این، دختر سه سالهام رقیه است !
جناب حجه الاسلام و المسلمین ذاکر اهل بیت عصمت و طهارت (ع) آقای حاج شیخ محمد علی برهانی فریدونی کرامتی را به دفتر انتشارات مکتب الحسین (ع) فرستادهاند و در آن مرقوم داشتهاند:
طبق امر مطاع جناب مستطاب حجه الاسلام و المسلمین ونخبه المتقین آقای حاج شیخ علی ربانی خلخالی ( دامت توفیقاته) کرامتی را که حدود سی و چهار سال قبل دریکی از مجالس سوگواری حضرت سید الشهدا(ع) از زبان شیوای خطیب محترم جناب آقای حاج سید عبدالله تقوی شفاها شنیدهام نقل میکنم. جناب تقوی، که یکی از وعاظ تهران و از اشخاص بااخلاص ونوکران بیریا و عاشق دلباخته جد مظلومش امام حسین (ع) بودند ، فرمودند:
من چندین سال است که درتهران در مجالس و محافل ومنازل منبر میروم وافتخار نوکری جد مظلومم،امام حسین (ع) ، را دارم. یکی از شبها که حدود ساعت 9 شب پس ازختم منبر به منزل برمیگشتم صدای زنگ تلفن بلند شد.
گوشی را برداشتم،دیدم یکی از دوستان است. به بنده فرمود فلان شخص بازاری ، به رحمت خدا رفته و فردا بعد از ظهر در فلان مسجد،مجلس ترحیم اوست. من شما را برای منبر رفتن درختم آن مرحوم به فرزندان متوفی معرفی کردهام،سر ساعت 3 ( یا 4) بعد از ظهر آنجا حاضر ومهیای منبر رفتن باشید.
درهمان حال بنده به یادم آمد که روز گذشته در خیابان .... وکوچه .... که نام آنها درحافظه این حافظه این حقیر نمانده است روضه ماهیانه خانگی خواندم وخانمی درهمان مجلس با التماس به من گفتندکه فردا عصر درهمین ساعت یعنی مثلا ساعت 4 درهمین کوچه، خانه روبرو به منزل ماتشریف بیاورید . من حاجتی دارم ونذر کردهام سفره حضرت رقیه خاتون(ع) را بیندازم وشما باید روضه توسل به آن خانم کوچک وعزیز کرده امام حسین (ع) را بخوانید. من هم به وی قول دادم که سر ساعت موعود میآیم . خلاصه، درتلفن به دوستم گفتم من فردا قول قبلی دادهام درمنزلی روضه حضرت رقیه خاتون (ع) رابخوانم. دوستم گفت ای آقا، من خواستم خدمتی به شما کرده باشم!شما چه فکر میکنید؟!
پیش خود فکر کردم که من بایدچندین مجلس، روضه حضرت رقیه وحضرت علی اصغر (ع) را بخوانم تا سی تومان پول به من بدهند! این یک تاجر سرمایهدار است که فوت شده،لااقل پول خوبی به من میدهند. به هر حال از رفتن به منزل آن زن منصرف شده، رفتم در رختخواب خوابیدم و به خواب رفتم.
درعالم خواب دیدم در خیابان، سر نبش همان کوچهای که دیروز درآنجا روضه خوانده بودم،یک سید نورانی ایستاده و دست یک دختر سه سالهای راهم در دست دارد . باهم سلام و تعاریف کردیم و من از او سوال کردم : نام شریفتان چیست و درکجای تهران سکونت دارید؟ پاسخ داد: من درهمه مجالس سوگورای خودم حاضر میشوم و این دختر هم دختر سه ساله من رقیه است . شما ما خانواده را به مادیات و دنیا نفروشید . چرا این زن را پس از آنکه به وی قول دادید درمنزلش روضه بخوانید،چشم انتظار گذاشتید ؟ چرا به خاطر اینکه آن حاجی بازاری که فوت شده و وارثش پول بیشتری به تو میدهند میخواهی خلف وعده بکنی؟! و بنا کرد بشدت گریه کردن و با آن دختر به سمت همان خانهای که آن زن منتظر من بود رفتند .
