eitaa logo
ازدحام عشق
442 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
213 ویدیو
1 فایل
- خالق واژه را که می‌‌شناسی؟! به نام همو!🖇 نویسنده‌ای هستم که هرروز و هرشب، در آغوش واژ‌ه‌ها جان می‌دهد...✒🌱 مهدینار⤸ @MAHDINAR
مشاهده در ایتا
دانلود
لعنت به ساچمه‌ای که تو رو گرفت از مادرت تو روز مادر... 🖋♣️ @ezdehameeshgh
- بعضی مادرا... 🖋♣️ @ezdehameeshgh
خوشم میاد در هر صورت کم نمیاریم...
هیچ‌. باز هم هیچ. هیچ دیگر؛ و دیگر هیچ. هیچ چیزی که تازه باشد نبود. موکب سال‌های قبل هم بود. زائر بود. باحجاب و بی‌حجاب و مخالف و موافقِ جان بر کف بودند، کودک و نوجوان و جوان و بزرگ و کوچک و پیر هم. راه هم همان بود که بود. دو طرف‌ش پرچم و موکب و وسط‌ش آتش برای سرمای دست‌ها. دو طرف راه هم جنگل کاج و سرو. همه چیز مثل سه سال قبل و شاید... باشکوه‌تر. کاج‌ها شاید کمی بلند‌تر، مفتخر تر به طالع مسعود‌ خویشتن از همسایگی با "او" و "آن‌"ها و این‌ها و ما. زوار شاید یک سال بزرگ‌تر، یک سال عزادارتر، یک سال عاشق‌تر. خبری از دود نبود. از صدای مهیب که تا محله‌های اطراف برود... صدایی که بشنودش گنبد جبلیه، بشنودش قلعه‌ دختر، بادگیرِ مدرسه ابراهیمیه و یخدان و رود خشکیده‌ی مویدی. از جیغ و فریاد و ترس و خون و آه و مرگ... مرگ نه! از شهادت هم خبری نبود. هیچ نبود‌. و هیچ یعنی همان بی‌ همه چیزی که بترسد از طفل هفت هشت ساله و از سنگ قبری که درازایش هفت هشت وجب باشد. شمرده‌ام؛ دقیق همینقدر است! هیچ نبود؛ و هیچ یعنی از سگ پست‌تر، بزدلی که بترسد از زائر او هم... از مسیر منتهی اليه به مزارش هم... امسال اما بود. خبری از خون، از صدای مهیب که پیچید تا خانه‌مان، از دود و مرگ هم... باز هم مرگ نه‌، خبری از شهادت. خبری از نجاست آمد، و نجاست یعنی همان صهیون. صهیونی که شاید کلاس آموزش نظامی گذاشته بود برای اولین قاجار... صدایی پیچید، دودی رفت هوا با روح چند شهید. و این شد آغاز حماسه‌ای که تاریخ خواهد نوشت آن را. 🖋♣️ 🥀 @ezdehameeshgh
ازدحام عشق
هیچ‌. باز هم هیچ. هیچ دیگر؛ و دیگر هیچ. هیچ چیزی که تازه باشد نبود. موکب سال‌های قبل هم بود. زائر بو
صدا که پیچید، جمعیت متفرق شد. تنِ واحد زوار، تکه تکه شد. اربا اربا. مثل اعضای بدن "او". یک نفر می‌گوید کپسول بوده. یک نفر می‌گوید بمب. و چه کسی می‌دانست چه بود؟! آن‌ها که دور بودند، شنیدند فقط و دود دیدند. و آن‌ها که بودند هم ندیدند، آن‌ها که بودند یا شهید شدند یا مجروح و بی‌هوش... 🖋♣️ 🥀 @ezdehameeshgh
ازدحام عشق
صدا که پیچید، جمعیت متفرق شد. تنِ واحد زوار، تکه تکه شد. اربا اربا. مثل اعضای بدن "او". یک نفر می‌گو
