eitaa logo
فصل فاصله
304 دنبال‌کننده
323 عکس
35 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
دلیل این‌همه کم‌بودها فراوانی‌ست دلیل اصلی قاچاق نیز ارزانی‌ست هوای ناحیۀ ما همیشه مطبوع است چرا هوای شما این‌قَدَر زمستانی‌ست یقین بدان سرطان زاست گوشت چون ماهی و مرغ هم سبب مشکلات درمانی‌ست گرسنگی عوضش نفع دارد ای مردم همیشه نفخ شکم مایۀ پریشانی‌ست پراید گرچه شده یک‌شبه خدا تومان خدا گواست که نرخش زیاد بالا نیست سپاس ملّت ایران نثار آن دولت که با گرانی اجناس فکر ایرانی است دلیل اینکه خراب است آشکارا کار یقین مداخلۀ دست‌های پنهانی‌ست کک اوفتاده به تنبان مردم‌آزاران دلیل آن مگر این شعر بند تنبانی‌ست!
خودآموز راضی نگاه‌داشتن مردم! بار‌برهای خسته گاهی برای اینکه بتوانند طاقتشان را در زیر بارهای سنگین بیشتر کنند دست به کار عجیبی می‌زنند. آن‌ها در اوج سنگینی بار تکّه‌سنگی بر آنچه بر شانه دارند اضافه می‌کنند و مدّتی با همان اضافه‌بار راه می‌سپرند؛ آن‌گاه آن تکّه‌سنگ را دور می‌اندازند و بعد چون احساس می‌کنند بارشان سبک شده، با توانی دوچندان به راهشان ادامه می‌دهند! یک‌راه راضی نگاه‌داشتن مردم همین است که وقتی شانه‌های مردم ضعیف جامعه زیر بار تورّم و گرانی و بی‌کاری خم شده، یک‌باره قیمت‌ها را بالا ببرید و پس از مدّتی فقط اندکی از آن بکاهید. خواهید دید که مردم به جانتان دعا هم خواهند کرد و از اینکه، مثلاً، دلار از 19هزارتومان به 15هزارتومان، رسیده احساس ارزانی هم می‌کنند! این از طبقۀ پایین جامعه، امّا برای راضی نگاه‌داشتن طبقۀ متوسّط به بالای جامعه که نیاز و مطالبۀ اقتصادی زیادی ندارد کار ساده‌تر است. کافی است پدیده‌ای مثل ساسی مانکن را به مدارس ببری تا احساس کنند شما چقدر جنتلمن هستید و اگر کسان دیگری جای شما بودند با نوحه و عزاداری از بچّه‌هایتان پذیرایی می‌کردند! خب دیدید که راضی کردن قشرهای مختلف ملّت کار زیاد سختی هم نیست! تا درس بعدی در زمینۀ سیاست و تدبیر اجتماعی شما را به خدا می‌سپاریم!
گاوی با چشم‌های خمار! می‌گویند یک روز گاو مش‌حسن گاو شیرده‌ای را دید که چشم‌هایش حسابی خمار بود و خبر از افسردگی شدید او می‌داد. گاو مش‌حسن پرسید: چه شده خواهرجان! چرا این‌همه خسته و افسرده‌ای؟! خانم گاوه جواب داد: دست روی دلم نذار خواهر! اگر تو را هم میلیاردی می‌دوشیدند و وعده می‌دادند که از تو حمایت کنند، امّا پنج‌سال در باتلاق جنگ یمن دست و پا می‌زدی و کسی به فریادت نمی‌رسید و هرروز نیروهایت را لت‌وپار می‌کردند و تلمبه‌خانه‌هایت را می‌زدند و کشتی‌های نفتکشت را منفجر می‌کردند و دکل‌های خودت و هم‌پیمانانت را روز روشن باز می‌کردند و می‌بردند و پهبادهایت را ساقط می‌کردند و ...و مجبور بودی خیلی از این اتّفاقات را به روی مبارکت هم نیاوری و زیرسبیلی رد کنی و اربابت هم فقط هارت و پورت می‌کرد و هی می‌گفت: «منتظرم مش حسن زنگ بزند»، تو هم مثل من حالت گرفته نمی‌شد؟!
