.
#حکایات 😭
#موسی_بن_جعفر #امام_کاظم
📝صحن موسی ابن جعفر تا زمان شاهزاده فرهاد میرزا مثلث بود ، گوشه صحن ،قبر یکی از علمای سنی ها بود نمی گذاشتند خراب کنند و صحن را چهارگوش کنند. شیعه ها رفتند والی بغداد را دیدند راضی نشد . شیعه ها آمدند تهران شاهزاده فرهاد میرزا عموی ناصرالدین شاه را دیدند . شازده که فردی متدین و اهل علم و روضه بود، رفت عراق و بغداد ، و والیِ بغداد را دید و راضی اش کرد که با خرج خود شازده صحن را چهارگوش کنند، خلاصه صحن را مرمت کرده و ساختند.
شازده برای خودش یک گوشه ی صحن یک مقبره درست کرد ، آمد تهران مریض شد ، وصیت کرد ؛گفت اگر من مُردم جنازه ام را با تشریفات سلطنتی ببرید عراق بعد هم ببرید کاظمین تو همان مقبره ی خودم خاک کنید . شازده مُرد جنازه اش را یک مشت از رجال و شخصیت های مملکت تشییع کردند. بر حسب وصیتش آوردند عراق، یک مشت از شیعه های عراقی ها هم آمده بودند استقبال (چون آن خدمت را کرده بود). یک وقت کنار جسر که رسیدند وصی شازده آمد جلوی جنازه را گرفت وگفت: جنازه را بگذارید زمین . گفتند چرا؟ گفت شازده وصیت کرده تا اینجا با تشریفات سلطنتی جنازه ی من را بیاورید ،اما از اینجا که می خواهید ببرید کاظمین بگویید چهارتا حمال بیاید جنازه ی من را بردارد ببرد کاظمین . چهارتا حمال پیدا کردند و آوردند این جنازه را برداشت یک غوغایی شد .پیرمردها محاسن هایشان را می کَندند ،زن ها گیسوهایشان را می کندند . جنازه ای که با این تشریفات می برند حالا چهارتا حمال بردند. اینها به یاد منظره ی دیگر افتادند .
🔷طولی نکشید یک وقت دیدند از طرف کاظمین ،شیخ حیدر( کلید دار صحن موسی بن جعفر) سوار اسب با عجله دارد می آید. آمد جلو گفت: با همان تشریفاتی که می آوردید جنازه را بیاورید. چهارتا حمال بروند کنار؛ گفتند آقا خودش وصیت کرده ؛گفت کرده باشد . من تو خانه خوابیده بودم موسی ابن جعفر را در عالم رویا دیدم ، حضرت به من فرمود: حیدرِ کلید دار ؛پاشو برو بگو جنازه را با همان تشریفات بیاورند چون این جور جنازه برداشتن فقط مال منِ غریب است. فقط مال منِ مظلوم است .
#استاد_مرحوم_کافی 🎤
..........................
#پ.ن: پیکر فرهاد میرزا با عزت و احترام بسیار به کاظمین انتقال یافت. وصیت کرده بود که برای همدردی با امام کاظم (ع) جنازه اش نیم روزی روی جسر (پل بغداد) قرار گیرد و پس از آن به جوار آستان مقدس منتقل شود؛ اما فقیه بزرگ شیخ محمدحسن آل یاسین به دلیل احتمال وقوع اختلافاتی میان فرق اسلامی، اجازه نداد چنین کاری صورت گیرد؛ بلکه دستور داد پیکر فرهادمیرزا را برای طواف به سامراء ببرند و از آن جا به کاظمین بیاورند و از بغداد عبور ندهند تا جایی برای اجرای وصیت باقی نماند. سرانجام پیکرش را با تشریفات ویژه ای در غرفه سمت راست داخل صحن شریف، سمت مشرق باب المراد، کنار دربی که به نام وی معروف است، دفن کردند. ٢
📚١). تاریخ حرم کاظمین، ص ١٠٨ - ١١٧.
٢). همان، ص ١٠٧؛ پاورقی روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص ۵٨۴؛ مقدمه سفرنامه فرهاد میرزا، ص ١٢؛ مکارم الآثار، ج ٣، ص ٩١۴؛ الذریعه، ج١٧، ص ١٧١.
