•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت528
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
#زهـــــــرا
از وقتی زینب گفت از علی آقا خبر نداره دلم شور میزنه، با اینکه تمام تلاشم اینه فراموشش کنم اما دلم مقاومت میکنه، شب تو کلبه ی کوچک گلرخ نشستیم و گلرخ با خودش کمی تخمه و شیرینی آورد و گفت
- بیا زهرا جونم اینارو بخور فکر چیزای دیگه رو هم نکن!
تشکری کردم، گلرخ کشوی کمدش رو باز کرد و چیزی برداشت و به سمتم اومد
نگاه به گوشی توی دستش کردم
- بگیر سیم کارتت رو بنداز توش!
- نه گلرخ، گوشی خانم جون هست دیگه به من که کسی زنگ نمیزنه، گوشی میخوام چیکار!
کنارم نشست و جواب داد..
- بگیر دیگه شاید یه بنده خدایی دلش برات بی قراری کنه و بخواد پیامی بده!!
الکی اخم کردم..
- بیخیال گلرخ دلم نمیخواد یادش بیفتم. مثلا اومدم اینجا آرامش داشته باشم. کاش اصلا بهت نمیگفتم
با شیطنت خندید و خودش رو نزدیکم
کرد
- قربون اون اخمت بشم، شوخی کردم.
ولی جدی میگم اینو بگیر سیم کارتت رو بنداز کسی خبر نداره که تو سیم کارتت روشنه فقط من میدونم. یهو دیدی دوتایی جایی رفتیم ، گوشی خانم جون هم نمیتونیم ببریم اگه گمت کردم یا کاری داشتم حداقل بتونم باهات در ارتباط باشم
حق با گلرخه تو این چند روزی که اینجاییم با گلرخ خیلی بیرون میریم بهتره گوشی داشته باشم. بالاخره قبول کردم و سیم کارتم رو از کیفم برداشتم و داخل گوشی انداختم.
به محض روشن شدن سیل پیامکها اومد،
گلرخ وقتی دید با خنده گفت
- اوووووه ببین چقدر پیام تو گلوش گیر کرده بود.
خندیدم و بدون اینکه پیام هارو باز کنم گوشی رو قفل کردم. گلرخ با لب های اویزون گفت
- بی ذوق اگه من جای تو بودم نمیذاشتم به ثانیه بگذره، همه رو تو یه دقیقه میخوندم
به شوخی گفتم
- میدونم اگه بخونم فکرم درگیر میشه نمیتونم تخمه و شیرینی رو بخورم اونوقت همه رو تمومش میکنی
با خنده جواب داد
- نترس اگه تموم بشه ام توخونه داریم میرم از سهم خانم جون و مامان کش میرم. ولی باور کن من اگه به جای تو بودم و مصطفی بهم پیام میداد نمیتونستم صبر کنم
با یادآوری اسم مصطفی حس کردم آهی کشید و به زمین خیره شد. برا اینکه از این حال و هوا درش بیارم گفتم
- نگران نباش، به قول خودت یا خودش میاد یا بوی جورابش!!
چشم هاش رو ریز کرد و جواب داد
- چطور مال تو بوی عطرش میاد مال من بوی جورابش!!!
بالاخره شب رو با سر به سر گذاشتن همدیگه گذروندیم.
موقع خواب گلرخ گفت
- میگم زهرا من گاهی وقتا با دوستم صبح زود میرم کنار دریا قدم میزنم خیلی آرامش میده میای باهم بریم؟
به پهلو خوابیدم و دستم رو تکیه سرم کردم
- اره چرا که نه! اتفاقا خیلی دوست دارم صبح زود ساحل باشم
با ذوق سرجاش نشست، زیر نور کم اتاق چشم هاش برق میزد
- فردا به مامان میگم پس فردا فلاسک چایی برمیداریم دوتایی میریم
✅رمان نذرعشق 1566 پارت هست در دو فصل
🔹فصل اول 866پارته، فصل دوم 700پارت
✅❤️به همراه اموزش #همسرداری #مهدویت #تربیتفرزند😊
🔴اگه میخوای زودتر از بقیه بخونی و تموم کنی، با پرداخت 50 هزار عضو vip شو😍😍
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 #ادامہدارد.... #کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ای قرار دل بی قرارم.....😭
📌 خرابی کار از کجاست؟
▪️ «...بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ...»
✅ امیرالمومنین در بخشی از خطبهٔ ۲۵ نهجالبلاغه، در عبارات کوتاه و بسيار پرمعنايى خطاب به مردم در مقایسه با دشمنان مىفرمايند:
📌۱- آنها در امر باطل خود متّحدند
و شما در امر حقّتان پراکندهايد.
