هدایت شده از مادران شریف ایران زمین
.
#قسمت_اول
#ن_علیپور
(مامان #محمدطاها ۸/۵ساله، #آزاده ۴سال و ۱۰ماهه، #علیرضا ۹ماهه)
آخرین روز اسفند سال ۶۵، تو یکی از توابع مشهد به دنیا اومدم.
فرزند اول خانواده بودم. بعدتر مامان و بابام، یه آبجی و یه داداش برام آوردن و شدیم سه تا.😄🥰
دیپلم طراحی لباس گرفتم و دو ترمی هم دانشگاه رو تجربه کردم، اما چون راهش خیلی دور بود، ادامه ندادم.
ما هرسال تو یکی از روزای شهریور ماه، یه مراسم شلهپزون داشتیم🤩😋 و جمعیت زیادی میاومدن خونهمون.
تو شلهپزون سال ۸۶ که داشتم ۲۱ ساله میشدم، خانوادهی همسرم با من آشنا شدن و چندی بعد مراسم خواستگاری داشتیم.😅
اون موقع همسرم، راننده آژانس بودن؛ یه پیکان داشتن که برای پدرشون بود و به گفتهی خودشون، کلا پونصد هزارتومان پسانداز داشتن.
بعد از چند روز که صحبتها تموم شد و خانوادهها به نتیجه رسیده بودن، تو حرم امام رضا (علیهالسلام) و روز میلاد ایشون، عقد کردیم.🧡
و تو یه تالار کوچیک با یه نوع غذا، جشن عقدمونو برگزار کردیم.
سال ۸۸ زندگی مشترکمون تو یه خونهی نقلی چهل متری، شروع شد.
دو سال بعد توفیق یه زیارت کربلا پیدا کردیم و چندماه بعدش متوجه شدم باردارم.💛
محمدطاها آبان سال ۹۱ به دنیا اومد.
از همون اول تولد تا چهارماهگی کولیک شدید داشت و هیچ دارویی کولیکش رو بهتر نمیکرد.😣
از طرفی روزهای سرد زمستون هم بود و به خاطر سرمای هوا، از خونه بیرون نمیرفتم.
همسرم وارد کار آزاد شده بودن و از ۶ صبح تا ۱۱ شب سرکار بودن و نمیتونستن کمکم کنن.
و اینا باعث شد یه مقداری افسردگی بگیرم.
واقعا روزهای سختی بود.😩
ولی با همراهی مامان و خواهرم به خیر گذشت.🧡
بعدِ از شیر گرفتن پسرم، احساس کردم دوست دارم یک نوزاد داشته باشم.😁
و خدا تو سه سال و نیمگی پسرم، دخترم رو بهمون هدیه داد.😍
خداروشکر زایمانم خیلییی راحتتر از اولی بود.
(فکر کنم یه علتشم فعالیت زیادی بود که تو بارداریم، به خاطر از پوشک گرفتن پسرم داشتم😅)
چهار پنج ماه اول، پسرم به خاطر اومدن نینی جدید، به شدت عصبی و پرخاشگر شده بود.
هرچند سعی میکردم بیشتر براش وقت بذارم، ولی...😔
تا اینکه کم کم شیرینکاریهای دخترم شروع شد.😄
و پسرم باور کرد که قرار نیست آبجی برای همیشه نوزاد بمونه😂 و بالاخره بزرگ میشه و باهاش بازی میکنه.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#قسمت_دوم
#ن_علیپور
(مامان #محمدطاها ۸/۵ساله، #آزاده ۴سال و ۱۰ماهه، #علیرضا ۹ماهه)
همیشه عاشق خیاطی و نقاشی روی پارچه و لباس بودم و دوست داشتم خودم لباسهای رنگارنگ برای بچههام بدوزم.
از اونجایی که رشتهم هم طراحی لباس بود، فوتوفن کار رو یاد گرفته بودم.
تو زمان عقد، برام خودم لباسهای مجلسی میدوختم و الان بیشتر لباسهای کمد کار خودمه.👌🏻😉
دخترم که یک ساله شد، وقتم آزادتر شد و دوباره تونستم رو کاری که دوست داشتم وقت بذارم.