.
فرهاد میرزا و نگارش مقتلِ
📚 "قمقام زخّار و صمصام بَتّار"، در احوالات حضرت ابی عبدالله الحسین (ع): قمقام زخّار یعنی دریای ژرف و صمصام بَتّار یعنی شمشیر برنده. آغاز تألیف این کتاب سال ١٣٠٣ ق و انجامش ٢۵ ذی حجه ١٣٠۵ می باشد. فرهادمیرزا سبب تألیف این اثر را وجود اختلاف در روایات منقول و ورود تشبیهات و توضیحات شاعران و ذاکران در تاریخ عاشورا بیان کرده است؛ زیرا از نگاه او، این امور به اندازه ای رواج یافته بود که شناخت صحیح از سقیم، جز برای عالم خبیر و نافذ بصیر ممکن نبود. به همین سبب در صدد تألیف کتابی خالی از حشو و زواید در احوال امام حسین (ع) از ولادت تا شهادت برآمد تا آن که در ١٢٩٣ ق به هنگام بازگشت از سفر حج، در دریای مدیترانه (دریای سفید) توفانی عظیم دریا را متلاطم می سازد و او به امام حسین (ع) متوسل می گردد و نذر می کند که کتاب مقتلی را که قبلاً آغاز کرده بود، به پایان برساند. در آن حادثه خطرناک مقداری از تربت حضرت امام حسین (ع) را به آب دریا می پاشد و دریا آرام می گیرد و او با سلامتی به مقصد می رسد.
.
﷽
▪️بمناسبت #شهادت_امام_صادق (علیه السلام)
🔸وقتی خبر شهادت امام صادق(عليه السلام) به اهل نيشابور رسيد، شيعيان نيشابور، علی بن محمد نيشابوری را انتخاب كردند كه به مدينه رفته و درمورد امام بعد از امام صادق(عليه السلام) تحقيق كند.
🔸علی بن محمد می گويد: در نيشابور اعلام کردیم هر كس نامه، پيام يا هديه ای برای امام زمانش دارد بياورد. هدايای زیادی آوردند!
ديدم پيرزنی يك كلاف نخ و دو درهم پول آورد گفت: اين هديه مرا هم به امام زمان برسان.
به هدايای او نگاه كرده و گفتم: خجالت می كشم از اينجا تا مدينه دو درهم و يك كلاف نخ با خود به محضر امام(عليه السلام) ببرم!
پيرزن گفت: علي بن محمد! "إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَق"
خدا از گرفتن حق حيا نمی كند. اين حقی است كه بايد به امام(عليه السلام) برسد.
هدايا را گرفتم و راه افتادم. به مدينه كه رسيدم چند روز سرگردان بودم تا اينكه مرا به در خانه امام موسی بن جعفر(عليه السلام) راهنمايی كردند.
وقتی به محضر ایشان رسيدم قبل از آنكه حرفی بزنم به همه نامه ها جواب دادند و فرمودند:
"اين هدايا به درد ما نمی خورد!
إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَق" فقط هديه ای كه آن پيرزن داده به ما بده!"
حضرت دو درهم را گرفت و چهل درهم به من داد و فرمود: "اين درهم ها را به آن پيرزن برسان، چند روز بعد از رسيدن تو به نيشابور آن پيرزن از دنيا خواهد رفت. بگو يك مقدار از اين پول ها را صدقه دهد و بقيه را خرج كند. وقتی كه پول ها تمام شد از دنيا خواهد رفت و من خودم برای خواندن نمازش خواهم آمد!"
🔸بعد امام(عليه السلام) بقچه ای را باز كرده و كفنی به من داد و فرمود:
"اين كفن را حليمه خاتون خواهرم (دختر امام صادق(عليهم السلام) با پنبه هايی كه از روستايی بنام مادرمان فاطمه(سلام الله عليها) آورده اند براي آن پيرزن دوخته است!
{(ببينيد ارتباط روحی را!! به حسب ظاهر دورند اما در باطن واحد و هم خانواده اند!
