هدایت شده از خادمان تهران
#E۸۱۵۸۷
💥 مـــسابقــه بــزرگ هم عــهـــــدی 💥
.
😍 بـــــــــدون قـــــــرعـــــه کــشـــــی
👌 بــــــدون امــــتحان و آزمــــــون
😊 و کامـــــلا ســــاده و رایــــــــگان
مــــــــیتونی بـــــــرنــده یکــــی از
جـــــــــــــــــوایــــز زیـــــر باشـــــی : 👇
.
✔️10 عدد کمک هـزینه سفــــر به کـــربلا
✔️10 عدد کمک هــزینه سفر به مشــهـد
✔️10 عدد سنگ حــرم سید الشــهدا (ع)
✔️10 عدد تابلو فرش حرم امام رضا (ع)
.
.
✅ فقــــــط کافـــــــیه وارد کــــانال
خــادمان امـــام زمـــــان (عج)
بشــــید و از طریق پیامی کـه
ســـــنجاق شـــــده ثـــــبت نـام
کـــــــنید . 😊👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1723334719C00bdc13985
#ارسالی_مخاطبین
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم»
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۶۲
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#تحصیل
#حرف_مردم
بعد از چند سال عقد، تصمیم گرفتیم عروسی مون رو خیلی ساده برگزار کنیم. خرداد ۹۳ عروسی کردیم و اردیبهشت ۹۴ دخترم بدنیا اومد. دی ۹۵ هم پسرم دنیا اومد. دوتا بچه پشت سر هم خیلی سخت بود، همزمان با بارداری پسرم ارشد هم قبول شدم و ۵ روزگی تولد پسرم امتحانات پایان ترم شروع شد. با اون حال میرفتم امتحاناتم رو میدادم در حالیکه دخترم هم هنوز کوچک بود یکسال و هفت ماهش بود.
اساتید همکاری نمیکردن و با اینکه مدیر گروهم خانم بود و سال قبلش خودش مادر شده بود اصلا درکم نمیکرد و حتی چون سر یکی از امتحانها دیر رسیدم منو از اون درس انداخت، خدا رو شکر بالاخره ارشد رو گرفتم ولی ایکاش اون ترم و ترم بعدش رو مرخصی میگرفتم تا طفلی نوزادم اینقدر اذیت نشه.
بچه ها از آب و گل دراومده بودن و من خیلی دوست داشتم دوباره مادر بشم اما شوهرم قبول نمیکرد، میگفت جامعه ی الان بیشتر از دوتا بچه رو نمیپذیره به فک و فامیل چی بگم.
سال ۱۴۰۰ همکلاسی دوران دانشگاهم رو دیدم بچه ی سومش رو باردار بود و منم رفت و آمدمو باهاش ادامه دادم، همش تشویقم میکرد تو هم بچه ی سومت رو بیار. وقتی می دیدمش با وجود خستگی کلی روحیه داره و بچه هاش چقدر با وجود بچه ی سوم شادن، مصمم شدم که برای سومی اقدام کنم.
سال ۱۴۰۱ که همسرم راضی شد، ۱۰ ماه طول کشید تا باردار شدم. تو اون ۱۰ ماه استرس داشتم که نکنه بخاطر ۶ سال جلوگیری دچار ناباروری ثانویه شده باشم شروع کردم به خوردن گرمیجات و سردیجات رو حذف کردم الحمدالله خدا برامون خواست و مسافر ما هم اومد.
به لطف خدا چند روز بعد یک سفر کربلا برامون جور شد که انگاری، شیرینی بارداریم بود. الحمدالله خیلی خوب بود. ان شاءالله ۲ ماهه دیگه نی نی مون دنیا میاد و خدا رو شکر میکنم که لطف خدا شامل حالم شد.
۴ ماه ویار خیلی سختی داشتم و حتی آب هم نمیتونستم بخورم اما الان که اون زمان گذشته انگار هیچوقت ویار نداشتم. بچه هام خیلی خوشحالن و روز شماری میکنن تا نی نی رو ببینن.
برام دعا کنید منم برای هرکسی منتظره دعا میکنم ان شاءالله به حق مادر فاطمه ی الزهرا س دامنش سبز بشه ... الهی آمین🌹🤲
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👈 زینب خانم هستن، فرزند سوم خانواده...
