eitaa logo
فصل فاصله
305 دنبال‌کننده
325 عکس
35 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
سفر از شب برای من کافی‌ست ذکر یارب برای من کافی‌ست یاد یاران به وقت دلتنگی نیمۀ شب برای من کافی‌ست هذَیان‌های عاشقانۀ من در دل تب برای من کافی‌ست صفحۀ خلوتی که بنویسم شعر و مطلب برای من کافی‌ست از میان مخاطبان تنها یک مخاطب برای من کافی‌ست جای جام شراب و بادۀ ناب یاد آن لب برای من کافی‌ست خسته‌ام از کلاس و دانشگاه درس مکتب برای من کافی‌ست @faslefaaseleh
احمدرضا احمدی درگذشت 🔹احمدرضا احمدی شاعر، نویسنده و نقاش ایرانی، پس از ماه‌ها تحمل بیماری امروز درگذشت. 🔹از آثار او در حوزه شعر می‌توان به «دفترهای واپسین»، «دفترهای سالخوردگی»، «هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود» و «روزی برای تو خواهم گفت» و از آثار او در حوزه کودک و نوجوان می‌توان به «دیگر در خانه پسرک هفت صندلی بود»، «دخترک ماهی تنهایی» و «مزرعه گل‌های آفتابگردان» اشاره کرد. 🔹وی در زمان حیات خود موفق به دریافت جوایز زیادی از جمله جایزه ملی، فرهنگی و هنری (بیژن جلالی) برای مجموعه اشعارش در سال ۱۳۸۵ شد. 🔹اشعار وی به زبان‌های مختلفی از جمله عربی، ارمنی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، ژاپنی و کره‌ای ترجمه شده است. «از بارانی که دیر بارید»، «میوه‌ها طعم تکراری دارند»، «هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود»، «روزی برای تو خواهم گفت» و «هزار پله به دریا مانده‌ است» از آثار این شاعر است. @AkhbareFori
مرحوم احمدرضا احمدی: دوست دارم برای امام‌حسین شعر بگویم/ خانواده‌ام روحانی بودند/دوست دارم تا ۸۳ سالگی عمر کنم ▪️احمدرضا احمدی شاعری است که هر چه گفت از خود گفت. به قول خودش «کلام من هر چه بود طلا بود، مس بود، متعلق به خودم بود. در هر کتاب راه ناهمواری را طی کردم. در هر کتاب چون کتاب نخستینم با هراس آغاز کردم. راهی که در ظلمات بود...». به بهانه درگذشت این شاعر گرانقدر بخش‌هایی از مصاحبه‌ی او که سال 92 با خبرگزاری فارس داشته را بازنشر کردیم؛ شانسم بود با اینکه نسل ما خیلی چیزها را دیده بود. به طور نمونه در جریان 28 مرداد من در خیابان بودم، 16 خرداد را کاملا یادم است که در کف ناصرخسرو بی هدف می‌، کشتار 30تیر هم صدای شلیک‌ها را می‌شنیدم. عقیده دارم شعر سیاسی و اروتیک برای شاعر متوسط است، حتی پابلو نرودا. هیچ وقت دوست نداشتم شعر اروتیک و سیاسی بگویم. شاعر دسته دوم به این سمت روی می‌اورد و اینها عین هم است. بیشتر خانواده‌ام روحانی و اهل کتاب و علم بودند. در کتاب ناظم‌الاسلام کرمانی فصلی به فامیل و جدم اختصاص یافته است. عبدالرحیم احمدی پسر خاله‌ام که خیلی بر روی من تاثیر داشت یکی از بهترین مترجمان بود و قصه نویس درخشانی بود که این راه را ادامه نداد. به نظرم به چیزهایی که آرزو داشتم رسیدم و چیزی از دنیا طلب ندارم. دوست دارم تا 83 سالگی عمر کنم و سالی یک رمان بنویسم. الان هم یکی از رمان‌هایم در حروفچینی است. دوست داشتم برای امام حسین(ع) شعر بسرایم. 📌متن کامل این مصاحبه را در سایت روزنامه فرهیختگان (http://fdn.ir/81452) بخوانید. @FarhikhteganOnline
