eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
16.4هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
38 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ به خونشون که نزدیک شدیم، آقاسید دم در با تلفن صحبت می کرد با دیدن ما سریع تماس رو قطع کرد، با بابا دست داد و بعداز سلام و احوالپرسی وارد خونه شدیم . همه جارو تا با ذوق نگاه کردم، صدای مولودی تو حیاط پخش شده. همه تو جنب و جوشن و هرکسی به کاری مشغوله. پروانه خانم متوجه حضور ما شد و تعارف کرد داخل رفتیم . خداروشکر آقایون طبقه پایین بودن و خانم ها میتونستن راحت بدون حجاب به کارشون برسن. بعداز پذیرایی برای عوض کردن لباس هام به اتاق مخصوص رفتیم و یه پیراهن پوشیده مجلسی به رنگ نباتی که قسمت پایینش دامن حریر بلند داشت‌ پوشیدم، چون مطمئن بودم کسی از آقایون بالا نمیاد آرایش کمرنگی کردم، قسمت جلوی موهام رو یک طرفه کردم و ریسه نگین دار رو روش زدم و کنار خانم جون نشستم. خانم جون با دیدنم، با محبت نگاهم کرد. لبخندی زدم و با اومدن زهره و بقیه فامیل مشغول صحبت شدیم. مامان با حمید تلفنی حرف میزد، بعداز قطع تماس گفت ده دقیقه دیگه عروس و داماد میرسن و با شنیدن این حرف پروانه خانم اسپند رو آماده کرد و مامان وبقیه هم اماده شدن تا به حیاط برن. چادر رنگیم رو سر کردم و صورتم رو طوری پوشیدم که نامحرمی نبینه. بوی اسپند و صدای مولودی فضارو معنوی تر کرده بود. فیلمبردار زودتر از همه داخل حیاط شد تا فیلم عروس و داماد رو بگیره. حمید از ماشین پیاده شد و در رو برای سحر باز کرد. با دیدنشون اشکم از خوشحالی روی صورتم ریخت. سحر با اینکه شنل داشت اما چادر سفید زیبایی رو سر کرده بود آروم پیاده شد، کنار حمید که کت و شلوار سرمه ای پوشیده و با هیکل چهارشونه و مردونه جذبه خاصی داشت هم قدم شد. پروانه خانم و مامان نزدیکتر رفتن تا خوش آمدگویی و تبریک بگن. صدای سوت و کف کل حیاط رو برداشته بود. سحر نزدیکم شد و آروم بغلش کردم و به هر دو تبریک گفتم. پیش خاله رفتم و سراغ مهسا رو گرفتم که گفت - از ظهر چندبار به سعید زنگ زده که اونو ببره آرایشگاه، الان زنگ زدم تو راهن همراه خانواده مهسا باهم میان، امیدوارم دیر نکنن. - ان شاالله به موقع میرسن. شمام نگران نباشین. بامحبت نگاهم کرد و گفت - ماشاالله چه قدر حمید و سحر به هم میان، الهی خوشبخت بشن. تشکری کردم و بعد از وارد شدن به خونه، کنار سحر رفتم و روی مبل نشستم. با هیجان به سحر نگاه کردم، چون موهاش پرپشتی داره، ارایشگر از قسمت جلوی سر یکطرفه جدا کرده و حالت داده بود ، از دوطرف سر هم موها رو بافته و از پشت به هم وصل کرده بود ، بقیه موهارو هم از پشت باز گذاشته وفر کرده بود. خصوصا قسمت بالای سر ریسه نگین دار با زیبایی خاصی وصل شده بود وبا آرایش ملایمی که روی صورتش داشت زیباتر و جذابتر شده بود. کنار گوشش گفتم - واااای سحر چه خوشگل و ناز شدی!!! باید برات وان یکاد بخونم. از حرفم خنده ش گرفت و جواب داد - چشات خوشگل میبینه گلم پشت پلکی نازک کردم و گفتم - بله اون که صد در صد. با صدای سلام و احوالپرسی سرم رو برگردوندم و متوجه مهسا و مامانش شدم، پوششی رو که دیدم اصلا باورم نمیشد. موهاش رو شینیون کرده، شالش هم کاملا از قسمت جلو باز بود و موهاش دیده میشد. صورتش آرایش غلیظ کرده بود و لباس مجلسی بلندی به تن داشت، به خاطر باز بودن شال قسمت گردن کاملا پیدا بود. گردنبند زیبایی که از دور هم مشخص بود جواهره، روی گردنش خودنمایی میکرد. مانتوش هم تقریبا شبیه بلوز بود که از روی لباس پوشیده بود، باورم نمیشه سعید که غیرتی بود اجازه داده همسرش با این وضعیت تو دید نامحرم باشه. نزدیکم شد و گرم سلام و احوالپرسی کرد، جوابش رو با خوشرویی دادم، خاله که مشخص بود از نوع پوشش مهسا راضی نیست، بدون اینکه کسی حواسش باشه سرد سلام واحوالپرسی کرد. همراه مادرش به طرف سحر رفت، تبریک گفت و روبوسی کرد. سحر هم تشکری کرد و دوباره روی مبل نشست. تقریبا نزدیک هفت بود، اکثر مهمونا اومده بودن و با هم گرم صحبت بودن. هرچه نزدیک غروب میشه چراغونی حیاط بیشتر به چشم میخوره، بچه هاتو حیاط دنبال هم می دویدن و بعضی از آقایون مشغول خوش و بش بودن. نگاهی به جمع حاضر کردم تنها کسی که خوشحال به نظر نمیومد خاله ومهسا بودن. نمیدونم چه اتفاقی بینشون افتاده بود، خاله تا زمانی که مهسا نیومده بود، میخندیداما الان توفکر رفته. صدای یکی از بچه که با عجله از پله ها بالا میوند ومیگفت عاقد اومد، همه خانم ها حجابشون رو رعایت کردن و سریع چادرم رو سر کردم. .