شب جمعه ، حرم و مادر و غوغای ضریح
باز هم نوکر تو حسرت امشب را خورد...
🍂 باز هم زائرتان نیستم از دور سلام...
#شبجمعه
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
AUD-20220912-WA0007.mp3
7.11M
____________________________________
🌼🍃
🍃
#صوتفوقالعادهزیبا
✨دعای زیبای ال یاسین🌼🍃
بنا بر روایات هر دوشنبه و پنجشنبه اعمال ما به محضر ولی زمان،صاحب الزمان🌤 علیه السلام عرضه می شود.
#حضرتامامزمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستادهاند میفرمایند:
« هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …»
🎙 #هادیگرسویی
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
#زیارتحضرتنرجسخاتونسلاماللهعلیها
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹
🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ
وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ.
اَلسَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ
اَلسَّلامُعَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسىوَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ.
اَلسَّلامُعَلَیْکِ وَعَلى آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِالْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فىذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى حِفْظِ حُجَّةِ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِوَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ.
پس بالا مىکنى سر خود را و مىگوئى
اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى عَلى مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى مَعَها وَمَعَ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه وَیس، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى مِنَ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى اِیَّاها، وَاْرزُقْنى الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى فَاحْشُرْنى فى زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى فى شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى وَلِوالِدَىَ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________
🌸🍃
🍃
#صوتفوقالعادهزیبا
✨زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃
اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده.
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت63
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
- مهسا جان کم کم آماده شو تو رو ببرم برسونم بعد بیام دنبال بابایینا.
مهسا بی میل باشه ای گفت و تا خواست بلند شه مامان گفت
- حالا سر شبه سعید جان. چه عجله ایه.
با اینکه مهسا دلش میخواست بشینه اما سعید اصرار به رفتن کرد. من که میدونستم دلیلش به خاطر حضور من و مهسا کنار همه. مامان که اصرار رو بی فایده دید چندتا میوه و شیرینی تو ظرف گذاشت و به مهسا داد وگفت
- ما که دوست داریم بمونین حالا که نمینونین پس اینارم تو راه بخورین.
مهسا که دلیل عجله سعید رو نمیدونست، با لب های آویزون کیفش رو برداشت و از مامان تشکر کرد.
خاله لبش رو به دندون گرفته بود، مشخصه نگران دعوای بین این دوتاست. جلو رفت و کنار گوش سعید حرفی زد، سعید کلافه گفت:
- مامان کاریش ندارم
سعید کتش رو برداشت و با خدا حافظی از جمع به مهسا گفت بریم.
برای بدرقه اجازه نداد کسی همراهشون بره. اما مامان با چشم و ابرو به من و حمید فهموند که هر طور شده تا دم در به خاطر احترام باهاش همراه بشیم
کفش هاشون رو پوشیدن و از خونه بیرون رفتن. حمید در رو بست و رو به من گفت.
_خدا ته این رابطه رو ختم به خیر کنه.
لبخندی زدم که صدای سعید عصبی از پشت در باعث شد تا هر دو بهم نگاه کنیم. با تشر گفت:
_تو نمیتونی مثل آدم رفتار کنی.
_مگه چی کار کردم.
_کل رفتار های زشت امروزت رو ندید بگیرم. این اخری رو نمیتونم. برای چی به حمید گفتی برات نوشابه بریزه اونم با اون همه ناز وعشوه...خوبه که زن یکم پیش نامحرم خودش رو جمع کنه
_مگه پسر خالت مشکلی داره که نباید بهش میگفتم
با چشم های گرد شده از پررویی مهسا به حمید که اخم کمرنگی وسط پیشونیش نشسته بود نگاه کردم.
_نه خیر. حمید مشکل نداره. ولی وقتی منکنارتم تو غلط میکنی به یکی دیگه بگی برات کاری بکنه. اونم با اون قر و قمیش و ناز و ادااا
_برو بابا سعید دلت خوشه.
دست حمید پشت کمرم نشست و اروم کنار گوشم گفت
_بریم داخل. گوش کردن دعوای زن و شوهر کار درستی نیست
باحرفش موافقت کردم و داخل رفتیم.
حمید دستم رو کشید، به آشپزخونه برد و گفت:
- زهرا میگم، قضیه خواستگاری از سحر رو کی به مامان میگی
خودم رو به اون راه زدم
- کدوم خواستگاری؟
دلخور نگاهم کرد
- زهرا اصلا وقت شوخی نیست
قیافه ی جدی به خودم گرفتم
- شوخی نمیکنم
حرصی نگاهش بین چشم هام جابجا شد
نتونستم طاقت بیارم و با صدای کنترل شده ای خندیدم. متوجه شوخیم شد و لبخند ریزی گوشه ی لب هاش نشست و زیر لب گفت
_زهر مار
این حرفش باعث شد تا شدت خندم ببشتر بشه
با مشت ضربه ی نسبتا محکمی به بازوم زد.