من بیدار شدم و به دوستم تلفن کردم . حدود ساعت 2 بعد از نصف شب بود . با گریه به او گفتم : فلانی، فردا برای مجلس ترحیم آن حاجی،منتظر من نباشد، که به هیچ وجهی نخواهم آمد . فردا نیز سر ساعت به منزل آن خانم رفتم و روضه مصیبت حضرت رقیه (ع) خاتون را خواندم وقضیه را هم روی منبر گفتم . هم خودم وهم مستعین ،شدیدا منقلب گشته وگریه بیسابقهای برما حاکم شد، به طوری که بعد از ختم روضه هم باز همگان به شدت گریه میکردیم و بوی عطر خوشی فضای خانه را فراگرفته بود وتا به حال چنین حالی درخود ندیده بودم.
احقر الناس مخلصکم
محمد علی برهانی فریدنی
مرغ دلم خرابه شام آرزو کند
آن دختری که قبله ارباب حاجت است
تاریکی خرابه به چشمان اشکبار
خونین چه دیدراس پدر را رقیه خواست
خوابید درخرابه که تا کاخ ظلم را
تا باسه ساله دخترکی گفتگو کند
حاجت رواست هر که بدین قبله رو کند
باراس باب شکوه زجور عدو کند
با اشک خویش خون زرخش شستشو کند
باناله یتیمی خود زیروروکند با فورواد مطالب در اجر معنوی سهیم باشیم
#کرامات
#کرامت
🌹🌺🌹
▪️🔳
◾️
😔😔😔😭😭😭
🌴دفن شدن حضرت رقیه (س) با غل و زنجیرهای اسارت...
در حکایت ملا محمدهاشم خراسانی و نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها
توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آبگرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه (سلام الله علیها) در سال ۱۲۸۰ هجری، نقل شده است؛
جناب ملا سید هاشم بعد از نبش قبر ایشان،
مدام از شدت گریه و غصه غش میکرد. چون او را به هوش میآورند،
قضیه زنجیر را به مردم میگفت و میفرمود؛
بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی کفن شده بود.
بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود،
همچنین یک زنجیر کوچکی هم به گردن آن بانو بسته بودند.
سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم بر میخواست.
📚اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦.
📚منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸.
📚مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸.
📚تراجم اعلام النساء، جلد ۲، صفحه ۱۰۳
#کرامت
#کرامات
.
نویسنده کتاب ستاره درخشان شام از قول آیت اللّه حاج سید مهدي حسینی لاجوردي نقل می کند که فرمود
سوریه داشتم، در مغازه اي نزدیک مسجد اَمَوي، چند جلد کتاب خطی بسیار قدیمی از جمله نهج البلاغه اي به خط یکی از علماي
سال 600 ه . ق دیدم. با توجه به قیمت بالایی که فروشنده می گفت، پرداخت مبلغ آن براي من ممکن نبود. به حرم حضرت رقیه
علیهاالسلام رفتم و به حضرتش متوسل شدم. در هنگام برگشت از جلوي مغازه می گذشتم، فروشنده صدا زد: سیّد بیا! می خواهم
این کتاب ها را به هر قیمتی که می خواهی بخري! قیمت مناسبی به او دادم و کتاب ها را خریدم. در حال حاضر آن کتاب ها در
1«. یکی از کتاب خانه هاي عمومی قم موجود است
. 1 . ستاره درخشان شام، ص 274
#کرامات
#کرامت
⏺ذکر #کرامت و توسل و روضه_شب تاسوعا 94_روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام_حاج حسن خلج_ (دلمو دریای ماتم می کنم
قدم و روی تن خم می کنم
نگاه کن با چه مصیبتی دارم
از رو خاکا تنتو جمع می کنم..)۲
حسین...
