eitaa logo
امام حسین ع
21.9هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. من سلاحم گریه و با گریه طوفان می کنم سنگ را حتی به وقت گریه ، گریان می کنم مثل زهرا مادرم ، مثل رقیه خواهرم دودمان ظلم را با اشک ویران می کنم زندگانی مرگ تدریجی است بعد از کربلا کنج غربت درد را با درد درمان می کنم بی اراده ذکر لب عجل وفاتی می شود هر زمان که یاد از شام غریبان می کنم گاه یاد قاسم و گاهی به یاد اکبرم هر زمان که قصد رفتن بر گلستان می کنم حرمله داد مرا بدجور در آورده است تا توانم لعن بر آن نامسلمان می کنم هر کجا که حرف "کفن و دفن" آید در میان بی اراده یادی از آن جسم عریان می کنم تا صدای قاری قرآن به گوشم می رسد یاد از آن مجلس و آن چوب و دندان می کنم خواهرم آن شب جلوی چشم من دق مرگ شد شرم از آن ماجرای کنج ویران می کنم   شاعر : محمد حسین رحیمیان .
. یا این دل شکسته ی ما را صبور کن یا لا أقل به خاطر زینب ظهور کن دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من! این جاده های شب زده را غرق نور کن با ذوالفقار حضرت مولا ، بیا و بعد دلهای شیعه را پرِ حسّ غرور کن با کوله بار غربت و اندوه خود بیا از کوچه های سینه زنی مان عبور کن امشب بیا که روضه بخوانی برایمان امشب بساط گریه ما را تو جور کن یا چند صفحه مقتل کرب و بلا بخوان یا خاطرات عمه تان را مرور کن هم از وفای ساقی لب تشنگان بگو هم یادی از مصیبتِ سرخ تنور کن  یوسف رحیمی . .
. « » زینب ای در هر خطر یار امام کربلا خوش آمدی خواهرسلام السلام ای یار چندین ساله ام باغبان یک گلستان لاله ام ای که زهرا و علی را دختری سرفرازم چون تو دارم خواهری ای گرفته از رخ دشمن نقاب خوش درخشیدی بسان آفتاب گر نبودی کوفه و شام بلا دفن می شد نام من در کربلا خواهرم ممنونم از یاری تو مرحبا بر این علمداری تو آمدی خواهر فدای مقدمت ای بقربان قدِ از غم خَمَت آمدی خواهر دوباره کربلا تو مگرکم دیده ای اینجا بلا؟ آمدی آنجا که دل خون کردنت درغم مرگم پریشون کردنت ای ز هر سو بردلت باریده درد این چهل روز دوری ام باتوچه کرد؟ ای رشیده ، سرو قدِ تو خم است صورتت چین وچروک و درهم است جان مادر نیست زینب باورم اینقدر تو پیر گردی خواهرم آمدی با اشک وآه ای دل غمین خیرمقدم گویمت ای نازنین اولین باراست خواهر ما دوتا این چنین گردیده ایم ازهم جدا توسلامم کرده ای ای دل کباب سر ندارم تا تو را گویم جواب ای سراپا ناله و اندوه و درد این چهل روزه غمم با تو چه کرد؟ آمدی درگلشنی که یاس نیست خواهرم اینجا دگر عباس نیست یاد داری زینبم آن جمع را؟ آن همه پروانه دور شمع را؟ در کنار خود برادر داشتی قاسم و عباس و اکبر داشتی بادل خون آمدی ای دل کباب نیست عباسم دگر گیرد رکاب تاکه دیدم غصۀ جانکاه تو آمدم من با سرم همراه تو گرچه از نیزه نگاهت کرده ام گوش بر افغان و آهت کرده ام گریه کردم تا که برسر می زدی ناله های ای برادر می زدی کاش می شد آیم استقبال تو تابپرسم چون همیشه حال تو چشم من روشن رسیدی ازسفر از سفرخواهر چه آوردی خبر؟ هرچه می گردم میان کاروان از رقیه نیست خواهرجان نشان خواهرم روح و روان من کجاست؟ دخترشیرین زبان من کجاست؟ خواهرم ازمن مگرافسرده است؟ یامگر از دوری من مُرده است؟ دارد اینک خواهشی از توحسین ازگلوی خسته ات برگو، حسین شد دلم تنگ برادر گفتنت دوست دارم روی زانو خفتنت خواهری که بوده ای چون مادرم همچو مادر کن دعایم خواهرم درد دلهای مرا «مداح» گفت بیت بیت از سوز دل با آه گفت علی اکبراسفندیار«مداح» با در زیارت .
