عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_هفتاد #خانومہ_شیطونہ_من بابا: چرا گل پسر م
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_هفتاد_یکم
#خانومہ_شیطونہ_من
بعد چنددقیقه بقیه هم اومدن و سوار ماشین شدیم من پشت فرمون نشستم و بابا کنارم و مامان و الناز عقب از الناز پرسیدم : عرفان نمیاد؟
الناز: چرا گفت یه نیم ساعت دیگه میاد
من: اهان
دیگه تا برسیم کسی حرف نزد دوتا بوق زدم که در و باز کردن ماشین و پارک کردم و همگی پیاده شدیم بابک اینا جلو در وایستاده بودن بعد سلام و احوال پرسی همگی اومدیم بریم داخل که یهو حس کردم امیرسام نیست همه جا و نگاه کردم ولی نبود روبه الناز گفتم: الناز پس امیرسام؟
الناز رنگش پرید و با ترس گفت: خاک به سرم مگه پیش تو نبود😱
من: بیا خواهر مارو باش
با بابک همه حیاط و گشتیم ولی نبود یه لحظه نگاهم افتاد به درختا که حس کردم چیزی تکون خورد سریع به بابک گفتم و باهم رفتیم که دیدم بلههههه اقا دارن با یه خرگوش بازی میکنن 😐 بغلش کردم و گفتم: دایی این چه کاری بود کردی ها نمیگی ما نگران میشیم
امیرسام: نه چرا باید نگران بشید منکه دیگه بزرگ شدم😌
دیگه نزدیک بقیه رسیده بودیم لپش و محکم گاز گرفتم و گفتم: برام زبون میزیه بچه پرو
همون جور که دستش به لپش بود با اخم نگاهم کرد و گفت: مگه ملظ داری
اخمام شدید رفت تو هم از نگاهم ترسید سرمو بردم کنار گوشش و اروم و خشن زمزمه کردم: این حرفا و از کجا یاد گرفتی
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_هفتاد_یکم #خانومہ_شیطونہ_من بعد چنددقیقه ب
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_هفتاد_دوم
#خانومہ_شیطونہ_من
اونم اروم و با ترس گفت: از گوشی
من: دیگه حق نداری این چیزا و نگاه کنی اگه دوباره بشنوم گوشی و میگیرم ازت....😠
امیرسام: باش ... باش دیگه تکرار نمیشه
من: افرین بهتره که تکرار نشه
بابک: بفرماید داخل دم در وایستادین خسته میشین
همه رفتیم و بعد اینکه نشستیم مامان بابک بلند شد و با کمک باران خانوم پذیرایی کردن بعد اینکه چاییم و خوردم نگاهم خورد به ساعت الان دیگه اذان بود از جام بلند شدم و در گوش بابک گفتم: بابک بیا سرویس و بهم نشون بده
بابک: باش
باهم رفتیم بعد اینکه بابک بهم نشون داد خودش رفتم اتاقش زود وضو گرفتم و اومدم برم اتاق بابک چون در اتاق کنار اتاق بابک باز بود ناخواسته نگاهم خورد بهش صورتش و چادر نماز زیبایی قاب گرفته بود و آرامش عجیی تو صورتش موج میزد مثل فرشته ها شده بود یه لحظه به خودم اومدم یک ساعته زل زدم به دختر مردم استغفرالله خدا منو ببخشه زود رفتم تو اتاق بابک نمازش تموم شده بود و داشت ذکر میگفت منم کنارش وایستادم و شروع کردم به نماز خوندن انقدر غرق خودن شده بودم که نفهمیدم کی بابک رفت بیرون بعد تموم کردن نماز بلند شدم که برم بیرون یه لحظه حس کردم کسی و دیدم...بیخیال محمدرضا حتما اشتباه کردی با صدای بابک به خودم اومدم
بابک:محمدرضا تموم نشد داداش؟
من: چرا چرا اومدم
ناشناس رمان👇
https://harfeto.timefriend.net/16463081468074
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدارفٺݧوهمہپرپرشدݧ
روزبزرگداشٺشهدا
#ادیت
#شهیدانہ
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
zirak_.pdf
1.7M
رمان زیرڪ
ژانر:عاشقانهپلیسی
#Pdf
#رمانپلیسی
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
ماازدشمننمیترسیممااانحرافمیترسیم⚡️🖤
#چیریکے
#شهید_گمنامــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
شهدارفٺݧوهمہپرپرشدݧ روزبزرگداشٺشهدا #ادیت #شهیدانہ #دختر_مشڪے_پوش_حسےـن •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe
(☁️✨)
آسمـاڹ...
