eitaa logo
اشارت
219 دنبال‌کننده
131 عکس
35 ویدیو
97 فایل
گوش بسپار، به ندای بی صدایِ انقلاب اسلامی .... ارتباط با اشارت؛ @alijazini
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نقطه‌ی جیم
غزه خون بپاست غزه پیش از این گفته‌ام : غزه کربلاست اینکه جسم او بر زمین مانده است چند ماهه است؟ خون او پاشیده در هواست خون من مانده است بنگی است راکد است خون من تیره است گندیده است مثل چشمان من ای پدر خوش بحال چشم‌های تو خوش بحال هوی هوی و های تو سر بلند کن قدم بزن نفس بکش در هوای دود پربکش پرنده باش چون امام خویش تشنه باش به آسمان برو به آسمان بگو کربلا آسمان غزه است مهر مادری همچنان بپاست ما دیده‌ایم پاییده‌ایم پرستیده‌ایم آفتاب را هر سحر که فاطمه بر آسمان طلوع می‌کند ناممان امید شعارمان استقامت است
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
راهِ قدس مان چه نزدیک است باز خون جاریست خون جاریست هان دوباره در دل غزه خبر هاییست هان خبر از آسمان آورده اند انگار آری آری این خبرها حاکی از آن است باز سمت آسمان راهیست باز خون جاریست خون جاریست و شهادت آری آری شاه راهیست من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند: که شهادت هست دراوزه به سوی آسمان گو هزاران در ز غزه باز گشته گو خداوندی که رفته باز گشته آه خون جاریست خونْ، جاریُّ و زخم آن سخت کاری و کار می آید از این زخمی که دارد غزه ی مظلوم اینکه دارد سیل و طوفان میشود می برد این سیل اسرائیل این قابیل، قوم شوم آری این نفرینیان ساقط شوند و خوب میگویند «اسقاطیل» آنهارا وعده ی قرآن همین بوده که ساقط میکند «سجیل»، آنها را هر که خواهد با خبر باشد ز غزه من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند: غزه گشته ترجمان ِ درد، قهرمان ِ درد، و یگانه مردمان مرد او جنون ِ عشق را چالاک و یکتا در خودش این سالها پرورانیده و به خون عشق، جانش شد آب دیده او به خاموشی به عمری چند صبر ها می کرد. و سپس با کوشش ِ بسیار. غصه ی خود را فرو می‌خورد. او به دشواری فرو می بُرد : لقمه ی بغضی و اشکی لقمه‌ی خونی که قُوتِ غالبش آن بود . آه خون جان یاران آشنایان بود من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند: راه قدس از کربلا خواهد گذشت پس «خدا را شکر» باید گفت راه قدسمان چه نزدیک ست راه قدس از کربلای غزه وا گشته ست غزه آری کربلا گشته ست او نه دارد برجی و نه، خانه ای آنجا و یک دشت بلا گشته ست آه این از شمر بدتر ها آه بسته اند آبش را او هزاران طفل دارد کشته چون اصغر یا جوان عرباً عربا پشته بر پشته علیْ اکبر یا که دارد چون غیورانی ابالفضلی زینبانی گرچه مردانه ولی خواهر آری آری کربلایی هست آنجا و غوغایی ست پس «خدا را شکر» باید گفت راه قدس از کربلای غزه وا گشته ست غزه، آری کربلا گشته ست راه قدسمان چه نزدیک ست سعید صاعدی مهر/۱۴۰۲ @esharenakhana
هدایت شده از نقطه‌ی جیم