کمی خودم رو کنترل کردم و جای مشتش رو ماساژ دادم. و باز به شوخی گفتم
_یادم باشه سحر رو توجیح کنم که دستت خیلی سنگینه. حواسش رو جمع کنه
حمید درمونده گفت
♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت64
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
_زهرا من دارمجدی ازت سوال میپرسم. استرس دارم الانوقت شوخی نیست.
ابروهام رو بالا دادم و پشت چشمی نازک کردم و با ناز گفتم
_اگر امشب بگم چی به من میرسه؟
نفس سنگینی کشید
_اگر ادامه بدی یه مشت دیگه سر جای همون قبلی بهت میرسه.
دست هام رو بالا بردم و به حالت تسلیم گفتم
_نه نه خواهش میکنماین زورت رو نگه دار برای زن خودت.
با ناز ادامه دادم
_زن داداش سحر
لبخند رضایتی گوشه ی لب هاس نشست
مامان وارد آشپزخونه شد و دلخور گفت
- بچه ها بیاین دیگه ، زشته. اینجا وایسادین پچ پچ میکنین، حالا خالت فکر میکنه درباره سعید و مهسا حرف میزنین
دنبال مامان راه افتادیم که حمید دم در آشپزخونه کنار گوشم گفت
- توبگو، یه گوشی مدل بالا وخوشگل طلبت
- شوخی کردم این چه حرفیه تو یه دونه برادرمی.
امشب که نمیشه فردا صبح حتما به مامان میگم....
نیم ساعت از رفتن سعید گذشته بود، صدای گوشی خاله که روی اپن بود بلند شدگوشی رو از روی اپن برداشتم و به خاله دادم.
تماس رو وصل کرد
- الو سلام سعید جان.باشه مامان، یه چند لحظه صبر کن الان میایم.
رو به مامان گفت
- دستت درد نکنه خواهر زحمت کشیدی.
دیگه سعیدم اومده ما رفع زحمت کنیم.
خاله اینا رو تا دم در بدرقه کردیم، وقتی به خونه برگشتیم، به کمک مامان وسایل مهمونی رو جمع کردم وهمشون رو شستم. در حال خشک کردن ظرف ها بودم که بابا شب بخیری گفت و به اتاقش رفت. خانم جون هم که مثل همیشه طبق عادت، قبل از خواب چند صفحه ی قرآن میخونه،مشغول خوندن شد.باچشم دنبال حمید گشتم، توی هال نبود ومعلومه به اتاق خودش رفته
کارها که تموم شد دودل بودم الان بگم به مامان یانه، با اخلاقی که از خودم سراغ دارم، بعید میدونم که تاصبح طاقت بیارم.
بالاخره دل به دریا زدم، کنار مامان ایستادم. با اینکه کسی توی اتاق نبود محض احتیاط صدای آرومی که کسی متوجه نشه گفتم
- مامان یه لحظه میای اتاقم، کار واجب باهات دارم
مامان باشه ای گفت و سمت اتاقم رفتم.
دل تو دلم نبود، نمیدونم عکس العمل مامان چیه.
وارد اتاقم شدم ومنتظر مامان موندم، طولی نکشید که مامان هم وارد اتاق شد.
جلو اومد و کنارم روی تخت نشست.
دستش رو به تخت تکیه داد ویه آخ ریزی گفت و نشست
دستم رو روی کمرش گذاشتم و کمی ماساژ دادم
- الهی بمیرم برات، خسته شدی؟
مامان گفت
- تاباشه از این خستگیا.جانم مادر کارم داشتی؟
- میگم مامان دوست داری عروس بیاری؟
با ذوق جواب داد
- خب معلومه!!خیلی،دوست دارم برا حمید یه عروس خوب بیارم.
لبخندی زدم و دستش رو گرفتم
- اگه من یه خبر خوش بهت بدم،مژدگانی چی بهم میدی؟؟
- قربونت بشم. حالا توبهم بگو ببینم چیه این خبرت که نصف شبی مژدگانی هم میخوای؟
- نه دیگه اول بگو
- دوتا بوست میکنم. هرچی هم دلت بخواد برات میخرم.
دلم طاقت نیاورد بیشتر از این مامان منتظرش بذارم
- عروس گلت رو پیدا کردم...