مالکسانےسٺ
کہزیبانگرند
دوسٺدارند...
ازاینمنزلفانےبپرند🕊
#شهیدانه
#شهید_گمنامــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
روزی کمی با قرآن🌱✨ الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا
روزی کمی با قرآن🌱✨
إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَٰئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ ۖ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا ﴿١٤٦﴾
مَا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ ۚ وَكَانَ اللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمًا ﴿١٤٧﴾
لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ ۚ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا ﴿١٤٨﴾
إِنْ تُبْدُوا خَيْرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرًا ﴿١٤٩﴾
إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ﴿١٥٠﴾
#روزی_کمی_با_قرآن
خداڪندتاجوانهستیمآقاتوبیایے
خداڪندلباسیاراݧتوراروزیبرتݧڪنیم
آقا
#مهدوی
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قاݪاݪحیدرابوٺراب
اصحابالمهدۍشباب
#میلاد_حضرت_علی_اکبر
#روز_جوان
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
mdhy_anlyn_-_wldt_hdrt_ly_khbr_97_4.mp3
3.92M
صداےٺرانہمهتابومیشنوم
صداےملڪشرفیابمےشنوم
صداےتبوتابلیلارومےشنوم
صداےلالایےاربابمےشنوم
#مولودی
#حسینطاهری
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
طلبھهاجهادگرانےهستندکھسلاحشانعلمشاناست😎🤞🏼
#طلبھ
#چیریکے
#شهید_گمنامــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
••
بچههــا!
پشترودخانهۍچهکنم، چهکنمِزندگی
کهگیرمیکنین . .
فقطامامعصر«عج»عبورتونمیده!
#حاجحسینآقایکتا ♥️
#پروفایل🌌🌿
🕌🚩 🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
چےمیشدنیمھشعباڹهمانجمعھرویایےظهورٺبشود!؟
#نیمه_شعبان
#امام_زمان
#شهید_گمنامــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_هفتاد_دوم #خانومہ_شیطونہ_من اونم اروم و ب
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_هفتاد_دوم
#خانومہ_شیطونہ_من
[باران]
بعد اینکه نمازم تموم شد جانماز و چادرم و گذاشتم سر جاشون و از اتاق رفتم بیرون خواستم از کنار اتاق بابک رد بشم که نگاهم خورد به اقا محمدرضا انقدر قشنگ نماز میخوند که ادم دوست داشت بشینه و نگاهش کنه سریع نگاهمو گرفتم و رفتم طرف آشپز خونه تا به مامان کمک کنم که دیدم امیرسام کنار اکواریوم ماهی ها وایستاده و داره نگاهشون میکنه چون قدش نمیرسید هی پا بلندی میکرد تا بتونه خوب ببینه از این کاراش خندم گرفت رفتم طرفش و گفتم: امیرسام چیکار میکنی عزیزم
برگشت طرشم و بالحن بامزه ای گفت: باران جون نمیرسم این ماهی ها و نگاه کنم ☹️بگلم میتونی؟😋
با خنده رفتم طرفش و بغلش کردم لپش و بوسیدم و باهم مشغول نگاه کردن به ماهی ها شدیم که با صدای بابک و اقا محمدرضا برگشتم طرفشون
اقامحمدرضا: چرا بغلش کردید سنگینه اذیت میشید
من: نه اصلا سنگین نیست
امیرسامبراش ابرو بالا انداخت و دستشو انداخت دور گردنم و گفت: هاا حسودیت میشه باران جون منو بغل کرده ولی تورو نکرده؟😌
یه نگاه به بابک و اقا محمدرضا که از،خنده سرخ شده بودن کردم و از خجالت سرمو انداختم پایین
اخه این چه حرفی بود زدی تو بچه
ـ من اگه بخوام اینو بغل کنم که له میشم اصلا این غول و مگه میشه بغل کرد من نصفشم نیستم 🤦♀
یهو صدای خنده بابک و اقا محمدرضا بلند شد امیرسامم میخندید وااااااای نکنه بلند فکر کردم 😱 خاک بهههه سرم
از خجالت داشتم آب میشدم و به آب های زیر زمینی میپیوستم 🙈 امیرسام و گذاشتم پایین و سریع رفتم تو اشپز خونه مطمئن بودم الان به لبو گفتم عزیزم تو برو خونه من به جات هستم
تا وارد شدم حسنا جون گفت: باران عزیزم چرا انقدر قرمزی
من: چیزی نیست
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_هفتاد_دوم #خانومہ_شیطونہ_من [باران] بعد
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_هفتاد_سوم
#خانومہ_شیطونہ_من
رفتم کمک الناز داشت سالاد درست میکرد منم مشغول شدم یکم که گذشت الناز گفت: باران چند سالته؟
من: هیجده سال😅
النار: اهان ....