و الکاج... ما الکاج... و ما ادراک ما الکاج؟! آمبولانس‌ها جیغ می‌زنند و می‌روند و می‌آیند و حامل مجروح می‌شوند. مجروح‌ها که شاید هم شهید باشند، افتاده‌اند روی زمین. سر بعضی‌هاشان، سرچشمه‌ی خونی‌ست که به خاک شرف داده. زوار دنبال پدر، مادر، و حتی بچه‌شان می‌گردند. مامورها مردم را هدایت می‌کنند سمت جنگل. جنگل قائم را سال‌ها پیش کرمانی‌ها کاشتند. بزرگ‌ترین جنگل دست‌کاشت ایران. و از کجا می‌دانستند کرمانی‌ها، قرار است امروز لباس آب شده و موی سوخته و اعضای بدن شهدا روی سرشاخه‌ی کاج‌هاشان بیفتد، نه روی زمین... سلام بر کاج. سلام بر آن درخت مفتخر به طالع مسعود خویشتن‌‌‌... 🖋♣️ 🥀 @ezdehameeshgh
ازدحام عشق
و الکاج... ما الکاج... و ما ادراک ما الکاج؟! آمبولانس‌ها جیغ می‌زنند و می‌روند و می‌آیند و حامل مجر
نگاه کن به زمین. که زمین هم جانباز شده. جان باخته... ترکش خورده. بمب، ترکش داشته ظاهرا‌. و وقتی از حسادت می‌ترکد، ترکش‌هاش می‌رود به هر جا، هر سو، هر دست و پا و قلب و سر... ترکش‌ها بدند. نامردند. لامذهب‌ها نمی‌پرسند: "طلبه‌ای؟! آخوندی؟! سپاهی و بسیجی‌ای؟! حجاب داری؟! حب ولایت علی و امامت مهدی و سیدعلی داری؟! بچه‌ای یا بزرگی؟!" نمی‌پرسند کدام طرفی هستی. و می‌زنند و می‌زنند و می‌زنند. و آن‌ها که کورند و انسان نمی‌بینند، می‌خوردند به تنه‌ی کاج، به زمین، به جدول، به موکب و... و جدول همان خشت است که آن اول‌قاجار ملعون، آمد و زد و کشت و ویران کرد و رفت. و بمب اما، دست قاجار را می‌بندد از پشت و درس می‌دهدش. آری. خشت همان جدول است و جدول شریف‌تر... شهدا و مجروحین هم خشتند. خشتی دلسوخته و خونین‌بدن، از تمدن کهن اسلام. 🖋♣️ 🥀 @ezdehameeshgh
ازدحام عشق
نگاه کن به زمین. که زمین هم جانباز شده. جان باخته... ترکش خورده. بمب، ترکش داشته ظاهرا‌. و وقتی از ح
از میان مجروحین و شهدا، زن‌ها زیادند. بچه‌ها هم... و مادرمان در روز زن چه کادوی خوبی به زن‌های امت‌ پدرش داد... یکی شهادت کادو می‌گیرد، یکی جراحت، یکی فرزند شهید یا جانباز‌... 🖋♣️ 🥀 @ezdehameeshgh
ازدحام عشق
از میان مجروحین و شهدا، زن‌ها زیادند. بچه‌ها هم... و مادرمان در روز زن چه کادوی خوبی به زن‌های امت‌
آمبولانس‌ها ‌هنوز‌ می‌آیند و می‌روند. مجروحین هنوز روی زمین هستند. مردم دارند سمت جنگل می‌روند. هنوز مردم در حال جیغ و داد و فریاد هستند که صدای انفجار دیگری، می‌پیچد و جمعیت باز شروع می‌کند به دویدن توی جنگل و فرار کردن و جیغ زدن. اینبار جان‌های بیشتری میزبان ساچمه و ترکش می‌شوند. همان‌ها بودند که داشتند جمع می‌شدند برای کمک به مجروحین انفجار اول. و آن‌ها که بمب گذاشته بودند، خوب می‌شناختند مردم ایران را... و همین‌هاست که حتی از زائر "او" هم می‌ترساندشان. معلوم نیست چند بدن تکه تکه شد، چند ماشین سوخت، چند عقیق افتاد روی زمین‌. و زمین به وسیله‌ی چند قطره‌ی خون عزیز شد‌. در اوج ذلت می‌توان عزیز بود. خم شو؛ از کف خیابان بپرس... 🖋♣️ 🥀 @ezdehameeshgh