به ظاهر كثرت است اما در درون وحدت است. منزل اهل بيت(عليهم السلام) منزل دل است!)}
به نيشابور كه رسيدم ديدم هدايای كسانی كه پس داده شده، از امامت امام موسی بن جعفر(عليه السلام) برگشته و بيراهه رفته اند! بخاطر همين امام(عليه السلام) هم هدايای آنان را قبول نكردند!
🔸پيرزن را خبر كردم، هدايايش را دادم. همانطور كه امام(عليه السلام) خبر داده بودند چند روز بعد، از دنيا رفت. غسلش داديم، كفنش كرديم. آورديم قبرستان زمانی كه تابوت را گذاشتيم، ديدم امام(عليه السلام) بالای سر تابوت ايستاده اند و شروع به نماز خواندن كردند.
بعد از آنكه نماز تمام شد، رو به من كرده و فرمودند:
"علی بن محمد سلام مرا به شيعيان ما برسان و بگو مثل اين پيرزن زندگی كنيد، امام هر زمان می آيد و برايتان نماز می خواند." 😭
(بحار الأنوار، ج39، ص 114)
#امام_صادق
#امام_کاظم
.
.
صلی الله علیک یا اباالحسن یا موسی بن جعفر
ای هستی ام بر پای تو ، هستم پی سودای تو
دار و ندارم یکسره ، بر مقدم والای تو
افتاده ام در دام تو ، هستم به زیر گام تو
پر می کشم تا بام تو ، دارم به سر سودای تو
ای مهر تو در سینه ام ، ای دلبر دیرینه ام
نقش تو در آیینه ام ، وجه خدا سیمای تو
ای محور هفت آسمان ، چشمه ی نور کهکشان
چه از خدا دارد نشان ، آن وجه بی همتای تو
ای باب حاجات دلم ، ذکر مناجات دلم
باشد به مرآت دلم ، نقش رخ زیبای تو
محبوب داور هستی و ، از نسل حیدر هستی و
موسی بن جعفر هستی و ، دل ها شده شیدای تو
ای وجه بی همتای حق ، روشن تر از صبح و فلق
سرخی مغرب در شفق ، آیینه ی غم های تو
ایام هجران می رسد ، گویا به لب جان می رسد
از کنج زندان می رسد ، آوایی از نجوای تو
در شام غربت غمزده ، سِندیِ شاهک آمده
زنجیر بر پایت زده ، شد بند زندان جای تو
آید به سویت دشمنت ، با تازیانه بر تنت
خونین شده پیراهنت ، از کینه ی اعدای تو
از حیله و تزویرها ، از طعنه و تحقیرها
وای از غل و زنجیرها ، بر گردن و بر پای تو
خَلّصنی یا رب گفتی و ، در نیمه ی شب گفتی و
از داغ زینب گفتی و ، این شد غم عظمای تو
داری به دل داغ این همه ، شد نغمه ی یا فاطمه
روی لبانت زمزمه ، در خلوت تنهای تو
لحظه ی آخر می شود ، جان سوی دلبر می شود
غوغای محشر می شود ، با ذکر یا زهرای تو
شب #شهادت_امام_کاظم علیه السلام
#محمدعلی_شهاب ✍
دوشنبه ۱۶ بهمن ماه ۱۴۰۲
.
.
#شهادت_امام_کاظم
#یا_موسی_بن_جعفر
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم
خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟
برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم
پس از این گریه ها یک روز بینا ، می شود چشمم
من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم
بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم
عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او
نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم
بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد
عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم
شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان
شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم
گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان
فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم
تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال
میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم
#محسن_ناصحی✍
..........
.
#شهادت_امام_کاظم
«الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی وان دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست»
خدایا لطف خود را شاملم کن
غمی جانسوز، مهمان دلم کن
که من عاشقتر از هر روزم امروز
خریدار غمی جانسوزم امروز
درون سینه تا در یاد دارم
غم زندانی بغداد دارم..
همان مولا که در بند بلا بود
پیام او پیام کربلا بود
چه بیجا انتظاری داشت قاتل
ز اسلام مجسّم، رأی باطل!
ز دست موسوی، چشم نوازش؟!
ز فرزند علی، امید سازش؟!
خبر دارند هفتاد و دو ملّت
که از این خاندان، دور است ذلّت..
