اصرار
چرا ما را رها کردید؟ به خدا قسم خدا دربارهی ما از شما سوال خواهد کرد. #زمان #جهان #حکومت #شخص #فل
°
چرا ما را رها کردید؟
به خدا قسم خدا دربارهی ما از شما سوال خواهد کرد.
🧷این سوال پر ترکش، این نشان به آن نشان های وقتِ برانگیختن، این به حساب کشیدن های یک به یک، جواب یا توجیهش می تواند این باشد که ما ساکن کشوری هستیم که حکومت به نمایندگی از ما مکلف به پیگیریست؟ می تواند؟
حواله دادن های حاکمیتی می تواند برات آزادی از این دِین گردنگیر در آن روز افسوس و تغابن باشد؟
اگر قناعت مان به همین اشک و اندوه و پیگیریهای حکومتی و کشوری و لشکری کفایت کرده، ما را در خلوت چه به درخواست های خانه خراب کُنِ «یا لیتنا؟»
«لیتنا»ی ما همین حالا هم پشت همین در ایستاده. زین پس هر چه بخواهیم از این رهگذار بر ما می رسد. زمان به ما رو کرده. چیزی در حال هضم و چیزی در حال تولد است. سر این آه دریغ به کدام سنگ بکوبم؟ در این دوره ی نامردی، کجاست مردی که شکایت از این دست دست کردن ها نزد او ببرم؟
که اگر دیرمان بود...
اگر رگ و خون و نفسمان، زندگی مان، ناموس و آبرویمان وسط بود...
اگر حادثهها آتش به آتش جان مان بود...
زمان هماکنون برپا بود.
و خودمان، خودمان نمیگفتیم که نشان به آن نشان این سوال از ما همین حالا هم بی پاسخ است.
ما جماعت ترسوی آینده،
یکجا نشینانان چسبیده به دروازه،
ما را چه به پیش رفتن و شکافتن؟
ما را چه به شنیدنِ اقبال زمان؟
ما را چه به پرسش؟
ما را چه به جهان؟
ما را چه به قیامت؟
ما را چه به زمان؟
دور است، دور است.
اینجا همه چیز دور است و دست نیافتنی.
ننگ بر ما
ننگ بر ما
ننگ بر هر زبانی که سپر بلایمان شد.
می دانید؟
من خیال می کردم انقلاب کردیم که شامّه مان، چشم مان حسّاس شود.
منِ ساده لوح چه می دانستم انقلاب کردیم که چشم و دل مان سیر باشد.
که شامّه مان کر شود.
که گعدهی دل دادن و قلوه ستاندنِ انقلابی چاق کنیم و چک های برگشت خورده ی خودمان را به حساب حاکمیت امضا کنیم.
خودمان، تک تکِ خودمان سوای حاکمیت کجا بودیم؟
من ِساده لوح هیچ یک را نمی دانستم...
هیچ یک را.
چه می دانستم میشود راه این همه نزدیک شود و این همه نرویم؟
چه می دانستم؟
#اصرار
#زمان #جهان #شخص
#حاکمیت #فلسطین #ایران
@Esrar3
اصرار
دست نوشته شهروند آمریکایی: 《دنیا فکر میکند که غزه توسط اسرائیل اشغال شده بلکه حقیقت آن است که کل دنی
992K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ظاهراً شب گذشته در اردن راهپیماییهایی بوده که به سفارت اسرائیل هم هجوم بردهاند.
اوایل طوفان الاقصی هر جا تجمعی شد، شعارهای خاص خودش را هم به همراه داشت. روند شعارها جالب توجه است. اوایل طوفان الاقصی شعار اردنیها این بود:
«قالو حماس ارهابية، كل الاردن حمساوية»
(گفتند حماس تروریست است، همهی اردن حماسیست)
حالا تجمع اخیر اردن شعارش این شده: «يا غزه احنا آسفين، احنا كمان محاصرين».
(غزه ما متأسفیم، ما هم محاصره شدیم)
چیزی شبیه به جملهی آن مرد آمریکایی که نوشته بود «دنیا فکر میکند که غزه توسط اسرائیل اشغال شده بلکه حقیقت آن است که کل دنیا توسط اسرائیل اشغال شده به غیر از غزه».
اجازه بدهید برای یکبار هم که شده از خودمان بپرسیم آیا دلیل این احساس ناتوانی و عجز و نشدنها فقط حکومتها و قید و مرزها هستند؟ پس چرا هر کدام از ما در هر جغرافیا تا این اندازه در این حس مشترکیم؟
این چه حصاریست که همهی ما فارغ از هر تاریخ و گذشته و دین و زبانی آن را حس کردهایم؟
لابد باید چیزی جز حکومتها وسط باشد؟! چیزی که همیشه گفتنش به شدت سخت بوده و حالا به نظر گفتنیتر است.