پاشو از جا که دیگه دخترم آواره نشه
تا میون این سپاه صحبت گوشواره نشه
*دستور داد برید همه سر ها رو از بدن ها رو جدا کنید سرها ببرید بیایید رو نیزه ها سوار کنید
اومدن گفتن امیر یه سر رو نیزه بند نمی شه
چنان فرق متلاشی شده..
از بس که زخم و جای عمودش عمیق بود تنها سری بود که ز پهلو ...
حسین...
می دونی چرا عباس اینطور خواست؟چون اگه سر درست نصب می شد رو نیزه هی چشم تو چشم سکینه می شد
هی چشم تو چشم رباب می شد
هی چشم تو چشم رقیه می شد
عباس طاقت نداره ....
هر کجا نشستی فریاد بزن غریب حسین...حسین....
هشتاد و چند سالشه هنوز کربلا ساکنه خیلیلاتون می شناسیدش،کفشدار سابق قمر بنی هاشم ،شیخ عباس کشوان ؛تو حرم آقا قمر بنی هاشم بودیم،سر شب بود باید درهارو می بستیم داشتیم زوار رو بیرون می کردیم در ها رو ببندیم یک وقتی دیدم یکی از خانم های عرب از این خانم های عرب بیابانی بچش تو بغلشه با عجله اومد تو،گفتم خانم برو،حرم تعطیله داریم می بندیم،دیدم اصلا گوشش بدهکار نیست،اومد دور ضریح قمر بنی هاشم،هی می گه یا ابوفاضل،یا ابوفاضل،یا ابوفاضل ادرکنی،یا ابوفاضل ادرکنی،یا ابوفاضل ادرکنی..
خدام اومدن،خانم بیا برو بیرون
دلم سوخت برااین خانم دیدم حال خوشی داره زیارت می کنه،من بزرگتر از خدام بودم بهشون گفتم کاریش نداشته باشید،شما که الان می خواهید نظافت بکنید ،کارتون بکنید کارتون تموم شد من خودم اینو بیرون می کنم بذارید زیارت بکنه،مشغول کار شدیم یک نیم ساعتی گذشت،من دیدم،حواسم بهش بود،دور ضریح می گرده یا ابوفاضل ،یا ابوفاضل..
دیدم خسته شد،بچشو گذاشت زمین،خودش تنهایی داره می گرده یا ابوفاضل،یا ابوفاضل..
منم مشغول کار شدم یک نیم ساعتی گذشت،کارام تموم شد، اومدم سراغش ببینم اگر هنوز داره طواف می کنه نرفته بگم برو دیدم پایین ضریح قمر بنی هاشم نشسته سرشو تکیه داده به ضریح چادرشو کشیده رو صورتش خوابیده..
اومدم کنارش دخترم پاشو دیدم جواب نمی ده،خانم پاشو می خوام در حرم رو ببندم
دیدم جواب نمی ده،گفت گوشه چادرشو گرفتم کشیدم،گفتم خانم پاشو ؛نگاه کردم دیدم بچه اش هم داره دست و پا می زنه گفتم پاشو این بچه ناراحته،این بچه شیر می خواد،این بچه کار داره،پاشو بچه ات رو بردار؛ گفت: تا گفتم بچه کار داره چشماشو باز کرد،گفت پس زنده شد؟!!
گفت سه روز پیش مرده به من می گن برو دفنش کن، گفتم باید اول برم حرم عباس ...
یا ابوفاضل ...
