رهبر معظم انقلاب صبح امروز در دیدار با دستاندرکاران مراسم سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی و خانواده شهید سلیمانی:
🔸تشییع میلیونی و فراموشنشدنی شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس در عراق و ایران و مراسمهای بزرگداشت این دو شهید، ژنرالهای جنگ نرم استکبار را متحیر کرد و اولین سیلی سخت به آمریکاییها بود.
🔸 اما سیلی سختتر عبارت است از غلبه نرمافزاری بر هیمنه پوچ استکبار که نیازمند همت جوانان انقلابی و نخبگان مؤمن ما است و همچنین اخراج آمریکاییها از منطقه که همت ملتها و سیاستهای مقاومت را میطلبد.
🔸البته این سیلی سخت غیر از انتقام است زیرا آمران و قاتلان سردار سلیمانی باید انتقام پس دهند و این انتقام در هر زمانی که ممکن باشد قطعی است، اگرچه به گفته آن عزیز، کفش پای سلیمانی بر سر قاتل او شرف دارد. ۹۹/۹/۲۶
#سخن_رهبری
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌷گزیده ای از بیانات رهبر معظم انقلاب صبح امروز در دیدار با دستاندرکاران مراسم سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی و خانواده شهید سلیمانی:
🔸 علت آنکه شهید سلیمانی قهرمان ملت ایران شد و قشرهای مختلف مردم (حتی آنهایی که تصور نمیرفت) او را تکریم و به او ابراز احساسات کردند، این بود که شهید سلیمانی تبلور ارزشهای فرهنگی ایران و ایرانی بود.
🔸شجاعت و روحیه مقاومت از خصلتهای ایرانی است و زبونی و انفعال ضد روحیه ملی است، بنابراین آنهایی که ادعای ملیت میکنند اما زبونی نشان میدهند، دچار تناقض هستند.
🔸درایت، تیزهوشی، فداکاری و نوعدوستی از دیگر ویژگیهای شهید سلیمانی بود. آن شهید والامقام همچنین اهل معنویت، اخلاص و آخرت بود و هیچگاه اهل تظاهر نبود.
🔸شهید سلیمانی از طرف دیگر به قهرمان امت اسلامی نیز تبدیل شد زیرا تلاشها، روحیات و شهادت آن عزیز، «اسم رمز برانگیختگی و بسیج مقاومت در دنیای اسلام» است و در هر نقطه جهان اسلام که بنای مقاومت در مقابل استکبار وجود داشته باشد، اسم رمز شان «شهید سلیمانی» است. شهید سلیمانی نرم افزار مقاومت و الگوی مبارزه را در میان ملتهای اسلامی رایج کرد.
🔸با توجه به اینکه آن شهید همواره مردمی بود، برای بزرگداشت او نیز باید از ظرفیتهای مردمی و تلاشهای فرهنگی و مبتکرانه استفاده شود.
🔸رئیسجمهور آمریکا گفت ۷ تریلیون دلار در منطقه هزینه کردیم اما چیزی به دست نیاوردیم و در نهایت هم مجبور شد در تاریکی شب و برای چند ساعت به یک پایگاه نظامی برود. همه دنیا اذعان دارند که آمریکا به اهداف خود در سوریه و بویژه در عراق نرسیده است. قهرمان این کار بزرگ، سردار سلیمانی است که در زمان حیات او، انجام شد.
🔸باید در همه عرصهها از جمله اقتصاد، علم و فناوری و دفاعی قوی شویم چون تا قوی نشویم دشمنان از طمع، تعرض و تجاوز دست بر نخواهند داشت.
🔸توصیه قطعی من این است که به دشمن اعتماد نکنید. برای رفع مشکلات مردم و درست شدن آینده کشور به وعدههای این و آن اعتماد نکنید، زیرااینها وعدههای خوبان نیست بلکه وعدههای اشرار است، ضمن آنکه دشمنیها را نیز نباید از یاد ببرید.
