Mohammad Ali Karimkhani - Mastan hame Oftade (320).mp3
9.11M
مستان؛ همه افتاده و ساقی نمانده ●♪♫
یک گل برای باغبان؛ باقی نمانده
شب دوم محرم
حلقه اتصال: امام شناسی حضرت زینب
یکی از کسانی که خوب امام زمانش رو شناخت و تا پای جان از او دفاع کرد و ثابت قدم باقی ماند حضرت زینب سلام الله علیها بود.
سخنرانیها و خطبههای ایشان در جریان اسارت در مجلس ابن زیاد و یزید علیهما اللعنه گواه عمق علم و ایمان و بصیرت ایشان است.
حضرت زینب سلام الله علیها کسی است که یزید ملعون پس از واقعه شام در شأن ایشان میگوید: ان هولاء ورثوا العلم والفصاحه
روز دوم محرم که روز ورود کاروان سیدالشهدا به کربلاست رسمه که در این روز روضه حضرت زینب سلام الله علیها خوانده میشود
وقتی کاروان سیدالشهدا تو این روز به کربلا رسیدند مرکب سیدالشهدا از حرکت ایستاد.
امام به زهیر فرمودند اینجا کجاست؟
ظهیر گفت: طف، قازریه و...
امام فرمود نام دیگری هم دارد؟
ظهیر گفت یکی دیگر از نامهای این سرزمین کربلاست
همین که گفت کربلا آقا فرمود: اعوذ بالله من الکرب و البلاء
پناه به خدا از سرزمین کربلا
بعد آقا دستور دادن علویات خصوصاً حضرت زینب رو با یک اجلالی از محملها پیاده کردند.
حتی در برخی از کتب تاریخی نقل شده خود ابی عبدالله آمدند و برای ایشان رکاب گرفتند تا از محمل پیاده بشوند.
_______________
السلام علیک یا زینب یا بنت سید الانبیا ء
السلام علیک یا بنت صاحب الحوض و اللوا ء
السلام علیک یا بنت فاطمه الزهرا و خدیجه الکبری
_______________
کاروانی پر از ستاره و نور
کاروانی پر از عزیز خدا
کاروانی رسیده از مکه
کاروانی رسیده از بالا
کاروانی پر است از حیدر
کاروانی پر است از زهرا
کاروانی به سمت آزادی
کاروانی که دور از غمها
می نهند عرشیان قدم به قدم
پا به روی زمین کرب و بلا
سمت یک محملی چه با عجله
میروند این عشیره طاها
محملی پر ز نور زهرایی
روی آن شاه بانوی کبری
دور تا دور او بنی هاشم
پای او روی زانوی سقا
پا به روی زمین همین که گذاشت
دل او را گرفت این صحرا
او که میداند عاقبت باید
« هستیش » را به جای بگذارد.
______________
نمایه: « هستی زینب»
خیلی حضرت زینب وابسته به ابی عبدالله بود.
حتی یکی از شرایط ازدواجش با عبدالله این بود فرمود عبدالله: حسینم یه سفری داره من باید همراهش باشم.
تا اینکه شد روز دوم محرم، وقتی به ابی عبدالله گفتن رسیدیم کربلا، فرمود: « اعوذ بالله من الکرب و البلاء
ههنا منتخب رکابنا و مقتل رجالنا و مسفک دمائنا»
اینجا مردم هامون رو میکشن، خونهامون رو زمین میریزن
زینب شنید این جمله رو عرض کرد:
یا اخی هذا کلام من ایقن بالقتل
حسین جان این حرف کسیه که دیگه امیدی نداره میدونه که میمیره
چطور دلت میاد به زینب این خبر رو بدیم؟؟
من میخوام عرض کنم بی بی جان خبر شهادت برادر به همت ریخت
دلها بسوزه برات عصر روز عاشورا
اومد تو گودی قتلگاه، یه نگاه بندازه
«أ أنت اخی و ابن ٱمی»
حسین جان خودتی؟؟؟ آروم دل زینب خواهر بمیره برات. چیکار کردن باهات؟
__
غمی بزرگ در دلم، مرا عذاب میدهد
&
تو را صدات میزنم، سنان جواب میدهد
_______________
رحم الله من نادی وا حسیناه
یا حسین
______________
دشمنت کشت ولی نور تو....