- جدی میگی؟ خب بگو ببینم کیه؟
- سحر دوست صمیمی خودم که خیلی هم دوستش دارین.
مامان با تعجب گفت
- سحر؟؟؟ مگه این شب جمعه نمیگفتی قراره خواستگار بیاد براش؟
تکونی به خودم دادم و گفتم
- نه بهم خورده، صبحی که رفتم خونشون بهم گفت. منم از زیر زبونش کشیدم ببینم نظرش درباره حمید چیه،جوابش مثبت بود.
حمیدم که خودش بهم گفت دلش پیش سحر گیر کرده. اون شبم به خاطر همین حالش بد شد. الانم که خواستگاریشون بهم خورده، موقعیت مناسبیه زنگ بزنین و قرار خواستگاری بذارین.
مامان به قدری از این خبر خوشحال و ذوق زده شد که طاقت نیاورد و سریع به طرف اتاق حمید رفت منم دنبالش رفتم.
♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
AUD-20220912-WA0007.mp3
7.11M
____________________________________
🌼🍃
🍃
#صوتفوقالعادهزیبا
✨دعای زیبای ال یاسین🌼🍃
بنا بر روایات هر دوشنبه و پنجشنبه اعمال ما به محضر ولی زمان،صاحب الزمان🌤 علیه السلام عرضه می شود.
#حضرتامامزمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستادهاند میفرمایند:
« هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …»
🎙 #هادیگرسویی
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
#زیارتحضرتنرجسخاتونسلاماللهعلیها
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹
🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ
وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ.
اَلسَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ
اَلسَّلامُعَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسىوَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ.
اَلسَّلامُعَلَیْکِ وَعَلى آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِالْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فىذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى حِفْظِ حُجَّةِ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِوَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ.
پس بالا مىکنى سر خود را و مىگوئى
اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى عَلى مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى مَعَها وَمَعَ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه وَیس، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى مِنَ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى اِیَّاها، وَاْرزُقْنى الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى فَاحْشُرْنى فى زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى فى شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى وَلِوالِدَىَ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________
🌸🍃
🍃
#صوتفوقالعادهزیبا
✨زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃
اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده.
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ «اولین تصمیم»
💎 چه کنیم پاک و نورانی بمانیم؟!
🎙استاد محمد حسین یوسفی
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت65
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
مامان به قدری از این خبر خوشحال و ذوق زده شد که طاقت نیاورد و سریع به طرف اتاق حمید رفت منم دنبالش رفتم.
در زد و وارد اتاق شد،منم پشت سرش باخنده وارد شدم.
حمید روی تختش دراز کشیده بود و با گوشی کار میکرد. بادیدن مامان که خوشحال بود از جاش پرید، متعجب چشم هاش بین من و مامان جابجا شد.
مامان شروع کرد با ذوق حرف زدن.
- الهی قربون یه دونه پسرم بشم، چرا تا الان بهم نگفتی دلت پیش سحره!؟
حمید که تازه متوجه قضیه شد از خجالت سرشو پایین انداخت و حرفی نزد.
مامان روی تخت نشست و گفت
- خیالت راحت پسرم. خودم فردا زنگ میزنم قرار خواستگاری میذارم.
بعد با خوشحالی پیشونی حمید رو بوسید و با محبت نگاهش کرد.
حمید که از خجالت همچنان سرش پایین بود، یک لحظه سرش رو بلند کرد و باچشم و ابرو من رو تهدید کرد. چون گفته بودم فردا صبح میگم حالا الان با ورود مامان هم غافلگیر شد، هم خجالت کشید.
بادیدن قیافه حمید بلندتر ازقبل خندیدم.
بابلند شدن صدای خنده م، خانم جون هم وارد اتاق شد.
- چی شده زهراجان؟ اینجا چه خبره!
ان شاالله همیشه بخندی دخترم.
مامان بلند شد و به طرف خانم جون رفت، دست هاش رو گرفت. یه نگاهی به حمید کرد و گفت:.
- بالاخره عروسمون رو پیدا کردیم.
خانم متعجب گفت :
- جدی؟حالا کی هست این عروس حمید خان؟؟
- سحر دوست زهرا.پسر باحیای من تا الان روش نشده به من بگه به زهراگفته.
خانم جون خندید و به حمید گفت:
- پس به خاطر همین اونروز که زهرا گفت سحر خواستگار داره ناراحت شدی و شام نخوردی؟
بسوزه پدر عشق!!! ان شاالله مبارکه پسرم.
حمید به خاطر حضور خانم جون ومامان معذب بود. وقتی هردو رفتن، نزدیکش نشستم و گفتم:
- شرمنده نتونستم تا صبح تحمل کنم.
