ای هیئتیان
شد ماه عزا و مقتل شاه شهید
از کربوبلا نسیم اندوه وزید
داریم همه ارادت و عشق به او
داریم از آستان او چشم امید
جز فاصله دارید به دو ماسک نیاز
امسال اگر به هیئتی پای نهید
کاری نکنید کینهتوزان گویند
هیئت شده کانون کرونای پلید
یا اینکه خدانکرده بیمار شوید
مجبور شوید دست از جان بکشید
هرکس نکند رعایت این شرط امسال
دادهست بهانه دست یاران یزید
ای سینهزنان گناهتان بخشوده
ای هیئتیان ثوابتان باد مزید!
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#محرم
#هیئت
#عزاداری
#کرونا
@faslefaaseleh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
تنش عطر تشهّد دارد و انگار میروید
به لبها ورد و تسبیح نماز آخرش تازه
نپوسیده به پیشانیّ او سربند یا زهرا
به روی لب تو گویی ذکر حیدرحیدرش تازه
من و تو دیرگاهی مرده و گندیدهایم امّا
یکی برگشته از میدان که جسم پرپرش تازه
چه معصومانه لبخندیست بر لبهای او، گویی
که میخندد به روی مادر غمپرورش تازه
و مادر در بغل او را کشیده نوحه میخواند
به میدان آمده گویی علیّاکبرش تازه
دل بیباوران خاک هرگز میکند باور
پس از چندین و چندین سال مردی باورش تازه؟!
زمان هم غبطه خواهد خورد بر آن خاک عطرآگین
که دربر میکشد آرام همچون دلبرش تازه
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#شهید_محمدرضا_شفیعی
@faslefaaseleh
نغمه
رنج سفر از توان و توش تو گذشت
خطّ خطر از نقطۀ جوش تو گذشت
چون نغمۀ ناشنیدهای، در هربار
مرگ آمد و از کنار گوش تو گذشت!
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#مرگ
#انسان
#رباعی
@faslefaaseleh
حکیمی ادیب و دانشکدۀ ادبیّات
مرحوم محمّدرضا حکیمی در دوران نوجوانی ما اسطورهای دستنایافتنی بود؛ اسطورهای نزدیک به شریعتی. برخی کتابهای او را، مثل بعضی کتابهای شریعتی از بس خوانده بودیم از بر شده بودیم. نثر او بهراستی پیراسته و برانگیزاننده و خیالانگیز بود و به دلیل صراحت شگفتانگیز آن که در آن روزگار بیمانند بود، خبر از شهامت و شجاعت نویسنده میداد. او از معدود قلمهایی بود که بیمحابا از ساواک و داغودرفش آن نام رهبر نهضت را عریان و آشکارا میبرد.
او از نسل ادیبان خراسانی بود و در محافل شعر آن سرزمین بالیده بود. به نظر میآمد که بیشتر به نثر علاقه دارد، امّا دیوان او که سالها بعد منتشر شد، نشان داد که در شعر نیز سبک و شیوۀ خود را دارد.
بعد از انقلاب، به اتّفاق کسانی مثل مرحوم طاهره صفّارزاده "حوزۀ اندیشه و هنر اسلامی" را پایه گذاشت که بعداً حوزۀ هنری نامیده شد. در سالهای آغاز انقلاب و فعّالیّت رادیو، نوشتههای حکیمی از متونی بود که بهفراوانی از این رسانۀ بسیار مهمّ آن روزگار پخش میشد.
حکیمی روابط علمی خوبی از قدیم با دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه تهران و برخی از استادان آنجا داشت. در همان سالها از او دعوت کرده بودند که به عنوان استاد مدعوّ در گروه فارسی تدریس کند، طبعاً هجوم پرشور دانشجویان به این کلاس برای ساواک قابل تحمّل نبود. گارد دانشگاه بلافاصله محل را محاصره کرده بود و قصد دستگیرکردن استاد و دانشجویان را داشت که دانشجویان به لطایفالحیل توانسته بودند استاد را نجات بدهند. کلاس هم برای همیشه تعطیل شده بود.
متأسّفانه دانشکدۀ بعد از انقلاب هم هیچوقت به سراغ حکیمی نرفت.
