eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
738 دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
56 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM جهت‌تبادل:‌ @ftm_at تولد: ۵/۱۱/۹۹
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتے‌میشنوم‌ڪہ‌یڪے‌دیگرهم‌رفٺ‌‌‌و‌باز‌ من‌جاماندم‌دلم‌میگیرد‌‌این‌آدم‌پر‌و‌بال ‌شڪستہ‌‌هم‌دلش‌پرواز‌میخواهد‌مگر‌من‌ دگر‌دل‌ندارم؟ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
جمعہ‌راسرمہ‌ڪشیم‌مگر‌برگردۍ😔💔 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شڔوع پارٺ گذارۍ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ [دو روز بعد] دو روز از اون ماجرا گذشت و من یه باران دیگه شدم دیگه از اون بارانِ لجباز و شیطون خبری نیست به جاش یه بارانِ ساکت و جدی و سرسخت اومده فردا اون مهمونی برگزار میشه به همه بچه های گروه نقشم و گفتم و الان همه آماده باشن قراره چند ساعت قبل مهمونی دختره و نجات بدیم چند روزیه رفتار اقا محمد رضا تغییر کرده دیروز که رفته بودیم خونش تا درباره نقشه من حرف بزنیم رفتم تا لپ تاپم و از اتاق بردارم دیدم داره نماز میخونه محو نماز خوندش شده بودم انقدر قشنگ میخوند که ناخداگاه وایستاده بودم و نگاهش میکردم از اتاق میرم بیرون از کنار اتاق باراد که رد شدم صداش میومد کنجکاو شدم ببینم داره چیکار میکنه آروم در اتاقش و یکم باز کردم و از لاش نگاه کردم دیدم رو تختش نشسته و بابک داره براش مداحی میکنه و اونم با ذوق بهش نگاه میکنه لبخندی میزنم و میرم داخل کنار بابک وایستادم انقدر غرق خوندن بود که اصلا متوجه من نشد به صدای قشنگ و آرامش بخشش گوش کردم خیلی صداش و دوست داشتم اونم موقعه ای که مداحی میکرد وقتی مداحی کردنش تموم شد براش صلوات فرستادم و فوت کردم طرفش که خندید و گفت: کی اومدی؟ من: چند دقیقه پیش انقدر غرق شده بودی که نفهمیدی ... میگم فکر زن گرفتن و از کلت بیرون کن چون من نمیزارم تو عروسی کنی بابک: چراااا من: دلم نمیخواد هیچ دختری و کنارت ببینم بعدددش دیگه تو فقط برا اون مداحی میکنی منو یادت میره😒 بابک با یه حرکت منو کشید تو بغلش و سفت فشارم داد و با خنده گفت: اییی شیطون 😂 ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ [محمدرضا] نمیدونم چرا دیدن گریش حالم و بد میکنه وقتی روز تشییع پیکر دایی اونجوری گریه میکرد دلم ریش شد براش گیج شدم نمیدونم باید چیکا کنم از یه طرف از وقتی که شهاب خوب شد من خدا و بیشتر شناختم و الان دیگه از اون محمدرضا قبل خبری نیست و یه محمدرضای جدید جاش و گرفته از وقتی نماز میخونم تازه میتونم اون حس ارامش توی صورت باران خانم و درک کنم ... اون موقعه چقدر فکرای احمقانه دربارش میکردم اما الان جواب تموم اون فکرا و به خودم میدم اما هنوز مغرورم با صدای مامان دست از فکر کردن برداشتم و جانمازم و جمع کردم رفتم آشپز خونه با صدای بلند سلام کردم که همه جوابم و دادن امیرسام از روی صندلیش بلند شد و بدو خودشو انداخت تو بغلم از کارش خندم گرفت باخنده بغلش کردم و پشت میز نشستم گذاشتمش روی میز و لپش و کشیدم که اخماش رفت توهم و باعث شد من بلند بخندم😂مثل خودم از این کار بدش میومد امیرسام: اهههه دایی نکن من: دوست دارم فسقلی اونم لپم و کشید که اخمام رفت توهم وروجک خندید و مثل خودم گفت: منم دوست دارم فوسقولی همه زدیم زیر خنده بریده برید گفتم: دایی...