📌۲- شما از پيشواى خود در امر حق اطاعت نمىکنيد،
در حالى که آنها در امر باطل مطیع فرمان پیشوای خویش هستند.
📌۳- آنها نسبت به رييس خود اداى امانت مىکنند،
در حالى که شما خيانت مىکنيد.
📌۴- آنها در اصلاح شهرها و ديار خود مىکوشند،
در حالى که شما مشغول فساد هستيد.
این موارد ذکر شده را میتوان به عنوان عوامل پيروزى و شکست اقوام و ملتها در هر عصر و زمانی مطرح نمود.
عواملی که ما نیز در این زمان میتوانیم با رعایت آنها نسبت به امام مهدی 🌤علیه السلام ،امید به پیروزی نهایی و برپایی حکومت جهانی ایشان را داشته باشیم.
📝#مهدویتدرنهجالبلاغه
#مهدویت
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌹
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت529
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
شب بخیری گفتم و خواستم بخوابم که یادم افتاد زیارت ال یاسینم رو نخوندم. خدا روشکر گلرخ یه پارچ آب آورده بود تا اگه شب تشنه مون شد بخوریم، بلند شدم و آروم یه لیوان آب ریختم، برای اینکه زمین خیس نشه ظرفی که توش میوه آورده بودیم و حالا خالی شده بود زیر دستم گرفتم تا اب اضافی وضو داخلش بریزه، با یه لیوان اب وضو گرفتم و چادرم رو سر کردم.
روبه قبله نشستم، کتاب دعا رو برداشتم و شروع به خوندن زیارت ال یاسین کردم، هر بار دلم میگیره زیارت که میخونم آروم میشم.
فرازهارو یکی یکی خوندم و گریه کردم، حس میکردم هربار که سلام میدم جواب سلامم رو حضرت میده، تو حال و هوای خودم بودم که با صدای گلرخ دست از خوندن برداشتم
- بی معرفت دوست داری تنهایی بهشت بری؟ منو به خواب میدی و خودت پا میشی دعا میخونی؟
انگشتم رو تا جایی که زیارت خونده بودم گذاشتم و جواب دادم
- عزیزم من از کجا بدونم تو هم دوست داری بخونی؟ درضمن من که نمیتونم اجبارت کنم بیای با من دعا بخونی
سر جاش نشست و گفت
- اینجوری منو نگاه نکن، من عاشق مراسمات مذهبی و دعا و زیارتم. قبلا با بچه ها جمع میشدیم و میخوندیم ولی بعدش که هر کدوم سر خونه زندگیشون رفتن دیگه نشد یه جا جمع بشیم.صبر کن منم وضو بگیرم بیام باهم بخونیم.
نگاهی به اطراف کرد و گفت
-فقط تو چجوری وضو گرفتی؟
اشاره به پارچ آب و ظرف میوه کردم
- اونجا وضو گرفتم.
- اینکه آبش کمه، به دلم نمیشینه اینجوری!
- کجاش کمه، من با یه لیوان آب وضو گرفتم، قرار نیست که حتما شیر آب رو باز بذاریم و کلی آب اسراف کنیم تا وضومون به دلمون بشینه!! اینا همش هوای نفسه عزیزم که میخواد تو دعا نخونی.
پوفی کرد و جواب داد
- هئی چیکار کنم دیگه، مجبورم با سختی وضو بگیرم.
بعد نمایشی سرش رو به سمت بالا گرفت و گفت
- خدا جون میبینی چقدر دوستت دارم ، ببین دارم با نفسم جنگ میکنم و اینجوری وضو میگیرم تا دعا بخونم. اونم نصفه های شب که همه خواب هفت پارشاه رو میبینن!!
با خنده گفتم
- بسه! بسه! یه دعا میخوای بخونی اونم برا خودت ، سر خدا منت میذاری؟
- من غلط بکنم منت بذارم، نوکر خدا هم هستم
از دست این گلرخ، تو این چند روز خیلی تو دلم برا خودش جا باز کرده!
- زود باش دیگه، حس و حالم رفت.
✅رمان نذرعشق 1566 پارت هست در دو فصل
🔹فصل اول 866پارته، فصل دوم 700پارت
✅❤️به همراه اموزش #همسرداری #مهدویت #تربیتفرزند😊
🔴اگه میخوای زودتر از بقیه بخونی و تموم کنی، با پرداخت 50 هزار عضو vip شو😍😍
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 #ادامہدارد.... #کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