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تاب‍‍َعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________ 🌼🍃 🍃 دعای زیبای ال یاسین🌼🍃 (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستاده‌اند می‌فرمایند: « هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …» 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌸🌿به نیت فرج مولا این پست رو به سه نفر ارسال کن تا افراد بیشتری با امام زمان آشنا بشن😊👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3102605334Cfac7bc2cf1
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹 🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ‏ وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ. اَلسَّلامُ‏ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسى‏وَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى‏، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ اَلسَّلامُ‏ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى‏ الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى‏ وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ. اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ وَعَلى‏ آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِ‏الْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى‏ مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فى‏ذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى‏ حِفْظِ حُجَّةِ‏ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى‏ وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً‏ هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى‏ بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِ‏وَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ‏ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ. پس بالا مى‏کنى سر خود را و مى‏گوئى اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى‏ غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ‏ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى‏ بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى‏ عَلى‏ مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى‏ شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى‏ مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى‏ مَعَها وَمَعَ‏ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى‏ لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ‏ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه‏ وَیس‏، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى‏ مِنَ‏ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى‏ مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ‏ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى‏ اِیَّاها، وَاْرزُقْنى‏ الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى‏، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى‏ فَاحْشُرْنى‏ فى‏ زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى‏ فى‏ شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى‏ وَلِوالِدَىَ‏ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى‏ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________ 🌸🍃 🍃 زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃 اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌸🌿به نیت فرج مولا این پست رو به سه نفر ارسال کن تا افراد بیشتری با امام زمان آشنا بشن😊👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3102605334Cfac7bc2cf1
. سلام صبحتون بخیر امروز به سرم زد بهتون پارت بدم😁 فقط امروز پارت میدما بقیه جمعه ها پارت نداریم☺️ دوتا پارت میفرستم بخونین و برا منم دعا‌کنین😅 .
