eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
315 دنبال‌کننده
2هزار عکس
876 ویدیو
8 فایل
🍂ماییم‌وهواےبغض‌آلودفقط، دلواپسےوغصّه‌مشهودفقط والله‌که‌آسان‌شوداین‌سختےها باآمدنِ‌حضرتِ‌موعودفقط . . .(: تبادل: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از _ مــــآب _
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکانسی جذاب از سریال خوشنام یه ایران بیمه امام رضاست...
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-افتادمو دستمو گرفتی وقتی -رو سنگِ حرم سُرسُره بازی کردم:)♥️ -بابارضا-🥺
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 اونقدر قشنگه که ارزش صد بار نگاه کردن رو هم داره 😍 🌿 هنر آسمانی زندگی کردن در خانه ...⚘ اینم به عشق خانه امن‌ مادری براتون فرستادیم 《"زنان،بهترین معماران خانواده هستند"》
داستان ڪوتاه از امشب . . .
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
داستان ڪوتاه #نقطه_صفر از امشب . . .
🌒 پارت ۱ _معلومه چی داری بلغور می‌کنی؟ اگه این ماموریتو به آخر نرسونی بهت رحم نمی‌کنن... نیشخند می‌زنم. _نه که با منفجر کردن اون بمب زنده می‌مونم... _تنها راهِ جبران کردن ضربه‌ای که به من و خیلیای دیگه زدی همینه! دستم را به نشانه‌ی تسلیم بالا می‌آورم. _من زن تورو کشتم...باشه قبول. ولی آخه وجدانت قبول میکنه همین اتفاق برا صدتا زن و بچه‌ی دیگه بیفته؟ سلمان، تو داغ دیدی نخوا بقیه‌ام داغ ببینن. _اونایی که به دست دولت خلیفه به شهادت میرسن پیش پیامبر(ص) جاشون خوبه! توام اگه بخوای از جهاد در راه خدا فرار کنی، مرتدی و ریختن خونت واجب. بعد از بریدن سر پسر بچه‌ی سه ساله مقابل چشمان خواهر و مادرش دیوانه شده. کلا تغییر کرده! روبند مشکی‌ام را در می‌آورم. _تازه دارم میفهمم این عقاید چقدر مسخره‌ان تو خودتم خوب میدونی. فقط نمی‌خوای باور کنی. _تصمیمت چیه؟! انجامش میدی یا... با یک حرکت چاقویم را از آستین بیرون می‌کشم و زیر گلویش می‌گذارم. از ترس به دیوار می‌چسبند. _دفعه‌ی آخرت باشه منو تهدید می‌کنی. هراتفاقی‌ام بیفته من رمیصام...از شجاع ترین فرماندهای داعش. بترس از وقتی که با رفتارات منو مقابلت قرار بدی. دستم را می‌گیرد، سعی می‌کند تیزی را از گلویش فاصله دهد. _خیله خب آروم باش. بی‌خیالش می‌شوم و می‌گویم. _مواد منفجره‌رو بزار رو تخت؛ برو بیرون. سیمکارتتم بسوزون. لبخندی می‌زند که باعث می‌شود دندان‌های سیاهش نمایان شود. حالم از هرچه مرد داعشی و تکفیری‌ست بهم می‌خورد! تنها دلیلم برای کوتاه آمدن این است که با خیال راحت می‌توانم بمیرم... تمام پل‌های پشت سرم را خراب کردم. همان وقتی که عقاید پدر و مادرم به زنده ماندنشان هیچ کمکی نکرد. آن روز را خوب به یاد می‌آورم! خیلی خوب... آنقدر که آتش انتقام را در دلم شعله‌ور نگه داشته تا امروز اینجا باشم. 🌿به قلـــــــــــــم فاطمه بیاتے
🗒🌿 وآنگاه‌ڪه‌تنهاشدۍ‌ودࢪجستجوۍ تڪیه‌گاه‌مطمئنے‌هستے؛ بࢪمن‌ <خدا>توڪل‌ڪن..!♥️🌿 «سوره‌‌مباࢪڪه‌نمل‌آیه۱۲'!»