حکیمی معمولاً به کتابخانۀ مرکزی و دانشکدۀ ادبیّات سر میزد. یکبار ایشان را دیدم که تنها روی پلّههای روبهروی در ورودی دانشکده نشسته است. جلو رفتم و سلامی کردم و کسب اجازهای برای نشستن که مقدّمهای شد برای گفتگویی طولانی و متنوّع. در بین صحبتها اذان گفتند.
تصوّر میکردم که آقای حکیمی اگر فقیه نباشد، محدّث که هست و لابد مقیّد به نماز اوّل وقت است، امّا برخلاف تصوّر من گویا فقط نام امام جماعت را پرسید و به صحبتهایش ادامه داد. شاید آن امام جماعت را قبول نداشت یا عذری داشت و یا براساس مشرب قلندری نمیخواست زهدی فروخته باشد.
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#محمدرضا_حکیمی
#ادیب_خراسانی
@faslefaaseleh
مُوتوا قَبلَ أن تَموتوا
هرکس بمیرد پیشتر از مرگ
دیگر خیالش از دمِ جانکندنش تخت است
مردن فقط یکبار
ـ بار اوّلش ـ
سخت است!
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#مرگ
#انسان
@faslefaaseleh
حصار
پیشِ رو سنگلاخ دلتنگیست
مقصدت در هزار فرسنگیست
جادهها در حصار خاموشی
دشتها در غبار بیرنگیست
جادهها میروند و تو خسته
این فروماندگی نه از لنگیست
تپش گنگ قلب تو گویا
ساز ناکوک گریهآهنگیست
زندگی در ستیزه با دل خویش
زندگی در شرایط جنگیست
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#غزل
@faslefaaseleh
دنیا
فراوان دلربایی کرد شاید دلبرت باشد
دلش میخواست چون معشوقهای در بسترت باشد
حسادت کرد بر کوچکترین شاگردهای تو
به امّیدی که روزی، ساعتی، در محضرت باشد
چه جانی کند تا بال و پرت را در قفس گیرد
ولی حتّی نشد گرد و غباری بر پرت باشد
از آن جام تهی خلقی خمار بادۀ وهماند
که امکانش نبخشیدی نَمی از ساغرت باشد
گشودی چشم و چون دیدی ندارد دیدن این دنیا
فروبستی دو چشمت را که چشمی دیگرت باشد
به چشم برزخی در دوزخ عالم نظر کردی
که تا آیینهای در پیش چشمان ترت باشد
بهرغم دینفروشانِ جهان رخصت نمیدادی
که بر دوش خلایق پایههای منبرت باشد
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#حسن_زاده_آملی
@faslefaaseleh
اتّهام سرقت از خود!
در تاریخ شعر فراوان اتّفاق افتاده که شاعری یا شاعرنمایی را به سرقت آثار این و آن متّهم کردهاند و گاه خون چند دیوان را به گردن او نهادهاند، امّا شاید کمتر دیده شده که شاعری را به ربودن شعر خود یا تقلید از سبک و شیوۀ خودش متّهم کنند.
به عنوان مثال، شاعرانی را میشناسم که مبدع شیوههای تازهای هستند که مورد توجّه دیگران قرار گرفته و به تقلید از آنها اشعارمتعددی سرودهاند، امّا این شاعران چون در انتشار مجموعههای شعرشان کاهلی کردهاند، نوآوریهای آنان به نام دیگران سند خورده است. این شاعران بداقبال وقتی بعد از سالها آثارشان را کتاب میکنند، چهبسا در نظر ناآگاهان متّهم به تقلید از مقلّدان پرهیاهو و زرنگ خودشان میشوند. گاهی هم شاعران مقلّد به مرحلهای از پررویی میرسند که مدّعی میشوند شاعری که از روی دستش مشق نوشتهاند، از سبک و شیوۀ آنها تقلید کرده است!
در همین صفحۀ ناقابل مدّتی پیش یکی از همین شاعران مدّعی با استناد به یک شباهت لفظی بین شعر خودش با شعر من مرا به سرقت ادبی متّهم کرده بود و چندنفر از مریدانش که او را تا عرش خدایی کشانده بودند، هرچه از دهانشان آمد گفتند و نوشتند. من در اوّل کار موضوع را اصلاً جدّی نگرفته بودم، امّا وقتی گستاخیها را دیدم مجبور شدم که با سند نشان بدهم این شعر سالها قبل از انتشار مجموعۀ آن آقا در وبلاگ فصل فاصله و بعداً در کتاب من منتشر شده است!