دکتر شهرام آزادیان، همکار فاضل و نازنین و سختکوش ما در گروه فارسی دانشگاه تهران و از استادان محبوب دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ناباورانه و پس از یک بیماری ناگهانی به دیار باقی شتافت. فقدان او خصوصا" در دوران تلخی که بر این گروه می‌رود سخت خسارتبار است. خدایش رحمت کناد! @faslefaaseleh
تا تو را مرگ پی‌سپر نکند هرگز از این جهان سفر نکند تندبادی‌ست مرگ چون بوزد رحم بر هیچ برگ‌وبر نکند مرگ صیّاد ماهری است که هیچ تیر افکنده را هدر نکند مرگ دردی‌ست، در علاج آن نه دوا، نه دعا اثر نکند بغض ما، اشک ما، توسّل ما پنجه با پنجۀ قدَر نکند شیخ را گو که در پی انسان جست‌وجو، یاوه، بیشتر نکند شیخ را گو که کوبه‌کو در شهر خویش را باز دربه‌در نکند چون‌که آزاده جستن آسان نیست شیخ را گو چراغ برنکند همچو "آزادیان" نخواهد یافت عمر خود ضایع این‌قدَر نکند رسم خار است دیرگه ماندن گل مگر عمر مختصر نکند کیست در مرگ او نگرید زار سنگدل آن‌که دیده تر نکند تا کسی چون تو خون دل نخورد سیر در وادی هنر نکند مثل تو تا کسی شریف نشد رخت آزادگی به برنکند بگو استاد دیرکرده کمی بچّه‌ها را کسی خبر نکند بچّه‌های کلاس منتظرند کسی امروز شوروشر نکند چشم‌ها را که چشمۀ خون‌اند کسی از اشک شعله‌ور نکند هرکه پوشید رخت غم در بر جامۀ خویش را دگر نکند یاد تو بعد از این به‌جز با غم دیگر از خاطرم گذر نکند @faslefaaseleh
چرخ زمان به چرخۀ آفت دچار شد دنیا به هرچه رنج و مصیبت دچار شد از خاک رفت برکت و از آب روشنی وقتی بشر به قهر طبیعت دچار شد @faslefaaseleh
💧حتّی به روی نی سر سردار کربلا یک نیزه بود از قد دشمن بلندتر 💧بازاریان کوفه چه قیمت نهاده‌اند آیا در این مزایده انگشتر تو را؟! 💧ای من فدای بر سر نی خوش‌زبانیت با دختر سه‌سالۀ خود هم سخن بگو 💧در حسرت لبان تو و کودکان تو آب فرات تشنه‌لب از کربلا گذشت 💧این‌ها چقدر نامه برایت نوشته‌اند معلوم می‌شود ته دل عاشق تواند! 💧این شیرخوار می‌شود از تشنگی هلاک دیگر به تیر حرمله او را نیاز نیست 💧هر روز کربلای تو تکرار می‌شود امّا شبیه روز تو چشمی ندیده است 💧این نابرادران که برادر نمی‌شوند این کوفیان برای تو یاور نمی‌شوند 💧وقتی حسین رفت تو را همدمی نماند من داغ آن دمم که تو را محرمی نماند 💧این اشک اگر به داد دل من نمی‌رسید قدّم به زیر بار گناهان خمیده بود @faslefaaseleh