البته بگما کارت راحت شد. دیگه همه فهمیدن.
زدم زیر خنده. بالش روی تخت رو برداشت و محکم پرت کرد سمتم و شروع کرد به قلقلک دادن.
از خنده نتونستم خودم رو نگه دارم گفتم
- تو...تورو...توروخدا... حمید بسه، خودت گفتی بگم
دست از قلقلک دادن برداشت و با محبت نگاهم کرد وخندید .
- برات جبران میکنم زهرا.
بالاخره تونستم خنده م رو کنترل کنم، بامحبت نگاهش کردم
- توتنها داداشمی، سحرم تنها رفیقم. خیلی خوشحال میشم که به هم برسین.
از روی تخت بلند شدم
- خب دیگه منم خستم، برم استراحت کنم. شبت بخیر.
- خوب بخوابی، ممنون بابت همه چیز
موقع برگشتن به اتاق، صدای مامان رو از اتاقشون شنیدم، مطمئنن درباره حمید صحبت میکنن. خانم جون از سرویس در اومده بود وباحوله صورتش رو خشک میکرد نزدیکش رفتم و ازش خواستم امشب تو اتاق من بخوابه.
خانم جون به خاطر کمر دردش روی تخت خوابید و منم پایین تخت برای خودم لحاف و تشک انداختم و لامپ رو خاموش کردم. از خستگی زیاد به ثانیه نکشیده بود خوابم برد.
♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
👈 ماه صفر زیاد صدقه بدهیم،
به نیت تعجیل فرج 🤲
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
عظّم الله اجورنا واجوركم بذكرى شهادة السيدة الجليلة فاطمة بنت أسد
أمّ امیرالمومنین الامام علي ابن ابي طالب عليه السلام
◼️ سر مولا به سلامت....
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
🌿💞•🌿💞•🌿💞•🌿💞•🌿💞•🌿💞•🌿💞•🌿
♥️پارتاولرمان عاشقانه #نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
❌کپی و فوروارد ویا هر گونه انتشار رمان به کانال و پیوی یا گروه هاشرعا حرامه و نویسنده به هیچ عنوان راضی نیست ، خودتون مدیون نکنید
حتی اگه با لینک کانالمون هم باشه مجاز نیستین چون این رمان فقط فقط مختص کانال عشق اسمانیه❌
🌿💞•🌿💞•🌿💞•🌿💞•🌿💞•🌿💞•🌿💞•🌿
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #نون_میم
#قسمت66
- زهرا جان مادر پاشو ساعت نه شده بیا صبحانه بخور.
باصدای مامان چشم هام رو باز کردم و بیدار شدم کش و قوسی به بدنم دادم.
- سلام صبح بخیر.
- سلام صبح توهم بخیر. زود بیا.
لحاف،تشک رو جمع کردم، موهام رو شونه کردم و با کلیپس بالای سرم بستم و به سرویس رفتم.چند مشت آب به صورتم زدم و سرحال شدم.
از سرویس که بیرون اومدم، سری به اتاق حمید زدم. در باز بود، امروز زودتر رفته سر کار.
به طرف آشپزخونه رفتم و سلامی به خانم جون دادم و با خوشرویی جوابم رو داد.بهشون گفتم
- چایی میخورین بریزم؟
مامان جواب داد.
- نه مادر ما خوردیم برای خودت بریز.
قوری رو برداشتم و یه چایی تواستکانی که مامان کنار سماور گذاشته بود ریختم و باآب سماور پر کردم.
روی صندلی نزدیک خانم جون نشستم. همزمان که نون برمیداشت گفت
- امروز خواب موندی، دیروز خیلی خسته شدی! صبح که بیدار شدم دلم نیومد بیدارت کنم.
لبخندی زدم، کمی شکر تو چایی ریختم
- اره خیلی خسته بودم، اصلا دیشب نفهمیدم کی خوابم برد.مامان کی به پروانه خانم زنگ میزنی؟
مامان لقمه تو دهنش رو قورت داد وجواب داد
- یک ساعتی بگذره زنگ میزنم، بعداز ظهر باخانم جون و تو بریم خونشون. صحبت های اولیه رو بکنیم اگر موافق بودن شب جمعه باهم بریم.
- نمیدونین چقدر خوشحالم، خدا کنه همه چی ختم به خیر بشه. ینی میشه سحر زنداداشم بشه....
خانم جون هم دنباله ی حرف منو گرفت و گفت
- تا خواست خدا چی باشه.
یه سیب رو بندازی هوا، هزار تا چرخ میخوره تا بیاد پایین.