الان تعدادی از لباسهای خودم و همسرم و بچهها رو میدوزم و این از لحاظ اقتصادی، برامون، خیلی به صرفه میشه.
گاهی هم روی لباسهایی که دوختم، طراحی میکنم.😇
مثلاً جلیقهای که عکسش رو میبینید، با رنگ اکریلیک مخصوص پارچه، نقاشی کردم.😊
پالتو رو هم با یک پنجم قیمت خودم دوخت.😉
دخترم که ۳ ساله شد، وقتم خیلی بیشتر شد؛ چون خواهر و برادر با هم بازی میکردن و کار زیادی با من نداشتن.
دخترم هر روز میگفت باید ده تا خواهر و ده تا برادر براش بیارم.😐😳
این بار خدا جواب دعاهای دخترم رو داد و من خیلی زود بچهی سوم رو باردارشدم.😄
البته با مشکلاتی از قبیل قند بارداری و تیرویید.
از ماه چهارم بارداری کرونا اومد و من غربالگری وسونوها رو نرفتم؛ فقط برای آزمایشهای قند و تیرویید میرفتم که به لطف خدا و با تلاشهای دکترم، یک ماه مونده به زایمان هر دو تاش برطرف شدن.🤲🏻
با چلهی زیارت عاشورا و سوره انشقاق خداروشکر پسرم شهریور ۹۹ خیلی راحت دنیا اومد.😍
دخترم با اینکه خودش دوست داشت بچهی کوچیک داشته باشیم، چون پسر بود و خواهر دار نشده بود، خیلی ناراحت شد.
این مسئله هم با هدیهای از طرف نوزاد تا حدودی حل شد.😊
پسر بزرگم که تو زمان بارداری کلاس اول بود، از ۱۵ شهریور دوباره راهی مدرسه شد، برای کلاس دوم.🥳
مدرسهها که باز شد، دوباره بهانههای دخترم شروع شد که چرا من مدرسه نمیرم و چرا من کتاب ندارم...
منم هر دوشون رو کنار خودم مینشوندم و میگفتم بیا میخوام دیکته بگم، بنویسید.😊
الانم که فصل امتحاناته و باید برای درسهاشون، فیلم بگیریم که اونم یه پروسهایه.😂
باید یه وقتی باشه که کوچولومون خواب باشه یا دخترم ببرتش تو اتاق باهاش بازی کنه که بتونیم فیلممون رو بگیریم.😁
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#قسمت_سوم
#ن_علیپور
(مامان #محمدطاها ۸/۵ساله، #آزاده ۴سال و ۱۰ماهه، #علیرضا ۹ماهه)
بچهها، درطول روز سرگرمیهای مختلفی دارن؛ توپ بازی، لگو، کاردستی، خاله بازی، نقاشی روی فاکتورهای مغازهی بابا.😅
جدیداً به لطف کلاسهای مجازی معلم و شاگردی هم به بازی هاشون اضافه شده.😁
گاهی با خمیری که خودم براشون درست میکنم بازی میکنن، گاهی باهم والیبال بازی میکنیم.😊
خلاصه ۳ تایی با هم سرگرم میشن.
از بازی کردن با هم حسابی درس میگیرن؛
مثلا توی معلم بازیشون، دخترم از داداشش ریاضی و علوم یادگرفته.😊
طعم استقلال رو میچشن، خلاقیت و استعدادهاشون شکوفا میشه،
تواناییهاشون زیاد میشه.😇
وقتی پسرم کلاس قرآن (مجازی) داشت و من باهاش قرآن کار میکردم، دخترم هم میشنید. الان بعضی سورهها رو حفظ شده.
.
روزی صد بار هم باهم دعوا میکنن. نیم ساعت بعد دوباره باهم آشتی میکنن. بیشتر وقتا هم، دخترم برای آشتی پیش قدم میشه.😁💖
تو دعواهاشونم تا کار به جای باریک نکشه دخالت ندارم.😅
این جور وقتا ازشون میخوام ده دقیقه برن توی اتاق خودشون و با هم صحبت نکنن. اون موقع قدر همو میدونن و زود آشتی میکنن.☺️
و البته که خیلی همدیگه رو دوست دارن. موقعی که مدرسه باز بود، دخترم میرفت دم در منتظر میشد تا داداشش بیاد و باهم بازی کنن.