شمّه‌ای از پیشینۀ مراسم عاشورا در ادب فارسی بازندگان سیاسی در شبکه‌های آن‌سوی آب، این روزها گناه شکست‌هایشان را از چشم تشیّع و امام حسین ع و عاشورا می‌بینند؛ گاه از خشمی پنهان‌نکردنی پیراهن سرخ اشقیا بر تن می‌کنند و گاه شمشیر را از رو علیه مراسم عاشورا می‌بندند و گاه سابقۀ این مراسم را به چهارصدسال اخیر، از صفویّه به این‌سو، محدود می‌کنند تا آن را بدعتی مربوط به قرون اخیر وانمود کنند. این سخنان هیچ تازگی ندارد و پیش از این، جماعتِ وهّابی و بهایی بارها بر سر این موضوعات غوغاها برپاکرده‌اند. وجه مشترک این جماعت همگی حقد و کینه علیه مذهب اهل بیت و بی‌سوادی مفرط است. پرسشی که این جماعتِ مدّعی هرگز به آن پاسخ نمی‌دهند این است که چگونه ممکن است یکباره از چهارصدسال قبل مراسم عاشورا و عزاداری برای سالار شهیدان بی‌مقدّمه گسترش یابد و این‌چنین عمق و ریشه‌ای بیابد؟! چگونه قابل تصوّر است که یک فرهنگ بدون ریشه و مبنایِ قبلی ناگهان چنین گسترشی پیدا کند!؟ ازلحاظ تاریخی برگزاری مراسم عاشورا دست کم از زمان خاندان شیعۀ آل بویه (قرن چهارم) یعنی حدود هزارسال رسما" در ایران پیشینه دارد. مروری بر متون ادب فارسی هم نشان می‌دهد که این آیین‌ها خیلی پیشتر از صفویه، علی‌رغم ممنوعیّت دولتی، در میان شیعیان سابقه داشته است. امیرمعزّی (شاعر قرن پنجم و ششم) به جمهورشدن و گردهم‌آیی شیعیان در روز عاشورا به عنوان امری همیشگی اشاره می کند؛ امیرمعزّی (دیوان، ص369): تا شیعه به دشت کربلا در جمهور شوند روز عاشور از ناموران و مهتران باد هرروز به درگه تو جمهور از سخن کمال‌الدّین اسماعیل (شاعر قرن هفتم) نیز دانسته می‌شود که عزای عاشورا در میان اهل سنّت اصفهان رواج داشته است؛ (کمال اسماعیل، دیوان، ص628): چون محرّم رسید و عاشورا خنده بر لب حرام باید کرد وز پی ماتم حسینِ علی گریه از ابر وام باید کرد لعنت دشمنانش باید گفت دوستداری تمام باید کرد مولوی هم در قرن هفتم (مثنوی،ج3، ص317) از مراسم عظیم عاشورا در باب انطاکیۀ حلب سخن گفته است: روز عاشورا همه اهل حلب باب انطاکیّه اندر تا به شب گرد آید مرد و زن جمعی عظیم ماتم آن خاندان دارد مقیم ناله و نوحه کنند اندر بکا شیعه عاشورا برای کربلا بشمرند آن ظلم‌ها و امتحان کز یزید و شمر دید آن خاندان نعره‌هاشان می‌رود در ویل و وَشت پُر همی‌گردد همه صحرا و دشت @faslefaaseleh
در حالی‌که فقط برخی نخل‌های عزاداری در کاشان قدمتی هفتصدساله دارند، یاوه‌گویانی ادّعا می‌کنند عزاداری برای سیّد شهیدان از دوران صفوی و حدود چهارصدسال قبل در ایران مرسوم شده است! @faslefaaseleh
ای من به‌فدای ناشکیبایی تو در این شب تیره بی‌هماوایی تو یک روز بدون شک مرا خواهد کشت اندوه فراق و درد تنهایی تو @faslefaaseleh
درد انسان درد بی‌درمان درمان‌سوزی است شعله در دامان‌زدن عین گریبان‌سوزی است کوره‌های دلگداز و روح‌سوز شکّ و وهم دائما" از هر طرف مشغول ایمان‌سوزی است پیش از این گر هندوانِ مرده را می‌سوختند زنده‌زنده، عصر ما، عصر مسلمان‌سوزی است شعله در طومار عقل و دانش خود می‌زند از جهالت هر کسی در کار قرآن‌سوزی است داده رجحان خارزار جهل را بر باغ عقل هر کسی از جهل سرگرم گلستان‌سوزی است در کنار شعله‌های جهل هورا می‌کشد کودکی دیوانه سرمست دبستان‌سوزی است! آنچه می‌سوزد در این آتش شعور آدمی‌ست درحقیقت این زمان دوران انسان‌سوزی است این حماقت‌های تکراری به پایان می‌رسد بعد از این، با یاری حق، عصر شیطان‌سوزی است @faslefaaseleh