#فیش_روز دوم_ محرم
#ورودیه
#باتشکر از حجت الاسلام محمد حسین قنبری
🌐@dorenabhydar
بسم الله الرحمن الرحیم
روز دوم محرم سالروز روز ورود امام ویاران باوفایش به کربلاست با ورود امام به کربلا خاک کربلا عظمت گرفت. و بهتر است بگویم عظمت خاک کربلا از امام حسین است، چون هرکس به امام حسین علیه السلام منتصب بشه امام حسین علیه السلام جبران می کنه.
زمین کربلا منتصب به آقا شد ، شفا می دهد،
بهترین خاک روی زمین شد حتی از مکه عظمتش بالاتر شده،
اولین مکانی است که خدا به او نگاه می کند در عرفه و شبهای مناسبتی.
بهترین تربت برای سجده است.
🔰تو هم بیا به آقا منتصب بشو.
داستانی را نقل کنم کتاب متعالی السبطین.
در شهر بصره تاجری بود که هرساله در خانه خود برای ابا عبدالله الحسین علیه السلام روضه میگرفت و خیمه عزا برپا میکرد. وهمه روضه خوانان را دعوت می کرد.
یک سال این تاجر ورشکست شد. همه اموالش رو از دست داد.
اما همسر وفاداری داره ، گفت مرد با کمک هم چرخ زندگی رو می چرخانیم.
مرد گفت غصه من برای این اموال نیست.
غصه من به خاطر این توفیقیه که از دست دادیم.
کدوم توفیق؟ مجلس ابا عبدالله.
زن گفت مرد غصه نخور، ۱۸ ساله برای همچین روزی پس انداز کردم. یه پسر بزرگ کردم ببرش بازار برده فروشان بفروش پولشو خرج مجلس امام حسین علیه السلام کنیم.
عجب مادر فهمیده ای ( بابی انت و امی یا ابا عبدالله)
سر پسر را تراشید آورد بازار برده فروشان هرچه داد میزنه کسی این برده رو نمی خره
به پسرش گفت نمیگی پسر منی. حرفی نمی زنی
غروب شد کسی نخرید
ناگهان دید مردی اومد سوار بر اسب ، این جوان را با قیمت مناسبی خرید.
مرد هم تو راه وسایل مورد نیاز مراسم رو جور کرد.
اومد خانه، زن و مرد گریان و ناراحت از دست دادن فرزند، ناگهان دیدن درخانه به صدا در آمد.
مرد دید پسرش برگشته، ( نکنه فرار کرده باشه ...) پسر گفت تا شما رفتین اون آقا گفت دلت می خواد برگردی به خانه؟
گفتم بله .
منو تا اینجا آورد.
و گفت برو به پدر و مادرت بگو حسین ارادت شما را قبول کرد اینم بهخاطر ارادت شما.
🔰مگه میشه ارباب جبران نکنه.
بیا امشب ماهم وصل به ابی عبدالله بشیم با دلمون روانه حرم بشیم.
برو یه گوشه از کربلا بشین.
بگو.
🌺السلام علی ساکن کربلا.
🌺السلام علی من جعل الله الشفاء فی تربته
♦️شعر سبک دار.
یه کنج از حرم بهم جا بده
دلم تنگته خدا شاهده
هوای حرم هوای بهشت
ببر کربلا به جای بهشت
نگاه بکن پناه به این پرچم آوردم
بدی و خوبی آقا درهم آوردم
خودت یه کاری کن برام من کم آوردم
آقا حسین … آقا حسین
بمیرم برات نه اینم کمه
تو فرق میکنی حسین با همه
واسم مادرت دعا میکنه
به من خاکتم وفا میکنه
قسم به تربتت خسته دردم
چقدر با مهر تربتت درد دل کردم
ایندفعه کربلا بیام برنمیگردم.