البتّه همیشه اثبات بیگناهی در محکمۀ مدّعیان و مریدان هوچی آنها بهاین سادگی نیست. باز هم برای تقریب به ذهن خاطرۀ بامزّۀ دیگری تعریف کنم:
سالها قبل، تصادفاً گذرم به یکی از جلسات شلوغ شعر افتاد. مجری برنامه که متوجّه حضورم شده بود، با اصرار مرا به پشت تریبون فراخواند. من که هیچ آمادگی قبلی نداشتم از حفظ دوسه بیتی از غزلی خواندم و چون اصلاً آدم خوشحافظهای نیستم، ابیات بعدی به ذهنم نرسید و اندکی تپق زدم. خوشبختانه خانمی از بین جمعیّت پیدا شد و ادامۀ غزل را به من یادآوری کرد. من با تشکّر هرجور بود غزل را تمام کردم و پایین آمدم.
بعد از جلسه همان خانم نزد من آمد و با لحنی رندانه پرسید: حالا خودمانیم، غزل مال خودت بود؟!
گفتم: چطور؟!
گفت: آخه قبلاً یه نفر دیگه این غزل رو برای من خوانده و به خود من تقدیم کرده!
مانده بودم با چه سندی باید به این خانم ثابت کنم که سارق ادبی نیستم. من هم جای او بودم وقتی شاعر دیگری با کلّی احساس و عاطفه شعری را برای من خوانده و حالا یکنفر که آن را کاملاً حفظ هم نیست، آن را در میان جمع میخواند، تردیدی نمیکردم که با یک شعردزد ناشی روبهرو هستم!
ناچار یکی از دوستان شاعر را به گواهی طلبیدم و از او خواستم شهادت بدهد که این شعر سالها قبل در نشریّات و وبلاگ و حتّی کتاب به نام من چاپ شده است. بامزّه اینکه آن دوست شاعر هم نه گذاشت و نه برداشت و گفت: حالا شاید هم توارد شده و هر دو نفر این شعر را گفتهاند!
نکتۀ آخر اینکه همین اتّفاق در عرصۀ تحقیق هم فراوان میافتد و هستند کسانی که نتیجۀ مباحث استادانشان را، بدون ذکر مأخذ یا با ارجاعات مبهم، به نام خودشان مقاله و رساله می کنند و نهایتاً استاد بیچاره متّهم به سرقت از شاگردان زرنگش میشود!
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#سرقات_شعری
#سرقت_شعر
#تقلید
@faslefaaseleh
افول
دونکیشوت عزیز!
این اسب پیر و خسته برای تو بعد از این
در جنگ آسیای زمین زین نمیشود
وآن سیلوارهخون که مکیدیّ به هر دیار
دیگر برای بانوی پیر باکینگهام
و آن باک خالیَش
بنزین نمیشود!
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#بحران_بنزین
#انگلیس
#استعمار
@faslefaaseleh
پایان جویبار
مثل هوا، نفس به نفس، ناگزیرمت
ای عشق ای هوای رهایی اسیرمت
تو آفتاب روشن و گرمیّ و سربلند
من آبشار یخزدۀ سربهزیرمت
گرمای تو دوباره مرا آب میکند
بااینکه سردسیرترین سردسیرمت
پایان جویبار به دریا رسیدن است
عمریست میخروشم و در این مسیرمت
حتّی اگر به خاک عطشزار جان دهم
ترجیح میدهم که نمانم، بمیرمت
حتّی اگر به سررسد این حسّ لعنتی
ای ناگزیرِ تا به ابد، ناگزیرمت
بااینکه پشت سکّۀ هر عشق نفرت است
منفور من، بیا که در آغوش گیرمت!
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#غزل
@faslefaaseleh
باطل است آنچه مدّعی گوید؟
سنایی در قصیدۀ مشهور خویش با مطلع «طلب ای عاشقان خوشرفتار....» فرموده است:
عالمَت خفته است و تو خفته
خفته را خفته کی کند بیدار؟!