برادرم خواهرم گمان نکنی برا عباس کاری داره زنده کردن این برا من و شماست که خیلی مهمه،عباس یک گوشه چشمش هزاران مرده رو زنده می کنه.تو حرم قمر بنی هاشم روضه می خوند، منبری معروف رو منبر گفت : اشتباه کرد،گفت من نمی دونم از نظر مقامات سلمان بالاتره یا عباس بالاتره"شب خواب امیر المومنین رو دید
آقا بهش فرمود چطور نمی دونی؟
اگه عباس من به اولین و آخرین نگاه کنه همه رو سلمان می کنه،همه رو ابوذر می کنه، امشب دامن قمر بنی هاشم رو بگیریم،بگیم آقا جان شما راست می گی مرده زنده کنی،دل مرده منو زنده کن،آقا می ترسم یک روز اسم حسین بیاد این دل نلرزه
می ترسم یک روز اسم حسین بیاد این چشم منقلب نشه
آقا به داد ما برس..
یا ابوالفضل ابوالفضل ابوالفضل ....*
اما مزدِ این وفا و ارادتِ عباس رو ،فقط مادرِ اربابمون ،حضرت زهرا میتونه بده...چطور؟ روایت میگه توی عرصهء محشر ،آقا رسول الله می فرماید:علی جان ،برو به فاطمه بگو از اسبابِ شفاعتِ امتم هرچی داره بیاره...اونوقت فاطمه س می فرماید :دو دستِ قلم شدهء عباسم برای شفاعت کافیه...
هرچی ارادت داری اسمِ پسرش رو صدا بزن....حسین..حسین
#حاج_حسن_خلج
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
.
#حضرت_زهرا
#دفن_شبانه
عطر بهشت میوزد از آستانهات
گل میطراود از در و دیوار خانهات
پنهان شده است قدر تو مانند قبر تو
ای بینشانه کیست که دارد نشانهات؟
مردی که از تبسم تو شعر میسرود
مبهوت میشد از غزل عاشقانهات
یکتایی و برای تو همتا فقط علیست
سوگند میخورم به خدای یگانهات
در کوثر زلال تو تکثیر میشویم
از دل نرفتنیست غم جاودانهات
بانو چگونه میشود از اشک تر نشد
وقتی که مرثیه است هوای ترانهات
بعد از تو خاک بر سر این روزگار باد
آتش چرا نشسته بر این آشیانهات
بعد از تو ، جای خالی تو گریه میکند
با اهل خانهی تو گرفته بهانهات
صبر علی رسید بهپایان همینکه خواست
تنها میان خاک سپارد شبانهات
دست خدا سپرد به دست خدا تو را
آری زمین گرفت ز دست زمانهات
#محمد_حسن_بیاتلو
........
#فاطمیه
سالها پیش در این شهر، درختی بودم
یادگار کهن از دورۀ سختی بودم
هرگز از همهمۀ باد نمیلرزیدم
سایهپرودِ چه اقبال و چه بختی بودم
به برومندیِ من بود درختی کمتر
رشد میکردم و میشد تنهام محکمتر
من به آیندۀ خود روشن و خوشبین بودم
باغ را آینهای سبز به آیین بودم
روزها تشنۀ همصحبتیِ با خورشید
همهشب همنفسِ زهره و پروین بودم
ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک
برگهایم گلِ تسبیح به لب، مثل ملَک
...ناگهان پیک خزان آمد و باد سردی
باغ شد صحنۀ طوفان بیابانگردی
در همان حال که احساس خطر میکردم،
نرم و آهسته ولی با تبر آمد مردی
تا به خود آمدم، از ریشه جدا کرد مرا
ضربههایش متوجّه به خدا کرد مرا
حالتی رفت که صد بار خدایا کردم
از خدا عاقبت خیر تمنّا کردم
گر چه از زخمِ تبر روی زمین افتادم
آسمانسِیر شدم، مرتبه پیدا کردم
از من سوختهدل بال و پری ساخته شد
کمکم از چوب من، آنروز دری ساخته شد
تا نگهبان سراپردۀ ماهم کردند،
هر چه «در» بود در آن کوچه، نگاهم کردند
از همان روز که سیمای علی را دیدم
همهشب تا به سحر چشم بهراهم کردند
مثل خود تشنۀ سیراب نمیدیدم من
این سعادت را در خواب نمیدیدم من