♦️حالا برو کربلا می خوام برات روضه بخونم
🔰دوباره عطر محبت وزید بسم الله
دوباره ماه محرم رسید بسم الله
سرآمد عاقبت این انتظار یک ساله
به اذن حضرت شاه شهید بسم الله
اگر که آمده ای روسیاه و شرمنده
میان روضه شوی رو سفید، بسم الله
به اشک، دیدهٔ مهدی ندیده را تر کن
اگر که آمده ای با امید بسم الله
بیا که روضه مجال دوباره نو شدن است
عزیز فاطمه درهم خرید بسم الله
رسید قافله عاشقان به کرب و بلا
پر از ستاره و سرو رشید بسم الله
همین که خواند به لب آیه های استرجاع
صدای گریه گل را شنید بسم الله
ندیده عالم از این داغ، داغ سنگین تر
نگفت، آنکه سرش را برید، بسم الله
♦️مثل یه چنین روزی ابی عبدالله به کربلا میرسه.
نقله از ابن عباس که وقتی امیر المومنین از این سرزمین گذر کردند داستان حضرت عیسی رو نقل کردند، که در این سرزمین خبر شهادت ابی عبدالله علیهالسلام را شنید و گریه کرد و بعد «ثم بکی بکاء طویلاً و بکینا معه حتی سقط لوجهه و غشی علیه طویلاً ثم افاقت».
حالا یه چنین روزی ارباب ما رسید کربلا بین ما رسمه هرکس میره کربلا و بر می گرده چاووش می خوانند.
رسید بلاخره قافله کنار فرات
سلامتی حسین و قبیله اش صلوات
آماده ای
♦️چاووش محرم
ادامه #فیش_شب_دوم_ورودیه
♦️چاووش محرم
چه کربلا ست که آدم به هوش می آید
هنوز ناله زینب به گوش می آید
چه کربلاست کز آن بوی سیب می آید
صدای ناله ی مردی غریب می آید
چه کربلاست کز او بوی مشک می آید
هنوز ناله زلب های خشک می آید
چه کربلاست که بوی گلاب می آید
صدای گریه طفل رباب می آید
چه کربلاست که بوی عبیر می آید
صدای کودک نا خورده شیر می آید
چه کربلاست که بانگ صفیر می آید
هنوز ناله طفل صغیر می آید
چه کربلاست از آن ناله ی رباب آید
صدای ناله لالایی علی بخواب آید
جواب طفلک ششماه داده شد باتیر
عد و به تیر جفا داده بود اورا شیر
چرا نگفته کسی آب مهر مادر اوست
برای چیست که عطشان علی اصغر اوست
چه کربلاست که سقای آن شده بیدست
عدو زکینه سرش با عمود کین بشکست
چه کربلاست که آبش به قیمت جان است
به گوش جان همه جا ناله های طفلان است
مگر به کرببلا آب قیمت جان است
چرا نگفته کسی این حسین مهمان است
چرا به تشنه لبان هیچ کس جواب نداد
به کام تشنه شان یک دو جرعه آب نداد
چه کربلاست علی اکبر اربا اربا شد
شهید کینه به پیش دو چشم بابا شد
چه کربلاست که چون نام کربلا ببرند
فلک به ناله ملک در خروش می آید
♦️کاروان به جایی رسید دیگه اسب ابی عبدالله از حرکت ایستاد.
چندتا اسب عوض کردند دیدن اسب ها حرکت نمی کنند.
پرسید از نام این سرزمین. گفتند غاضریه، نینوا، شاطئ الفرات.
آیا نام دیگه ای هم داره؟
گفتن کربلا
ابی عبد فرمودند:
اعوذ بالله من الکرب والبلاء.
حضرت زینب فرمود برادر بیا برگردیم.
اینجا بوی غربت میده
انگار خاطرات زینب از تمام اشکها و گفته های پیامبر زنده شد.
فهمید اینجا مسیر جدائیه.
اما عرضه بداریم بی بی جان امروز یه هول و ولایی به دلتون افتاد اما یه ساعتی هم میرسه از اون چیزی که می ترسیدی سرتون میاد.
کدوم لحظه
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش برزمین افتاد.
اما زینب رسید.« فَوَجَدَتهُ مکبوباً علی وجهه. وهو جثة بلا راس»
ناله بزن یا حسین.....
#فیش_روزدوم_محرم
#چاووش_محرم
🌐@dorenabhydar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرا رسیدن محرم قشنگ امام حسین عزیز به همه عزیزانم تسلیت 🖤🖤
التماس دعا دارم از همه تون
«#داستان و حکایت نبش قبر حضرت #رقیه سلام الله علیها »
ملا محمدهاشم خراسانی(ره) حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آبگرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه(س) در سال ۱۲۸۰ هجری، را نقل میکند:
جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علمالهدی منتهی میشد و سنّ شریفش بیش از 90 سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیهالسلام را در خواب دید که فرمودند: «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.»