تأکید حکیم غزنه بر این است که «رطبخورده چگونه منع رطب کند؟!» و نصیحت عالمانی که خود در غفلت بهسر میبرند بیتأثیر است.
سعدی امّا عقیده دارد که شرط نصیحت دانایی و پاکدامنی نیست و یک واعظ غیرمتّعظ هم میتواند، و باید، دیگران را اندرز بدهد:
گفتِ عالم به گوش جان بشنو
ور نمانَد به گفتنش کردار
باطل است آنچه مدّعی گوید:
«خفته را خفته کی کند بیدار؟!»
مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نوشتهست پند بر دیوار
سعدیشناسان روزگار این عبارت سعدی را تعریض و تشری در حقّ سنایی پنداشتهاند و معتقدند که منظور سعدی از «مدّعی» سنایی است، امّا باید توجّه داشت که اوّلاً تعارضی میان سخن سنایی و سعدی نیست، بلکه این دو استاد اخلاق هریک موضوع را از زاویهای دیگر دیدهاند؛ در واقع تأکید سنایی بر صلاحیت گوینده در تأثیر سخن او و اصرار سعدی بر گفته و لزوم اندرزپذیری شنونده است. این در حالی است که هر دو در نکوهش «عالم بیعمل» اتّفاق نظر دارند؛ سعدی در گلستان میگوید:
«یکی را گفتند: عالم بیعمل به چه ماند؟ گفت: به زنبور بیعسل»
ثانیاً «خفته را خفته کی کند بیدار» اگرچه بر زبان سنایی جاری شده، پس از او به ضربالمثلی رایج تبدیل شده بوده است. بنابراین مقصود سعدی از «مدّعی» میتواند همۀ کسانی باشد که سخن سنایی را بهانهای کرده بودهاند برای سرباززدن از شنیدن هرگونه اندرز و با این توجیه که عالم و ناصح معصوم یافت نمیشود، به دنبال اباحیگری و هرهریمذهبی بودند!
سعدی که خود از مریدان سنایی است و کتاب خود را همنام با «حدیقۀ سنایی»، «بوستان» نامیده و به پیروی او بوستان را به دهباب تقسیم کرده، هرگز نمیتواند گستاخانه سنایی را «مدّعی» و دروغگو بنامد!
از دلایل رواج این عبارت به عنوان ضربالمثل ذکر مضمون آن در سخن شاعرانی چون نظامی و صائب است:
تو کز خواب ما را برآشفتهای
کنی خفته بیدار و خود خفتهای
خفته را گر خفتگان بیدار نتوانند کرد
چون مرا بیدار کرد از خواب خواب دیگران
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#امثال_فارسی
#سعدی
#سنایی
#نظامی
#صائب
@faslefaaseleh
بیتو
زیبای باستانی شعر من! این دل همیشه باد گرفتارت
سرشار کن دوباره نگاهم را از چشمهای مست غزلبارت
گفتی از آن دیار که مردانش در شعلههای عشق نمیسوزند
من میروم به سمت دیاری دور، دست خدای عشق نگهدارت
از کوچههای شعر گذر کردم، تا هفتشهر عشق سفر کردم
بیتو، تو را در آینهها جُستم، در پردههای مبهم پندارت
نقش تو در کتیبۀ جانم بود، نامت همیشه ورد زبانم بود
در هرچه نقش و کاشی و آیینه، دیدم هزاربار به تکرارت
زیباتری از آنکه بگویم هست، ملموستر از آنکه بگویم نیست
تو غیر واقعیتر از آن هستی تا بنگرم به دیدۀ انکارت
دل دادهام به بوی بخارایت، آشفتهام به روی سمرقندت
افتادهام به کوی نشابورت، دل بستهام به گیسوی فرخارت
روزی شکست شیشۀ جادویم، پر زد ز پیش چشم پریرویم
من ماندم و جنون و سرودنها در آرزوی لحظۀ دیدارت
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#غزل
@faslefaaseleh
مرگامرگ
قحطی بزرگ بین سالهای 1296 تا 1298شمسی، از فجایع بزرگ تاریخ ایران است که کمتر به آن پرداختهاند. در این قحطی که مصادف با جنگ جهانی اوّل بود، براساس برآوردها، دست کم، بین یک تا سه و طبق برخی محاسبات تا نه میلیون نفر از نفوس ایران جان سپردند. دستاندازی نظامیان روس و انگلیس به غلّات ایران و گسترش بیماری از طریق آنان مهمترین دلایل این قحطی و مرگامرگ بوده است.