زیباست نگاه اعتمادآور تو من مست صدای اعتیادآور تو هرچیز در این جهان که زیبا باشد در چشم و دل من است یادآور تو @faslefaaseleh
سه شماره از فصلنامۀ علمی پژوهشی «نامۀ ‌فرهنگستان» منتشر شد شماره‌های ۸۲ و ۸۳ و ۸۴ نامۀ فرهنگستان ویژۀ ادبیّات تطبیقی، تحقیقات ادبی و ادبیّات انقلاب اسلامی منتشر شد. نامۀ فرهنگستان به سردبیری محمّدرضا ترکی در هر شماره، زیر نظر یکی از استادان فرهنگستان زبان و ادب فارسی، با یکی از این عناوین منتشر می‌شود: ادبیات انقلاب اسلامی، ادبیات تطبیقی، تحقیقات ادبی، دستور، زبان‌ها و گویش‌های ایرانی، شبه‌قاره، فرهنگ‌نویسی، مطالعات آسیای صغیر، مطالعات واژه‌گزینی @faslefaaseleh
امروز چقدر این هوا گرم شده‌ست آسفالت به زیر پایمان نرم شده‌ست بدجور زده‌ست زُل به دنیا خورشید مانند بشر چقدر بی‌شرم شده‌ست! @faslefaaseleh
سه چلچراغ افروختیم تا که در این خانه ما چراغ آشفت خواب ظلمت دیرینه را چراغ چشمان ما به ظلمت شب خوگرفته بود دخمه کجا، سپیده کجا و کجا چراغ؟ اینجا سه چلچراغ به ما نور می‌دهند: شمس‌الشّموس و حضرت معصومه، شاچراغ معصومه شمع و احمد موسی فروغ او در تنگنای ظلمت شب‌ها رضا چراغ خاموش کی شود به هیاهوی بادها وقتی که روشن است به نور خدا چراغ هرقدر ظلمت شب یلدا غلیظ‌تر تابد فزون به وسعت آیینه‌ها چراغ وقتی که بسته‌ای دل و دیده به روی نور دیگر مپرس در دل ظلمت چرا چراغ...؟ هرگز نبیند این وطن آسیب از بلا تا روشن است در دلش از کربلا چراغ @faslefaaseleh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با فاصله‌های ناشکیبایی من خورده‌ست گره جنون و شیدایی من تا چند بدون تو ورق خواهد خورد دفترچۀ خاطرات تنهایی من @faslefaaseleh
صفای حال‌وهوای صمیمی حرمت! دلم هنوز همان‌جاست؛ در رواق غمت غم تو حسّ زلالی‌ست، مثل آرامش قشنگ و ساده ولی پرشکوه و باعظمت مرا لیاقت آن کو که خادمت باشم کمر مگر که ببندم به خدمت خَدَمت سری چگونه برآرد میان سرداران کسی که سر ننهد عاشقانه بر قدمت بپوش چهرۀ زیبای خود مبادا خلق مسیح‌سان به خدایی کنند متّهمت فرشتگان خدا می‌روند و می‌آیند کبوترانه به صحن‌ و سرای محترمت از احتشام که داری در آسمان و زمین فرشتگان خدایند جملگی حشمت مرا که کوه گناهی به دوش خود دارم به‌ فضل و لطف کشاندی به جانب حرمت زلال بودم اگر، مثل آینه، خورشید نشانده بود مرا زیر سایۀ کرمت گناه مانع لطف تو نیست آقاجان! کرم کن و بِنَوازم به لطف دم‌به‌دمت خیال کن که یکی قطره از پلیدی محض رسیده است به آبیّ بی‌کرانِ یمت من آن نمم که به دیدار این یم آمده‌است به جان حضرت معصومه می‌دهم قسمت @faslefaaseleh
