eitaa logo
امام حسین ع
21.9هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. مظلوم و با صلابت ای انقلاب! ای شرفِ انقلاب‌ها! ای عاجز از بیان شکوهت کتاب‌ها علم حساب و هندسه را جا گذاشتی ماندند از محاسبه ماشین‌حساب‌ها حیران سؤال‌ها همه از این‌که، چیستی؟! درمانده از بیان حقیقت جواب‌ها مظلوم و با صلابت و با اقتدار و ناز فرمانروای کرسیِ فصل‌الخطاب‌ها پای برهنه بی سپر و ساز و برگِ جنگ دادی شکست لشکر عالی‌جناب‌ها آنان که دام و دار به نام تو ساختند افتاد دور گردنشان خود طناب‌ها رسوا شد آن‌که با تو نفاق و نقاب داشت پیروز عرصه‌های خطر، التهاب‌ها قلّاده کرده‌ای همه شیران شرزه را در آسمان به حکم تو گوش عقاب‌ها ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 خانه‌آبادم بلند می‌پرم و پر غرورم و شادم همیشه حسرت یک مشت جوجه صیادم مرا اسیر خودت کردی ای هوای لطیف منی که دل به دل آسمان نمی‌دادم برایت از همۀ هفت‌خان گذر کردم ولی کنار تو از هفت‌دولت آزادم پریدن از سرم افتاده و فدای سرت هوای رفتن اگر رفته است از یادم درخت می‌شوم و می‌شوم مجاور تو به پشت گرمی‌ات ای نور! خانه‌آبادم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷
. 🌷 روضه‌های زیبای فاطمی در غزل امروز کنار خانه ی لا ترفعوا أصواتکم یا رب! دلیل این همه بلوا و غوغا را نمی دانم گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد یگانه کوکب باغ وجود، پرپر شد شب شهادت زهرا علی به خود می‌گفت: گل محمدی من چه زود پرپر شد!... کنار فضّه صمیمانه کار می‌کردی به کار کردن خود افتخار می‌کردی چقدر خانه مرتّب شد آن شب آخر اگر مریض نبودی چکار می‌کردی؟... می‌رود از آن سرِ دنیا خبر می‌آورد شعر در وصف تو باشد، بال در می‌آورد پرسشم تلخ است و پاسخ تلخ‌تر؛ این روزگار، کی برای چیدن یاسی تبر می‌آورد؟... خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد... اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد... سپهر سینه‌ات از غم ستاره‌باران بود به یادگاری گلمیخِ در نیاز نداشت حریر دست تو مجروح بود از دستاس به تازیانه‌ی بیدادگر نیاز نداشت... حیف از گلی که خانه‌نشینی نصیب اوست حیف از گلی که پرپر از این خانه می‌رود دیدی چه زود گرد یتیمی به دل نشست دیدی چه زود مادر از این خانه می‌رود... کسی در سنّ هجده‌سالگی پهلو نمی‌گیرد کسی در خانه‌اش از مَحرم خود رو نمی‌گیرد جوان وقت نشستن از کسی یاری نمی‌خواهد و تا برخاست از جا، دست بر زانو نمی‌گیرد... در آن شبی که به خاکش سپرد مولا، گفت: چـه خـوب بـود که فردا نبود و زهرا بود چه خوب بود که هستی نبود و فاطمه بود چه خوب بود که دنیا نبود و زهرا بود چـه خـوب بود اگر سایه‌ی غریب علی به خاکِ فاطمه اینجا نبود و زهرا بود!... من که می‌دانم برایت راه رفتن مشکل است باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان چهره می‌پوشانی از من، گرچه دلخونم ولی جان حیدر! هر شب از من رو بگیر اما بمان... جرعه‌جرعه غم چشید و ذره‌ذره آب شد آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد... .
. علیهاالسلام 🔹گریۀ بی‌اختیار🔹 کنار فضّه صمیمانه کار می‌کردی به کار کردن خود افتخار می‌کردی درخت‌های بهشتی به پایت افتادند همان شبی که هوای انار می‌کردی فقیر هرچه می‌آمد اسیر برمی‌گشت تمام عالمیان را دچار می‌کردی دلیل خندۀ حیدر! چه شد که بعد پدر مدام گریۀ بی‌اختیار می‌کردی؟ چه شد محبت همسایه‌ها؟ دعایت را چه مادرانه به آن‌ها نثار می‌کردی! تمام مردم اگر کور و کر، علی دیده‌ست فدک فدک همه جا را بهار می‌کردی و شقشقیه به نهج‌البلاغه رو آورد شبی که پشت به این روزگار می‌کردی چقدر خانه مرتب شد آن شب آخر اگر مریض نبودی چکار می‌کردی؟ 📝
. امیرالمومنین «علیه‌السلام» با حضرت صدیقه طاهره «سلام الله علیها»: ملائک ذکر می گویند دائم هم صدا با تو دعای نور می‌خوانند هر صبح و عشا با تو کسی فهمیده است «المؤمن مرآت مؤمن» را که بشناسد هرآیینه تو را با من مرا با تو چه خوشبختند، دستان تو را هر روز می‌بوسند تنور و سفره و دستاس هستند آشنا با تو بیا قسمت کنیم اصلا ثواب خانه داری را ببین جارو کشیدن با من امشب، بچه‌ها با تو بپرس از تک تک این قوم ای بنت رسول‌الله بگو با من اگر دارند مشکل پس چرا با تو...؟ حلالم کن حلالم کن که ماندم بی تو در دنیا قرار بعدی ام در قتلگاه کربلا با تو.. .