#غزه #اردن
#ما_در_جهان #حکومت #حاکمیت
@Esrar3
اصرار
ظاهراً شب گذشته در اردن راهپیماییهایی بوده که به سفارت اسرائیل هم هجوم بردهاند. اوایل طوفان الاقص
فاجعه قتل عام سربرنیتسا آن هم در جهان معاصری که تاریخش دور نیست، همیشه برام عجیب بوده که خب بقیه کجا بودن؟ چرا انگار یک دنیا به تماشا نشسته؟ و خب الان با غزه کاملاً درک میکنم چطور به تماشا نشستیم تا قربانیشان کنند...
صرفاً به دولتها و حاکمیتها وضعیت را نسبت ندیم ما چه کارهایم؟
#شخص #غزه
#حاکمیت #حکومت #جهان #زمان
@Esrar3
اصرار
° چرا ما را رها کردید؟ به خدا قسم خدا دربارهی ما از شما سوال خواهد کرد. 🧷این سوال پر ترکش، این نش
°
آقای جلیلی!
سلام.
این چند خطی را که می نویسم به خواندن و نخواندنش توسط شما فکر نمی کنم. چیزی درونی من را ملزم می کند به شما بگویم. همین شمایی که نمی دانم آن طرف خط هستید یا نه.
نیاز دارم بگویم چه شد که دیروز همین ساعت ها بود که رأی سفیدم قطعی شد.
نیاز دارم بگویم در مسیر برای رأی دادن چقدر با خودم کلنجار رفتم و پرسیدم که این ولو اندک زحمت برای یک رأی سفید؟ نیاز دارم بگویم در برگه ی رأی نوشتم: ناچارم. رأی من سفید است و این تنها چیزی بود که می توانستم از آن دفاع کنم.
رأی دادن و ندادن من فرقی نداشت وقتی که دیروز را فقط برای این آمده بودم که بگویم اگر هم نیامدم دعوایی نیست. آمدم بگویم نیامدنم در سیستم قهرِ با حکومت نیست. من همان نیامده ای هستم که با رأی سفیدش می خواست بگوید این سفید باز هم آری به جمهوری اسلامی ست اما جزئیات خودش را دارد. جزئیاتی که با رأی ندادن حالا حتی همین یک وجب سکو را هم نداشت. جزئیاتی که در انتخاب یک نامزد کشته می شد. جزئیاتی که هیچ کجا نمی شد آن را گفت. من از اینکه تمامم در تقسیم بندیِ شکنندهی آدم موافق حکومت یا ضد حکومتی گنجانده شود خسته ام. از این حیث «هر ایرانی یک نقش» شاید به ظاهر نزدیک ترین چیزی بود که مردی از حکومت می توانست تعارف کند اما چه کنم که این حرف باز هم در خدمت حکومت است. چطور بگویم مرا با حکومت جنگی نیست اما آن نقشی هم نیستم که آخر قرار باشد دوباره با حکومت دنبال شود و حکومت یگانه معبر رویایش باشد؟
می فهمم مردم سالاری دینی ترکیب استثنایی شخص و حکومت است اما می بینید که! حالا تبدیل شده ایم به یک کل و توده در راستهی حکومت ها(ضد یا موافق).
آقای جلیلی!
به من در حکومت نگاه نکنید. من آن جوینده ای هستم که مِن بعد دیگر قرار نیست حکومت میزبان مطلق و دائمِ سوال و نیاز و جواب و توفیق و رغبتش باشد.
آقای جلیلی!
این آخرین تیری ست که برایم مانده.
رأیم را به انضمام این نامه سوی شما راهی می کنم با این پایان که این آخرین تیر من است. شما آخرین نگاه یکی از جمهوری می شوید که درخواست دارد سوای حکومت را هم ببینید. از همین شمایی که یحتمل مرد وفادار حکومتید.
می توانید؟
می پذیرید؟
این آخرین تیر من است...
#شخص #حکومت #حاکمیت
@Esrar3
هدایت شده از اصرار
فاجعه قتل عام سربرنیتسا آن هم در جهان معاصری که تاریخش دور نیست، همیشه برام عجیب بوده که خب بقیه کجا بودن؟ چرا انگار یک دنیا به تماشا نشسته؟ و خب الان با غزه کاملاً درک میکنم چطور به تماشا نشستیم تا قربانیشان کنند...
صرفاً به دولتها و حاکمیتها وضعیت را نسبت ندیم ما چه کارهایم؟
#شخص #غزه
#حاکمیت #حکومت #جهان #زمان
@Esrar3