مرگ در کوچه، مرگ در بازار
جانسپردن کنار هر دیوار
مردن دستهجمعی مردم
قحطسال سیاه لاکردار
سالهایی که بیزمینلرزه
مرگ میشد به روی خلق آوار
بوی نانی که رفته بود از یاد
خندهای ناپدیده بر رخسار
سرزمینی که آفتابش گرم
دشتهایش همیشه پربروبار
آسمانش همیشه بخشنده
گندم امّا نداشت در انبار
جنگ و قحطیّ و فقر و بیماری
حاصل فتنههای استعمار
خاطراتی نخوانده در دفتر
گریههایی نگفته در اخبار
مرگهایی که مرده در تاریخ
تا به امروز میشود انکار
سالهایی بهتلخی شیون
رفته براین ستمکشیده دیار
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#قحطی_بزرگ
#قحطی_بزرگ_ایران
#جنگ_جهانی_اول
#انگلیس
#روسیه
@faslefaaseleh
کلاغپر!
دچار شهری هستیم که حتّی کلاغها تحمّل آلودگی هوایش را ندارند و از آن کوچ میکنند!
عمریست در آستانة تهدیدیم
در شهرودیار خویش در تبعیدیم
اینجا بهخدا نفسکشیدن سخت است
ایکاش بهقدر زاغ میفهمیدیم!
***
باید همه، از پیروجوان، کوچ کنند
گر روز نشد نیمهشبان کوچ کنند
شایستة زندگیّ انسانها نیست
شهری که کلاغها از آن کوچ کنند!
***
خوش میروی از دیار ما زاغ عزیز!
آزاد شو از حصار ما زاغ عزیز!
نفرینشدگان خاک ماییم، برو
یکلحظه نمان کنار ما زاغ عزیز!
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#آلودگی_هوا
#کوچ_کلاغها_از_تهران
#بحران_محیط_زیست
#رباعی
@faslefaaseleh
ببار بر سر این شهر تشنه باران را
دوباره خیس کن این کوچه و خیابان را
چه روزها که گذشتند تلخ و دودآلود
که روی شیشه ندیدیم ردّ باران را
در این تداوم پاییزهای پیدرپی
چه سالها که ندیدیم آبسالان را
نسیم گمشده در واحههای خشک کویر!
میان راه ببینی اگر بهاران را،
بگو جهان شده دوزخسرای آهن و...دود
گرفته راه نفسهای تنگ انسان را
به جنگ آب بشر آب میدهد یکروز
به موج خون تن خشکیدۀ بیابان را
برای کودک فردا هِجی نخواهد کرد
کسی تلفّظ دشوار برف و بوران را
چنانکه میبرد از یاد پاک خواهد کرد
بشر ز صفحۀ تقویم ماه آبان را
نه بارشی، نه تگرگی، نه رویش برگی
نه شبنمی که نوازش کند درختان را
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#آلودگی_هوا
#جنگ_آب
#بحران_محیط_زیست
#آخرالزمان
@faslefaaseleh
بیکار نیست جادّه و کوچه گز کند
دارد طمع مسیر دلت را عوض کند
وقتی غرض به خاطر خود راه میدهی
قلب تو را دچار هزاران مرض کند
او در تنور حرص تو هرروز میدمد
تا نان شبههناک تو را پختوپز کند
هی پیله میکند به تو تا عاقبت تو را
در پیلة سیاه هوس کِرمِ قَز کند
یکعمر نقشه میکشد و مهره مینهد
تا در کمین مکر تو را آچمز کند
وقتی که مات کرد تو را در قمار مرگ
بنشیند از شکست تو رندانه حظ کند!