هفتهای یک بار خونهی مادرم که میریم که باغ دارن و فضای آزاد بازی و خاکبازی و گلبازی رو اونجا براشون فراهم میکنیم.
الان پسر کوچیکم ۹ماهشه. معمولاً بچهها خیلی حواسشون به دادششون هست و گاهی سرگرمش میکنن تا به کارهای خونه و خودم برسم.☺️
دخترم هنوز منتظره داداشش زودتر بزرگ بشه که من بتونم براش خواهر بیارم.😂
البته فعلا ضعف و کمردرد دارم.😞
قبل بارداری سومم کمردرد شدیدی داشتم که نمیتونستم بایستم.😔
پیش یه شکستهبند معتبر رفتم و یه خمیر دستساز روی کمرم گذاشت و به روشهای سنتی خوبِ خوب شدم.💪🏻
الان هم باید اقداماتی انجام بدم.👌🏻
#تجربیات_تخصصی
#ماران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#قسمت_پایانی
#ن_علیپور
(مامان #محمدطاها ۸/۵ساله، #آزاده ۴سال و ۱۰ماهه، #علیرضا ۹ماهه)
با تولد هر بچه، خدا یه چیز جدید بهمون داد.
اول ازدواجمون مستأجر بودیم و خدا قبل از به دنیا اومدن پسرم یه خونهی خوب قسمتمون کرد؛ البته قسطی.☺️
موقع تولد دخترم، به لطف خدا یه باغ کوچولو خریدیم.
اونم قسطی و با تلاشهای زیاد همسرم.
موقع تولد بچهی سوم، بازم لطف خدا شامل حالمون شد و تونستیم خونهمون رو عوض کنیم و یه خونهی حیاطدار بگیریم.☺️
ما هنوزم قسط و قرض داریم ولی خدای مهربون بازم کمکمون میکنه چیزی کم نداشته باشیم و البته که اهل خرج اضافه نیستیم.
از وسایل بچهی اولم، برای دوتای بعدی هم استفاده کردم.
این رسم خوب رو داریم که گاهی وسایل بچهها رو به فامیل امانت بدیم یا ازشون بگیریم.
حالا هم که کرونا هست و احتیاج به خریدن لباسهای اضافه نداریم و بیشتر لباساشونو خودم میدوزم.😃
از اونجایی که توی خونه اوقات فراغتم رو کتاب میخونم، بچهها هم به کتاب خوندن علاقهمند شدن.
پسرم خودش کتاباش رو میخونه، ولی دخترم که هنوز سواد خوندن نداره، از خودش داستان میسازه.😃
منتظره زود بره مدرسه تا بتونه کتابهاش رو بخونه.🤗
وقتهایی که از نظر روحی از فشار زندگی و بچهها خسته میشم، نقاشی روی پارچه یا نقاشی با مدادرنگی انجام میدم و باعث میشه چند دقیقه از فکرکارهای خونه و بچهها دور بشم و خیلی آرومم میکنه.😌
موقع خوابوندن بچهها هم آموزشهای جدید خیاطی رو از اینترنت دنبال میکنم.🤩
همسرم تمام روزهای هفته تا دیر وقت سر کار هستن، برای همین سعی میکنیم جمعهها از کنار هم بودنمون خوب استفاده کنیم، مثلا همهمون دوست داریم توی حیاط چای یا سیبزمینی کبابی درست کنیم.😋
با اینکه معمولا تا ساعت ۱۱ شب مغازهاند و با بچهها تنها و خستهام، وقتی میان خونه به استقبالشون میرم، ابراز خوشحالی میکنم و وقتایی که حتی کمی زودتر از معمول میان میگم چه خوب که امشب زودتر اومدی... از حضورت کلی انرژی گرفتم.😍
معمولاً شبها چند دقیقه باهم صحبت میکنیم دربارهی اتفاقهای طول روز یا کارهایی که دوست داریم طی روزها و سالهای آینده انجام بدیم و امیدواریم خدا مثل همیشه کمکمون کنه.