بارها شاهد رُخسار پیمبر بودم
مَحرم روز و شبِ ساقی کوثر بودم
تا علی پنجه به این حلقۀ در میافکند
بهخدا از همهٔ پنجرهها سر بودم
دستهای دو جگرگوشه که نازم میکرد،
غرق در زمزمه و راز و نیازم میکرد
به سرافرازی من نیست دری روی زمین
متبرّک شدم از بال و پر روحالامین
سایۀ وحی و نبوت به سرم بوده مدام
بهخدا عاقبت خیر، همین است همین
هر زمانی که روی پاشنه میچرخیدم
جلوۀ روشنی از نور خدا میدیدم
از کنار در، اگر فاطمه میکرد عبور
موج میزد به دلم آینه در آینه، نور
سبزپوشان فلَک، پشت سرش میگفتند
«قل هوالله احد»، چشم بد از روی تو دور
سورۀ کوثری و جلوۀ طاها داری
«آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری»
دیدم از روزنِ در، جلوۀ احساسش را
دست پرآبله و گردش دستاسش را
دیدهام در چمن سبز ولایت، هرروز
عطر اَنفاس بهشتی و گل یاسش را
زیر آن سقف گِلین، عرش فرود آمده بود
روح، همراه ملائک به درود آمده بود
هر گرفتار غمی، حلقه بر این در میزد
هر که از پای میافتاد به من سر میزد
آیۀ روشن تطهیر در این کوچه، مدام
شانه در شانۀ جبریلِ امین پر میزد
یک طرف شاهد نجوای یتیمان بودم
یک طرف محو شکوفایی ایمان بودم
من ندانستم از اوّل، که خطر در راه است
عمر این دلخوشی زودگذر کوتاه است
دارد این روز مبارک، شب هجران در پی
شب تنهایی ریحان رسولالله است
مانده بودم که چرا آینه را آه گرفت؟
یا پس از هجرت خورشید، چرا ماه گرفت؟
رفت پیغمبر و دیدم که ورق برگشته
مانده از باغ نبوت، گلِ پرپرگشته
مَهبط وحی جدا گِریَد و، جبریل جدا
مسجد و منبر و محراب و حرم، سرگشته
هست در آینۀ باغ خزاندیده، ملال
نیست هنگام اذان، صوت دلانگیز بلال
همه حیرتزده، افروختنم را دیدند
دیده بر صحن حرم دوختنم را دیدند
بیوفایان همه، آنروز تماشا کردند
از خدا بیخبران سوختنم را دیدند
سوختم تا مگر از آتش بیداد و حسد،
چشمزخمی به جگر گوشۀ یاسین نرسد
هیچ آتش به جهان این همه جانسوز نشد
شعله اینقدر، فراگیر و جهانسوز نشد
جگرم سوخت، ولی در عجبم از شهری،
که دلافسرده از این داغ توانسوز نشد
آه از این شعله که خاموش نگردد هرگز
داغ این باغ، فراموش نگردد هرگز
سوخت در آتشِ بیداد رگ و ریشه و پوست
پشت در این علی است و همۀ هستی اوست
یادم از غفلت خویش آمد و با خود گفتم
حیف آن روز به نجّار نگفتم، ای دوست:
تو که در قامت من صبر و رضا را دیدی،
بر سر و سینۀ من میخ چرا کوبیدی؟
همه رفتند و به جا ماند درِ سوختهای
دفتری خاطره از آتشِ افروختهای
سالها طی شد از آن واقعۀ تلخ و، هنوز
هست در کوچه ما چشمِ به در دوختهای
تا بگویند در این خانه کسی میآید
«مژده، ای دل که مسیحا نفسی میآید»
#محمدجواد_غفورزاده
#امام_حسین #مناجات_امام_حسین
ملک دلم همین که به نام حسین شد
عبدی گناهکار غلام حسین شد
آرامشی نداشت وجودم به هیچ وجه
تا که به اذن فاطمه رام حسین شد
قند مکرر اسم "حسین" است، والسلام
شیرین ترین کلام، کلام حسین شد
«با یک سلام صبح به ارباب بی کفن »
روزم پر از جواب سلام حسین شد
یادم نمی رود که خدا هر زمان ز من
قهرش گرفت، واسطه نام حسین شد
یک شب دوباره نوکری آمد به خواب من
حرفش دوباره حرف مرام حسین شد
نوکر از آب خوردن خود آب می شود
بین دو نهر؛ آب، حرام حسین شد
🔸شاعر:
#امیر_عظیمی
..................