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#غزل
#شیطان
@faslefaaseleh
کدام خانه در این شهر قتلگاهی نیست
کدام حنجره لبریز بغض و آهی نیست
شب هراس، شب قتل عام و بمباران
شبی که روزنهای وا به صبحگاهی نیست
شبی که ماه هم از ترس سایهها تا صبح
جز انزوای محاقش گریزگاهی نیست
شبی که وضعیت قرمزش همیشگی است
میان رهگذران تا به مرگ راهی نیست
صدای کودکی آهسته، زیر یک آوار
به گوش میرسد و... گاه هست و گاهی نیست
غبار و دود گرفتهست آسمانش را
تو گویی این شب پیوسته را پگاهی نیست
درختها همه ترکش نشسته بر تنشان
بدون زخم عطش پیکر گیاهی نیست
نه آن عدالت سنگی، نه آن فرشتة کور
که سوی هیچ ستمدیدهاش نگاهی نیست،
به کودکان یمن رحمتی نخواهد کرد
که گوش او به فغانهای دادخواهی نیست
به مرگ قطعی وجدان خود رسیده بشر
به قلب سنگی او عشق را پناهی نیست
در آخرینجهش انسان بدل به گرگ شدهست
و کار گرگ مگر کینه و تباهی نیست
گناه آدمی شب سرشت گرگ نماست
وگرنه گرگ و شب تیره را گناهی نیست
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#کودکان_یمن
#بمباران_صنعا
#دروغ_حقوق_بشر
#صنعاء
@faslefaaseleh
اگر انقلاب نمیشد چه میشد؟ (بخش اوّل)
به روایت رسانههای آنور آب ایران قبل از انقلاب بهشتی برینتر از بهشت برین بوده است! مشکلات اقتصادی و اجتماعی وبیتدبیریها و ناکارآمدیهای موجود باعث شده این ادّعاها با پذیرش بخش قابل توجّهی از جامعه روبهرو شود.
این درحالی است که حدود هفتاددرصد ایران آن روزگار را روستاهایی با امکانات رفاهی و بهداشتی و مواصلاتی درحدّ صفر تشکیل میداد و اغلب شهرها وضع قابل قبولی نداشتند، و تنها در سالهای آخر بهواسطۀ وزیدن باد موافق در بازار نفت و ازدیاد درآمدهای نفتی نسیمی از آبادانی در بخشی از آنها وزیده بود. ماه عسل درآمدهای نفتی هم معلوم نبود تا کی ادامه داشته باشد!
ازلحاظ آزادیهای سیاسی همین را بگوییم که ممیّزان ساواک تا هرشب تا کلمهبهکلمۀ روزنامهها را نمیخواندند، اجازۀ انتشار به آنها نمیدادند!
بااینهمه سلّمنا! فرض میکنیم که همۀ تاریخسازیهای این رسانهها حقیقت دارد و ایران آن روزگار واقعاً بهشت برین بود و مردم چون از خوشی زیاد زیر دلشان زده بود، انقلاب کردند!
پرسشی که کمتر به آن جواب دادهاند این است که اگر انقلاب نمیشد، آیا همان بهشت برین آریامهری که دروازههای تمدّن بزرگ را هم به ادّعای مقامات آن روزگار رد کرده بود، تداوم مییافت؟
به دلایل ذیل خیر:
شاه در سالهای آخر دچار سرطان شده بود و میدانست که چندسالی بیشتر زنده نیست؛
مرگ شاه که محور اصلی حاکمیّت بود، به احتمال بسیار زیاد نقطۀ پایان حکومت پهلوی بود، زیرا خودش هم میدانست که جانشین شایستهای ندارد؛ حتّی یکبار از دهانش دررفته بود که اگر من نباشم ارتش از فرح و رضا اطاعت نمیکند؛
در اسناد سفارت امریکا آمده که ولیّعهد خردسال، درصورت پیش آمدن حادثهای برای شاه قادر به ادارۀ کشور نیست، زیرا از هوش و توان لازم برخوردار نیست و بهتر است که امریکا روی اشرف پهلوی، خواهر دوقلو و قدرتطلب و فاسد شاه، سرمایهگذاری کند؛
شاه بارها در سالهای آخر گفته بود که من اگر نباشم ایران تجزیه و به «ایرانستان» تبدیل خواهد شد. این سخن او درست بود و اگر بعد از انقلاب این سرنوشت شوم رقم نخورد به دلیل درهمآمیختن خون هزاران تن از مردم ترک و لر و کرد و عرب و بلوچ ایرانی بود؛
علاوه بر این، جنگ قدرت در دربار پهلوی با مرگ او، بالا میگرفت. اشرف و فرح هم که آبشان در یک جوی نمیرفت. شاه اعتماد زیادی به فرح نداشت و براساس اسناد موجود تا میتوانست او را در محافل و مجالس ضایع میکرد تا از اعتبار او بکاهد؛
ادامه در بخش دوم....