تراود نکهت وحی از سجودش
تمنّای شهادت در وجودش
جهانی که در آن جای نفس نیست
فضایش دلگشاتر از قفس نیست
فضای بیعدالت، بسته بهتر
دل دور از محبت، خسته بهتر
عدالت، بستۀ زنجیر تا کی
حقیقت، کشتۀ شمشیر تا کی؟
چرا دشمن کِشَد در قید و بندش
چرا زندان به زندان میبرندش؟
اگر تنها، نماز و روزهاش بود
رکوع و سجدۀ هر روزهاش بود
وگر تنها عبادت، پیشه میکرد
کجا دشمن از او اندیشه میکرد
مناجاتی که آن معصوم فرمود
سرود انقلابی آتشین بود
اگر بند ستم بر پای دارد
خدا داند که در دل جای دارد
ملال خاطرش هجر وطن نیست
غم و اندوه او فرزند و زن نیست
ننالد هرگز از زندان و زنجیر
کجا اندیشد از قید و قفس شیر؟
غم او غربت اسلام و دین است
تشیّع مانده تنها، دردش این است
::
خدایا داد از این فصل غم انگیز
گل یاسین و... در زندانِ پاییز؟..
مبادا دیده بیدارش بماند
به دلها داغ دیدارش بماند
بر این بیداد، دل کی صبر دارد
غمِ خورشیدِ پشتِ ابر دارد
مبادا عاقبت در حسرت باغ
بماند باغبان با یک چمن داغ
اگر هر گل بهاری تازه دارد
خدایا صبر هم اندازه دارد..
مبادا چشم حق در خون نشیند
که صبح و شب «شفق» در خون نشیند
#وزن_مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
#محمدجواد_غفورزاده
...............
.
زمینه شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم(ع) – محمود کریمی
═════
چه تک و تنها، چه غریبونه
یه نفر کنج، این زندونه
اسیر این شبای تاره
روی خاک تیره سر میذاره
کسی بجز خدا از حالش، خبر نداره
ای صید بی بال و پر
شفیع روز محشر
دخیلک آقا یا، موسی بن جعفر
توی این زندون، دیگه آزاده
بدنش روی، خاک افتاده
هنوز توی غل و زنجیره
رضا براش عزا می گیره
محاله دخترش معصومه، آروم بگیره
درای زندون، وا شد
تو آسمون غوغا شد
شفیع این عالم ها
حاجتش روا شد
ای صید بی بال و پر
شفیع روز محشر
دخیلک آقا یا، موسی بن جعفر
با عزای این غم شیدایی
دل عالم شد عاشورایی
شهیدی که لبش خشکیده
با نیزه ها کفن پوشیده
یه روز میاد تو ی محشر با، سر بریده
جان اباعبدالله
منتقم آل الله
ادرکنی یا مولا
بقیة الله
حسین اباعبدالله
#حاج_محمود_کریمی
#زمینه
#شهادت_امام_کاظم
.
1400120706.mp3
17.86M
#شهادت_امام_کاظم
#زمینه
حاج محمدرضا طاهری🎤
شاعر و نغمه پرداز :
#محمد_جواد_صادقی
#یوسف_زندیه
دوباره امشب توی روضه، کبوتر قلبم عازمه
مقصد این دل شکستم،حرم امام کاظمه
دلداری، کار تو و
دل بستن، کار منه
عشقت آب و گل من
عادت کرده دل من
به تو رو بزنه
یاد تو دوای، دلتنگی نوکر
می خونم شب و روز، با این حال مضطر
یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر
"یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر"
-------
برا غمای تو محاله،چشای ما بارونی نشه
سخته یکی تو شهر غربت،تو بی کسی زندونی بشه
این غصه، کشته من و
زندون که جای تو نیست
توو اوج شکنجه ها
جز ذکر خدا خدا
رو لبای تو نیست
وای از روضههای، این زندون آخر
زخم تازیونه، آزار مکرر
یا باب الحوائج، یا موسی ابن جعفر
"یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر"
-------
به یاد روضه ی مدینه، غم تو بی اندازه میشد
تا بی هوا کتک میخوردی، غصه ی دلت تازه میشد
گریون، مادرتی
وقتی که با حسنش ...