زبانحال امام عسکری علیه السلام پسرم گریه نکن جان پدر قربانت همه قربان تو و چشم زخون گریانت دیدن اشک تو سوزنده تر از این زهر است میزند شعله به من دیدهء پُر بارانت بعد من بی کس و تنها و غریبی جانا ای بقربان تو و غربت بی پایانت هیچکس نیست تسلّی بدهد بر غم تو یا که آرام کند آه دل سوزانت خون لبهای پدر را که کنون میگیری کاش میشد که ببوسم پسرم دستانت حسن دوم زهرایم و زهرم دادند منکه رفتم به سلامت سرو دست و جانت بعد من سمت مدینه اگر افتاد رهت بگو از سامره با مادر رُخ ریحانت تو به مادر بگو از داغ تو ما پژمردیم سوختند از غم و دردت همهء طفلانت لگد پای حرامی چِقَدَر محکم بود قطع شد ریشهء ششماهه گل گلدانت روی پهلوی تو واکرد دهن ضربهء میخ کاش میزد عوض میخ تو را پیکانت ظرف آبی که به نزدیک لبم آوردی بُرد من را به ببر جدّ به خون غلطانت عوض آب فقط نیزه به خوردش دادند لطمه میزد روی تَل عمّهء سرگردانت ✍ ................ «هوالنور» به مناسبت به امامت رسیدن حضرت صاحب الزمان(عج) زبان حال امام حسن عسکری(علیه السلام) به پسرش مهدی(عج): بلند شو پسرم، تو قیام خواهی کرد رسالت پدرت را تمام خواهی کرد تویی که جد تو خورشید و روحت از صبح است به حکم نور، طلوعی مدام خواهی کرد و با تبسم خود، ای گل محمدی‌ام! به انتشار بهار اهتمام خواهی کرد به شاخه‌ها هیجان می دهی به چشمه تپش به خشک و تر همه جا لطف عام خواهی کرد به پای بذر و جوانه امید می پاشی به سروهای کهن احترام خواهی کرد و سجده کن که قیامی بلند در راه است که عاقبت به پیمبر سلام خواهی کرد ........... . از ما زمینیان به شما اسمان سلام مولای دلشکسته امام زمان سلام این روزها هزار و دو چندان شکسته ای حالا کجای روضه بابا نشسته ای؟ رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت قربان ریشه های نخ شال گردنت اماده می کنی کفن و تربت و لحد مرد سیاهپوش، خدا صبرتان دهد گویا دوباره بی کس وبی یار و خسته ای این روزها کنار دو بستر نشسته ای انگار غصه دار جراحات سینه ای گاهی به سامرایی و گاهی مدینه ای یکبار فکر زهر و دل پر شراره ای یکبار فکر واقعه گوشواره ای با اینکه بر سر پدر دیده بسته ای اما به یاد مادر پهلو شکسته ای ان مادری که بال و پرش درد می کند هم دست وشانه هم کمرش درد می کند هم بین خانه گفت و شنودش اشاره شد هم اسمان روسریش پر ستاره شد دو ماه و نیم کارحسن موشکافی و دو ماه و نیم بازوی مادر غلافی و... دو ماه و نیم گونه زخمی ماه!تر از چادر سیاه سرش هم سیاه تر تا اینکه با جراحت ان تازیانه رفت شمع شب مدینه هم اخر شبانه رفت… .
. که او نیز در ۶۳ سالگی به سعادت رسید: شصت و سه سال اهل بکاء و نبرد بود در اوج این زمانه‌ی نامرد، مرد بود شصت و سه سال مثل نبی، مثل مرتضی مانند حاج قاسم ما، اهل درد بود دلتنگ کودکان و یتیمان بی پناه دلگرمی همیشه‌ی شب های سرد بود سنگی رها شد از کف دیوانه‌ای، سپس ذکر تمام آینه‌ها «بازگرد» بود وقتی که بود، غزه از او رنگ و رو گرفت وقتی که رفت رنگ جهان _آه_ زرد بود نصر خداست شامل او، پس شهید شد شصت و سه سال در دل زخم و نبرد بود ✍ .
. «والله عزیز ذوانتقام» خودت شوراندی آخر خشم فرزندان رستم را همان شب که شکستی حرمت این خاک و پرچم را چه باک از مرگ تا ما تشنه‌ی دیدار دلداریم که با این تشنه کامی‌ها گرفتیم آب زمزم را ولی بعد از شهادت همچنان دستان ما باز است ندیدی ضرب شست ناب طهرانی مقدم را؟ صدای اقتدار ماست یا تو؟ گوش کن قدری تو که کر میکنی با ادعایت گوش عالم را چه شب ها که غذای غزه رگبار مسلسل بود تو حالا نوش جان کن وعده‌ای این مشت محکم را هنوز آن انتقام سخت مانده، انتخابش کن چه ایامی؟ چه ماهی؟ فاطمیه یا محرم را..؟ .