دختر به سيّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟!
سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباسهای پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.
صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.
حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلامالله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.
سیّدابراهیم در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند ،سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند،
هی میگفت: «ای وای بر من.. وای بر من..
به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمیکنم، میترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه میکرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.
وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه میگذاشت. پس از فراغ از نماز برمیداشت و بر زانو مینهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد.
و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید.
دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت.
آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد.
این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:
«فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب»
«آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.»
پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند.
منابع:
1-اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦.
2-منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸.
3-مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸.
تراجم اعلام النساء، جلد ۲، صفحه ۱۰۳.
🌐@dorenabhydar
فیش شب سوم محرم
شب سوم ماه محرم، شبی که منتسب است به دختر سه ساله ابی عبدالله... جناب لنگرودی در کتاب « توسلات یا راه امیدواران» صفحه ۱۶۱ در موردش اینطور مینویسه:
تو حرم حضرت رقیه سلام الله علیها دیدن یک زن فرانسوی، ۲ تا قالیچه نفیس و گران قیمت آورده و داره به آستان مقدس هدیه میکنه.
شرایط اوضاع و احوال این زن نامسلمان فرانسوی باعث شد از او سوال بکنند که چه شد؟ علت این هدیه دادن چیست؟
زن فرانسوی در جواب گفت همانطور که فهمیدید من مسلمان نیستم مسیحیم
مدتی است که به خاطر ماموریتی که داشتم از فرانسه به شام منتقل شدم و در نزدیکی آستان مقدس اقامت دارم.
اولین شب پس از سکونتم، آمدم که استراحت کنم صدای گریه یک دختر بچهای را شنیدم، مدتی گذشت دیدم صدای گریه قطع نمیشه صدای گریه رو دنبال کردم متوجه شدم صدای گریه از سمت حرم حضرت رقیه سلام الله علیها بلند میشه
از مردم در مورد این مکان سوال کردم گفتند دختری از خاندان آخرین پیامبر در این مکان دفن شده است
من تصور کردم این دختر به تازگی از دنیا رفته و شاید به همین علت خانوادهاش بیتابی میکنند ولی به من گفتن او بیش از هزار سال است که از دنیا رفته
زن فرانسوی میگه با این جمله تعجب و شگفتی من بیشتر شد با خودم گفتم صدای گریه از یک طرف، ارادت مردم بعد از هزار سال از طرف دیگر
گذشت و رسید به ایام شهادت این دختر، دیدم مردم از هر طرف عاشقانه میآیند گریه میکنن، نذری میدن متوسل میشوند.
همه اینها باعث شد محبت این دختر به دلم افتاد علاقه زیادی به او پیدا کردم
مدتی گذشت ایام وضع حملم بود و مرا به بیمارستان و زایشگاه منتقل کردند، پس از معاینه گفتند بچهات طبیعی به دنیا نمیاد باید تحت عمل جراحی قرار بگیری. با توجه به شرایطی که داشتم فهمیدم قضیه جدیتر از این حرفاست و احتمال مرگ من زیاده