میرفتن تو کوچه ها
نامردای بی حیا
بی هوا زدنش
سیلی خورده زهرا، دور از چشم حیدر
با صورت زمین خورد، بین کوچه مادر
یا باب الحوائج، یا موسی ابن جعفر
"یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر"
#اجرا_شده_از_کانال_کانون_نغمه_پردازی_خوشدل
.
#زمینه
#شهادت_امام_کاظم
#امام_کاظم_زمینه
بازم نشستم واسه مرگم دعاکردم
با تازیونه ای خدا روزم رو وا کردم
لحظه اخره که چشم به رامو
منتظر رسیدن رضامو
منتظرم بالا سرم بیادُ
وا کنه زنجیرای دور پامو
خدا الهی برا کسی نیاره
ولی منو می ذارن روی یه تخته پاره
………
تو این سیاچال هیچکی نیست دورو برم باشه
قسمت نشد معصومه هم بالا سرم باشه
زمزمه لبام ولی همینه
خداروشکر نیومد از مدینه
هرچی باشه نمی تونه یه دختر
تن باباش و روی خاک ببینه
ولی تو صحرا یه روزی دید یه دختر
تن باباشو رو خاک اونم پاره و بی سر
….
وقتی که می بینم رد زخم و کبودی رو
یا وقتی می بینم نگهبان یهودی رو
یادم می یادازکوچه های شامو
ملأعام و بام و ازدهامو
کنار اون سرای روی نیزه
بزم شراب می بردن عمه هامو
یه نامسلمون می بست دست ربابو
کنار طشت می اورد همش ظرف شرابو
#علی_زمانیان ✍
👇
.
#شهادت_امام_کاظم
#امام_کاظم_زمزمه
طور مناجاتم شده قعر سیاچال
طائرم و کنج قفس زدم پر و بال
خلصنی یارب ، بی کسم ای وای ای وای
رها کن از این قفسم ای وای ای وای
بالا نمیاد نفسم ای وای ای وای
واویلتا واویلتا ای وای ای وای
پا تا سرم شده کبود و زخمی یارب
این سندی شاهک نداره رحمی یارب
کارش اذیت کردنه ای وای ای وای
کاش منو تنها بزنه ای وای ای وای
این نانجیب بد دهنه ای وای وای
واویلتا واویلتا ای وای ای وای
تابوت من اگر چه شد یه تخته در
کفن قیمتی برام آوردن آخر
شد خاک صحرا کفن جدم ای وای
عریان شد آخر بدن جدم ای وای
پامال اسبا شد تن جدم ای وای
واویلتا واویلتا ای وای ای وای
#علی_سلطانی ✍
#زمزمه_امام_کاظم
👇
.
#شهادت_امام_کاظم
#امام_کاظم
#نوحه
غبارم و فتاده ام به پایش
هوائیم چو ذره در هوایش
خدا نگیرد از دلم ولایش
من و ولای، موسی بن جعفر
منم گدای موسی بن جعفر
فدای نغمه های یارب او
فدای سجده های هرشب او
فدای غربت و غم و تب او
سرم فدای موسی بن جعفر
منم گدای موسی بن جعفر
شنیده ام ز غصه او فسرده
پای ورا زنجیرها فشرده
شنیده ام که تازیانه خورده
دل و عزای موسی بن جعفر
منم گدای موسی بن جعفر
سوده شده چرا تنش خدایا
فدای زخم گردنش خدایا
به روی شانه بردنش خدایا
نبود سزای، موسی بن جعفر
منم گدای موسی بن جعفر
#سید_هاشم_وفایی✍
👇
.