من و همسرم، حدود ۱۱ سال زندگی مشترک داشتیم. تو این مدت سعی کردم احترامشونو نگه دارم؛ خصوصا که سیدن و آدم بسیار صبورین.
به لطف خدا و جدشون حضرت زهرا، زندگی آرومی داریم، که با همین احترام متقابل و توجه به نیازهای روحی هم به دست اومده.
امیدوارم سالیان سال همینطور بمونه.🤲🏻
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
هدایت شده از مادران شریف ایران زمین
.
#قسمت_پایانی
#ن_علیپور
(مامان #محمدطاها ۸/۵ساله، #آزاده ۴سال و ۱۰ماهه، #علیرضا ۹ماهه)
با تولد هر بچه، خدا یه چیز جدید بهمون داد.
اول ازدواجمون مستأجر بودیم و خدا قبل از به دنیا اومدن پسرم یه خونهی خوب قسمتمون کرد؛ البته قسطی.☺️
موقع تولد دخترم، به لطف خدا یه باغ کوچولو خریدیم.
اونم قسطی و با تلاشهای زیاد همسرم.
موقع تولد بچهی سوم، بازم لطف خدا شامل حالمون شد و تونستیم خونهمون رو عوض کنیم و یه خونهی حیاطدار بگیریم.☺️
ما هنوزم قسط و قرض داریم ولی خدای مهربون بازم کمکمون میکنه چیزی کم نداشته باشیم و البته که اهل خرج اضافه نیستیم.
از وسایل بچهی اولم، برای دوتای بعدی هم استفاده کردم.
این رسم خوب رو داریم که گاهی وسایل بچهها رو به فامیل امانت بدیم یا ازشون بگیریم.
حالا هم که کرونا هست و احتیاج به خریدن لباسهای اضافه نداریم و بیشتر لباساشونو خودم میدوزم.😃
از اونجایی که توی خونه اوقات فراغتم رو کتاب میخونم، بچهها هم به کتاب خوندن علاقهمند شدن.
پسرم خودش کتاباش رو میخونه، ولی دخترم که هنوز سواد خوندن نداره، از خودش داستان میسازه.😃
منتظره زود بره مدرسه تا بتونه کتابهاش رو بخونه.🤗
وقتهایی که از نظر روحی از فشار زندگی و بچهها خسته میشم، نقاشی روی پارچه یا نقاشی با مدادرنگی انجام میدم و باعث میشه چند دقیقه از فکرکارهای خونه و بچهها دور بشم و خیلی آرومم میکنه.😌
موقع خوابوندن بچهها هم آموزشهای جدید خیاطی رو از اینترنت دنبال میکنم.🤩
همسرم تمام روزهای هفته تا دیر وقت سر کار هستن، برای همین سعی میکنیم جمعهها از کنار هم بودنمون خوب استفاده کنیم، مثلا همهمون دوست داریم توی حیاط چای یا سیبزمینی کبابی درست کنیم.😋
با اینکه معمولا تا ساعت ۱۱ شب مغازهاند و با بچهها تنها و خستهام، وقتی میان خونه به استقبالشون میرم، ابراز خوشحالی میکنم و وقتایی که حتی کمی زودتر از معمول میان میگم چه خوب که امشب زودتر اومدی... از حضورت کلی انرژی گرفتم.😍
معمولاً شبها چند دقیقه باهم صحبت میکنیم دربارهی اتفاقهای طول روز یا کارهایی که دوست داریم طی روزها و سالهای آینده انجام بدیم و امیدواریم خدا مثل همیشه کمکمون کنه.
من و همسرم، حدود ۱۱ سال زندگی مشترک داشتیم. تو این مدت سعی کردم احترامشونو نگه دارم؛ خصوصا که سیدن و آدم بسیار صبورین.
به لطف خدا و جدشون حضرت زهرا، زندگی آرومی داریم، که با همین احترام متقابل و توجه به نیازهای روحی هم به دست اومده.
امیدوارم سالیان سال همینطور بمونه.🤲🏻
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif