✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
#داستان
🍃#پیامبر_مهربانی_ها
🍃#درس_آموزگار_به_شاگردانش
🍃#مسئولیت_پذیری
🍃#نمره_ی20
🍃#_سه_راهزن_و_صندقچه
🍃#کیسه_آرد_و_موش_کوچولو
🍃#مگس
🍃#پری_کوچولو
🍃#زندگی_ائمه
🍃#مبادا_خدا_را_نشناسیم
🍃#شاهین_بیحرکت
🍃#الاغ_سخنگو
🍃#تولد_لاک_پشت_ها
🍃#لاک_پشت_ماورا
🍃#بادکنک_حسود
🍃#نتیجه_ی_خوشمزه
🍃#پیامبر_مهربانی
🍃#مادر
🍃#محرم
🍃#مرد_گوژ_پشت
🍃#سرش_بره_قولش_نمیره
🍃#سوار_و_پیاده
🍃#کیف_من
🍃#مشکل_بزرگ_شهر
🍃#بابای_مهربان_همه
🍃#آب_گوارا
🍃#انفاق_نان_جو
🍃#چوپان_و_پیامبر
🍃#هواپیما
🍃#آزادی
🍃#جشن_عید
🍃#نماز_خواندن_خوابیده
🍃#کار_و_تلاش_در_روز
🍃#خطای_انسانی
🍃#ماجرا
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
#داستان
#مرد_گوژ_پشت
پسر زنی به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشت.
بنابراین زن دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد . این زن هر روز به تعداد اعضاء خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آنجا می گذشت نان را بر دارد . هر روز مردی گوژ پشت از آنجا می گذشت و نان را بر میداشت و به جای آنکه از او تشکر کند می گفت:
«کار پلیدی که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد . »
این ماجرا هر روز ادامه داشت تا اینکه زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد .
او به خود گفت :
او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی د انم منظورش چیست؟ یک روز که زن از گفته های مرد گوژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابراین نان او را زهر آلود کرد و آن را با دستهای لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که میکنم ؟ بلافاصله نان را برداشت و در تنور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت .
مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت . آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد . وقتی که زن در را باز کرد ، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباسهایی پاره پشت در ایستاده بود او گرسنه ، تشنه و خسته بود در حالی که به مادرش نگاه می کرد ، گفت : مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم .
در چند فرسنگی اینجا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم . ناگهان رهگذری گوژ پشت را دیدم که به سراغم آمد . او لقمه ای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت : «این تنها چیزی است که من هر روز میخورم امروز آن را به تو می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری » وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگر به ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود ، فرزندش نان زهرآلود را می خورد . به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت :
هر کار پلیدی که انجام می دهیم با ما می ماند
و نیکی هایی که انجام می دهیم به ما باز میگردند
♦️🔆 ۱۲ تا ۱۴سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992018451C75cf835438
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🔙63🔜