چهره‌ات چقدر پخته است زیر آفتابِ بی‌دریغ چشم‌های تو خیره بر کدام منظره اینچنین مانده‌است منتظر ؟ اویس من! نشسته بر کدام قرن فکرتِ نگاه تو؟ چنین عمیق تیز تر ز خنجری که بر میانه بسته‌ای خوشا بحال شانه‌‌ای که روی آن نشسته‌ای! به دست خود گرفته‌ای چه رایتی! طلوع کرده‌ای و روز را بشارتی! قیام را نشانه‌ای! تو ایستاده‌ای و می‌روی که روی شانه‌ی مقاومت نشسته‌ای ... طلوع کرده‌ای و روی شانه‌ی پیمبری نشسته‌ای هنوز مشت را گره نکرده‌ شیعه‌ی علی! زدی و نیش مار شوم و نحس را شکسته‌ای مسافر کدام لحظه‌ای؟ چقدر ساکتی! کجا رسیده‌ای؟ خوشا مناظری که دیده‌ای! خوشا زیارتی که رفته‌ای! راستی نگفتی‌ام چه دیده‌ای؟ اویس من! رسول را ؟ که این‌چنین سوار بر قطار لحظه‌های ناب گشته‌ای! جهان مباد دشمنت که ذوالفقار گشته‌ای
هدایت شده از اشارت
برخیز مریم.mp3
6.87M
از این بهت ِ تاریخ به کجا می گریزید؟ کاهنان ِ این تاریخ ِ یک سویه را به سخره گیرید. مریم های روزگارتان را فراخوانید! پرده ها را بدرید، و بگذارید نسیم ِ طراوت ِِ زن، تاریخ را در نَفَس ِ عیسی بن مریمی َش زنده کند. هوای ِ او در تاریخ کمی نفس بگیرد، پرسه زند. این تاریخ ِ رو به موت قدوم ِ چون اویی را می طلبد. این لطافت، حیات ِ عیسی به دل دارد. زبان َم به روی ِ تو باز میشود مریم. گامهایت را محکم تر بکوب. تاریخ بی تو کجا را دارد برود؟! دژهای بلند ِ معبد ِ تاریخ ِ مان در عطش فاتحی چون توست؛ تو که مادر ِ حقیقتی. بس َست مریم. بشکن روزه ی سکوت َت را. بیا و در قدس ِ ممنوعه ی تاریخ ِ مان پا بگذار. پلکان ِ تاریخ سخت در انتظار ِ توست .... (۵ شهریور ِ ۹۶) پس لب به سخن گشود، با صدایی که می گوید: این منم؛ شیرین! اسمی دیگر به دنیا تقدیم شد. اسمی که قریب و اقصی بدان سر بلند کرد. پس تابوتِ عهد نازل گشت، آیه ای در دستانِ مسیح و محمّد، در زحمتِ بغضِ سلاح، سوگندِ دست ها بر تابوت پیمان بست. چشمی آرام پرسید: این مسیح است در هیئتِ شیرین یا محمّد در پیکرِ تشییع؟ من چه می بینم؟ این کدام خداست که در نقطه ای خُرد و کوچک می شنود و به عالَمی اجابت می کند؟ «پس بخور و بیاشام و چشم روشن دار و هر آنکه از بشر دیدی بگو نذرِ خویش را» بگو این منم صامت و صائم و قائم و چشم در راه و چشم در راه و چشم در راه ... (۲۵ اردیبهشتِ 1401) @tashakole_esharat
اشارت
#بشنوید #برخیز_مریم از این بهت ِ تاریخ به کجا می گریزید؟ کاهنان ِ این تاریخ ِ یک سویه را به سخره
: چه خوب می گویی: «آیه ای در دستانِ مسیح و محمّد» و چه خوب تر می گویی: «این مسیح است در هیئتِ شیرین یا محمّد در پیکرِ تشییع؟» نمی دانم می توانیم در این تاریخ. آری در این تاریخ که همه چیز گسسته است به این اندازه در پیوند حاضر شویم؟ پیوندی که گفتی : «این مسیح است در هیئتِ شیرین یا محمّد در پیکرِ تشییع؟» آیا تعلقی که با شهید شیرین ابوعاقله در جان ها وزیدن آمده است از جنس همان تعلقی نیست که با حاج قاسم در جان ها وزیدن گرفت. و یگانگی خاصی را بین مردمان به ظهور آورد؟ چه می بینم؟ چگونه جهان این یگانگی ها را دارد در خود تجربه می کند؟ ما در کدام تاریخ هستیم؟ آیا او « مسیح است در هیئتِ شیرین یا محمّد است در پیکرِ تشییع کنندگان که به استقبال ِ شهیدی رفتند که در سیمای یک مسیحی محمدوار در تاریخ حاضر شده است تا کاخ های ستم را به زیر بکشد! چه خوب از حجاب تحجر و حجاب لبیرالیته عبور کرده ای تا آن بانوی شهید را درست بنگری بدون آن که از عهد دینی خود عبور کنیم. باز بگو که او«آیه ای است در دستانِ مسیح و محمّد» خبر از وقتی به گوش می رسد که عیسی از آسمان نزول می کند و در کنار مهدی تاریخی را بوجود می آورد که همه ی موحدین در قالب حیاتِ عشق و حماسه و شور و ایمان در کنار هم حاضر شده اند. و شیرین ابوعاقله قصه ی تاریخی است که پیش خواهد آمد و حتما پیش خواهد آمد در رثای شهادت @esharat