من: تو چند سالته ؟
الناز: من دوسال از محمدرضا کوچیک ترم
من: اهان
خلاصه گرم حرف زدن شده بودیم که صدای زنگ بلند شد با تعجب سرمو بلند کردم و به مامان نگاه کردم که گفت شوهر النازه بعد چند دقیقه صدای سلام و احوال پرسی بلند شد من و النازم بعد شستن دستامون رفتیم تو سالن الناز رفت کنار شوهرش نشست و منم همون طور که نگاهم به دستام بود سلام کردم و کنار بابک نشستم
و اروم گفتم: بابک صبح که یادت نرفته قرار بود....
بابک: اره یادمه
من: به اقا محمدرضا گفتی؟
بابک: اره
گوشیم که تو جیبم بود لرزید گوشی و از جیبم در اوردم و با تعجب به پیامکی که اومده بود خیره شدم
شماره ناشناس بود پامک و باز کردم با خوندن پیامک گیج شدم
متن پیام:
(سلام باران خانم خوب هستید چخبر با نبود عشقتون کنار اومدید؟
الهییی روزی که داشتن خاکش میکردن دیدم چقدر گریه کردی ولی حقته عزیزم اخ اون لحظه که داشت جون میداد گفت باران دوستت دارم و خواهم داشت چقدر خندیدم بهش
خوش بگذره از این به بعد منو بیشتر میبینی خوشگله)
عشقم ... عشق من کیـ.. 😳 نکنه منظورش دایی عماده؟ وایسا ببینم فکر کنم این سیا باشه همون که دایی گفت بهم ... به به خودش با پای خودش داره میاد تو دام😏 بیا ... بیا که منتظرتم 😉
ناشناس رمان👇
https://harfeto.timefriend.net/16463081468074
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
خشابهایمروپرکردماگردستوردهدآق
اجانمکھ۲۵سالسهله
۲۵ساعتهکاراسراێیلراتماممیکنیم😎👊🏼
#چیریکے
#شهید_گمنامــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
طرف داشت غیبت میڪرد
بهش گفتـ : شونھ هاتو دیدی
گـفـت: مگہ چیشدھ..؟
گـفـت: یھ ڪـولـه بـاری از گناهان
اون بنده خـدا رو شـونـههـای تـوئه...!
#تلنگرانہ
#شهیدمحمدرضادهقان
#سـرباز_ولایت
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدینہغوغاشدامامحسینباباشد😍✨
#ولادتحضرتعلیاکبر
#ادیت
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#طنز_جبهہ "😂👨🏻✈️👮🏻♂"
محافظآقا«مـقـٰاممـعظّمرهـبرے»تعریفمیڪرد...
میگفترفتهبودیممناطقجنگےبراےبازدید.
توےمسیرخلوتآقاگفتناگهامڪاندارهڪمےهممنرانندگےڪنم.
منهمازماشینپیادهشدموآقااومدنپشتفرمونوشروعڪردندبهرانندگے...
میگفتبعدچندڪیلومتررسیدیمبهیڪدژبانےڪهیڪسربازآنجابودمانزدیڪشدیم
وتاآقارودیدهلشد.
زنگزدمرڪزشونگفت:📞...
قربان:یهشخصیتاومدهاینجا...
ازمرڪزگفتنڪهڪدومشخصیت؟!
گفت:قرباننمیدونمڪیهولےگویاڪهآدمخیلےمهمیه
گفتنچهآدممهمیهڪهنمیدونےڪیه؟!
گفت:قربان؛نمیدونمڪیهولےحتماآدمخیلےمهمیه
ڪهحضرتآیتاللهخامنهایےرانندشه!!😂😂
#طنز_جبهہ
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•