#امام_حسین
یا حسین ع
دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم
بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان حسین اگر نگیرم چه کنم
................
.
# اخر مجلس مولودی
سبک تیتراژ اخبار سراسری.
مخصوص مجالس مولودی خواهران
صابخونه صابخونه خسته نباشی
ایشالله بزودی حاجت رواشی
ایشالله بزودی کربلا باشی
خوشبحال صابخونه عیدواورده توخونه
مهمونامهموناخسته نباشید
ایشالله بزودی حاجت رواشید
ایشالله سال بعد کربلاباشید 👏
مداحا مداحا خسته نباشیم 👏
ایشالله بزودی حاجت رواشیم 👏
ایشالله بزودی کربلاباشیم 👏
ایشالله ایشالله ایشالله
امام زمان ظهورکنه ایشالله
مجلسمون صفابده
حاجتامون روابشه
دل همگی شاد بشه
گره همه وابشه
پسرامون دومادبشن
دخترامون عروس بشن
دومادای باحیابده
عروسای باخدابده
جوونامون خوشبخت بشن
دکترمهندس بشن
نوکراهل بیت بشن
بی بچه هابچه بده
دوقلو۴قلوبده
۴قلوکمه ۵قلوبده
مریضامون شفابده
گرفتاریاحل بشه
یارانه ها زیاد بشه
گرونیا ارزون بشه
ایشالله داغ نبینیم
هرکی میگه ایشالله مکه بره ایشالله مدینه بره ایشالله نجف بره ایشالله کربلا بره ایشالله کاظمین بره ایشالله مشهد بره ایشالله سامرابره ایشالله سوریه بره ایشالله خونه خدا ایشالله
ایشالله ایشالله ایشالله
تابرنامه بعدی توجشن دختراتون
عروسی پسراتون کربلا رفتناتون
مکه رفتناتون بازم میایم پیشتون
دست علی یارتون خدانگهدارتون....
#سبک_چراغونی_کنید_خیابونارو
صاحبخونه صابخونه خسته نباشی
#_زمزمه
دوست دارم خاکم کنند تو کربلات امام حسین
بمیرم گوشه ایوون طلات امام حسین
دوست دارم وقتی که جون میاد تو گودی گلو
یه نگاه کنم به اون قدو بالات امام حسین
دوست دارم اسم قشنگت حرف آخرم باشه
هی بگم جونم فدات جونم فدات امام حسین
دوست دارم تموم عمر برم یه گوشه بنشینم
بریزم اشکای چشمامو به پات امام حسین
توکه آب بدست دشمنات دادی روا نبود
تشنه لب جدا کنند سر از قفات امام حسین
چرا انگشتر تو نشون ساربون دادی
قربون کرامت و جود و سخات امام حسین
یا حسین و یا حسین و یاحسین (۲)
کربلا یا کربلا یاکربلا یا کربلا ( ۲)
#زمزمه_امام_حسین
غزل مصیبت امام صادق ۴
شیخ الائمه ام که شکستند حرمتم
با هیزم آمدند شبانه زیارتم
در احترام موی سپیدم همین بس است
در بین شعله ها شد تکریم ساحتم
من دست بسته بودم و یاران به خواب ناز
آنجا کسی نبود نماید حمایتم
من مرد بودم این شد و ای وای مادرم
این تنگنای کوچه نماید اذیتم
سجاده ام کشید وبماند چگونه برد
خاکی شده زکینه لباس عبادتم
بادست بسته ،پای برهنه ، نفس زنان
مرکب دوانیش بخدا برد طاقتم
خوردم زمین و ناله زدم عمه جان مدد
قدری کمان چو قامت تو گشته قامتم
در بین راه گشته پریشان محاسنم
از بسکه دست بسته زمین خورده صورتم
تفسیر مقتل «قبض شیبه » شده
این صورت کبود و رخ پر جراحتم
اینجا جفا به ماشد و معجر کشی نشد
غمهای کربلا زده لطمه به غیرتم
#قاسم_نعمتی
#امام_صادق علیه السلام
.