اشارت
ای نوجوان فلسطینی چه زود مرد شده‌ای ! و چه اندازه خوب در بصیرت قرآنی آینده را می‌فهمی ! آیا زودتر از ما شنیدی که رهبر انقلاب فرمودند آینده آینده فلسطین است ؟ آیا رهبر انقلاب زودتر از آنکه تو این سخنان را بگویی از تو شنیدند که می‌فرمایند: به نظر من هر کسی راجع به غزّه صحبت میکند، باید راجع به صبر مردم و اقتدار مردم و اقتدار رزمندگان حرف بزند، وَالّا به اینها ظلم شده؛ انصافاً این صبری که اینها کردند خیلی مهم است. @esharat
کسانی امروز، مردان واقعی تفکرند که متوجه روح تاریخی باشند که است و ، آینه آن حضور و آن تفکر است تا معلوم شود متفکر واقعی در این زمانه چه کسی است. @esharat
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
قیصر: هوای ناحیه ی ما همیشه بارانی است ______________________________________ هوای ناحیه ی غزه باز بارانی ست در آن حوالی و جغرافیا چه طوفانیست! به دست هر مَلَکی چند قطره ی باران و قدس منزل این آیه های قرآنی ست چقدر سروِ بلند و چقدر لاله ی سرخ که گفته غزه خراب و که گفته ویرانی ست؟ چه سفره ای شده پهن و چه عید قربانی تمام جمعیت شهر گرمِ مهمانی ست بهشتِ دوست مساویِ امتحان و بلاست و غزه_کربُبَلا_ آن بهشت، آیا نیست؟ ۲۹/آبان/۱۴۰۲ @esharenakhana
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
بخواب دخترم بخواب فاطمه! به زیر سقف خانه در سکوت شب و زیر سایه ی پدر کنار مادرت به راحتی بخواب نه نترس که تکان نمی خورد به هیچ وجه در دل تو آب ولی بدان که بچه های غزه زیر سقفی از بلا و دود و آتش و موج بمب های پر صدا به زیر خاک تا ابد غریب آرمیده اند و تو به راحتی درون رخت خواب خود می آرمی و نیستَت غمی بخواب دخترم بخواب ولی زِ یاد خود نبر در این زمانه ی بلا چه شد برای بچه های خویش زینبی بگو که غزه-کربلا چه شد ۲۵/مهر/۱۴۰۲ @esharenakhana
به یاد داشته باشید که کارهای بزرگ اندیشیدن بزرگ می‌خواهد... موضوع بسیار بزرگ است و اگر متفکرانه به آن نپردازیم، تبدیل به حالتی عادی می‌شود که ما با یکی از دو طرف جنگ همراه می‌شویم و این مسئله‌ی ما را حل نخواهد کرد... @esharat
انقلاب اسلامی، تا معنای ذات آن قوم و تعلق آن به انقلابی که انجام داده، به نمايش آيد و پاسداری شود و اين پاسداری وقتی رخ می دهد که آن گفتن، بر جان انسان‌ها گشوده شده باشد و آن حقيقت به طريقی در «يافت»ِ هرکس شکل گرفته باشد تا نتواند به سروش درونی خود بی التفات بماند و در امور «معتاد»ِ خود به‌سر برد، بلکه در ندای بی صدای درونی پناه گيرد و جان خود را در اُنسِ با حقيقت دوران به قيام آورد و اين‌چنين شخصيتی را مطابق روح انقلاب اسلامی پی افکند و اين پی افکندن جز با نگاه‌داشتنِ عهدی که با انقلاب اسلامی می توان بست، شکل نمی گيرد. اين همان سررشته‌ای است که بايد به‌دست گيريم و اين پی افکندن، نحوه‌ای از فيضان است. @esharat