بدن‌ها؟! تکه تکه. ماشین‌ها؟! سوخته. زمین؟! خونین... پرسیدن ندارد که... گنبد جَبَلیه، مثل همان سه هزار سال پیش، ایستاده‌ست و شیوَن‌کوه را نگاه می‌کند. با صلابت؛ آرام. چه نام برازنده‌ایست شیوَن‌کوه برای کوه‌های صاحب الزمان‌. و چه فعل کمی‌ست شیون؛ برای آن شهیده‌ی شش ساله. گنبد جبلیه ایستاده است. گریه می‌کند. احتمالا بمب، سنگ‌های درونش را، هشت ضلع بیرون‌ش را، و در چوبی‌اش را لرزاند. و تو چه می‌دانی؟! شاید خشت‌های دژ اردشیر که وسط کرمان، روی کوه ایستاده بود را، غم تکه تکه شدن زوار خراب کرد... 🖋♣️ 🥀 @ezdehameeshgh
ازدحام عشق
بدن‌ها؟! تکه تکه. ماشین‌ها؟! سوخته. زمین؟! خونین... پرسیدن ندارد که... گنبد جَبَلیه، مثل همان سه هزا
گنبد سبز مسجد صاحب الزمان ایستاده است. بالای سر شهر، بالای سر کرمان، حتی بالاتر از مسیر القاسم که اهل آسمان ساخته‌اندش. گنبد سبزی‌ست که می‌درخشد. با دو مناره‌ی احتمالا عثمانی سفید. انگار انگشتری‌ست با نگین سبز و رکاب خوش خط و خال، که افتاده باشد وسط چمن. وسط جنگل کاج. و نه... نیفتاده است. انگشتر که نباید روی زمین باشد! یقینا صاحب الزمان به دست کرده... 🖋♣️ 🥀 @ezdehameeshgh
ازدحام عشق
گنبد سبز مسجد صاحب الزمان ایستاده است. بالای سر شهر، بالای سر کرمان، حتی بالاتر از مسیر القاسم که اه
دعا دعا می‌کردند تعداد شهدا از هفتاد و سه تن بالاتر نرود. همان یکی هم زیاد بود. و رفت... تعداد شهدا سر به فلک کشید؛ از صد بالاتر. و از بنای تمدن اسلام، هر چقدر خشت بیشتری بشکند یا بسوزد، این تمدن ساخته‌تر می‌شود. و خشت‌ها، پخته‌تر‌. بشکنید و بسوزانید ما را؛ مستحکم‌تر می‌شویم به خدا. پخته‌تر‌... 🖋♣️ 🥀 @ezdehameeshgh
"آقاامام‌حسین... یعنی‌تو‌حرم‌بہ‌اون‌بزرگی، یہ‌جای‌کوچیک‌واسہ‌ی‌مانیست؟:)" __ حال و هـواي ِاین چنلـھ😭♥️! مـداحي هاش‌ش‌فقط :))))🖤 _ @Tloa_mah . طلوع‌ماه این‌کانال‌ِعالیهه👀✨ خوشا‌راهی‌کہ‌پایانش‌حسیـن‌است:)))✨ https://eitaa.com/Tloa_mah https://eitaa.com/Tloa_mah اینجـٰا پر از :. عـٰاشقـٰانھ | مداحـۍ | سیـاسي و .. .
داستان از این قراره که... نمی‌خوام از خودم خاطره‌ی بدی تو فکرا به جا بذارم... نمی‌خوام کسی باشه که کاری در حق‌ش کرده باشم و حلالم نکرده باشه. اگه حرفی زدم و کاری کردم که باعث شده ناراحت بشید، ظلمی به‌تون کردم، توهینی کردم، غيبت کردم، قضاوت کردم یا هر چیزی، هر چیزی بوده و هست بیاید همین الان بهم بگید. می‌خوام روسفید باشم... @MAHDINAR
چهار سال و دو روز و بیست و پنج دقیقه‌ی پیش علمدار رفت و نیومد...
برای کرمان چه سوغاتی‌های خوبی آوردند زوار؛ شهید... 🖋♣️ @ezdehameeshgh
روز قبل از حادثه معمم شده بود طلبه خاصی بود تازه ازدواج کرده بود و یک دختر توراهی داشت، حالا دخترش یتیم شده است او خودش هم یتیم بود و پدرش را در کودکی از دست داده بود شهید علیرضا پور محمدی | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
ازدحام عشق
معمم بشی...