🔸دیدید که آمریکای ترامپ و آمریکای اوباما با شما چه کرد. دشمنیها فقط مخصوص آمریکای ترامپ نیست که با رفتن آن تمام شود، آمریکای اوباما نیز با شما و ملت ایران بدی کرد. سه کشور اروپایی نیز نهایت بدعملی، لئامت، دورویی و نفاق را از خود نشان دادند.
🔸مسئولان نباید این اتحاد و همصدایی مردم را از بین ببرند و ملت را تکهتکه کنند، بلکه باید هر سه قوه بویژه رؤسای آنها با همافزایی و همکاری، اتحاد ملی را روز بهروز تقویت کنند.
🔸رفع تحریم به دست دشمن است اما خنثیسازی آن به دست خودمان است. بنابراین باید بیش از آنکه به فکر رفع تحریم باشیم بر خنثی کردن آن تمرکز کنیم. البته نمیگوییم دنبال رفع تحریم نباشیم، چرا که اگر بتوان تحریم را رفع کرد، حتی یک ساعت هم نباید تأخیر کنیم، اگرچه اکنون چهار سال است که تأخیر شده و از سال ۹۵ که بنا بود همه تحریمها یکباره برداشته شود، تا امروز نه تنها تحریمها برداشته نشد بلکه زیادتر هم شد.
🔸اگر بتوان با روش درست، عاقلانه، ایرانی- اسلامی و عزتمندانه تحریمها را برطرف کرد باید این کار را انجام داد اما تمرکز عمده باید بر خنثیسازی تحریمها باشد که ابتکار آن به دست شما است. من از مسئولین کشور حمایت میکنم به شرطی که به اهداف ملت پایبند باشند. ۹۹/۹/۲۶
#سخن_رهبری
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ #رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_سی_و_دوم نگاهش چرخید توی صورتم باچشمهای بیش از حد بازش: _شوخی
❀
#رمان
#عشق_با_طعم_سادگی
#پارت_سی_و_سوم
لبخندی زد گرم گرم،مثل گرمی آفتاب اول بهار که کنار نسیم سردو خنک لذت داشت وجودم و گرم کرد!
_بریم توی خونه،هوا سرده!
بلندشد و من خاک پشت شلوارش رو تکوندم. نزاشت ادامه بدم و دستم رو گرفت و کشید تا بلندشم و قفل کرد انگشتهاش رو بین انگشتهام.
امشب انگاری شب برآورده شدن آرزوهای من بود!
_خلوت کردین ؟
هم زمان با هم به در ورودی نگاه کردیم و امیرمحمدی که با امیرسام بغلش و نفیسه کنارش آماده رفتن بودن:
_دارین میرین داداش؟
امیرمحمد نگاه از روی دستهای گره کرده ما گرفت:
_آره فقط اومده بودیم مامان بزرگ وبابابزرگ رو ببینیم شام خونه بابای نفیسه دعوتیم!
نگاه نفیسه به من اصلا مثل سرشبی نبود انگاری زیادی دلخور بود به جای من! این اولین دیدار رسمیمون بود بعد از جلسه عقدکنون،عجب جاری بازیی شده بود امشب!
چند قدم نزدیکتر اومدن که لبخندی به صورت نفیسه زدم،عادت نداشتم به دلخوربودن و دلخوری!
_کاش میموندین برای شام؟ سلام به مامان بابا برسونین.
یک تای ابروش از روی تعجب بالا رفت لابد انتظاراخم داشت از من:
_ ان شاالله یک فرصت دیگه،چشم بزرگیتون رو.
بازم لبخند زدم و گونه سرخ و سفید امیرسام رو بوسیدم:
_خداحافظ خوشگل خاله!
امیر محمد به لحن بچگانه و لوسم با امیرسام خندید و با یک خداحافظی از ما دور شدن و نگاه ما هم بدرقه اشون کرد!
انگشتهام آروم با انگشتهای امیرعلی فشرده شد:
_دلت بزرگه !
با پرسش چرخیدم به سمت صورتش تا منظورش رو بفهمم!