حال مائیم با دو بیکرانگی که هیچ‌کدام نیست. که در عین حال، هویتی است تعلّقی، یعنی عین تعلّق، یعنی هیچ چیز، ولی تعلّق به هستی مطلق که همه چیز است. و که افقی است بی‌انتها که از ما فقط، رفتن را طلب می‌کند. صراطی که خودش مقصد است بدون آن‌که به انتهایی و ابژه‌ای برسد. بگذار در «وجود» و نظر به پنجره‌ای که در افق گشوده می‌شود؛ به بیندیشیم. @esharat
اشارت
حال مائیم با دو بیکرانگی که هیچ‌کدام #هیچ‌_چیز نیست. #بیکرانگیِ_خود که در عین حال، هویتی است تعلّقی،
دوست دارد یار این آشفتگی.pdf
275.8K
می‌دانی؛ دلم می‌خواهد چیزهایی و هویتی را جفت و جور کنم و به آن‌ها تکیه کنم، و از این احساس معلّق‌بودن محض و پادرهوایی و سقوط مستمر و ابدی جانکاه خارج شوم. و با این کار، آدم‌های دیگر را هم از بلاتکلیفی در نسبت با خودم خارج کنم و این همه ابهام و پادرهواییِ آن‌ها در نسبت و رابطه با خودم را بزدایم، و البته از خودم نیز... اکنون باید بایستی، بی‌هیچ تکیه‌گاهی؛ باید بیفتی وسط اقیانوس و دوام بیاوری. چگونه می‌شود وسط اقیانوس افتاد و دوام آورد؟.... @esharat
اشارت
#طوفان_الاقصی به یاد داشته باشید که کارهای بزرگ اندیشیدن بزرگ می‌خواهد... موضوع بسیار بزرگ است و اگ
کوره راه آینده.mp3
3.25M
انقلاب اسلامی که حقیقت انقلاب را مافوق گفت و گو یافتند سلوک دیگری را در قرب به انقلاب انتخاب کردند که آن بود! و حاصل آن عطابخشی نوری بود که جهت فهم انقلاب اسلامی به سراغ آن ها آمد. خموشی و فقط تامل کردند آن هم در حضور انقلاب اسلامی، گوش دادن به ندایی که او با ما سخن بگوید... +شبهای غزه، شب چهلم @esharat
اشارت
#بشنوید #ندای_بی_صدای_آینده #شهدای انقلاب اسلامی که حقیقت انقلاب را مافوق گفت و گو یافتند سلوک دیگر
شب های غزه شب چهلم.MP3
23.96M
ادامه راهی که فقط راه است و باز راه و تفکر به نحوه حضور شهادت و نظر به کوره راه گشوده شده در دل تاریخ انقلاب اسلامی و باز غزه و باز آینده. غَزِّه...شب چهلم دوشنبه ۲۰ آذر ماه ۱۴۰۲ گلستان شهدا @esharat
اشارت
#بشنوید #ندای_بی_صدای_آینده #شهدای انقلاب اسلامی که حقیقت انقلاب را مافوق گفت و گو یافتند سلوک دیگر
حال که راه آینده از نظرها چون رازی پوشیده شده است باید آن را مثل شهدا در گوش سپردن به ندای بی صدایی که در خموشی و تامل شنیده می شود یافت. گوش دادن به ندایی که او با ما سخن بگوید. @esharat
اشارت
خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‌اند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر
و چه غافلند دنیاپرستان و بیخبران که ارزش شهادت را در صحیفه‌های طبیعت جستجو می‌کنند و وصف آن را در سروده‌ها و حماسه‌ها و شعرها می‌جویند و در کشف آن از هنرِ تخیل و کتابِ تعقل مدد می‌خواهند. و حاشا که حل این معما جز به عشق میسر نگردد، که بر ملت ما آسان شده است. و اینک ما شاهد آنیم که سبکبالانِ عاشقِ شهادت بر توسَن شرف و عزت به معراج خون تاخته‌اند؛ و در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور رسیده‌اند؛ و بر بسیط ارضْ ثمرات رشادتها و ایثارهای خود را نظاره می‌کنند، که از همت بلندشان جمهوری اسلامی ایران پایدار و انقلاب ما در اوج قله عزت و شرافت مشعل دار هدایت نسلهای تشنه است؛ و قطرات خونشان سیلابی عظیم و طوفانی سهمناک را برپا کرده است و ارکان کاخهای ظلم و ستم شرق و غرب را به لرزه انداخته است.... امام خمینی.ره. @esharat
