هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شَِرَِوَِعَِ پَِاَِرَِتَِ گَِذَِاَِرَِیَِ
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ــــ★ــــــ★ـــــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_دوم من: اره تنها میره ولی
⚡️ــــــ★ـــــ★ـــــــ★ــــــ★ـــــ⚡️
#حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ
#پارت_سوم
بعد نماز این دوتا یه جوری نگاهم
کردن که گفتم
خدافظ زندگی
من: داداشی بریم این پارک نزدیک
مسجد تا براتون بگم
قبول کرد و باهم رفتیم رو نیمکت
نشستیم البته من وسط این دوتا
بودم
هادی: زود باش
زینب دیرم شد
من: باشه
خب اولش من دروغ نگفتم که قرار
با محدثه بریم بیرون ولی محدثه
گفت نمیتونه بیاد در خونه دنبالم من
برم سر خیابون
تو راه چنتا پسر مزاحمم شدن و
دیگه هادی اومد همین
محدثه: واقعا مزاحمت شدن
من: اره
هادی: باشه بیاین بریم
برسونمتون خودم برم اداره
محدثه: نه خیلی ممنون
خونمون همین بغله
هادی: هالا میرسونیمتون
من: پاشو پاشو محدثه
ناز میکنه برا من
محدثه رسوندیم خونشون و خودمون راه افتادیم سمت خونه
هادی نمیدونم چی بود
برداشت و رفت منم
بعد خوردن شام رفتم خوابیدم
صدا مهدی میومد
ولی اصلا حوصله جواب دادن نداشتم
یه هو دیدم رو هوام
چشام بزور باز کردم دیدم این داداش ما
بغلمون کرده
من: اه مهدی بزارم زمین
مهدی: نچ چرا صدات
میکنم بیدار نمیشی
من: چرا بیدار شم
مهدی: اذان گفتن پاشو نمازت بخون
من: واااای
بدو رفتم وضو گرفتم و اومدم نمازم خوندم و دوباره گرفتم خوابیدم
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ــــــ★ـــــ★ـــــــ★ــــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_سوم بعد نماز این دوتا ی
⚡️ــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ــــ⚡️
#حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ
#پارت_چهارم
دوره هم نشسته بودیم
داداشیا و بابا باهم حرف میزدن
مامانم براشون میوه پوست
میکند.
منم مثلــ .... نگاهشون میکردم
فکر کنم الان بهترین وقت برایی
گفتن باشه
من: بابایی
بابا: جونم دختری
من: اممم بابا میگم
بابا: راحت باش دخترم حرفتو بزن
من: راستش میخواستم بگم
من تصمیم گرفتم تو آزمون
افسری شرکت کنم
بعد تموم شدن حرفم سرمو
گرفتم پایین
همه ساکت بودن و نگاه هایی
همه رو رویی خودم حس
میکردم
بابا: گفتی میخوایی تو آزمون
افسری شرکت کنی
من: بله
بابا: خوب ولی نمیشه
من: چرااااا آخه بابا
بابا: دختر و چه به پلیسی
من: بابای این همه دختر هست که
پلیس شدن
بابا : همون که گفتم
من: ولییی بابـ...
بلند شد رفت بیرون
اشک تو چشام جمع شد
بلند شدم دویدم سمت اتاقم و
خودمو انداختم رو تختم و
صدا گریم بلند شد
نمیدونم چقدر گریه کردم که
حس کردم کسی داره موهام و
ناز میکنه
سرم بلند کردم که مهدی و دیدم
مهدی: بسه دیگه خواهری
و آروم اشکام پاک کرد
من: چرا بابا اجازه نداد
مهدی: چون ..... بیخیال اجی
درستش میکنم باشه
من: راستتتت میگی داداش
مهدی: اره دورت بگردم من
من: اخخ جون مرسی داداشی
لپش بوس کردم و دویدم سمت دستشویی
به صورتم اب زدم و رفتم بیرون
مامان تو آشپز خونه بود
رفتم پیشش و کمک کردم نهار درست
کنه
مهدی: ابجی بیا
من: اومدم داداش
دستام شستم و رفتم پیش مهدی
من: جونم داداش
مهدی: بابا اجازه داد تو آزمون شرکت
کنی
من: واااااای راست میگی
مهدی: اره اجی
دیگه به مهدی توجه نکردم و با سرعت رفتم سمت اتاقم و شیرجه زدم رو گوشیم که رو مبل بود
تند تند شماره محی(محدثه) و گرفتم
بوق
بوق
بوق
محی : الو سلام خوبی
من: وااااااااااااااای
محی: اههه کر شدم دختر چرا
جیغ میزنی
من: بابا اجازه داد
دوباره جیییییغ
محی : جییییغ
من: خیلی خوشحالم
محی: اره منم راستی
من: بنال
محی: بی تربیت
من: به فرمایید بانو
محی: اها افرین این شد. صبح
باید بریم برا ثبت نام
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_چهارم دوره هم نشسته بودیم د
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ــــ★ـــــ⚡️
#حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ
#پارت_پنجم
من : اوم راست میگی هااا
محی: هالا چیکار کنیم
من: نمیدونم بزار ببینم پسرا
نمیتونن ببرنمون
محی: باش پس خبر بده دیگه
من: باش
محی: فعلا
من: یاعلی
رفتم طرف اتاق مهدی
چنتا تقه به در زدم بعد اجازش
وارد شدم
مهدی: کاری داشتی خواهری
من: اوووم خوب اره
مهدی: میشنوم
من: میتونی صبح منو محدثه رو
برسونی
مهدی: اره ولی دیگه نمیتونم بیام دنبالتون
من: باش داداشی
مهدی: خواهش خواهری
از اتاق مهدی اومدم بیرون
رفتم تو آشپز خونه کمک مامان میز و چیدم
بابایی سرهنگ بازنشسته بود و
مهدی تو ارتش کار میکرد
هادی تو اداره پلیس مثل بابا
کلا خانوادگی نظامی هستیم
انشالله منم اضافه میشم بهشون
مامان: کجایی دختر
من: هااا هیجا همینجا
مامان: معلومه برو دادشات و
صدا کن بیان
من: مگه بابا نمـ....