این شیرینی تمام شدنی نیست....😍
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 بچه داشته باشید تو کارای خونه هم دست تنها نیستید😁😁
یه دلیل دیگه هم دوستان میگن
که آقا ما سرمون شلوغه نمیتونیم بچه دار بشیم🤦♂
شاید دلیل این حرف این باشه که نقش مادری اهمیت خیلی کمی داره تو زندگی ما، نقش منشی بودن، فروشنده بودن، کارگر بودن، کارمند بودن و... برامون مهمتره از مادر بودن
یعنی حاضریم هر روز ساعتها شاغل باشیم اما مادر بودن رو کم اهمیت و بعضی جاها افت شخصیت خودمون میدونیم🤦♂
#فرزندآوری
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴🌺🟣❅┅┅┄
@khandehpak
#تجربه_من ۷۶۴
#فرزندآوری
#جنسیت_فرزند
#دوتا_کافی_نیست
#حرف_مردم
#رزاقیت_خداوند
سال ۸۶ تو سن ۲۱ سالگی ازدواج کردم. هفت خواهر بودیم دو برادر. از همون چهارده سالگی عاشق بچه بودم برا همین بعد سه ماه از ازدواجم باردار شدم. دو تا از خواهر شوهرام و یکی از دخترای خواهر شوهرم و دو جاریم همه با هم باردار بودیم 😃
شوهرم کارگر ساختمان بود و ما هیچی نداشتیم. تو یکی از اتاق های پدر شوهرم زندگی میکردیم. بارداری بدونه ویاری داشتم تا سه ماه و ده روز همه چیز خوب بود تا این که با بلند کردن یک وسیله ی سنگین از روی بی احتیاطی جنین نازنینم سقط شد😭😭
چنان ضربه روحی به من وارد شد که زندگی برام کاملا ناامید کننده شده بود. دکترم گفته بود حداقل تا ۶ماه اقدامی نکنم برا بارداری ولی من تا شش ماه نمی تونستم صبر کنم، خصوصا وقتی پنج تا از جاریهام و خواهر شوهرام باردار بودن و هر روز جلو چشمم بودن. پس به خدا توکل کردم و بعد پنجاه روز دوباره باردار شدم خیلی خوشحال بودم😊
خواهر شوهرام و جاریهام یکی پس از دیگری زایمان کردن و نوبت به من رسید و فروردین ۸۸ خدا محمد حسین رو به من داد. با اومدن پسرم یه قطعه زمین خریدیم.
بعد سه سال دوباره باردار شدم و سال ۹۲ دخترم مائده به دنیا اومد. با اومدن دخترم تو همون قطعه زمین خونه درست کردیم. به نظرم اگه تو هر شغلی باشی ولی برنامه ریزی به همراه قناعت داشته باشی، میشه میتونی صاحب خونه بشی به خواست خدا.
سه سال بعد دوباره باردار شدم و سال ۹۶ دخترم به دنیا اومد. حالا دوتا دختر داشتم یه پسر. خیلی دلم میخواست یه پسر دیگه داشته باشم .مادر و خواهرهام هم همینطور. ولی همسرم مخالف بود و با اینکه بچه هام را اندازه ی هم دوست داشت، راضی به بچه ی چهارم نبود و میگفت از کجا معلوم بچه ی چهارم پسر باشد. هر جوری بود همسرم را با این دلیل که به دکتر میروم و تعیین جنسیت میکنم راضی کردم.
رژیم ۹۵ درصد را زیر نظر پزشک شروع کردم و سه ماه رژیم پسر زایی گرفتم و دوباره باردار شدم. ماه سوم بودم که به سونوگرافی برای جنسیت جنین رفتم ولی بچه دختر بود، شوکه شده بودم😔 انگار تمام دنیا روی سرم خراب شده بود. حالا به شوهرم چه می گفتم. حرف ها و زخم زبان خواهر شوهرهایم را چگونه باید تحمل میکردم. آخه من خیلی با خدا حرف میزدم همیشه بعد از نماز کلی با خدا درد و دل میکردم. که خدایا من تحمل زخم زبان اطرافیان را ندارم. خدایا دکتر وسیله ست تو پسر دیگه بهم بده و کلی نذر و نیاز کرده بودم.