امام زمان(عج)_مناجات
چون ز چشم تو بیفتم به خطا می افتم
بی تو ای یار به گرداب بلا می افتم
راهِ طولانی و عمرِ کم و من بی توشه
رویگردان چو شوی، زود ز پا می افتم
من ترا دارم و راهِ دگران را پویم!
بیخودی نیست که در دام هوا می افتم
اغنیا را سر تعظیم فرود آوردن!
وای از آندم که ز چشم فقرا می افتم
ذره ای وسوسه یک عمر عبادت را بُرد
منهم از لحظهٔ غفلت به جفا می افتم
به وفا کلبِ درِ خانهٔ تو می مانم
با تو رو راست نباشم، ز وفا می افتم
صوتِ این الرجبیون به فلک پیچیده
تا به کِی از رهِ ارباب جدا می افتم
بگذارید بمانم درِ میخانه عشق
دور از روضه من از کرب و بلا می افتم
آه از روضهٔ آن عمهٔ مضروبهٔ تو
یادِ چشمان ترت صبح و مسا می افتم
مادری گفت که در هر شب جمعه به حسین
نالم آنقدر که دیگر ز نوا می افتم
میکنم لحظه شماری که ببینم آخر
پیش پای تو من از پای کجا می افتم
#امام_زمان
#مناجات
.
مناجات و توسل زیبا_ امامِ زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
_ حاج حسین سازور
➖☘➖☘➖☘➖☘➖☘➖☘➖☘
السلامُ علیکَ یَا اباصالحَ المَهدی یَاسُرُورَ الْعَارِفِینَ یَامُنَى الْمُحِبِّینَن *ای آرزویِ محبان ...* یَاأَنِیسَ الْمُرِیدِینَ یَاحَبِیبَ التَّوَّابِینَ یَا رَازِقَ الْمُقِلِّینَ *ای روزی دهندۀ تهی دستان ...* یا رَجاَّءَ الْمُذْنِبینَ*ای امیدِ گنهکاران ...*یا قُرَّهَ عَیْنِ الْعَابِدِینَ، یَا مُنَفِّسُ عَنِ الْمَكْرُوبِینَ *ای دلگشایِ غمزدگان ...*یَا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُومِینَ یا اِلهَ اَلاَوَّلینَ وَ اَلاخِرینَ ...
غریبِ کویِ وصالُ به شوقِ دیدارم
دلم هوایِ تو کرده کجایی ای یارم ...
*ای سری به من بزن آقا ... دلم خیلی گرفته ... پسرِ فاطمه ... کارم از گریه گذشته آقا ... پسرِ نرجس خاتون کجایی آقا ... روزای پایانی ماهِ شعبان ...*
غریبِ کویِ وصالُ به شوقِ دیدارم
دلم هوایِ تو کرده کجایی ای یارم ...
زدرد دوریِ تو ، بی قرارُ سرگردان
سرشکِ خونِ جِگر زدیده می بارم ...