همون موقع بابا اومد تو آشپز خونه
بی خیال ادامه حرفم شدم و
رفتم مهدی و هادی و صدا کردم
بعد غذا ظرفا رو شستم و
رفتم اتاقم و با دختر خالم یکم
چت کردم
و به محی خبر دادم صبح آماده
باشه
نمیدونم چطور شد همونجوری
که گوشی تو دستم بود
خوابم برد
با صدا دختر خالم بیدار شدم
اوووه اووه چه خبره اینجا
خاله نرگس اینا اومده بودن
رفتم صورتم شستم و لباسم عوض کردم
چادر سر کردم و رفتم بیرون
من :سلام
خ.نرگس: سلام زینب جان خوبی
من: مرسی خاله شما خوبین
خ.نرگس: الحمدالله
احمد اقا (شوهر خاله ام) : سلام دخترم خوبی چخبر
من: ممنون شما خوبین هیچی سلامتی
اقا احمد: شکر دخترم
سعید: سلام دختر خاله
ساره و سارا: سلام دخملی
من: کم نمک بریزین
رفتم کمک مامان پذیرایی کردم
و کنار سارا نشستم
سعید ۲۴سالشه و همسن هادی
سارا و ساره هم دوقلو ان
و۱۶سالشون دوسال از من
کوچیک ترن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
نظری، پیشنهادی .... دارید درخدمتیم 👇
https://harfeto.timefriend.net/16366078765639
هَنوز کِہ هنوزه مَن نِمیدانم چِگونہ آرزویم شُد
این تُفنگ این لِباس :)
♥️ #چیریکے
♥️ #شهید_گمنامـــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#شوخےطورے
امشب میخوام متفاوت شب بخیر بگم 😉
در اینده شعرکودتانتون😆
شبا که ما میخوابیم (مامان / بابا)پلیسه بیداره
ما خوب میبینیم اون دنبال شکاره
(مامان/ بابا) پلیسه زرنگه با دزد خوب میجنگه
ما (مامان/بابا) پلیسه رو دوست داریم بهش احترام میزاریم
تقدیم به شوما😂😂👊🏻
#شبخوبیداشتهباشےرفیق
#شهید_گمنامــ
۰•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
روزی کمی با قرآن 🌱✨ وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن
روزی کمی با قرآن 🌱✨
ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿٥٦﴾
وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَىٰ ۖ كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ ۖ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿٥٧﴾
وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَٰذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ ۚ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ ﴿٥٨﴾
فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ﴿٥٩﴾
وَإِذِ اسْتَسْقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ ۖ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا ۖ قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ ۖ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ ﴿٦٠﴾
#روزی_کمی_با_قرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق چــهــار حــرفہ
ــــپلیســــــ
💓خــانم پــلـیس آیـنده ام💓
#دخترانہ
#پلیسے
#בَِخَِتَِرَِ_مَِشَِڪَِےَِ_پَِوَِشَِ_حُِسَِـِِـےَِـَِنِ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
بش گـفـتـم:
چـنـد وقـتیہ بـہ خاطـر اعتـقـاداتـم مسخرم میڪنن
بهم گـفـت:
براۍ اونایے ڪہ اعتقاداتتون رو مسخره مـڪنن
دعـا ڪنـیـن خـدا بـہ عـشـق امام حـــســین (ع) دچارشـون ڪنہ
#سخن
#شهید_احمد_محمد_مشلب
#בَِخَِتَِرَِ_مَِشَِڪَِےَِ_پَِوَِشَِ_حُِسَِـِِـےَِـَِنِ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•