_میدونی‌قشنگ‌ترین‌لحظه‌ی‌زندگی‌چه‌موقع‌ایه؟ + بین‌الحرمین‌باگریہ‌دادبزنم ؛ بده‌کہ‌پیش‌توموۍسرم‌سپیدنشہ بده‌کہ‌نوکرت‌بمیره‌وشهیدنشہ(((:💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
😂😂 قبل از عملیات بود ... داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به همرزمامون خبر بدیم ... ڪه تکفری ها نفهمن ... یهو سید ابراهیم (شهید صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون😍 بلند گفت : آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم ... بدونید دهنم سرویس شده ..... 😂😂😐 شهیدمصطفےصدرزاده
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
🌒 #نقطه‌_صفر پارت ۱ _معلومه چی داری بلغور می‌کنی؟ اگه این ماموریتو به آخر نرسونی بهت رحم نمی‌کنن...
🌒 پارت ۲ همزمان با بسته شدن در بلند می‌شوم. این شهر زیادی برایم کوچک است. پرده را کنار می‌زنم... با دیدن گنبدی که واضح دیده میشد دست روی پیشانی می‌گذارم. _بی‌خیال...چطور ممکنه؟! اشک دیده‌ام را تار می‌کند. _چیه؟ نکنه می‌خوای با این نشونه و معجزه‌های مسخره‌ات از تصمیمم پشیمون شم؟ دیگه کار از کار گذشته... هرچقدرم ته دلم بهت اعتقاد داشته باشم نمیتونم نفرتمو پنهون کنم! اگه یکی از همین معجزه‌هاتو همون موقع رو می‌کردی الان کارم به اینجا نمی‌کشید که مجبور شم برا منفجر کردن مزارت نقشه بکشم. چشمم به کبوتری می‌افتد که سمت راست پنجره نشسته. _توام حرفامو باور نمی‌کنی؟ اشکم را پاک می‌کنم. _همه تلاشمو کردم...وگرنه من کی باشم نمک بخورم نمکدون بشکنم. به دیوار تکیه می‌هم و آرام آرام سر می‌خورم و روی زمین می‌نشینم. گوشی نوکیای قدیمی‌ام را بر‌می‌دارم. برایم پیام آمده: +ساعت ۱۰ صحن انقلاب. تکرار می‌کنم... _صحن انقلاب... مادر که دلش می‌گرفت، با هم می‌رفتیم حرم. صحن انقلاب را بیشتر دوست داشت. می‌گفت اینجا بیشتر بوی بهشت می‌دهد. هیچ وقت درکش نکردم! گوشه‌ای می‌نشستیم. او زیارت نامه می‌خواند و من زل می‌زدم به زائرانی که از سقاخانه آب می‌نوشیدند... گاهی هم محو تماشای گنبد طلا می‌شدم. دست خودم نبود...عاشق رنگ طلایی بودم. چشمانم را می‌بندم و از یادآوری این خاطره به خودم لعنت می‌فرستم. تردیدم زیادتر شده...برای همین گوشی دومم را باز می‌کنم و فیلم تبلیغاتیِ داعش را پخش می‌کنم. اینکه از فیلم اعدام و سر بریدن برای تبلیغات استفاده می‌کنند قابل درک نیست. همینکه چاقو زیر گردن قربانی ها می‌نشیند گوشی را خاموش می‌کنم... تحملم از وقتی به ایران پا گذاشته‌ام کمتر شده. 🌿به قلــــــــــــــم فاطمه بیاتـے
هدایت شده از کانال حسین دارابی
9.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الهی بمیرم من😭😭 خادمای امام رضا پرچم حرم رو میبرن خانه سالمندان، دوتا از مادرا جا میمونن پرچم رو نمیبینن که زیارت کنن... حسین‌دارابی 👈 عضوشوید @hosein_darabi
هدایت شده از ᴍᴏʜᴇʙ ∫ مٌـحِـب
‼️توجه توجه‼️ سلام شبتون بخیر✨ دوستان به دلایلی قراره این کانال حذف بشه عزیزانی که تمایل به خوندن رمان دارن داخل کانالی که لینکشو براتون ارسال میکنم عضو بشن @Modafa_Eshgh