دیروز کودکی در ایستگاه دروازه‌دولت به دنیا آمد! پابه‌ماهی، از قضا، در صفّ مترو ایستاد مدّتی بگذشت تا درها بر او بگشاده شد عاقبت با زور شخصیّ و فشار دیگران در میان واگنی پرجمعیت جاداده شد از فشار دیگران و از تقلّای خودش درد زادن عارض آن بانوی افتاده شد بانوان دیگرِ مترو به یاری آمدند یک اتاق زایمان بسیار زود آماده شد بخت یاری کرد و با لطف خدای مهربان کارِ زادن بر زن بی‌چاره آخر ساده شد در میان جیغ و بانگ گریه و بوق قطار کودکی در مترو «دروازه‌دولت» زاده شد دولتی‌ها غالباً خیلی خسیس‌اند، ای عجب بخشش مترو، ولی، این‌بار فوق‌العاده شد! شرکت مترو کرَم کرد و بلیت رایگان تا همیشه سهم آن بانو و آن نوزاده شد هرکس از دروازه‌دولت وارد دنیا شود مثل اهل دولت از اندوه و غم آزاده شد! بهره‌ها از رانت‌های دولتی او را نصیب گشت و بر خوان کرَم روزیّ او بنهاده شد هرکه هم در «ایستگاه ملّت» از مادر بزاد مثل ما یک‌عمر سرگردان کوه و جاده شد! @faslefaaseleh
سال و قرن تازه مبارک! ما راه‌سپار مجمع‌البحرینیم ایمن ز نحوست غراب‌البینیم یک قرن گذشت و قرن دیگر آمد با دیدن این دو قرن ذوالقرنینیم! توضیح: مجمع‌البحرین: محل دیدار خضر و موسی غراب‌البین: زاغی که دیدارش را شوم می‌پنداشتند. ذوالقرنین: صاحب دو شاخ. شخصیّتی قرآنی است. گذشتگان او را بر اسکندر تطبیق می‌دادند. در اینجا به معنی صاحب دوقرن، کسی که دو قرن را دیده است. @faslefaaseleh
یک‌قرن گذشت... پروانه شد از کنار ما پرزده رفت ابری شد و بر فراز یک دهکده رفت از قرن گذشته ما ندیدیم تورا انگار که از دوری تو یک‌سده رفت! @faslefaaseleh
نمک بر زخم گرانی فروردین با تمامی خوبی‌ها و زیبایی‌هایش، به سبب هزینه‌های سنگینی که بر خانوارها تحمیل می‌کند، برای قشرهای حقوق‌بگیر و فقیر ماه نفسگیری است و طولانی‌تر از ماه‌های معمولی به نظر می‌رسد. از ملاحت زخم دل‌ها را نمک باید زدن خنده بر ناجوری کار فلک باید زدن بر فقیران ماه فروردین عجب طولانی است تا که ما را ول کند، او را کتک باید زدن چون سفر با جیب خالی سال نو ناممکن است گوشۀ خانه همینجوری کپک باید زدن جیب خالیّ و پز عالی ندارد حاصلی با زن و بچّه چرا بیهوده فک باید زدن؟! تا نگردی بیشتر شرمنده پیش بچّه‌ها پشتک و واروّ و صدگونه کلک باید زدن! کارت‌ها چون ته کشید و جیب چون سوراخ شد پول عید بچّه‌ها را ناخنک باید زدن پستۀ باز تو را هر کس که نامردانه خورد پستۀ دربسته‌اش را نیز تک باید زدن! سهم برخی هفت‌سین عیش بود از سال نو سهم ما اندک سماقی شد که مَک باید زدن! دست بَختت می‌رسد تا شاخۀ شادی، ولی زیر پایش مدّتی از صبر جَک باید زدن!
وقت اضافه! خون دل در رگان نافه شدیم مثل زلف هزاربافه شدیم کافه را ریختند بر هم تا ساعتی مشتریّ کافه شدیم هرکه آمد گزافه‌ای فرمود، محو هر لاف و هر گزافه شدیم چشم ما را قیافه‌ای نگرفت هرچه خیره به هر قیافه شدیم زود وقت اضافه شد آغاز تا به بازیگران اضافه شدیم چون به وقت اضافه شد سپری دیگر از زندگی کلافه شدیم! پی‌نوشت: عمری که خیلی سال پیش باید به پایان می‌رسید، هرچه بگذرد در وقت اضافه می‌گذرد! @faslefaaseleh