eitaa logo
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
1.7هزار دنبال‌کننده
837 عکس
198 ویدیو
10 فایل
❞ فلسفه، علوم اجتماعی، شعر ❝ « یک نیمه من شعور افلاطون است یک نیمه دیگرم دل مجنون است» • گروه #شعر و هنر ما : https://eitaa.com/joinchat/1530200446C77195466fb 👥 ارتباط: @taha_mojahed https://virasty.com/Taha_mojahed
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 به جای ترجمه ضعیف متون غربی، برای جامعه ایران باید "تفلسف" کرد. 📝 یادداشتی از ◾فلسفه در دوران جدید دانش فرهیخته‌ای است که همه‌ی امور زندگی بشر را مورد تعمق مفهومی قرار می‌دهد؛ اما این کار را با زبانی فرهیخته انجام می‌دهد. توجه کنید که لااقل در آلمان که از حیث فلسفی سرآمد است، ما یک فلسفه داشتیم و یک تئوری فلسفه. از روی کانت، هگل، فیشته، هوسرل، هایدگر یا بلومنبرگ می‌توان متناسب با پرسش‌های موجود چندین تئوری بیرون کشید. ◾ اکنون اینجا هر کس می‌رود یکی از این تئوری‌ها برمی‌دارد و ترجمه می‌کند. پس پرسش‌های من ایرانی و جامعه‌ی ایرانی کجاست؟ پس فلسفه چه نقشی در زندگی سیاسی و اجتماعی ما می‌خواهد ایفا کند؟ فلسفه اینجا تبدیل به‌نوعی اژدها گیری شده است؛ بدین شکل که از استادی که اژدها گیری درس می‌داد، پرسیدند که حال که اژدهایی وجود ندارد، پس شاگردانت در آینده چه‌کاره می‌شوند؟ او گفت: به نسل بعدی اژدها گیری درس می‌دهند. ◾وضعیت فلسفه خوانی ما نیز چنین شده است. ما هم فلسفه می‌خوانیم تا مرتب درباره فیلسوفان حرف بزنیم؛ اما فلسفه، تاریخ فلسفه نیست. فلسفه به قول هگل، آگاهی به اینجا و اکنون است. ما در ادبیات فیلم، رمان، ، ژورنالیسم و درباره‌ی خودمان فکر کرده‌ایم، اما آن‌ها را نفلسفیده‌ایم. _ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ @ensani_islami
🔹 _ما در حال حاضر می‌خواهیم در یک‌زمان مترجم، متفکر، مبارز سیاسی، فیلسوف و خوش‌تیپ باشیم و این نمی‌شود. 🔸 _فلسفه اساساً کار آسانی نیست. اگر کسی بخواهد به‌طورجدی فلسفه بخواند، این کار نوعی نظم و انضباط روحی و روانی می‌خواهد. برای اینکه فلسفه در ایران احیا شود، باید از کلاس فلسفه که متکی به خطابه است دوری‌کنیم و متن ‌محوری را جایگزین کنیم . 📚 برشی از مصاحبه با - اینکه مترجم فقط یک‌زبان خارجی بداند، برای ترجمه متون سنگینی چون هگل و کانت کافی نیست. این نباید زحمات این دوستان را بی‌ارزش کند. اما ما باید به سمتی برویم که بتوانیم با استانداردهای جهان حرکت کنیم. ما نمی‌توانیم زمانی که نقد سیاسی را مطرح می‌کنیم، در استاندارهای جهانی سخن بگوییم، اما وقتی خودمان دست‌به‌کار تولید می‌شویم، این استاندار را نداشته باشیم. پس یک ترجمۀ قابل‌قبول شرایطی دارد. نخستین شرط آن، تحصیل آن رشته به همان زبان‌اصلی است. بعدازآن است که باید تکلیف خود را روشن کنیم. آیا ما می‌خواهیم مترجم باشیم یا متفکری در قلمرو زبان فارسی؟ بسیاری به من می‌گویند چرا ترجمه نمی‌کنی؟ جواب من این است که چون تخصص ترجمه را ندارم. ترجمۀ متون فلسفی مانند کانت و هگل یک شرط لازم دارد که آن‌هم آموزش در این رشته است؛ اما یک شرط کافی نیز دارد و آن‌هم دانش ترجمه این متون است که من نه علاقه‌اش را دارم نه تخصصش را. پس ما باید به‌طرف این شکل مدرن از تقسیم‌کارها برویم و از این اصطلاحات من‌درآوردی جهان‌سومی مانند «مترجم-متفکر» بیرون بیاییم. - مترجمی کاری به‌طور عمده تخصصی و صوری است که شیوۀ زندگی خاص خود را می‌طلبد. به نظرم این شعار سپهری وصف حال اوست: «به سراغ من اگر می‌آیید نرم و آهسته بیاید». به نظرم آقای ادیب ‌سلطانی این پروژه را در سطح استاندار جهانی دنبال کرده است. حال می‌توان با بنیادهای نظری او در مورد زبان اختلاف داشت؛ اما کسی نمی‌تواند در این شک کند که او دقیق‌ترین ترجمه از کانت در تمامی زبان‌ها را صورت داده است‌. ترجمۀ او از انگلیسی و فرانسوی هم دقیق‌تر است؛ اما اینکه چرا ترجمۀ او را نمی‌خوانند، اما ترجمۀ انگلیسی کانت در محافل آکادمیک ما خوانده می‌شود، دلیلش برمی‌گردد به اینکه فلسفه اینجا هنوز شأن ‌و منزلت خود را ندارد. ما در ترجمه یک استاندارد جهانی داریم و آن‌هم ادیب سلطانی است. حالا اگر کسی می‌خواهد در فرم زبانی دیگر، به‌طور مثال سنت فروغی، آن را ترجمه کند که کاری بسیار عالی است، باید دقت‌های ادیب سلطانی را داشته باشد. توجه کنید که ادیب سلطانی در ساختار زبان آلمانی این کتاب را ترجمه کرده است. -ما باید بدانیم که مترجم متفکر نیست و باید تلاش کنیم که این دو مقوله را از یکدیگر تفکیک کنیم. ما در حال حاضر می‌خواهیم در یک‌زمان مترجم، متفکر، مبارز سیاسی، فیلسوف و خوش‌تیپ باشیم و این نمی‌شود؛ اما راجع به ده درصد و نود در صد به‌هرحال ما که نمی‌توانیم به فهم ناب از هیچ متفکر کلاسیکی دست‌یابیم. آن جوان هم که به همان سطح از فهم رسید و در آن راستا تلاش کرد، بازهم خوب است که تلاش می‌کند. من از این موسسه‌های پرسش و رخداد و امثالهم دوری می‌کنم، چون آنجا مونولوگ است. -باید موسسه‌هایی راه بیندازیم که دیالوگ-محور باشند. - باید متن را خواند و سر کلاس نباید آن‌چنان محیط رعب و وحشتی ایجاد کرد که دانشجو نتواند حتی همان درک ده‌درصدی خودش را بیان کند. بیان همان ده درصد، آغازِ درستی است؛ اما باید او یاد بگیرد. باید تن به انتقاد بسپرد و می‌توان البته همان درک ده‌درصدی او را موردنقد قرارداد. کلاس‌های من متن‌خوانی است و همواره این را می‌گویم که در سر کلاس آن‌کس که چیزی می‌گوید، هرچند اشتباه، برای من بسیار جالب‌تر است تا آن‌کسی که بخواهد فقط مصرف کند. پس همان تلاش‌های عنایت، مرتضوی، زیبا جبلی و پرهام شروع راهی است که می‌خواهیم آغاز کنیم؛ اما باید از آن‌ها عبور کنیم. کما اینکه هگل و کانت و فیشته و شیلینگ و هایدگر را در خود زبان آلمانی با تصحیح‌های گوناگون چاپ می‌کنند. ما باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که متن کلاسیک را نمی‌توان صددرصد فهمید؛ اما ما تلاش می‌کنیم این متون را دوباره فهم کنیم. این تلاشی انسانی است که باید دوباره پرسید و دوباره فهمید، چراکه فرهنگ بشری چیزی جز این اندوخته‌ها ندارد. _____ __ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ @ensani_islami