#شهادت_امام_کاظم
در دل تاریک زندان مثل شمع روشنم
لحظه لحظه، قطره قطره، آب گردیده تنم
بس که لاغر گشته ام چون می گذارم سر به خاک
خصم پندارد که این من نیستم پیراهنم
در سیه چال بلا با دوست خلوت کرده ام
این نماز، این حال خوش، این اشگ دامن دامنم
هر که زندانی شود باید ملاقاتش روند
این که ممنوع الملاقات است در زندان، منم
قاتل دل سنگ می خندد به اشگ دیده ام
حلقه ی زنجیر می گرید به زخم گردنم
بس که جسمم آب گشته مثل شمع سوخته
محو گشته جای نقش تازیانه بر تنم
روزه دارم، وقت افطار است و گویی قاتلم
کرده با خرمای زهر آلوده قصد کُشتنم
گاه گاه از ساق پای من خون می چکد
بس که پا ساییده گشته بین کند و آهنم
دوستان! از گریه ی من حبس هم آمد به تنگ
با وجود آنکه خندیدم به روی دشمنم
یاد از جسم من و از تخته در می کند
هر که گردد زائر و آید کنار مدفنم
یابن زهرا «میثم» استم با تولاّی شما
گر به دوزخ هم روم از هُرم آتش ایمنم
#استاد_سازگار ✍
................
#سفره_موسی_بن_جعفر
خوب جایی آمدی ، اینجا گره وا می کنند
بر در این خانه هر غم را مداوا می کنند
حرف هایت را نگفته ، چاره سازی می کنند
بچه های فاطمه ، بنده نوازی می کنند
سفره ی موسی بن جعفر ، نان ما را میدهد
چون برات کاظمین و کربلا را می دهد
شهره بر باب الحوائج در میان مردم است
جلوه های نور آقا در خراسان و قم است
هر که آمد می رود با دست پر از خانه اش
جان به آن صحن و سرایی که همه دیوانه اش
احترام هفتمین نور امامت ، لازم است
ثروت ما شیعیان ، حبِ امام کاظم است
می شود با لطف مولا هر دعایی مستجاب
کنج صحن آینه یا کنج صحن انقلاب
#مرتضی_عابدینی ✍
...................
.
نیتی داری اگر سربسته در سر ، نذر کن
در بساطت هرچه شد با خود بیاور ، نذر کن
دست خالی پیش ارباب کرم رفتن خطاست
شاعری؟ باشد ، مداد و چند دفتر نذر کن
می روی مشهد دل از بند زمینی ها بکن
آسمانی باش ، گاهی هم کبوتر نذر کن
هرکجا کارت به مشکل خورد اهل روضه باش
بعد هم یک سفره ی موسی بن جعفر نذر کن
ده برابر ده برابر عشق جبران می کند
بر در این خانه سائل ! ده برابر نذر کن
مادرم را که خدا رحمت کند ، در کاظمین
گفت : مادر ، حاجتی داری؟ بر این در نذر کن
#محسن_ناصحی ۱۴۰۲✍
#مناجات_با_امام_کاظم_علیه_السلام
#شهادت_امام_کاظم علیه_السلام
#مرثیه #امام_کاظم_علیه_السلام
.
مادربزرگم خانهای از جنس باور داشت
آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت
کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود
گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت
از بیت های بوستانش معرفت میریخت
بر شاخهی سبز گلستانش کبوتر داشت
بوی خوش گلهای قالی بس که میپیچید
چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت
حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد
حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت
آن خانهای که ابرها همسایهاش بودند
از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت
از پنجره همدست باران میشدم هر بار
بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت
قطعا ملائک استجابت را میآوردند
وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت
مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام
هر روز ختم چارقل را با سماور داشت
همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند
روزی که نذر سفرهی موسی بن جعفر(ع) داشت
صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس میزد
قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت
میگفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود
سجادهای در کنج زندانی محقر داشت
با اشکهایش پایه های عرش میلرزید
در سجدهی نیمه شب خود صبح محشر داشت
با یک اشاره خیر و شر را جابجا میکرد
آنقدر که بدکاره دست از کار خود برداشت
هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد
مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت
زنجیرها حتی دخیل دست او بودند
باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت
مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید
بغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت
مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند
ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت
آن روزهداری که طعام سفره اش غم بود
آن روضهداری که همیشه ذکر مادر داشت
بر شانهی شب پیکر خورشید را بردند
تقدیر روی شانههایش در و گوهر داشت
پای گریز روضه خوان تا کربلا میرفت
میگفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت
از بوریا و نعل تازه زود رد میشد
از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت
صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس میزد
قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت
گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود
باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت
#احمد_ایرانی_نسب
.