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ عاقد به همراه بابا،آقاسید وحمید و چند نفر دیگه بالا اومدن. سحرو حمید کنار هم نشستن ، به همراه دختر خاله سحر تور رو بالای سر عروس و داماد نگه داشتیم. عاقد قبل از اینکه عقد رو بخونه گفت - آقای داماد اگر از عقد موقتتون زمانی باقی مونده، باید ببخشید تا من خوندن خطبه رو شروع کنم. حمید همونجور که سربه زیر بود لب زد: - باقی مونده ی مدت محرمیتمون رو بخشیدم. عاقد شروع به خوندن خطبه عقد کرد. سحر قران رو باز کرده بود و سوره نور میخوند، - النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی.... خانم سیده سحر هاشمی آیا وکیلم شمارو به عقد دائم آقای حمید فلاح با مهریه معلوم، یک جلد کلام الله مجید وچهارده سکه بهار آزادی، یک سفر کربلا.... سکوت کرد و دوباره ادامه داد - ویک سفر حج، هدیه ی حاج رضا پدر آقای داماد دربیاوردم؟ از شنیدن سفر حج خیلی خوشحال شدم. زهره دخترِ خاله مریم گفت - عروس داره سوره نور میخونه... برای بار دوم عاقد پرسید، گفتم - عروس خانم به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف متوسل شده عاقد طوری که همه بشنون گفت - ماشاالله به این عروس خانم که از اولِ زندگیش با قران و اهل بیت مأنوسه، حالا برای بار سوم میخونم عروس خانم وکیلم؟ سحر قرآن رو بست و بوسید، نفس عمیق کشید و باصدای آرومی گفت - با اجازه امام زمان و بزرگترا بله حمید با شنیدن جواب چشم هاش رو بست و زیر لب خداروشکری گفت وبا محبت به سحر نگاه کرد. عاقد به حمید هم همون مهریه و بقیه دعا رو خوند وپرسید - آقای داماد وکیلم؟ حمید با آرامش جواب داد - با اجازه امام زمان وبزرگترا بله. صدای کل کشیدن و کف زدن کل اتاق کوچیک عقد رو برداشت. اشک شوقم صورتم رو خیس کرده بود.عاقد روبه بابا وآقاسید گفت - به میمنت و مبارکی ان شاالله. تور رو جمع کردیم. سحرو حمید رو بوسیدم و تبریک گفتم. مامان حلقه هاشون رو از سفره عقد برداشت حمیدو سحر انگشترهارو تو انگشت هم انداختن. مامان نزدیک اومد و بعداز روبوسی و تبریک نیم ستی رو به سحرکادو داد. پروانه خانم هم یه النگو تو دست سحر انداخت. خانم جون وخاله وعمه یکی یکی نزدیک اومدن، کادوهاشون رو دادن و تبریک گفتن. باچشم دنبال مهسا گشتم کنار مامانش وایساده بود و با دلخوری نگاه میکرد. چشمش که به من افتاد لبخندی مصنوعی زد و جوابش رو بالبخند دادم. بعداز رفتن آقایون فیلمبردار از سحر و حمید چندتا عکس گرفت و از ماخواست کنارشون باشیم و دسته جمعی عکسی بگیریم. بعداز تموم شدن کار فیلمبرداری و عکاسی حمید به جمع آقایون رفت و کنار سحر نشستم. دستش رو گرفتم - حالا شدی زنداداش خودم، دیگه همیشه باهمیم. سحر بامحبت لبخندی زد و گفت - زهرا بابت همه چیز ممنونم خصوصا... با شیطنت گفتم - خصوصا چی؟؟؟ - خصوصا وقتی که عاقد خطبه رو میخوند به جای گل وگلاب که یه جورایی دروغ حساب میشه حقیقت رو گفتی متوجه منظورت نشدم - اینکا میگن گل و گلاب چیدن یه جور دروغه، که دوست نداشتم تو عقد من باشه. میگن دل به دل راه داره ها... اون موقع سوره نور میخوندم که زندگیمون منور به نور قرآن باشه. وقتی که عاقد برای بار دوم پرسید متوسل به خدا و امام زمان علیه السلام شدم که با لطف و عنایتش خوشبخت بشیم. - اتفاقا به نظر من خود امام زمانم به این مجلس عنایت داشت، مهریه ی کم و کربلا و مهمتر از همه یه حج هم هدیه گرفتی. خوشا به سعادتت هر دو خوشحال بودیم، خانم جون که روسری سفید سر کرده بود و یه پیراهن سفید تنش بود با عصاش نزدیکمون شد. ♥️قسمت‌اول‌رمان‌‌درحال‌تایپ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