انگشت سردش نوازشگونه کشیده شد پشت دستم:
_باهمه دلخوریت از حرفهایی که شنیده بودی، نزاشتی ناراحت بره با اینکه حق باتوبودو بی احترامی نکرده بودی!
از تعریفش غرق خوشی شدم و با یک نفس عمیق بلند نگاهم رو دوختم به آسمون سیاه و توی دلم گفتم خدایا به خاطر کدوم خوبی اینجوری پاداشم دادی امشب! شکرت!
_ بیزارم از کینه هایی که بی خودی رشد می کنن و ریشه میدووندن و همه احساس قلبت رو می خشکونن، وقتی که میشه راحت از خیلی چیزا گذشت کرد.
لبخندی زدو دوباره انگشتهام بین دستش فشرده شد:
_دستهات یخ زده بریم تو خونه!
با ورودمون به هال آروم دستهامون از هم جدا شد، متوجه چشم و ابرو اومدن عطیه شدم که طبق معمول نگاهش زودتر از همه، ما رو نشونه رفته بود به خصوص دستهامون رو !
ادامه دارد...
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ #رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_سی_و_سوم لبخندی زد گرم گرم،مثل گرمی آفتاب اول بهار که کنار نسی
❀
#رمان
#عشق_با_طعم_سادگی
#پارت_سی_و_چهارم
کنارش روی زمین نشستم و زانوهام رو بغل کردم انگار تازه متوجه سرمای بدنم میشدم واقعا حوالی لحظه هایی که امیرعلی بود همیشه هوا گرم بود و مطلوب، به خصوص که امشب حسابی هم گرمت می کرد لبخندها و نگاهی که داشت تغییر می کرد!
لرزش نامحسوسی کردم از این تغییر دمای یکهویی، هوای سرد بیرون و گرمای زیاد خونه!
_حقته، آخه حیاطم جای کنفرانس گذاشتنه؟
دستهام رو به هم کشیدم،دست راستم که اسیر دست امیرعلی بودحسابی گرم بود:
_چی میگی تو عطیه؟
چشمکی زدو بامزه گفت:
_میبینم جاری جونت حسابی رفته بود رو اعصابت؟
چشمهام و ریز کردم:
_ تو از کجا فهمیدی؟
نیشخندی زد:
_از لبخندهای ژکوند نفیسه وصورت آتیشی تو ! چیه درباره اشتباه تو که به امیرعلی جواب مثبت دادی صحبت می کرد؟
چشمهام گرد شد که خندید:
_ اونجوری نکن چشمهات رو، قبل اینکه بیایم خواستگاریت این شازده خانوم به مامان گفته بود بی خودی نیایم خواستگاری، عمرا دایی یک یکدونه دخترش رو به ما بده!
باور نمی کردم نفیسه این حرفها رو به عمه گفته باشه بازم حرص خوردم و پوف بلندی کشیدم.
_دخترخانوما میاین کمک؟
به عمه که توی چهارچوب در با سفره واستاده بود نگاه کردم و بلند شدم رفتم نزدیک، و بی هوا صورتش رو بوسیدم:
_چرا که نه!
مامان باسینی پر از کاسه های ترشی نزدیک شد و به اینکار بچگانه ام که عمه رو هم به خنده ای با خوشحالی انداخته بود خندید،بی هوا صورت مامان رو هم بوسیدم که عطیه تنه ای به من زد:
_همچین بدم میاد از این دخترهای لوس خودشیرین.
دهنش رو جمع کرد و بلند گفت:
_ مامان بزرگ بیاین ببوسمتون تا این محیا جای من و تو قلب همه اشغال نکرده.
من هم همراه مامان و عمه خندیدم و دور از چشم مامان که همیشه اماده به خدمت بود برای دادن درس اخلاق و توبیخم کنه برای رفتارهای بچگانه!
برای عطیه شکلکی درآوردم ولب زدم:
_حسود،هرگز نیاسود!
البته از شکلکهای مسخره عطیه هم بی نصیب نموندم.
****
با بوق دوم صدای امیرعلی تو گوشی پیچید و اینبار اون زودتر سلا کرد:
_سلام محیا خوبی؟ چیزی شده؟
از تو آینه به قیافه پنچرم نگاه کردم:
_سلام،حتما باید چیزی شده باشه من به آقامون زنگ بزنم!
صدای خنده کوتاهش رو شنیدم که حتم دارم به خاطر لحن لوسم بود !
بی مقدمه گفتم:
_ امیرعلی امروز اولین کلاسمه!
_خب به سلامتی،موفق باشی!
لحن گرمش لبخند نشوند روی لبهام:
_استرس دارم؟
_ استرس ؟ چراآخه؟
_از بس دوشب پیش محیط جدید محیط جدید کردی اینجوری شدم دیگه! چیکار داشتی خودم داشتم با خیال اینکه مثل مدرسه است و وقتی معلم میاد همه برپا می کنیم و بایک گروه سرود هماهنگ میگیم به کلاس ما خوش آمدید! میرفتم دانشگاه دیگه !حالا ببین ترس انداختی به جونم!
خندید از ته دل و به شوخی گفت:
_ محیا نکنی این کارو ها بهت می خندن اونجا مبصر ندارین بگه برپا و برجاها ! یک بار تو نگی ها؟!
اینبار من خندیدم:
_خیلی بدجنسی امیرعلی ! حالا شب میای دنبالم؟ کلاسم تا ساعت هشت و نیمه؟
لحنش جدی شد:
_ ماشین ندارم می دونی که!
شیطون گفتم:
_میدونم یعنی نمیشه ماشین عمو احمدو بپیچونی بیای دنبالم !
بازم خندید به شیطنتم ولی آروم:
_باشه ببینم بابا لازم نداشت میام!
ذوق زده گفتم:
_ مرسی امیرعلی عاشقتم!
سکوتش و صدای نفسهاش که معمولی و آروم نبود بهم فهموند بازم سوتی دادم و بی مقدمه ابراز علاقه کردم! اینبار خجالت نکشیدم مگه ابراز علاقه به شوهر هم مقدمه می خواست!
_کار دیگه ای نداری خانومی!؟
لحن مهربون و خانومی گفتنش بی شک نشونه ابراز علاقه بی پروای من بود:
_نه ممنون فقط برام دعا کن راست راستی استرس دارم!
_استرس نداشته باش بی خودی! درسته محیطش با مدرسه فرق داره ولی همون محل یاد گرفتن و علم آموزیه، چندتا صلوات بفرست آروم میشی!
بی اختیار صلوات فرستادم زیر لب به همراه وعجل فرجهمی که هیچ وقت جا نمی انداختمش بعد از صلوات.
راست می گفت عجیب این ذکر آرامش میپاشید به روح و قلب آدم!
_ممنون امیرعلی واقعا آروم شدم، ببخشید مزاحمت شدم!
_مزاحم نیستی برو ان شاالله موفق باشی و یک روزی مثل امروز خوشحال باشی از گرفتن مدرکت!
ذوق کردم از این دعای ساده اش که نشون میداد واقعیه و از ته قلب گفته!گاهی حتی باید ساده دعا کرد!
_بازم ممنون و خداحافظ.
_ خداحافظ موفق باشی.
دکمه قطع گوشی رو که لمس کردم و تماس قطع شد،نفس عمیقی کشیدم و گوشی رو به قلبم چسبوندم و باز ذکر صلوات بود که زیرلبی می گفتم!
ادامه دارد...