«چند قدم تا حجله».mp3
1.88M
«چند قدم تا حجله» و خون ایران دوباره کرمان و باز قاسم که شد علمدارِ بزم یاران چه بزم عشقی شده عروسی شده عروسیِ سربداران و لاله باران، عروسیِ شان و آی ای غم دوباره ماندم دوباره ماندم از ین عروسی عروسی آری چه بزمگاهی عروس این بزم شهادت است آه که داده ام من وِ را ز دست آه چقدر داماد، به حجلگاه عروس بردند اگرچه ماندم من از عروسی ولی همینکه ز دور دیدم عروس را واااای چه ناز ها که از او ندیدم و از همان دور چه ها چشیدم و از فراقش چه ها کشیدم ببین چگونه حنا کشیده حنای سرخ بلا کشیده چه رقص و جولان کند شهادت چقدر خونین چقدر رنگین چه دست افشان کند شهادت و کی شودکه مرا پذیرد برای دامادیش شهادت به حجله ی خود بَرَد مرا هم بَرَد به آغوش مرگ خونین ۱۴/دی/۱۴۰۲ @eshareNakhana @esharat
جان بی جمالِ جانان، میل جهان ندارد هر کس که این ندارد، حقا که آن ندارد با هیچ‌کس نشانی زان دل‌ ستان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد هر شبنمی در این ره، صد بحر آتشین است دردا که این معما شرح و بیان ندارد سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن ای ساروان! فروکش، کاین ره کران ندارد گر خود رقیب شمع است، اسرار از او بپوشان کان شوخِ سربریده، بند زبان ندارد ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز مست است و در حق او کس این گمان ندارد چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت بشنو که پند پیران هیچ‌ات زیان ندارد احوال گنج قارون کایام داد بر باد در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد @esharat
اشارت
جان بی جمالِ جانان، میل جهان ندارد هر کس که این ندارد، حقا که آن ندارد با هیچ‌کس نشانی زان
هر شبنمی در این ره، صد بحر آتشین است دردا که این معما شرح و بیان ندارد در مسیر اُنس با محبوب ازلی و ظهور شیدایی در بستری که در دل این تاریخ می‌توان در آن حاضر شد، هر حضوری، حتی حضوری کوتاه، آن‌چنان انسان را زیر و رو می‌کند که گویا دریایی از آتشِ عشق او را فرا گرفته و درک چنین حضوری درک ساده و قابل تعریفی نیست و دارد و با همّتی بلند می‌توان خود را در آن ساحت حاضر کرد، آن هم تنها در آن حدّ که «ابرو نمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست». آری! خود را می‌نمایاند و سپس پنهان می‌شود تا ما همچنان راه را ادامه دهیم و در راه و در حرکت قدسی خود را حاضر بیابیم و معلوم است که این کار را نباید ساده بپنداریم. @esharat
سر منزل فراغت نتوان ز دست دادن ای ساروان! فروکش، کاین رَه کران ندارد در راهی قرار داریم که از یک طرف نمی‌توان سر منزل فراغت را از دست داد و بالاخره باید به آرامش و آسودگی در این راه فکر کرد، و از طرف دیگر نباید از رفتن در راهی که بسی بیکران و بی‌انتها است، باز ایستاد و از این جهت با ساروان یعنی به قافله‌سالار می‌گوید کمی قافله را آرام کند و بخواباند تا فراغتی حاصل شود. جمع این دو حضور «یعنی فراغت از یک طرف و از طرف دیگر با تمام شیدایی یک لحظه آرام نگرفتن» معنای است. @esharat