جون....اون...فسقلیه...نه....فوسقولی🤣🤣 و دوباره زدم زیر خنده امیرسامم که خندش گرفته بود سعی میکرد جلو خندش بگیره هی دستشو میکشید به لبش و سرشو مینداخت پایین از دیدن این کارش دوباره همه از خنده منفجر شدیم لپش و محکم گاز گرفتم و بوسیدم که جیغش در اومد ناشناس رمان👇 https://harfeto.timefriend.net/16463081468074 ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حواسٺ‌هسٺ‌بہ‌موهاے‌سفیدسرم‌ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
بعضے‌وقٺا‌میشینم‌و‌بہ‌ڪاراۍ‌شهدا‌فڪر‌ میڪنم‌بعد‌بہ‌ڪارا‌خودم‌‌‌...بہ‌خاطر‌ڪارام‌شرمنده‌میشم‌بعد‌ادعادارم دلم‌شهادت‌میخواد‌بہ‌خودم‌میگم‌اول‌‌باید‌ خودت‌و‌درست‌کنی‌و‌زندگیٺ‌و‌شهدایے‌ ڪنے‌ٺا‌شهید‌بشے •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
ٺولدٺ‌مبارڪ‌ سردار دلہا✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
یہ‌جـٰآنوشتہ‌بود: شھـٰادت‌یك‌مقـٰآم‌روحیست..! دنبـٰآل‌گلولہ‌خوردن‌نبـٰآشید:) رآستم‌مۍگفت... "حـٰآج‌قـٰآسم" قبل‌از‌شھـٰآدتش‌شھیدزندھ‌بود!(: •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
پایان‌مأمۅریت‌بسیجۍ؛ شھادت‌است... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
ڪربلا : ڪربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میام‌دارم‌شور‌نوایی‌میخوام‌بگیرم↯ اذن‌رهایے‌•••💔✨ 📽 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
یکے‌ا‌ز‌بزرگترین‌مشکلاٺ‌ما‌اینکھ⇩ خدا‌رو‌اونجورے‌کہ‌باید‌باور‌نداریم✋🙃 🌱✨↯ EHGHE FOUR HARFE
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
بسم رب نـور✨♥️
روزی کمی با قرآن🌱✨ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ۚ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا ﴿١٣٦﴾ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا ﴿١٣٧﴾ بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ﴿١٣٨﴾ الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ۚ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا ﴿١٣٩﴾ وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ ۚ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا ﴿١٤٠﴾
ذڪر روز شـنـبـه🌱✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
دوباره‌یک‌روز‌تازه‌و‌دوباره‌دلتنگی‌و‌انتظار خداکند‌روز‌بعد‌انتظار‌تمام‌شود •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
همراه‌شهید‌من •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
جورۍهواے‌ٺو‌در‌سرم‌افٺاده‌اسٺ‌ڪہ‌همه‌جوره‌‌‌براۍ‌رسیدن‌‌بہ‌ٺو‌ٺلاش‌میڪنم‌👌😎 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
مثݪا‌یڪے‌از‌اینا‌ماݪ‌مݧ‌باشہ😍🕊 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
میدونیدحقیقتـا از لحاظ ِروحے؛ خیلےبہ‌حـال‌اونڪسےڪه‌الان‌چفیہ ڪشیده‌روسرش‌ومداحےپلےڪرده‌وڪنار فڪہ‌وارونـدداره‌عـشق‌میکنہ‌نیازدارمـ(:💔 🚶🏿‍♂ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