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀
#اعمال_قبل_از_خواب
⓵قرآنو ختم کنیدباخوندن۳بارسوره توحید
#نبی_اکرم⇪
⓶پیامبرانوشفیعخودتونکنیدباذکریک صلوات⇩
⦅اَللهُمَ صَّلِ عَلےِمُحَمَدوآلِ مُحَمَدوعَجِل فَرَجَهُماَللهُمَ صَلِ عَلےٰجَمیعِ الاَنبیاءوَالمُرسَلین⦆
⓷مومنینروازخودتونراضےنگهداریدباذکر⇩
⦅اَللهُمَ اغْفِرلِلمومنین وَالمومِنات⦆
⓸یهحجوسهعمرهبهجابیاریدباگفتن⇩
⦅سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُالله وَلااِلهَ اِله الله وَاللهُ اَکبر⦆
⓹خوندنهزاررکعتنمازبا³بارگفتنذکر⇩
⦅یَفعَلُ اللهُ مایَشاءُبِقُدرَتِهوَیَحکُمُمایُریدُبِعِزَتِه...⦆
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#دعای_فرج
#قرائت_شبانه
مهدی (عج) جان♥️
خوشا آنان که در #دامت اسیرند
به رخسار دل آرایت😍 بصیرند
مکن❌ از بین ما گلچین که گفتند:
کریمان خوب و بد #باهم پذیرند
#شبت_بخیر_مولای_من
#شب_بخیر_یا_فارس_الحجاز
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
نیایش شبانه ❤️
الها ❣🙏
نورِ محبت را به جانها بتابان ✨
صلح را ، شفا را
برکت و رحمتت را
بر زمین و آدمیانش رزق فرما 🙏
که تو رزاقی و هدایت از آنِ توست❣
الها 🙏
ای نورِ بی نیاز و همیشه حاضر ✨
به نورت ✨
دلهای نیازمند ✨
و تن های غایب را ، روشنی بخش 🙏
آمیـــن یا رَبَّ 🙏
بهترین لحظه زندگی زمانیست ✨
که خدا آرزوی محال و نشدنیات را
برایت برآورده میکند...😇
این لحظه را برایت آرزو میکنم...🙏
شبتون به نور عشق خدا روشن ✨❣
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
1_324271782.mp3
1.78M
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
🌸امام خمینی (ره):
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#مهارت_زندگی ۱
⚜پیامبر(ص) می فرماید: ازدواج محبوب ترین بنا در نزد خداوند تبارک و تعالی است.
ازدواج👩❤️👨 نوعی بناست و بنا یعنی ساختمان و دوام ساختمان🏯 به عوامل زیادی بستگی دارد.
🔶 بنای ازدواج یک بنای دائمی تا روز قیامت است و بعد از قیامت هم آثار آن ادامه دارد.
✨در قرآن کریم از پیوند ازدواج به "میثاق غلیظ" یاد شده است✨
🔷 همهٔ انسانها عاشق💓خودشان هستند که به آن "حب ذات" میگویند، یعنی ذاتاً خود را دوست داریم و بر اساس این حب ذات هر انتخاب و یا هر تصمیمی که میگیریم، میخواهیم خوشبخت بشیم.
⁉️ اما چرا امروزه انسان هوش و تحصیلات🧑🎓 دارد و شب و روز تلاش میکند که به خوشبختی برسد ولی کمتر به خوشبختی میرسد؟!!!
✔️ دو مشکل وجود دارد:
1⃣ نگاه درست و دقیقی نسبت به خودمان نداریم.
اول اینکه با اینکه احساس مان نسبت به خودمان درست است ولی خود را نمی شناسیم. این عدم شناخت صحیح از خود باعث بروز مشکلات زیادی شده است.
2⃣ مهارت های برخورد با خود و دیگران را نداریم.
💢 در بخش زندگی دوچیز لازم داریم:
۱. اطلاعات
۲. مهارت
💡مثلا صرف اطلاعات در مورد کامپیوتر کافی نیست بلکه تکرار و تمرین باعث میشود که به مهارت برسیم.
✔️ دانش عقلی یا همان اطلاعات به تنهایی کافی نیست, بلکه ما نیاز به معرفت داریم یعنی باور و مهارت و توانایی و دارایی. ما علاوه بر دانایی احتیاج به دارایی داریم.
✨خوشبختی ما منوط بر دارایی ماست نه دانایی✨
✔️ دانایی ها ابزار و وسیله هستند.