خلاصه وقتی مادر و همسرم و خواهرهایم فهمیدن بچه دختر است خیلی ناراحت شدند و شروع کردند به این که تا بچه بزرگ تر نشده باید او را سقط کنی😭😭 البته همسرم راضی به سقط نبود فقط از این که پول الکی خرج کردم و اعتقادی به تعیین جنسیت نداشت از من ناراحت بود. به هر حال انقدر خواهر و مادرم و حتی دوستانم به من اصرار کردند که چون بچه دختر است، باید او را سقط کنی من هم راضی شدم.
بعد از یک هفته کش مکش و کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم قبل سقط با یک روحانی از قم درباره ی این که آیا سقط از نظر اسلام گناه است یا نه مشورت کنم. البته این را هم بگویم که یکی از خواهرهام که بسیار منطقی و مذهبی است به من این پیشنهاد رو داد.
بدون معطلی شماره رو از خواهرم گرفتم و با قم تماس گرفتم. وقتی از حاج آقا درباره ی سقط پرسیدم که الهی خدا خیرشان بدهد، جوری من را آرام و راضی کرد که کلا تصمیمم عوض شد و گفتن سقط جنین از اولین روز انعقاد نطفه گناه کبیره است و حرام...
حالا دیگر من حق به جانب شده بودم و هر کس درباره سقط از من می پرسید حرف های حاج آقا رو مو به مو برایشان توضیح میدادم و آنها هم از گفتهایشان پشیمان و شرمنده میشدند😁😁
الان که دارم تجربم رو می نویسم دختر نازنینم یاسمن، ۲۰روزه به دنیا اومده. وقتی نگاش میکنم احساس میکنم خدا از مدت ها پیش قولش رو به من داده بود😌.
از وقتی به دنیا اومده شور و شوق وصف نشدنی تو خونه مونه. انگار زندگیمون یه چیزی کم داشت. مادرم واقعا عاشقش شده، همون خواهری که اصرار به سقطش داشت حتی من رو تا دم در مطب دکتر برد، با دیدن دخترم اشکاش سرازیر شد و گفت خوب شد نگهش داشتی. از همسر و بچههام نگم که هرچی بگم کم گفتم😃😃. الان روزی صدبار خدا رو شکر می کنم که دخترم رو نگه داشتم و مرتکب کار حرامی نشدم.
همین جا هم میخواستم از فاطمه خواهر خوب و مهربانم تشکر کنم که این کانال خوب رو به من معرفی کرد، چون این کانال باعث شد که من قدر داشته هام رو بیشتر بدونم.
و یه گله هم کنم از اون آدم هایی که ندانسته با حرف هاشون دل همدیگه رو میشکنن و باعث میشن یکی مثل من به کشتن بچش فکر کنه.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
یاسمن خانم، فرزند چهارم تجربه ۷۶۴...
این شیرینی تمام شدنی نیست...😍
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍭🎂🍰کیک خونگی بُشرا 🍰🎂
کانالی مخصوص سفارش
کیکهای خوشمزه
با بهترین مواد
✅ قیمت مناسب✅
😍به سلیقه خود شما😍
⭐طلاب وسادات محترم⭐
👩👧👧وخانوادهای ۵ نفره👨👧👦
شامل تخفیف هستند🤩 آدرس کانالمون😍
https://eitaa.com/joinchat/721616974C97813df2b0
سفارش👈@Boshrii
آدرس:مشهد مقدس،راهنمایی ۲۱🏠
کانال در ایتا احراز هویت وتائید است✅
#تجربه_من ۷۶۳
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#مشیت_الهی
بنده در سن بیست سالگی با همسرم عقد کردیم و تقریبا بعد از یک سال رفتیم زیر یک سقف...
همسر جان از اول عاشق فرزندآوری بود و میگفت که جلوگیری نداشته باشیم و بچه دار بشیم اما من اصلا موافق نبودم و گفتم حداقل یک سال از ازدواجمون بگذره بعد...
