فشانم بر لب خشکت
که سقا جای سقا کرده ام چشم تر خود را
خروش العطش پر کرده این صحرای سوزان را
خبر کن در کنار علقمه، آب آور خود را
رقیه، نجمه، لیلا، من، سکینه، همرهت هستیم
مکن احساس تنهایی، نگه کن لشگر خود را
سر خود را به بالا گیر تا بوسم گلویت را
ببوسم باز جای بوسه های مادر خود را
اگر باور ندارند این سپه جدت پیمبر را
دوباره روی دستت گیر نعش اکبر خود را
چنان از شعله های آه زینب پر شدی میثم
که جای شعر پُر کردی زآتش دفتر خود را
#استاد_مجید_طاهری 🎤
👇
.
#وداع
بی گریه کنان پشت سر حسبنش راه افتاده ... اما اشک چشمش اجازه نمیده خوب جمال برادر رو ببینه ... لذا به زبانحال میگه:
بگذار تا ببینمش اکنون که می رود
ای اشک، از چه راهِ تماشا گرفته ای
داداش...
ای روشنی دیده ، ببین اشکِ دیده ام
تصمیم اگر به دیدن دریا گرفته ای
ابی عبدالله وقتی دید خواهر با چشمانی اشکبار و قلبی مضطرب داره دنبالش میاد فرمود:
عمه ی مخدراتِ حرم، برگرد
صاحبِ عزت و جلال و شرف، برگرد
بی بی هم جواب داد: حسین جان میخواهی بری...
منو تنها بگذاری...
باورم نمیشه برادر...
تمام دلخوشی من تویی حسین...
وقتی جدم رسول خدا رو از دست دادم...
صبر کردم داداش...
جلو چشمام مادرم پرپر شد...
صبر کردم داداش...
فرق شکسته ی بابام امیرالمومنین رو دیدم...
صبر کردم...
تکه های جگر برادرم حسن رو دیدم صبر کردم...
الان تمام دلخوشیم تویی داداش حسین...
چطوری منو تنها بگذاری...
زینب بدون تو میمیره...
🔸امان از دل زینب
🔸چه خون شد دل زینب
ابی عبدالله خواهر رو آروم کردم... چطور؟
اگه دست ولایتی ابی عبدالله نبود ،زینب جان داده بود ...
لذا برای اینکه قدری خواهر رو آرام کنه فرمود؛ خواهرم... تا صدای الله اکبر منو میشنوی...بدون که من هنوز زنده ام ...
خدایا حسین رفت میدان...
زینب کبری... داخل خیمه..
تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه...
دلش آروم میگیره...
حالا میخواهی برا زینب کبری گریه کنی بسم الله...
امان... از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید...
داخل خیمه...
هی بلند ميشه....
هی میشینه روی زمین....
میگه حسین...برادر...
زینب به فدات حسین...
چرا صدای تکبیرت نمیاد داداش...
یکدفه دید با قدری تاخیر صدای تکبیر اومد ... اما اینبار لشکر دشمن داره تکبیر میگه....
🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند
🔸ولی سالار زینب را ندیدند
بی تاب شده زینب..
یاصاحب الزمان...
دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه رفت...
هی صدا میزنه....وای عزیز مادرم حسین...
🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین
🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین
اومد بالای تل زینبیه... یه نگاه کرد... دید...
🔸 سری به نیزه بلند است در برابر زینب ...
🔸 حسین روح و روانم
🔸 حسین آرام جانم
#روز_دهم_محرم
#روضه_وداع
.