آرام و صبور از کنار تو گذشت چون سایۀ گنگی از حصار تو گذشت شب نیز رفیق نیمه‌راهی‌ست مرا من ماندم و او در انتظار تو گذشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عقل حیران شده این نکتۀ تدقیقی را: از که آموخته این مرغک این نغمۀ موسیقی را @faslefaaseleh
هرگز آیا بعد از این هجران بعد از این اندوه بی‌پایان دیگر احساس سعادت می‌کنیم؟! یا به این دلتنگی جانکاه این تنهایی خودخواه رفته‌ رفته عادت می‌کنیم؟! @faslefaaseleh
به یاد رئیس‌علی دلواری یک ناوگان کاغذی از شهر خواب‌ها از بندر دروغ و دیار نقاب‌ها لنگر کشید و عازم دریای فارس شد از باد بادبانش، از آتش طناب‌ها با این خیال خام که خورشید بخت اوست همواره بی‌غروب‌ترین آفتاب‌ها آمد به سوی عرصۀ سیمرغ آن مگس در وسعتی که ریخته پرّ عقاب‌ها آن‌جا که از مهابت رستم شکسته است رنگین‌کمان هیبت افراسیاب‌ها نقشی تباه مانده از آن ناو کاغذی بر موج‌خیز وحشی طوفان بر آب‌ها نام تو ای رئیس‌علی جاودانه ماند یر سطرسطر خاطره‌ها و کتاب‌ها @faslefaaseleh
[ ویراست خانم نانی‌زاد برای مرحوم مهدی قاسمی شاعر بی غل و غش اصفهانی ] 👇 ————————————————-- شاعر اهل بیت باشی... پست بذاری توی پیاده روی که: در راه رسیدن به تو ای کاش بمیرم! و برسی به عمود ۶۱۰ ایست قلبی کنی و تمام! چقدر قشنگ به آرزوت رسیدی! آقای ... شادی روحشون صلواتی بفرستیم کاش روح ما هم اینجوری شاد بشه ما رو اینجوری بخرن👌 .
مروارید یا خزف؟! یک نفر دُر، یکی صدف شده‌است دست‌خالی‌تر از خزف شده‌است یک نفر گوهری در اعماق است یک نفر روی آب کف شده‌است یک نفر آفتاب نورانی دیگری شب، مع‌الاسف، شده‌است یکی انگارۀ دروغ و نفاق یکی اسطورۀ شرف شده‌است یک نفر شد شهید و آن‌یک گفت: کشتۀ جنگ بی‌هدف شده‌است! طعنه زد بر شهید مظلومی که فدای شهید طَف شده‌است طعنه زد بر کسی که خاطره‌اش قاب عکسی به روی رف شده‌است یک‌طرف آن‌که رانده مردانه هرکه را با وطن طرف شده‌است، یک‌طرف هم کسی که همّت او صرف خواب و خور و علف شده‌است آن‌که گندید و آن‌که پر واکرد؟ چه کسی این‌میان تلف شده‌است؟! خوش به حال کسی که بدرقه‌اش همّت شحنۀ نجف شده‌است @faslefaaseleh
ظلمتی بیهوده می‌تابد از این فانوس‌ها بندانگشتی‌ست اینجا عمق اقیانوس‌ها گوش عالم کر شده، بی‌نکتۀ سنجیده‌ای زین خروش سنج‌ها و این غریو کوس‌ها کِرم‌های پیله‌اند این کاسبان فلسفه سودی از آنان نمی‌بینی مگر افسوس‌ها مدّعیّ فلسفه، لیک از غرور و از سفه منکران راز «یاسبّوح» و «یاقدّوس‌ها» همگنانِ غار افلاطون و چون اصحاب کهف خفته امّا در شب آشفتۀ کابوس‌ها نکته‌های تازۀ این فیلسوفان کهنه‌تر از حدیث کاهنان در عهد دقیانوس‌ها طوطیانی چندحرف از این و آن آموخته زاغکانی خویشتن‌آراتر از طاووس‌ها نیست درمان و دوایی درد اینان را که نیست چارۀ درد جهالت نزد جالینوس‌ها نکبت است این حکمت نابالغ این کودکان همچنان چون هیئتِ منحوس بطلمیوس‌ها @faslefaaseleh