حرم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید در این دنیا دگر مانند من مضطر نمی آید رسانید این خبر را بر سر آشفته روی نی که خار رفته در پای رقیه در نمی آید نمی دانم چه باید کرد کار خواهر تو نیست میان دیده ی انظار بی معجر نمی آید عقیقی از تو غارت رفته و خلخال هم از ما به دست و پای اولاد علی زیور نمی آید بیا آرام کن قلب ربابت را بگو بانو رها کن فکر آن قنداقه را اصغر نمی آید خبر بردن به لیلا از علی اکبر بود مشکل خودت هر طور می خواهی بگو اکبر نمی آید تو را هر طور باشد می برم آخر به جایی که دگر نعل سُتوری بر تن بی سر نمی آید سری را که به روی دامن زهراست جای او تنور خانه ی خولی و خاکستر نمی آید .
. با (عج) در عزای (ع) ........... ماییم و داغ شعله ی هجران به جان هنوز ماییم و اشک ، آتش فصل خزان هنوز آن گونه هجر ، شعله به قلبم زده کز آن می ریزد آه بر لب آتش فشان هنوز تن را زدم به آتش وصلت بیا ببین هم در عیان بسوزم و هم در نهان هنوز شد تیره از فراق دو چشمم بیا بیا دارم ز داغ قامت همچون کمان هنوز در انتظار توست اگر دل به خون نشست وز هجر توست این همه دارم فغان هنوز می دانم ای امید جهان گریه می کنی بر زخم های مانده به قلب جهان هنوز زخمی که خورد بر تن زین العباد آه زخمی که هست بر دل خونش نشان هنوز ای دل بسوز بر غم جان سوز آن امام او بی قرار ، رأس پدر بر سنان هنوز بر ناقه می برند امام زمان خود این مردم شکسته ی نامهربان هنوز بر طایری که سوخت پر و بالش ز شعله ها گرید ز داغ "یاسر" بی آشیان هنوز محمود تاری .
. نماز عشق آن گل که دین ومکتب ازاو آبرو گرفت گل های باغ عشق از اورنگ وبو گرفت بهر نماز عشق به محراب معرفت ازچشمه سار چشم ترخود وضو گرفت وقتی که خواست جسم پدر را نِهد به خاک با اشک بوسه ها ز رگ آن گلو گرفت چون شمع سینه سوخته ای آب شدتنش ازبس که همچو فاطمه با گریه خوگرفت رسوانمود دشمن دین رابه نزد خلق با خطبه ای که خواند توان ازعدوگرفت پیراهنی که فاطمه ازمهررشته بود تا آن که دست خصم نماند ازاو گرفت بایاد تشنگان لب آب خون گریست هرگه که دیدآب وبه دستش سبو گرفت با کثرت گناه«وفایی » به اشک وآه امید خود ز آیه ی" لا تقنطو "گرفت .