4_5798749807208042920.mp3
14.95M
#شب_بیست_و_پنجم رمضان
(خدا کند که گزندی به پیکرت نرسد)
روضه خوانی
حاج علی پاکدامن🎤
#وداع
#غزل_مرثیه
۴۴۰
خدا کند که گزندی به پیکرت نرسد
غبار بر سر و روی مطهرت نرسد
مرو عزیز دلم در حرم بمان تا که
سپاه دشمن خونخوار،بر سرت نرسد
خدا کند که در آن اوج گریه و زاری
صدای هلهله بر گوش دخترت نرسد
خدا کند که زمان بریدن سر تو
برای دیدنت آن لحظه مادرت نرسد
به جای فاطمه بوسه زدم گلوی تو را
خدا کند نوک نیزه به حنجرت نرسد
نگاه تو به من از غارت حرم می گفت
که کاش دست کسی سمت معجرت نرسد
مرو که بعد تو در کوچه های کوفه و شام
کسی به داد دل زار خواهرت نرسد
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#روضه_وداع
.
.
#شب_جمعه
#امام_حسین (ع)
دلشوره دارد این دلم شبهای جمعه
پرمیزندسوی حرم شبهای جمعه
گریم به یادساقی لب تشنه ی عشق
باروضه ی مشک وعلم شبهای جمعه
دلتنگی ام هرهفته میگردد مداوا
باتربت شاه کرم شبهای جمعه
تامینویسم خواهرش درقتله گاه است
دردست من گریدقلم شبهای جمعه
باناله های یابُنَیَ سوی مقتل
زهرارود باقدخم شبهای جمعه
#ابوذر_رییس_میرزایی(بهار)✍
.....................
..
⚫️ " #روضه_وداع #امام_حسین علیه السلام _ استاد حاج مهدی توکلی "
➖➖➖➖➖➖➖
خدا نکنه آقا، خدا نکنه با یه عده اراذل اوباش درگیر شی، زن و بچه هم همرات باشن، بیچاره میشی ، یکی از مشکلات امام حسین این بود که زن و بچه همراش بود، قدیم دیده بودی آدمای مشتی یکی درگیر می شد ،میومدن سوار ماشینش میکردن هولش می دادن میرفت ، یکی می گفت فحش داده،می گفت نه این مادرش همراشه، دخترش همراشه بزار بره، امام گفت آگه برم جلو خیمه ها،این زن و بچه میریزن بیرون ، یکی روسریش کنار میره ، یکی چادرش کنار میره،یکی چادرش می افته،نوامیس من جلو دشمن، خیمه ها رو دور زد اومد پشت خیمه ها که اونجا امن باشد،شاید زن ها هم تعجب میکردن ، چرا صدای حسین از اونجا میاد ، یه وقت صدا زد یا زینب ، یا سکینه ، یا رباب ، "علیکن من السلام" ، یعنی منم رفتم خداحافظ ....
هشتاد و چهار زن و بچه اومدن اطراف ذوالجناح رو گرفتن ، یکی صدا میزد حسین جان ما رو به کی می سپری؟ تو این بیابون ما رو به کی ..... یکی می گفت حسین جان کی ما رو مدینه بر میگردونه ؟ یه جمله بگم ، دلاتون بسوزه منو دعا کنید ، دلا آتش بگیره ..." این زن ها قد بلندن ،اومدن اسب ها رو گرفتن ، راوی گفت یه جا دلم برا یه بچه کوچیک سوخت دختر 4 ، 5 ساله از خیمه اومد بیرون هی میگه " یا ابا،انظر الیه" بابا به منم نگاه کن ، بابا زیر پاتم ببین ، منم حرف دارم ، منم میخوام با تو حرف بزنم ، گفت دیدم امام از بالای اسب خم شد گفت چیه دخترم؟!! گفت "انا العطشان" من جگرم از تشنگی می سوزه ....
من نمیدونم حسین چه کرد !! اما اگه از من میشنوی ، این زن و بچه آنقدر خودشون رو زدن ، انقد گریه کردن هر کی از یه گوشه افتاد ، امام دید بهترین وقته ، تا زینب نیومده حرکت کنه ......
#حاج_مهدی_توکلی
#روضه_حضرت_رقیه سلام_الله
#روضه_حضرت_سکینه سلام_الله_علیها
#روضه_امام_حسین
#روضه_شب_جمعه