هیچ کس از روز بعدش خبر نداره. خدا خیلی وقتا برنامه هایی برا زندگی انسانها میریزه، که به مصلحت اون هاست. صبر بهترین نعمتیه که خدا به بنده هاش داده.
تا خدا نخواد هیچ اتفاقی نمیفته، قدیمیا یه ضرب المثلی دارن که میگفتن " عروس به پشت پرده، قسمت کجا میگرده"
چه ضرب المثل جالبی گفتن، تا چند روز پیش قرار بود اونا برن خواستگاری، اما الان ما قراره به جاشون بریم،
واقعا هیچکس از فرداش خبر نداره. خدایا خودت همه چی رو جور کن، با خنده به خانم جون گفتم
- الهی قربون شما برم که اینقدر شیرین حرف میزنین.
-خدا نکنه دخترم. خودت اهل قرآن خوندن هستی، این آیه رو اگر حفظ باشیم دیگه نگران آینده نمیشیم
خدا توقرآنش میگه...
...عَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ۱
معنیش اینه که...
چه بسیار شود که چیزی را مکروه شمارید ولی به حقیقت خیر و صلاح شما در آن بوده، و چه بسیار شود چیزی را دوست دارید و در واقع شرّ و فساد شما در آن است، و خدا (به مصالح امور) داناست و شما نادانید.۱
خانم جون وقتی جوون بود، به خانما قرآن یاد میداد.به خاطر همین بیشتر آیات رو حفظه.
چه خوبه آدم قرآن، این برنامه زندگی که برامون فرستاده، توزندگیمون استفاده کنیم. این آیه منو یاد اتفاقاتی که براخودم و سعید افتاد، میندازه. نفس عمیقی کشیدم، خدایا شکرت. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا...
بامحبت به خانم جون خیره شدم، چه خوبه خدا شمارو بهمون داده.
اینقدر گرم صحبت شدیم که ساعت نزدیک ده شد، به مامان گفتم
- الان دیگه بیدار شدن، زود زنگ بزنین.
مامان از این همه عجله خنده ش گرفت و گفت
- من نمیدونم برا حمید قراره بریم خواستگاری، تو چرا اینقدر عجله داری؟
- خب من الان جانشین حمیدم دیگه، میدونم الان دلش اینجاس ببینه زنگ زدیم یا نه
با گفتن این حرف صدای پیامک گوشیم بلند شد باخنده از روی صندلی بلند شدم و گفتم :
- بفرما شاهد از غیب رسید، مطمئنم خودشه. شما الان زنگ بزنین، تا بهش بگم قرار برای بعدازظهر گذاشتیم، خیالش راحت شه.
مامان باشه ای گفت و به طرف تلفن رفت.شماره پروانه خانم رو از روی دفترچه تلفن پیدا کرد و شمارشون رو گرفت. کنارش وایسادم با ذوق منتظر موندم.
- الو...سلام پروانه خانم،صبحتون بخیر. حالتون خوبه؟
- سلامت باشین، همه خوبیم خداروشکر
- والا غرض از مزاحمت میخواستم اگر اجازه بدین بعداز ظهر مزاحم بشیم برای امر خیر.
- باشه چشم. ان شاالله ساعت چهار مزاحمتون میشیم.
- سلام برسونید. خدانگهدار
گوشی رو سرجاش گذاشت و گفت
- حالا برو به شادوماد خبر بده
خندیدم و گوشیمو برداشتم و پیامش رو باز کردم
- سلام، بیداری؟چی شد زنگ زدین؟؟؟
جوابش رو نوشتم
- علیک سلام، بله که زنگ زدیم. قراره ساعت چهار بریم خونشون.
پیام رو ارسال کردم. به ثانیه نکشید جوابم رو با چندتا استیکر خوشحالی فرستاد.
بعداز اومدن بابا وحمید نهار رو دور هم خوردیم و کمی استراحت کردیم ساعت سه ونیم بود کم کم آماده شدیم بریم خواستگاری.
____________________________________________
۱.سوره بقره.آیه ۲۱۶
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴عکس العمل زوار بعد از فهمیدن مسافت واقعی اربعین!
🔹ازشون میپرسه میدونی ۲۱۰۰ چی هست؟
🔹وقتی میفهمن این مسافت واقعی هست که کاروان اسرای کربلا، از کربلا به کوفه و بعد دمشق رفتن، این عکس العمل رو نشون میدن
⬅️ما فقط ۸۰ کیلومتر از نجف تا کربلا پیاده روی میکنیم و با وجود اون همه موکب باز هم با بیماری و گرمازدگی و عطش و تاول پا و غیره مواجه میشیم
😭 امان از دل زینب سلام الله علیها😭😭
#اربعین
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