. بسم الله الرحمن الرحيم گریه کردم بس که از داغ تو بیمارم حسین(ع) تار می بیند دو چشمانِ عزادارم حسین(ع) می نشیند با شروعِ روضه چشمانم به اشک تا ابد این رزق را از مادرت دارم حسین(ع) پای کارت ایستادم! چون بدون فوتِ وقت- آمدی! تا که گره افتاد در کارم حسین(ع) دست هایت را رها کردم، زمین خوردم! ببخش... بد نمک نشناسم آقا، سهل انگارم حسین(ع) جا نمانم! این بلا از هر بلایی بدتر است جا نمانم اربعین! مشتاقِ دیدارم حسین(ع) مشکلات من فقط کنج حرم حل میشود دعوتم کن کربلا! خیلی گرفتارم حسین(ع) جانِ آن خواهر که با دستانِ بسته رفت و گفت: راهیِ دروازۂ ساعات و بازارم حسین(ع) سنگباران بود و نامحرم! خدا صبرش دهد گفت چشم از چشمهایت برنمیدارم حسین(ع)! مرضیه_عاطفی .
. بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ خیال کن که پر از زخم، پیکرت باشد شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد خیال کن هدف سنگ‌های کوفه و شام به روی نیزه سر دو برادرت باشد فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست و جمله‌های "حواست به معجرت باشد" خیال کن حرمت بی‌پناه مانده و بعد به روی نی سر سردار لشگرت باشد کنار عمه‌ی سادات، یک‌طرف شمر و سنان و حرمله هم، سمت دیگرت باشد خیال کن که علی باشی و به مثل علی دو دست بسته کماکان مقدرت باشد خیال کن همه‌اینها که گفته‌ام هستند علاوه بر همه توهین به مادرت باشد یزید باشد و بزم شراب باشد و وای به تشت زر سر بابا برابرت باشد و بدتر از همه اینکه میان بزم شراب نگاه باشد و باشیّ و خواهرت باشد و باز از همه بدتر که مدت سی‌سال تمام آن جلوی دیده‌ی ترت باشد به اشک حضرت سجاد می‌خورم سوگند که دیده هر چه که گفتیم، باورت باشد ⏹
. السلام علیک یا سید الساجدین علیه السلام صدای اشک ز بعد کرب وبلا کارتو اگر زاری است قیام گریۀ تو خود حدیث بیداری است خدا نخواست که خالی شود زمین ازتو اگرکه مصلحت تو تب است و بیماری است که گفته اشک ندارد صدا،که تا محشر صدای اشک تو درغربت زمان جاری است بهشت سرخ ولایت هنوز هم سبز است که باغبانی این باغ با گهرباری است اگر که پایۀ ظلم ازکلام تو لرزید پیام خطبۀ روشنگر تو هشیاری است تو را به زهر چه حاجت که روی سینۀ تو زدشت کرب وبلا زخم غربتی کاری است به عزّت و به مقام و وجاهتت سوگند نصیب دشمن ظالم هنوز هم خواری است به ناله های دل زائر شما مهدی بقیع شب همه شب شاهد عزاداری است زهجرکوی تودلتنگ شد «وفایی » وگفت زشوق جان من آگاه حضرت باری است .
. بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ روز اول با همان خاکی که قنبر ساختند از من و تو سمت باب القبله نوکر ساختند پرچمی بر عرش کوبیدند اینجا روضه است دسته ی سینه زنی پشت پیمبر ساختند شیشه شیشه گریه ی مارا ملائک برده اند قطره قطره ریختند و حوض کوثر ساختند چشم هرکس خیس باشد جای پای فاطمه ست چشم مارا با حسینیه برابر ساختند می‌شود بابا حسین و می‌شود مادر رباب سینه زن‌ها را به این صورت برادر ساختند هرکسی بهتر برایش سوخت مزدش را گرفت سوخت فطرس از همان خاکسترش پر ساختند باوضو باید دراین ده روز از هرجا گذشت هرمحله بچه ها صحنی مطهر ساختند شاهراه آسمان در کوچه های کربلاست تا خدا از مرقد شش گوشه یک در ساختند کربلا تاریک شد پیکر ته گودال ماند آفتاب نیزه را با یک سر آخر ساختند .