🔸مشکلات ما در مرحله اول زندگی مربوط به این است که ما اصلا نمی دانیم ارتباط صحیح زناشویی یعنی چه؟! (اطلاعات)
🔹 و در مرحله دوم تمرین های لازم را نداریم و با مشکل روبه رو میشویم.(مهارت)
✔️وقتی مشکل ایجاد می شود مخصوصا در طبقه ی تحصیل📚کرده، غالبا با "تنبلی و بی حوصلگی" برای کسب 'دانش و مهارت' روبه رو میشویم، یعنی مثلا وقت ندارم و از صبح تا شب سر کارم...
⚜ امام علی علیه السلام میفرماید: هیچ حرکتی نیست مگر این که در انجام آن نیاز به "معرفت" داری.
💡دقت کنید حضرت نفرموده اند نیاز به علم داری، فرمودند نیاز به معرفت دارید که همان مهارت است. ما در علم, اطلاعات داریم ولی در معرفت، توانایی.
⚜ قرآن می فرماید: و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا»: خدا شما را از شکم مادرانتان خارج کرد در حالیکه هیچ چیز نمی دانستید.
وقتی شما به دنیا آمدین نه بو، نه مزه و نه رنگ, هیچ چیز را نمی دانستید و بعدها به شما آموختند.
⚜ امام صادق علیه السلام می فرماید: «العامل الا غیر بصیرته کسائر الا غیرطریقه لا تذیده سرعه السر الا بُعدا»؛ کسی که بدون آگاهی میخواهد عمل کند, مثل کسی است که بدون هدف🎯 مسیری را طی کند, هر چقدر سرعت بگیرد از مسیر دورتر می شود.
🔺#استاد_محمد_شجاعی
➖➖➖➖➖➖➖➖
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ 🥀بسَمِاللهِقاصِمالجّبارین🥀 🌱بنامدرهمشڪنندهسرڪشان🌱 سلام به تک تک عزیزان همیشه همراه✋براتون
❀
#دلنوشته_ای_برای_سردار 💔
سردار جان از آسمان چخبر؟؟😔
از دورهمی جمعه شبها کنار حضرت سیدالشهدا چخبر؟؟💔😔
آی علمدار نهضت مقاومت ،تکه تکه شدی و تکه تکه شدنت جگرم را به اتش
کشانده!😔♡
چقدرجایتوخالیست..چقدر حجم نبودنت سنگین است .برایماندعاکن!
بی شک تورو حضرتمادر(س)خریده، پا در میانی کنبرایمان.
دعاکنبزرگمرد
به دعایت سخت محتاجم😭😔
🔻#ارسالیازاعضا🌹
#منتظردلنوشتههایبعدیشماهستیم
@Eeshgh_313
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀
#رهبرانه
آمدےجانمبہقربانتولیکنبےعصا🌱
تاکہباشدخطبطلانبرتمامِیاوهها...
" اللّهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای "
#رهبرم❤️
#مقام_معظم_سروری😍
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
❀
♥️🍃
چند روز دیگـر؛
یکســال
از آنطـور #عاشـقانه
پرکشیدنتان،🕊
از نبودنتان
میگذرد...🍃
[مارابهسختجانیخود
اینگماننبود...💔]
#حاج_قاسم
#سـردار_دلها
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ #رهبرانه آمدےجانمبہقربانتولیکنبےعصا🌱 تاکہباشدخطبطلانبرتمامِیاوهها... " اللّهم احفظ
عصا سلاح کلیم است نی سلاح علی🧡
علی به وقت حوادث، عصا نمیخواهد☝️
{ #مااهلتوایم،هرکهتورادوستنداردبجهنم😏👌}
#سیدعلی😍
#حضرت_آقا ❤️
#امام_خامنه_ای🌺
🌹امام علی(علیه السلام):
آنکه در گناهی بسیار اندیشه کند،
این کار او را به گناه میکشاند.