به گریه افتادم خیلی ناراحت بودم، مسیحی بودم ولی به ذهنم اومد که به این دختر سه ساله توسل کنم تو همون وضعیت بالای تخت بیمارستان دستم رو به سمت حرم این سه ساله دراز کردم گفتم خدایا به حق این دختر سه ساله که تو بچگی اسیرش کردن و در فراق پدرش جون داد، منو نجاتم بده، بعد شروع کردم با این دختر بچه صحبت کردن گفتم: شنیدم تو خرابه جون دادی، اگر کمکم کنی دو تا قالیچه برات هدیه میارم
لحظاتی نگذشت دیدم بچه خودش طبیعی دنیا آمد و نیازی به عمل جراحی نشد الان اومدم به عهدم وفا کنم
♦️امروز روز نازدانه ابی عبدالله است ، اونایی که مریض دارید، گرفتارید، امروز روز توسله
مگه میشه رقیه به زن مسیحی نگاه کنه به من و تو توجه نکنه
مگه میشه بچه باباشو نشناسه ، حتی صدای کفش باباشو میشنوه میشناسه، کاری کردن این دختر پدرش رو هم نشناخت
♦️السلام علیک یا سیدتنا رقیه بنت الحسین
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیده
♦️حریم قدس مرا جبرییل، دربان است
مزار کوچک من قبلۀ بزرگان است
اگرچه ابر سیاهیست بر مه رویم
ز اشک دیده مزارم ستارهباران است
ز تازیانه تنم آیهآیه گردیده
چنان که پیکر پاکم شبیه قرآن است
از آن شبی که پدر بهر دیدنم آمد
هنوز دامن ویرانهام گلستان است
من آن صحیفۀ خوانای لیلةالقدرم
که همچو فاطمه قدرم همیشه پنهان است
مگر ظهور کند منتقم وگرنه هنوز
رخم کبود بود، گیسویم پریشان است
الا! هماره بگریید بهر غربت من
که چشم حضرت مهدی هنوز گریان است
به اشک من جگر تازیانه خون میشد
یکی نگفت که این دخترک مسلمان است
چهارده صده بگذشته و هنوز مرا
سر بریدۀ بابا به روی دامان است
🔰چقدر دخترا بابایین ، چند روزه پدر رو ندیده دلتنگ بابا ست حالا قراره بابا رو ببینه.
سر آوردن گذاشتن جلوش، سر بغل کرد داره هی نازش میکنه.
من الذی ایتمنی بابایی
دیگه تو آغوش منی بابایی
این همه جا رفتی دلت نیومد
به دخترت سر بزنی بابایی
مرحوم شیخ جعفر شوشتری نقل میکنه: سر ابی عبدالله ۴۰ منزل رو طی کرد آخرین منزل بغل این نازدانه بود.
حالا سرو بغل کرده هی نازش میکنه
شایدم اینطور گفته باشه: بابا تا به حال تو منو بغل میکردی، حالا من تورو
اونقدر با این دستهای کوچیکش سر ابی عبدالله رو ناز کرد.
روانشناسان دیدن صحنه های دلخراش را برای کودکان ممنوع می کنند چون اثراتی در بزرگی دارد
لذا وقتی سر رو دید گفت: «یا ابتا لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیا»
نگاش چون که به رگهای نامرتب خورد
نکرد شکوه و پوشاند زخم آبله را
یه وقت دیدن دیگه صدایی نمیاد اومدن جلو یک دفعه ببینن سر یه طرف، نازدانه یه طرف.
یاد همه شهدا مخصوصا شهدای مدافع حرم.
دختر شهید مدافع حرم «عباس عبداللهی»
«من نمی گویم پدرم شهید نمی شد، ولی برای من الان زمان خوبی نبود که پدر نداشته باشم.»
دختر اگر یتیم شود پیر می شود
از زندگی بدون پدر سیر می شود
هم سن وسالها همه او را نشان دهند
دل نازک است دختر و دلگیر می شود.
♦️ناله بزن یا حسین...
گر دخترکی پیش پدر ناز کند
گره کرببلای همه را باز کند
#فیش_روضه_شب_سوم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
🌐@dorenabhydar
3.11M
صوت فیش آموزشی روضه شب سوم حضرت رقیه سلام الله علیها
شماره 1🌺👆👆👆🌺
نقل نکته با قابلیت گریز
موقع رفتن شهید سید مصطفی صادقی اهل تهران، دو دخترش پاهایش را گرفتند
-در فیلم هست- یکی از دخترها می گوید: بابا قول بده شهید نشوی و زود برگردی. سیدمصطفی گفت: قول نمی دهم ولی سعی می کنم. زینب! اگر شهید هم شدم؛ افتخار کن. بعد از شهادتش در مصاحبه می گفت: من افتخار می کنم دختر شهیدم.
اینهمه شهید دیدید. اینهمه دختر شهید دیدید.تا حالا شنیدید کسی به آنها جسارت کند؟! تا حالا شنیدید کنار بدن پدر شهیدش به دخترش جسارت کنن؟
شهید مدافع حرم سیدمصطفی صادقی
اهل تهران
https://www.aparat.com/v/iTZXG
🌐@dorenabhydar