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#انقلاب_اسلامی_ایران
#شوروی
#ساواک
#پهلوی
@faslefaaseleh
اگر انقلاب نمیشد چه میشد؟ (بخش دوم)
صدّام حسین که تا بیش از انقلاب بیش از صدبار به خاک ایران تجاوزکرده بود، با ارتشی آماده در آنسوی مرز آماده بود که بهمحض اینکه شاه سرش را زمین بگذارد و کشور دچار بحران شود، به ایران حمله کند؛ کاری که به فاصلۀ کوتاهی بعد از انقلاب کرد و اگر ملّت ایران از خجالتش درنیامده بودند، طومار این کشور را درهم پیچیده بود؛
نفوذ شوروی در ایران درحدّی بود که نمیشد آن را نادیده گرفت. عوامل این کشور حتّی در ارتش هم نفوذ داشتند. درهمانسالها سرلشکر مقرّبی، از فرماندهان ردهبالای ارتش به جرم جاسوسی برای شوروی اعدام شد؛
تفکّر کمونیستی تفکّر غالب در ایران آن روزگار بود. دانشگاهها عمدتاً در اختیار این اندیشه بود و روشنفکران چپ در مراکز مهمّی مثل مطبوعات و مراکز فرهنگی و آموزش و پرورش نفوذ جدّی داشتند؛
تمام این واقعیّتها ایران را مستعدّ مداخلۀ شوروی و کمونیسم بینالمللی و، به احتمال قابل توجّه، رخدادن حوادثی چون کودتای سرخ و سرنوشت سیاهی چون افغانستان میکرد؛
اگر یک کودتای سرخ ایران را به قعر افغانستان پرتاب میکرد، یقیناً امریکا و غرب دسترویدست نمیگذاشتند و نتیجتاً ایران تبدیل به میدان درگیری نظامی ابرقدرتها و جولانگاه تروریستها میشد؛
به احتمال قویتر عوامل وابسته به غرب در صورت پیش آمدن بحران جانشینی دست به کودتا میزدند که احتمالاً دستبه دست شدن قدرت و کودتاهای پیدرپی و خونین را در پی داشت. فرماندهان ارتش بعداً در جریان انقلاب ثابت کردند که قدرت ادارۀ کشور را ندارند و در مواجهه با بحران مثل یک گلولۀ برف آب میشوند؛
راه حل دمکراتیک و تعیین تکلیف جانشین شاه از طریق انتخابات، حتّی نیمبند، در آن روزگار محال بود؛ چون مردم ایران تجربۀ واقعی از انتخابات و صندوق رأی، دست کم در طیّ تقریباً سهدهۀ آخر حکومت شاه نداشتند؛
برهمۀ اینها بیفزاییم فقدان پایگاه مردمی حکومت شاه را که حتّی اگر شاه و حکومتش بیمار نبودند، پایان خوشی را برای آنها ترسیم نمیکرد.
به هرحال هرچه میشد یا نمیشد، یقیناً حکومت پهلوی، بهشت برین ادّعایی رسانههای ضدّ ایرانی، نمیتوانست ادامه بیابد. عظمت ملّت ایران در این بود که دست روی دست نگذاشت و اجازه نداد باد مخالف تاریخ بر خیزابههای حوادث و خواست قدرتها و ابرقدرتها و نزاع قدرت خاندان حاکم او را به هرجا خواست ببرد و سرنوشت او را رقم بزند.
#محمد_رضا_ترکی
#محمدرضا_ترکی
#انقلاب_اسلامی_ایران
#شوروی
#ساواک
#پهلوی
@faslefaaseleh