. گدای دوره گرد کوچه هایم اسیر عشق شاه کربلایم به هر جا شمع بزمی برفروزد چو پروانه درآن بزم عزایم فضای بزم عشاق حسینی بود هم کعبه ،هم کرببلایم اگر خوبم وگر بد،هرچه هستم نیم بیگانه ،مولا ، آشنایم به حق مادرت بنما قبولم فقیرم، مستکینم، بینوایم برای عاشقانت رو ضه خوانم به اشک و آه و ناله مبتلایم تمام مایه ام اشک غم توست قبولم گرکند ذات خدایم اگرچه واعظی لایق نباشد مکن از دوستدارانت جدایم حاج کاظم واعظی درس آیین و وفا از روضه ها باید گرفت در فضای رو ضه ها رنگ خدا باید گرفت با گلاب اشک ،دل را آینه باید نمود بر غریبی حسین ،یکسر عزا باید گرفت درس ایثار و شهادت،در ره عشق حسین از دو و هفتاد تن،از کربلا باید گرفت عاشقانه،عارفانه،همچو یاران حسین در مسیر زندگی درس وفا بایدگرفت درس عزت،درس غیرتمندی و درس شرف از رسول شاهدان نینوا باید گرفت صبر ایوب پیمبر،ذره ای از صبر اوست استقامت را ز دخت مرتضی باید گرفت زیر و رو شد کاخ فرعون زمان با خطبه اش دین مداری را از او ،صبح و مسا باید گرفت بوسه زد بر حنجر ببریده ی شاه شهید از کتاب نانویسش،بوسه ها باید گرفت آری آری واعظی،سرمشق خود بنما،چنین درس آیین و وفا از روضه ها باید گرفت حاج کاظم واعظی .
. خنجر رسید از راه حنجر را ببُرِّد در پیش چشم فاطمه سر را ببُرَّد خنجر ولی کار بریدن را رها کرد از بوسه گاه مادرش زهرا حیا کرد تا منصرف آن خنجر از زیر گلو شد با یک لگد سالار زینب پشت و رو شد قاتل گرفت از گیسویش در روز روشن وقتی فرو شد دشنه ای بر پشت گردن... ...با ضربه ی اول شبیه محتضر شد در زیر چکمه تشنگی اش بیشتر شد با ضربه ی دوم دوباره دست و پا زد خیلی به زحمت مادر خود را صدازد با ضربه ی سوم که قصد حنجرش کرد بالای سر زهرای هجده ساله غش کرد با ضربه ی چهارم محاسن غرق خون شد فرزند زهرا حا و سین و یا و نون شد با ضربه ی پنجم به جانش رعشه افتاد روی زمین پا می کشید_ ای داد بی داد _ مثل تو مشتاق بریدن هیچ کس نیست شش ضربه ی محکم زدی ای شمر بس نیست؟ با ضربه ی هفتم شبیه شیرخواره آمد صدای خس خس از حلقوم پاره با ضربه ی هشتم که دل از خواهرش کند زینب میان خیمه ها مو از سرش کند مثل تو مشتاق بریدن هیچ کس نیست نُه ضربه ی محکم زدی ای شمر بس نیست ؟ مثل تو مشتاق بریدن هیچ کس نیست ده ضربه ی محکم زدی ای شمر بس نیست ؟ وقتی نمی بُرد بیا و دست بردار آقای ما را ذبح کردی یازده بار با ضربه ی آخر که جانش بر لب آمد دیگر صدای ضجه های زینب آمد با ضربه ی آخر سرش از تن جدا شد از پنجه های شمر گیسویش رها شد با ضربه ی آخر سری افتاد بر خاک پهلوشکسته مادری افتاد بر خاک با ضربه ی آخر همه کل می کشیدند در پیش چشم فاطمه کل می کشیدند با ضربه ی آخر غم خواهر همین بود کلی رگ پاشیده از هم بر زمین بود با ضربه ی آخر که جان از پیکرش رفت با کیسه ای خولی به دنبال سرش رفت با بغض حیدر ؛ بغض زهرا سر بریدند با حوصله آقای ما را سر بریدند علیرضا خاکساری .