دمی وصالِ تو را ای نگارِ خیمه نشین
به قیمتِ همه هستی ام خریدارم ...
رُخَت کشیده ام هر شب به صفحۀ مهتاب
به تابِ مویِ تو شب تا سحر گرفتارم ...
تمامِ ثروتِ من یک کلافی از اشک است
به عشقِ نیمه نگاهی به سمتِ بازارم
*دیدن جمعیتِ بازارُ شکاف ، پیرزنِ خمیده ای عصازنان . گفتن تو چی میخوای؟ گفت منم اومدم یوسف بخرم ..." چی آوردی ؟ کیسۀ زَرت کو؟ گفت من همین کلافُ آوردم ...
گفتن برو این همه پول آوردن برا خریدِ یوسف ... پیرزنِ گفت میدونم ... خواستم اسمِ منم تو خریدارای یوسف بنویسن ....
پسرِ فاطمه .... *
بیا بیا گلِ نرگس که بی تو میمیرم
عزیزِ عسکری ای کوکبِ شبِ تارم ...
مدالِ نوکری ام هدیه ای زمادرِ توست
به کویِ دلشدگان ، گشته ای تو دلدارم
کجا روم به که گویم ، چقدر آقایی
به هر بلایِ زمانه خوشم تو را دارم
از آن دمی که جسارت شده به قبرِ علی
چگونه نالۀ خود در گلو نگه دارم ....
ولی شبیه علمدارِ با وفایِ حسین
دو دستِ صبرُ ادب رویِ سینه بگذارم
به آن غبارِ نشسته به پرچمِ ارباب
پِیِ اشاره ای از سویِ آن سپهدارم
دِلم شکسته و چون شمعِ بی صدا سوزم
در انتظارِ تو امشب تا سپیده بیدارم
اگر که مرگ مَجالم به یاریِ تو نداد
سری بزن به مزارم ، امیرُ سالارم
در عاشقی نَبُوَد نعمتی ازین بهتر
که چشمِ تو سحری شود خریدارم
➖➖➖➖➖➖➖➖
#امام_زمان
صلوات امام حسین(ع)
بر میوۀ قلب و جانِ زهرا صلوات
رخسارِ حسین،آن مه زیبا صلوات
تقدیم و نثارِ میهمانان عزیز
بر احمد و بر علیّ و زهرا صلوات
...........................
بر آنچه که شد هادىِ فطرس صلوات
خوانیم به دل شادى فطرس صلوات
میلاد حسین عید آزادى اوست
بر لحظه ى آزادى فطرس صلوات
...........................
بی حبِّ علی و آل او در عرصات
هرگز نخرند از کسی صوم و صلات
در حشر نتیجه می دهد عشق حسین
دیگر همه هیچ بر محمد صلوات
..........................
بر روی حسین نور داور صلوات
بر موی ابوالفضل دلاور صلوات
میلاد حسین است و ابوالفضل رشید
بفرست تو بر این دو برادر صلوات
........................
به گل احمر صدیقه زهرا صلوات
به صفا بخش دل سید بطحا صلوات
به نکو مظهر حریت و ایمان و شرف
به حسین بن علی شافع فردا صلوات
........................
رخســار شـــــهیدِ کربلا را صلوات
ســالارِ قیـــامِ نینـــــــوا را صلوات
جانها به فـــدای نـامِ والای حسین
آن نورِ دو چشمِ مصطفی را صلوات
------------------
ســــالارِ شــهیـــــدِ کربـلا را صــــــلوات
تقــــــدیـــــم بـر آن نــگارِ والا صـــــلوات
او زینت عرش و زینت دوشِ نبیـســـت
بـر زینـت عرش؛ آن دلارا صــــــــــلوات
----------------------
شیران دلیر کربلا را صلوات
آن جمعِ خیام نینوا را صلوات
بر ساقیِ لشکر و علمدار سپاه
تقدیم به نورِ چشمِ زهرا صلوات
#صلواتی