اینجا‌قٺــلگاه۱۲۰شهیدٺشنہ‌اسٺ‌ڪہ‌بہ‌ مولایشاݧ‌حسیݧ‌اقٺدا‌ڪردند ڪاش‌منم‌یڪی‌از‌آنها‌بودم(:😔💔 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شڔوع پارٺ گذارۍ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ بعد خودن غذا همگی تو سالن نشسته بودیم فکرم بد مشغول بود و اصلا حواسم به اطرافم نبود که یهو صدای خنده بلند شد با تعجب سرمو بلند کردم و بهشون نگاه کردم و گفتم : چرا میخندید؟ صدای خندشون بلند تر شد امیر سام با لحن بانمکی گفت: بیا دیدید گفتم بچه از دست رفت از من گفتن بود تا سر به کویر نزاشت برید این زندایی منو بردارید بیارید😌 چشام گرد شد یا خدااا این نیم وجبی چیا میگه من: دستم برسه بهت پوستت و میکنم امیرسام بدو فرار کرد که افتادم دنبالش بعد یه دور ماراتون گرفتمش انداختمش رو شونم و رفتم سمت بیرون که شروع کرد به جیغ جیغ کردن ولی بدون توجه به راهم ادامه دادم مامان اینا هم باخنده دونبالم اومدن و روی تخت توی حیاط نشستن رفتم سمت استخر که با ترس گفت: نه ... دااااایییی نندازییی هاااا افرین بچه خوب منو بزار زمین اگه نزاری برات آب نبات نمیخرم هاا👌😬 پوقی زدم زیر خنده😂🤣 انگار داره با بچه حرف میزنه بچه پروو😐😂 لبه استخر وایستادم و گفتم: بگو غلط کردم سرورم امیرسام: یه وقت زیادتون نشه سرورم من: نترس اندازه ست بگو تا ننداختم ماهیا بخورنت امیرسام: نوچ نمیگم گرفتمش بالای استخر و گفتم: میگی یا بندازم؟ امیرسام: باشه... باشه غلط کردم من: چی نشنیدم یه بار دیگه درست بگو امیرسام: غلط کردم سرورم من: افریییین گرفتمش تو بغلم و رفتم رو تخت کنار مامان نشستم که امیرسام از تو بغلم بلند شد و رفت تو بغل بابا نشست و گفت: باباجون ببین پسرت اذیتم میکنه☹️ ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ بابا: چرا گل پسر منو اذیت میکنی هاان😠😂 با خنده بلند شدم و همون طور که میرفتم سمت خونه گفتم: از قدیم گفتن کرم از خود درخته .... بله✋😂 وقتی وارد خونه شدم اومدم بی تفاوت برم اتاقم که یهو صدای گوشیم بلند شد از روی مبل بر داشتمش دیدم بابکه با لبخند جواب دادم من: به به سلام آقا بابک گل بابک: ببخشید اقا من فکر کنم اشتباه گرفتم خدافظ🚶‍♂✋ من: برو بچه خودتو مسخره کن 😶😂 بابک: اه خودتی محمدرضا من: نه پس عممه بابک: اههه 😂😂 من: حالا کاری داشتی به من زنگ زدی؟ بابک: نه کار که نداشتم فقط میخواستم بگم که مامان برای شما تو و خانوادت و دعوت کرده من: ولی بهشون بگو ممنون نـ.... بابک: توکه مامان منو میشناسی پس الکی برا خودت حرف نزن تا شب خدافظ بعد تموم شدن حرفش قطع کرد با چشما گرد به گوشی زل زده بودم بیا اینم دوسته اخه ما داریم🤦‍♀😂 بعد اینکه یه دوش گرفتم رفتم تو حیاط و به مامان اینا گفتم که شب خونه بابک اینا دعوتیم رفتم اتاقم و یه دست لباس مشکی پوشیدم و موهام و شونه کردم ساعت مشکی و انگشتر عقیق مشکیمو هم پوشیدم و گوشیم و برداشتم و رفتم بیرون فقط بابا تو سالن نشسته بود دیگه بقیه هنوز نیومده بودن کنار بابا نشستم و تا وقتی بقیه بیان با گوشی خودمو سرگرم کردم ناشناس رمان👇 https://harfeto.timefriend.net/16463081468074 ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️