تا اینکه خدا خواسته بعداز هفت ماه از عروسیمون باردار شدم ،واقعا شوکه بودم یادمه وقتی جواب آزمایشمو گرفتم تا خونه فقط اشک میریختم، اما همسرجان بسسیار خوشحال بودن، خانواده هامونم چون نوه اولشون بود، خیلی خوشحال شدن...
پسرم آبان ۸۳ به دنیا اومد، چون شش ماه اول خیلی گریه میکرد و بعدش هم خیلی شیطون بود تا پنج سال اصلا به بچه فکر نکردم، ولی همسرجان طبق معمول عاشق بچه بود و همش میگفت باید بچه دار بشیم، حتی پسرم هم میگفت من تنهام و خواهر میخوام.
تا اینکه وقتی پسرم پنج سالش شد اقدام به بارداری کردیم اما خبری نشد. بعد از یک سال و نیم، بعد از کلی دکتر رفتن و دردسر کشیدن در سن ۲۹ سالگی باردار شدم.
بارداری دومم سخت تر از اولی بود بهرحاطر مشکلات جسمانی که داشتم، خلاصه پسر دومم دی ماه ۹۰ به دنیا اومد و داداشش رو از تنهایی درآورد.
چون برای بارداری دومم اذیت شدیم و دکترا گفته بودن دیگه بچه دار نمیشیم، همسرجان از دست بنده بسیار دلخور بودن که من گفتم زودتر بچه دار بشیم، دوتا بچه کمه و...
حتی اگر از همسایه ها یا اقوام بچه دار میشدن، جرات نداشتم بهش بگم یا اگر متوجه میشدن تا چند وقت نمیشد باهاش صحبت کرد.
چندسالی گذشت، یه شب خواب دیدم حضرت آقا به من میگن شما که امیرحسین و امیر عباس داری، چرا یه زینب نمیاری؟
از خواب پریدم وااقعا شوکه بودم اما خوابم رو حتی برای همسر تعریف نکردم و مثل یه راز نگه داشتم.
ما دیگه بچه دار نمیشدیم، چون چند سال بود که جلوگیری نمیکردیم اما از بارداری خبری نبود.
تا اینکه بهار ۹۸ وقتی ۳۸ سالم بود
فهمیدم باردارم، همسرجان، هم شوکه شده بود، هم خیلی خوشحال...
روز دوم که فهمیدم باردارم، شرایط خوبی نداشتم. درحدی که فکر میکردم این بچه موندنی نیست. نزدیک ده روز به همون صورت بودم تا کم کم بهتر شدم.
مدام خوابی که دیدم، جلوی چشمم میومد و با خودم میگفتم یعنی این بچه میمونه و من اسمشو زینب میذارم؟
چهار ماه سخت بارداریم که خدا میدونه چقدر سخت بود، گذشت و من رفتم سونو گرافی، به دکتر گفتم نصف شهر منتظرن ببینن بچه چیه، و واقعا همین بود کل فامیل بهم سرکوفت میزدن که تو این سن میخواستی چکار، حالا اگه دختر نشه چی...
خلاصه دکتر گفتن بچه دختره و من با ذوق گفتم مطمئنین؟ گفت بله صددرصد
منتظر به دنیا اومدن زینب خانوم بودیم و من به خاطر وضعیت جسمیم روزای سخت و شیرینی رو میگذروندم
زینب خانم ما آذر ۹۸ به دنیا اومد و خونه مون از شادی و شور و نشاط پر شده، الان تو خونه ما سکوت معنایی نداره و همیشه شلوغ و پرسروصداست.
زینب خانوم مثل یک شاه بانو پادشاهی میکنه و داداشاش مطیع امر ایشون هستند.
زندگی من پر از سختی و فراز ونشیب بود که اگر میخواستم بنویسم یه کتاب میشد اما نمیخواستم مزاحم خواهرای عزیزم باشم، میخوام به عنوان یه خواهر کوچکتر بهتون بگم واااقعا دوتا بچه کافی نیست
الان نود درصد اقوام ما دوتا بچه دارن و اکثرشون راضی نیستن.
ان شاءالله همه مون بتونیم سربازای لایقی برای امام زمان تربیت کنیم، دعا گوی تک تک شما عزیزان هستم، برای بنده و بچه هام دعا کنین🙏
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم»
#برکت_خانه
#نجف_اشرف
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075