📙غررالحکم ح۸۵۶۱
#حدیث
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ #تشرفات #کشیکچی_باربر_یار_امام_زمان(عج) قسمت سوم در آن حال، ایشان در برابرم ایستاده ، فرمودند;«
❀
#تشرفات
#کشیکچی_باربر_یار_امام_زمان(عج)
قسمت_چهارم
مشعوف از عنایت مولا و صاحب خویش بودم و دلتنگ از فراق حضرت، اورا جستجو میکردم. پس از پایان مناسک حج در وعده گاه خویش حاضرشدم و درساعت مقرر دوباره هالو را دیدم که به سویم آمد و پس از سلام و مصاحفه، به همان کیفیت قبل ودر مدتی بسیار کوتاه مرا به کربلا برگرداند. عجیب آنکه در تمام این مدت با اینکه با من سخنان نرم و ملایمی داشت، از شدت هیبت و عظمت او جرات سوال کردن پیدا نکردم. موقع خداحافظی در کربلا ، خواستم از مَراحم او در حق خویش تشکر کنم که گفت:« از تو خواسته هایی دارم که امیدوارم هرگاه وقتش رسید برایم انجام دهی» این را گفت و از من جدا شد.
روزها و هفته ها سپری شد. سفر شگفت انگیز و معجزه اسای من به پایان رسید و به اصفهان بازگشتم. مدتی کوتاه به استراحت و دید و بازدید گذشت. اولین روزی که به حجره خود در بازار رفتم ، جمعی از تجار و بازاریان به دیدنم آمدند. در این بین ناگاه هالو، همان شخص با کرامت و والا مقام را دیدم و با همات لباس و کسوتی که در کربلا و مکه دیده بودم. خواستم از جای برخیزم و اورا تعظیم کنم که با اشاره دست مانع شدو از من خواست که سخنی بر زبان نیاورم و رازش را پوشیده نگه دارم. سپس نزد باربرها و کشیکچی ها رفت و با آنها چای خورد و قلیانی کشید. مدتی بعد موقع رفتن نزد من آمد و آهسته گفت:« آن تقاضایی که از تو داشتم این است که روز پنجشنبه دوساعت مانده به ظهربیایی منزل ما تا کارم را به تو بگویم»
آنگاه ادرس منزلش را داد و تاکید کرد که سر ساعتی که گفته بروم نه دیرتر و نه زودتر.
تا پنج شنبه موعود برسد. چن روز فاصله بود که برای من یک عمر گذشت ومن دیگر او را در بازار ندیدم. در تمام این مدت به راز وعده اخر هالو می اندیشیدم و لحظه شماری میکردم تا دیدارمان تازه شود و من از احوال مولا و صاحبمان را جویا شوم. و بالاخرع آن پنجشنبه موعود از راه رسید و آن همان دیروز بود.
صبح با خود گفتم خوب است ساعتی زودتر به ملاقات هالو بروم تا با او درباره مولایمان و راز و رمز ارتباطش با امام زمان گفتگو کنم. به ادرسی که گفته بود رفتم اما اثری از منزل هالو و نشانه هایی که گفته بود نیافتم. ساعتی که وعده کرده بودیم منزلش را یافتم.
میرزا حبیب در حالی که به شدت منقلب شده بود و اشک از دیدگانش جاری بود آه بلندی کشید و با صدایی لرزان ادامه داد:
ادامه دارد...
منبع:ایت الله نهاوندی،عبقری الحسان
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌷 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) :
چشمان خود را [از حرام] فرو گیرید تا عجایب و شگفتی ها ببینید !
📗 بحارالانوار،ج ۱۰۱ ص۴۱
#حدیث
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
مطلع مهر.pdf
5.6M
📕کتاب #مطلع_مهر (راهکارهای جامع و کاربردی برای #انتخاب_همسر)
✍️ تألیف امیرحسین بانکی پور فرد
#ازدواج #انتخاب_همسر #آموزش_قبل_از_ازدواج #PME
@emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❀
#استوری 💔
#شبجمعه
حسینجاانم🌱
ازحالمخودتخبرداری
میدونیچقدردوستدارم...🌱❣
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